رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۵ مرداد ۱۳۸۸
هم‌جنس‌گرايی و تجدد (۴)

هم‌جنس‌گرايی در عصر استالين و هيتلر

نوشته‌ی تامس هريسون
ترجمه‌ی عبدی کلانتری

فايل صوتی

بخش اول ـ اينجا کليک کنيد.
بخش دوم ـ اينجا کليک کنيد.

بخش سوم ـ اينجا کلينک کنيد.

گفتيم که عقب ماندگی اقتصاد و مسکنت عام در روسيه‌ی دهه‌ی بيست قرن گذشته، دستاوردهای بزرگ بلشويک‌ها را در زمينه‌ی آزادی جنسی و حقوق زنان و هم‌جنس‌گرايان تحت الشعاع قرار دارد.

در چنين آتمسفری، همه‌ی آمال آزادي‌خواهانه و دموکراتيک به تدريج دستخوش افول شد و هم‌هنگام تعصبات و تبعيضات محافظه کارانه و اقتدارگرا که از رژيم پيشين برجا مانده بود رو به رشد گذاشت و به راحتی با فرهنگ ِ تازه قوام‌يافته‌ی استالينيسم درآميخت. پيش از آن هم، مگ‌نوس هرش‌فلد پس از بازگشت از سفری به اتحاد شوروی در سال ۱۹۲۶، دل‌سـردی خود را از خشکه مقدسي ِپديدآمده در آنجا ابراز کرده بود، از جمله از اين سياست که هم جنس گرايان را متهم می ساختند که آنها «عناصر ضد پرولتاريا» هستند.

در سال ۱۹۳۴ هنگامی که بوروکراسي ِ استالينی در اتحاد شوروی تسلط کامل پيدا کرد، هم‌جنس‌گرايی بار ديگر به فهرست جرايم افزوده شد. قانون تازه ای به تصويب رسيد که طبق آن مجازات مردی که با مرد ديگری رابطه‌ی جنسی برقرار می کرد سه تا پنج سال کار اجباری بود. در همان حال، در «دانش‌نامه‌ی بزرگ شوروی به سال ۱۹۲۶»، تعريفی از هم‌جنس‌گرايی داده شده بود که آنرا «انحراف جنسي» و رفتاری «شرم‌آور و خيانت بار» توصيف می کرد.

پيگرد هم‌جنس‌گرايان در زمان حکومت استالين فقط بازگشت به تعصبات سنتی نبود. به هم‌جنس‌گرايان برچسب «عنصر ضد اجتماع» می زدند که به طور بالقوه خطرناک و همچون تهديدی عليه نظام جديد محسوب می شدند، نظامی که می خواست کل جامعه را زير قيادت خود داشته باشد. چنين تبليغ می شد که گـِی ها برای برنامه‌ی توليد فوق‌العاده در شرايط صنعتی کردن سريع کشور، يک تهديد به شمار می آيند. صنعت شوروی بيش از پيش به نيروی کارگران افزون‌‌تری نياز داشت و همه‌ی منابع می بايست به توليد جنگ افزار و محصولات صنعتي ِ مورد نياز صنايع بزرگ تر اختصاص يابد و همين سياست صنعتی کردن سريع کشور به آن معنی بود که هزينه و سنگينی توليد نيروی کار می بايست به عهده‌ی خانواده‌ی سـنتي ِ هتروسکسوآل نهاده شود.

به همين طريق زنان نيز قربانی ضدانقلاب استالينيستی شدند. از آنجا که همواره به تعداد بيشتری از کارگران جهت سياست صنعتی کردن کشور نياز می افتاد، توده‌ی بی شماری از زنان نيز تشويق می شدند که کارهايی را به عهده گيرند که قبلاً فقط مردها انجام می دادند، نظير کار با ماشين‌آلات سنگين، تأمين سوخت کوره های ذوب آهن، کارهای ساختمانی و نظاير اينها. اما برخلاف دوران بلشويکی، در دوران استالين سياست حقوق برابر به خاطر کار برابر کنارگذاشته شد. حقوق زنان به مراتب کمتر از حقوق مردان بود و آنها عموماً در پايين ترين رتبه قرار می گرفتند.

در سال ۱۹۳۵، سقط جنين غيرقانونی شد. در عوض، زنانی که فرزندان بيشتری می آوردند شامل دريافت کمک مالی و مزايا می شدند. طلاق نکوهش شد و کسانی که به طلاق مبادرت می ورزيدند می بايست ماليات‌های شديد بپردازند و تکرار طلاق ميزان ماليات را بالاتر می برد، با اين بهانه که اين سياست به منظور «تقويت خانواده» به اجرا درآمده است.

تقريباً هم‌زمان با دورانی که استالينيسم در روسيه اميد به رهايي ِ هم‌جنس‌گرايان را نابود کرد، در آلمان نيز نازی ها به طرز خشونت باری همه‌ی پيشرفت‌های جنبش حقوق هم‌جنس‌گرايان را که قبلاً در دوره‌ی جمهوری وايمار به دست آمده بود، مورد هجوم قرار دادند.

سالهای آزادی در جمهوری وايمار
جمهوری وايمار [که پس از جنگ جهانی اول به روی کار آمد] در اوايل دهه‌ی ۱۹۲۰ در آلمان ثبات نسبی پيدا کرد و در همين دوره بود که شهرهای آلمان، به ويژه برلين، شاهد دوران خارق‌العاده ای از نوآوری ها در زندگی فرهنگی خود شدند. گزارشگر آمريکايی «ويليام ال شايرر» در اين باره نوشت، «هيجان و جوشش فوق‌العاده ای در آلمان پديد آمده است. زندگی اجتماعی آزادانه تر، مُدرن تر، و هيجان انگيزتر از همه‌ی مکان‌های ديگری است که تاکنون ديده ام.»

درست همانطور که در سالهای ۱۹۷۰ در غرب جنبش‌های آزادی هم جنس خواهان و زنان پا به پای يکديگر جلو می رفتند، در جمهوری وايمار نيز وضع همين‌گونه بود. جنبش اصلاحات جنسی دست به کارزاری زد تا با قانونی کردن وسايل جلوگيری از آبستنی و قانونی کردن سقط جنين، زنان را از زير بار فرزندآوري ِ مدام رها سازد. با آنکه اين کارزار موفق نشد قانون را عوض کند اما سقط جنين به امر رايجی در جمهوری وايمار بدل شد. جنبش اصلاحات جنسی به طور آشکار تلاش ورزيد تا حق زنان را در ارضاء جنسی به رسميت بشناسد زيرا طبق اعتقادات رايج قرن نوزدهم در مورد «زنانگي»، قرار نبود که زنان از سکس لذت ببرند يا حتا در مورد سکس کنجکاوی نشان دهند.

مشروب‌فروشی ها و کلوب‌های ويژه‌ی لزبين‌ها و گی ها، به ويژه در برلين، رونق پيدا کردند. نخستين آثار سينمايی درباره‌ی موضوعات مربوط به هم‌جنس‌گرايان در استوديوهای آلمان توليد شد ــ نظير فيلم «متفاوت از ديگران» و فيلم «دختران يونيفورم پوش» (درباره‌ی لزبيانيسم در يک مدرسه‌ی دخترانه).

در سال ۱۹۲۹، با پشتيباني ِ حزب سوسيال دموکرات آلمان (SPD) و حزب کمونيست آلمان (KPD)، نزديک بود رايشتاگ (مجلس) ماده‌ی ۱۷۵ قانون ضدسادومی را ملغا سازد. در حقيقت، طی سال‌های برقراری جمهوری وايمار، حزب کمونيست آلمان پيگيرترين و با صراحت ترين مدافع حقوق هم‌جنس‌گرايان بود. نمايندگان کمونيست در رايشتاگ نه تنها می خواستند هم‌جنس گرايی از فهرست جرايم حذف شود بلکه خواهان برابری کامل هم جنس گرايان و دگرجنس گرايان در همه‌ی عرصه ها شدند.

اما همانطور که اشاره شد، تعهد حزب سوسيال دموکرات به آزادی هم‌جنس‌گرايان ضعيف بود و فراتر از قانونی شدن موقعيت آنان نمی رفت. از سوی ديگر، حزب کمونيست نيز در اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰ به تدريج استالينيزه می شد. با فرا رسيدن بحران بزرگ اقتصادی و رشد بی سابقه‌ی جنش نازی ها، هر دو حزب سوسيال دموکرات و حزب کمونيست آلمان سياست‌های خود را ذره ذره عوض کردند. نازی ها به نحو تهاجم‌آميزی هوموفوبيک (ضد هم جنسگرا) بودند و چندين بار اعلام کردندکه چنانچه به قدرت برسند نخستين قربانی آنها مگ‌نوس هرش‌فلد خواهد بود، زيرا جرم هرش‌فلد سه برابر معمول بود: او هم‌جنس‌گرا، سوسياليست، و يهودی بود!

در همين زمان، بسياری از مردم پی برده بودند که تعدادی از رهبران نازی، به ويژه «ارنست روهم» سرکرده‌ی بسيجيان ضربتی (SA) و يکی از نزديکان هيتلر، خود هم‌جنس‌گرا است. در نتيجه، دو حزب چپ‌گرای سوسيال دموکرات و کمونيست در تبليغات ضدنازی خود، غالباً دست به هم‌جنس‌گراستيزی می زدند و جنبش نازی را متهم می کردند که لانه‌ی «انحرافات» جنسی است. در سال ۱۹۳۱ يک روزنامه‌ی متعلق به حزب سوسيال دموکرات در شهر مونيخ توانست تعدادی از نامه های خصوصی ارنست روهم را به يکی از دوستان خود به چنگ آورد که در آنها روهم از ماجراهای جنسي ِ خود پرده برداشته بود. حزب سوسيال دموکرات به جای آنکه به دورويی و بی پرنسيپي ِ نازی ها حمله برد انتقاد خود را متوجه «بی عفتي» ارنست روهم کرد.

هنگامی که معلوم شد آتش سوزی رايشتاگ کار يک کمونيست جوان هلندی به نام «ماريوس فان دِر لوبه» است که آدمی نامتعادل و بی کس و کار بود، حزب کمونيست آلمان مدعی شد تمام ماجرا توطئه ای بوده زير سر نازی های هم‌جنس‌گرا که از يک «بچه باز» نادان (فان در لوبه) به عنوان آلت دست مدد گرفته بودند.

در اواخر دهه‌ی ۱۹۲۰، در مطبوعات حزب کمونيست آلمان مقالاتی به چاپ می رسيد که در آنها هم‌جنس‌گرايی را گرايشی «ضدپرولتري» برمی شمردند، و در سال ۱۹۳۴ ديگر کمابيش [در تبليغات استالينيستي] به طور رسمی هم‌جنس‌گرايی را يک «انحراف [اخلاقي] فاشيستي» نام‌گذاری کردند. از آن تاريخ به بعد در سراسر دنيا پيوند ميان هم‌جنس‌گرايی و فاشيسم، بخش جدايی ناپذيری از تبليغات استالينيست‌ها را شکل می داد.

ويلهلم رايش هرچند خود استالينيست نبود (و در سال ۱۹۳۳ از حزب کمونيست اخراج اش کرده بودند)، در آثار روانکاوانه‌ی خود چنين نظر داد که جاذبه‌ی نازی ها در ميان مردم ناشی از محافظه کاري ِ اخلاقی بورژوازي ِ آلمان بود که گرايش سالم جنسي ِ هتروسکسوآل را سرکوب می کرد. ويلهلم رايش هم‌جنس‌گرايی را ملازم با ساديسم، مازوخيسم، و زن ستيزی می ديد که از ويژگی های بارز اخلاقيات نازی ها بود.

اريش فروم روانکاو ديگری که به مکتب فرانکفورت تعلق داشت، با همين ديد مدعی شد که ميان هم جنس گرايی و آشفتگی های شخصيتی رايج در ميان نازی ها ارتباط وجود دارد.

در اتحاد شوروی، نويسنده‌ی معروف ماکسيم گورکی اعلام داشت که، «هم‌جنس‌گراها را نابود کنيد تا فاشيسم از ميان برود!» ماکسيم گورکی حتا به نحو مستهجنی مدعی شد که، «در کشورهای فاشيستی، گرايش به هم جنس گرايی مرتب نشو و نما می کند، جوان‌ها را فاسد می سازد، و بدون مجازات به حال خود گذاشته می شود.»

در همين دوران، خود نازی ها به خوبی نشان دادند که چه اندازه «نشـو و نماي» هم‌جنس‌گرايان را برمی تابند. به محض آنکه هيتلر به قدرت رسيد، نيروهای ضربت بسـيجی (SA) در شهرها تهاجمات خود را به کلوب‌های شبانه‌ی گـِی ها آغاز کردند و دسته دسته مردان هم‌جنس‌گرا را دستگير و روانه‌ی اردوگاههای کار اجباری کردند. اين واقعيت که ارنست روهم ــ خود يک هم‌جنس‌گرا ــ می توانست دستور حمله به مکان‌های تجمع گـِی ها را صادر کند، واقعيت مشابهی را به ياد می آورد و آن در ايالات متحد آمريکا است که «ج ادگار هوور» رئيس پليس فدرال آمريکا (اف بی آي)، مردی که خود هم‌جنس‌گرا بود و در پسـتو لباس زنانه به تن می کرد، بی وقفه به پيگرد و آزار هم‌جنس‌گرايان [و چپ گرايان] می پرداخت. در همين جا بايد به اين شايعه‌ی بی اساس نيز اشاره کنيم که گفته می شود هيتلر خود هم‌جنس‌گرا بود؛ هيچ سـندی دال بر حقيقت اين گفته وجود ندارد.

نخستين کتاب‌سوزان بزرگ در آلمان هيتلری ــ همان کتاب‌سوزانی که در بيشتر فيلم‌های مستند راجع به اين دوران به تصوير درآمده ــ زمانی روی داد که دانشجويان نازی به «انستيتوی مطالعات جنسي» به رياست مگنوس هرش‌فلد حمله بردند و اسـناد و کتاب‌های آنرا به آتش کشيدند (خوش‌بختانه، هرش‌فلد در اين زمان در پاريس به سر می برد و ديگر به آلمان برنگشت.)

Nilgoon Image

پس از تصفيه [ی خونين] نيروهای SA در سال ۱۹۳۴ (تصفيه ای که به نام «شب چاقوهای بلند» شهرت دارد و برخلاف آنچه شايع است ارتباط چندانی به هم‌جنس‌گرايی ارنست روهم نداشت ــ چيزی که از ديد ساير رهبران نازی به ويژه گورينگ و هيتلر و حاميان آنها آبروريزی تلقی می شد. تصفيه بدان جهت صورت گرفت که ارنست روهم در صدد بود يک «انقلاب دوم» عليه سرمايه‌ی بزرگ و يونکرها و صاحب‌منصبان نظم قديم سازمان دهد و هم‌زمان برآن شده بود که افسران ارتش را کنار گذاشته و سران بسـيجي ِ SA را به جای آنها به کار بگمارد. «رايش ور» از اقدامات ارنست روهم به هراس افتاد و ژنرال‌های ارتش به هيتلر قول دادند چنانچه او بتواند راديکال‌های SA را تصفيه کند، آنها نيز پس از درگذشت رئيس جمهور هيندن‌برگ، سراسر به حمايت از هيتلر برخواهندخاست.) ــ باری، پس از تصفيه‌ی معروف سال ۱۹۳۴، نازی ها حمله‌ی سراسری خود را به مردان هم‌جنس‌گرا آغاز کردند. ماده‌ی ۱۷۵ قانون جزا که عمل جنسی ميان مردان را جرم تلقی کرده بود در دوره‌ی جمهوری وايمار جدی گرفته نمی شد. اما اکنون نازی ها نه تنها اين ماده را به اجرا گذاشتند بلکه قانون جديدی نيز به تصويب رساندند که طبق آن «قصد و نيت به اين تمنای جنسي» جنايت محسوب می شد. به عبارت ديگر، يک مرد به صرف خوش و بش و صحبت با مرد ديگری می توانست دستگير شود. به اين ترتيب، هزاران تن را روانه‌ی زندان و اردوگاههای مرگ کردند. آما واقعی در دست نيست اما دست‌کم ده هزار تن و به احتمال زياد چندين برابر اين رقم به چنين سرنوشتی دچار شدند.

Nilgoon Image
سنگ یادبود
هم‌جنس‌گرایان قربانی هالوکاست

در اردوگاهها، مردان گـِی می بايست بازوبند زردرنگ می بستند که روی آن حرف A نقش بسته بود (به نشانه‌ی Arschficker ، يا ass-fucker ، «کون کن»). مدتی بعد، روی پيراهن زندانيان هم‌جنس‌گرا يک مثلث صورتی دوخته می شد که آنها را از ديگران متمايز سازند. گاردهای زندان، زندانيان هم‌جنس‌گرا را به طور ويژه و به نحوی چندين برابر سنگدلانه تر مجازات می کردند و متأسفانه هم‌بندان آنها نيز به همين شيوه با آنها بدرفتاری داشتند. از همين رو، نرخ مرگ و مير در ميان مردان هم‌جنس‌گرا به طرزی غيرعادی بالا بود. لزبين ها کمتر آزار می ديدند زيرا لزبيانيسم کمتر به چشم می آمد و در عين حال به مخيله‌ی مردان دگرجنس گرا خطور نمی کرد که ممکن است زنان نيز برای سکس، هم جنس خود را به آنها ترجيح بدهند ــ اين مردان عقيده داشتند لزبين ها فقط با يک بزن‌بکن ِ جانانه‌ی مردانه راست و ريس می شوند.

{ادامه دارد ــ بخش پنجم و آخر: ريشه های هوموفوبيا}

*

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

((گفتيم که عقب ماندگی اقتصاد و مسکنت عام در روسيه‌ی دهه‌ی بيست قرن گذشته، دستاوردهای بزرگ بلشويک‌ها را در زمينه‌ی آزادی جنسی و حقوق زنان و هم‌جنس‌گرايان تحت الشعاع قرار دارد. ))
((در چنين آتمسفری، همه‌ی آمال آزادي‌خواهانه و دموکراتيک به تدريج دستخوش افول شد و هم‌هنگام تعصبات و تبعيضات محافظه کارانه و اقتدارگرا که از رژيم پيشين برجا مانده بود رو به رشد گذاشت و به راحتی با فرهنگ ِ تازه قوام‌يافته‌ی استالينيسم درآميخت.))

به این لاف های چپ گرایانه بخندیم یا گریه کنیم ؟
کی می شه که از دست تیره دلان چپ راحت بشیم ؟
به ای

-- احسان ، Aug 14, 2009 در ساعت 04:54 PM

خيلي جالبه لطفا ادامه بدين

-- احسان ، Aug 15, 2009 در ساعت 04:54 PM

جناب احسان،

حتی وقتی که چپها از استالینیسم و گذشته پر اشتباه خود هم انتقاد می کنند شما اوقات شریفتان تلخ می شود؟
پس بفرمایید همه چپها بروند بمیرند که شما راحت شوید.
کی می شه ما از دست این «چپوفوبیا»ی شماها روشن دلان خلاص بشیم؟

-- بهمن ، Aug 15, 2009 در ساعت 04:54 PM

جناب بهمن
مهم این اینه که این انتقاد از گذشته با این وضعیت استدلال چندان تفاوتی با تمجمید اشتباهات نداره ! در واقع زمینه سازی برای تکرار همون اشتباهات است .

-- احسان ، Aug 16, 2009 در ساعت 04:54 PM