رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ آبان ۱۳۸۷

انتخابات و تغيير فضای سياسی در آمريکا

نوشتهء عبدی کلانتری

فايل صوتی
فايل صوتی با سرعت معمولی

دو روز بيشتر به انتخابات رياست جمهوری آمريکا باقی نمانده اما فضای سياسی انتخابات در مقايسه با چهار سال پيش گويی فاصله ای چند دهه ای را پشت سرگذاشته است. اينکه احتمال دارد مردی با گوشهای بزرگ و نام ناآشنای «حسين» رئيس جمهور ايالات متحده شود، آنهم مردی که سياهپوست است، به اندازهء کافی مايهء شگفتی است که بتوان ساعتها دربارهء اهميت تاريخی آن صحبت کرد. تا همين دوسال پيش اگر از فردی عادی در کوچه و بازار می پرسيديم آيا امکان دارد روزی نه چندان دور کسی چون باراک حسين اوبامای سياهپوست وارد کاخ سفيد شود، پاسخ منفی بود. هنوز منفی بافانی هستند که سرشان را تکان می دهند و می گويند، «امکان ندارد» يا اينکه، «نمی گذارند؛ او را هم مثل مارتين لوتر کينگ می کشند.»

اما وقتی که در يک سخنرانی تيپيک انتخاباتي، بيش از دويست هزار شهروند آمريکايی برای شنيدن حرفهای باراک اوباما جمع می شوند، و هنگامی که يک برنامهء تبليغاتی نيم ساعتهء تلويزيونی در حمايت از او به طرز بی سابقه اي۳۳ ميليون بيننده را به خود جذب می کند، دور از حقيقت نيست اگر بگوييم که در لحظهء حاضر اوباما محبوب ترين سياستمدار ايالات متحده است.

اما آنچه بيشتر از اسم و رنگ پوست باراک اوباما جای شگفتی دارد تغيير ديسکورس سياسی در ايالات متحده است. چهار سال پيش قهرمان صحنهء سياست ايالات متحده جورج بوش بود. او بود که در نبرد با تروريسم به هيچ وجه مصالحه نمی کرد؛ او بود که در مقايسه با رقيب اش، جان کری دموکرات، می توانست اعتماد شهروندان را جلب کند که در هر شرايطی و به هروسيلهء ممکن، امنيت جانی آنها ها را تضمين خواهد کرد. از فردای واقعهء يازدهم سپتامبر تا آن زمان، موضوع «امنيـت ملي» مهمترين موضوع در ديسکورس سياسی آمريکا بود و سياستمداری که در اين زمينه صريح اللحن و قاطع نمی بود به سادگی از چشم رأی دهندگان می افتاد. جورج بوش بود که موفق شد روی صحنه برود و مردم را بار ديگر متقاعد کند که او، و تنها او است که توانسته دو رژيم تروريست را در خاورميانه ساقط کند، رژيم ديگر يعنی رژيم معمر قذافی را در ليبی از اين رو به آن رو کند به نحوی که ديگر تهديدی برای هيچ کشوری نباشد، و پاکستان را نيز مجبور کند که از حمايتِ طالبانِ افغانی دست بکشد و مطيعِ آمريکا بماند. چهار سال پيش اين ادعای جورج بوش خريدار داشت که او عزم خود را جزم کرده تا تمامیِ خاورميانه را مکانی امن برای داد و ستد تجاري، پاکيزه از ويروس تروريسم اسلامی و متحد خوب آمريکا بکند.

چهار سال پيش در صدر فهرست کتابهای پرفروش در آمريکا، گزارشی بود که هيأت ويژهء بررسی عللِ حملهء يازدهم سپتامبر منتشر کرد. اين گزارش به آمريکاييان هشدار می داد که سازمانهای امنيتی و اطلاعاتیِ آنها مسؤلانه عمل نکرده اند و بوروکراسی اين تشکيلات و عدم مرکزيت آنها ضعف بزرگی برای امنيت ملی است. طبق همه پرسی های متعدد، غالب مردم آمريکا ديگر آن احساس امنيتی را که هميشه در خاک کشور خود داشتند از دست داده بودند. در اين همه پرسی ها، بسياری از مردم از احتمالِ تکرار فاجعه يازدهم سپتامبر در ابعادی وسيع تر به عنوان يک احتمال واقعی نام می بردند. «امنيت ملي» يا امنيت شهروندان در برابر تروريسم و همچنين «نبرد با تروريسم جهاني» موضوعات اصلی ديسکورس سياسی محسوب می شد. دکترين جورج بوش در سياست خارجی داير بر جنگ های «پيشگيرانه»، يا مداخلهء نظامیِ پيشاپيشِ ارتش آمريکا در کشورهايی که به تخمين دولت تهديدی جدی به شمار می آمدند، برای بسياری از رأی دهندگان از مشروعيت بسيار برخوردار بود.

نظريهء جنگ پيشگيرانه عليه رژيم های مدافع تروريسم که در عراق به اجرا گذاشته شد، می گويد آمريکا چنانچه از جانب کشوری به طور جدی تهديد شود حق دارد پيشاپيش به جنگ آن کشور برود و رژيم آنرا ساقط کند. نتيجهء انتخابات ۲۰۰۴ را دو موضوع امنيت ملی و نبرد با تروريسم تعيين کرد. پيروزی جورج بوش و اکثريت داشتنِ جمهوری خواهان در کنگرهء آمريکا، به اين معنی بود که سياست های اين کشور طی چهارسال بعد توسط جناح راست افراطی يعنی جناح بوش در حزب جمهوری خواه تعيين خواهد شد.


در دور دوم رياست جمهوری جورج بوش تعدادی از محافظه کارانِ آمريکايی در کنگرهء آمريکا سعی داشتند با تبليغات شان رژيم ايران را خطری جدی وآنی برای امنيـتِ آمريکا قلمداد کرده، کابينهء بوش را وادار به حمايـت از سازمان مجاهدين خلق و سلطنت طلبان و دخالت نظامی برای سرنگونیِ رژيم ايران کنند. اين گروه سازمانی به نام «ائتلاف برای دموکراسی در ايران» (Coalition for Democracy in Iran) به وجود آوردند که هدف اش به کارگيری از همهء امکانات موجود برای سرنگونی جمهوری اسلامی بوده و هست.

تعداد ديگری از نومحافظه کاران که در کابينهء اول بوش طراحانِ اصلیِ حمله به عراق بودند (نظير ريچارد پرل و پل ولفوويتس) اعلام کردند که فشار نظامی به ايران بيهوده است و آنها راغب نيستند راه حل عراق و افغانستان را در مورد ايران پياده کنند. در عوض به سفارش اين عده و ستادهای فکری ای نظير «شورای روابط خارجه» (Council on Foreign Relations) و «انستيتوی واشنگتن برای سياست خاور نزديک» (The Washington Institute for Near East Policy)، وزارت امورخارجهء آمريکا تمايل نشان داد که برای حفظ منافع دراز مدت آمريکا در منطقه (نفت و امنيت)، سناريوی انقلاب های «مخملي» در ايران پياده شود؛ يعنی با صرف ميليونها دلار کمک به نيروهای خواهان دموکراسی و جامعهء مدنی در ايران، تغيير رژيم از درون و با کمک جوانان، دانشجويان و فعالانِ حقوق بشر، به شکل صلح آميز صورت بگيرد.

انتخاب محمود احمدی نژاد و سياست مقابله جويانهء دولت او همراه با خطابه های تندِ ضد آمريکايی و ضد اسراييلی اش تا اندازه ای به اين روند لطمه زد و بار ديگر در آمريکا نيروهای افراطیِ نظامی گرا را تقويت نمود تا تبليغ کنند ايران، به شهادت سخنان احمدی نژاد، به زودی تبديل به خطری هسته ای برای امنيت اسراييل و آمريکا خواهد شد. سياست های دولت احمدی نژاد و ميزان نفوذ رژيم شيعی ايران در عراق و دخالت بيشترش در فلسطين از طريق «حزب الله» و «جهاد اسلامي» بار ديگر راه حلِ نظامی را در دستور کارِ دولتِ بوش قرار داد. تنها تشديد اوضاع عراق و افغانستان بود که تاريخ اين حمله را مدام به عقب انداخت تا زمانی که ديگر فضای سياسی درون آمريکا شکل ديگری به خود گرفت و امکان چنين حمله ای منتفی شد.

اگر مردم آمريکا با اکثريت قاطع باراک حسين اوبامای سياهپوست را به کاخ سفيد بفرستند، بايد نتيجه گرفت که فضای سياسی آمريکا تحولی چشمگير را از سرگذرانده و اگر طی سالهای آینده ايالات متحده موفق شود از زیر بحران مالی عظيم خود بار ديگر سالم و قوی کمر راست کند، شايد اين اميد نيز بيهوده نباشد که در سياست خارجی اين ابرقدرت نيز تغييراتی بنيادی و دراز مدت رخ دهد. ///

~

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

امریکا در یک سوی رابطه با ایران است و در سوی دیگر حکام ایران. منتفی شدن شمشیر اویزان حمله امریکا از سر رژیم تنها موجب جری تر شدت رژیم سرکوب بیشتر فعالان حقوق بشر و تقلب گسترده در انتخابات خواهد شد. رژیم زمانی از هول حمله امریکا در امد که اسرائیل موفق به نابودی و شکست حزب اله در جنوب لبنان نشد.
قابل پیش بینی است که رژیم جتی برای مقبولیت ظاهری در جامعه بین المللی هم تره خرد نخواهد کرد و جریان به سمت سیاست مشت اهنین به صورت عریان و بدون رودربایستی است. خامنه ای کاملا به استراتژی النصر بالرعب ایمان دارد. راه افتادن دوباره گشتهای بسیج نمادی از سیاست رژیم است. هیچ گروه مخالف یا حقوق بشری قدرت نفس کشیدن نخواهد یافت.
انچه رژیم را در دراز مدت متاثر میسازد تحریمهای خرد کننده است که در کنار پایین امدن قیمت نفت میتواند در مدتی نه چندان کوتاه حجم نارضایتی را افزایش دهد.

-- Ali ، Nov 3, 2008 در ساعت 08:01 PM