رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ مرداد ۱۳۸۶
اندیشه انتقادی-برنامه ۹۹

(اقتصاد سیاسی دین–۴۰)

سنت و اسلوب

محمدرضا نیکفر

اندیشه انتقادی را از اینجا بشنوید.

حوزه‌ی دینی در دوران پهلوی، همچنانکه در بخش پیش گفته شد، نتوانست با جهان مدرن رابطه‌ای جز یک رابطه‌ی مصرفی بگیرد. جهان مدرن را دارای دو وجه تصور کرد: وجهی مصرفی-تکنیکی و وجهی فرهنگی. وجه فرهنگی را غربی، فاسد، یهودی، مسیحی، کمونیستی، ماتریالیستی و ضد دینی اعلام کرد و آن را پس زد، اما به وجه مصرفی-تکنیکی آن با دیدی مثبت نگریست.

فکر می‌کرد تکنیک غربی همان قدرت تمدنی‌ای است که زمانی به جهان اسلام تعلق داشته و مسلمانان را بر دیگران برتری می‌داده است. این نوع محاسبه‌ها و مقایسه‌ها اساساً اختراع ناسیونالیست‌هاست. (البته باید درنظر گرفت که خود ناسیونالیسم ریشه‌ای در دین دارد).

حوزه‌ی دینی دیار ما هیچ نظریه‌ی سیاسی‌ای که در اصل از آن خود وی باشد، ندارد. اعتقاد به حق انحصاری سلسله‌ای از یک خاندان و فقهایی که در غیاب آن سلسله صاحب امرند، ابتدایی‌تر از آن است که بتواند یک نظریه‌ی سیاسی نام گیرد.

نه "حقیقت"، بلکه "رژیم حقیقت"
برای حوزه‌ی دینی نه نظریه مهم است، نه سنت. حوزه نه یک "حقیقت"، بلکه - با استفاده‌ی آزاد از اصطلاحی از میشل فوکو می‌گویم - یک "رژیمِ حقیقت" دارد، یعنی شیوه‌ای برای آنکه چیزی را "حقیقت" قلمداد کند. آنچه رفتارهای آن را تعیین می‌کند، یک اسلوب است.

اسلوب حوزه‌ی دینی شیعه در ایران معاصر در عصر پهلوی قوام گرفته است. آنچه اسلوب پندار و کردار حوزه را تعیین کرده، این واقعیت است: از رونق وجه سرمایه‌دارانه‌ی عصر جدید رونق گرفتن، بدون هیچ گونه استعداد و تلاشی برای فهم این عصر و تماس با جهان متجدد از راهی جز مصرف و تکنیک.

مسئله‌ی محوری حوزه‌ی دینی در عصر جدید نه این است که چگونه کلیت تجدد را پس زند، بلکه این است که چگونه با مال و امکانهای تکنیکی و دستگاه مدرن قهر جنبه‌های رهایی‌بخش تجدد را درهم‌کوبد.

مدرنیزاسیون اسلامی
در این دوره‌ای که روحانیت در ایران سلطنت می‌کند، ثابت کرده است که ضد مدرنیزاسیون نیست؛ دارد مدرنیزاسیونی را پیش می‌برد که نه فقط از نظر میزان وارد کردنِ تکنیک و مصرف در زندگی، بلکه از نظر میزان نابود کردن ساختارهای سنتی نیز بی‌سابقه است. مدرنیزاسیون شاهی روستا را تکان داد، مدرنیزاسیون اسلامی آن را منفجر کرد.

این روند چون مدرن بود قصبه‌ها را به شهر تبدیل کرد و چون اسلامی بود شهرها را به قصبه تبدیل کرد. بنابر منطق مدرنیزاسیون، انفراد گسترش یافت و رژیم برای اینکه انفراد به فردیت تبدیل نشود، کوشید افراد پندار و کردار قبیله‌ای بیابند. جامعه‌ی ایران تا کنون هیچگاه تا این حد مدرن نبوده است و با وجود این هیچ‌گاه به‌هم‌ریختگی و بی‌سامانی کنونی را نداشته است. جامعه‌ی ایران در عصر حکومت مردان دین جامعه‌ای است مصرفی، به شدت پول‌پرست، به شدت فاسد و به شدت دستخوش تضاد و بی‌عدالتی.

سنت و رژیم
در ایران یک مدرنیزاسیون اسلامی پیش می‌رود. اراده به قدرت، محور اصلی ارتباطی این روند، با سنت دینی است. اراده به قدرت در عین حال آن چیزی است که به سادگی ترجمان مدرن می‌یابد. آنچه به همتافته‌ی در نگاه نخست ناهمساز مدرنیزاسیون اسلامی استواری می‌بخشد، اراده به قدرت است.

خواست قدرت یک اسلوب است، یک "رژیم" است. رژیم را بایستی با این "رژیم" توضیح داد. انتخاب سنت و گزینش در درون سنت خود نوعی "رژیم" است. ما نه با سنت به طور کلی، بلکه گزینش در میان آن از طریق این "رژیم" مشکل داریم. این سخن به معنای معصوم جلوه دادن سنت نیست.

سنت دینی به سادگی به الهیات سیاسی تبدیل شدنی است. اما سنت با این تبدیل، خود سرکوبگر خود می‌شود، زیرا سنت دینی چیزی نیست که فقط به برخی متنها و برخی اشخاص فروکاستنی باشد. مردم از روز نخست پاگرفتن دین، در جهت مهار انرژی منفی آن می‌کوشند. می‌کوشند آن را نرم کنند، گام به گام استثناهایی را دربرابر قاعده‌های آن می‌گذارند، تا جایی که آنها یکی پس از دیگری فراموش شوند. هم قاعده‌گذاری به سنت دینی تعلق دارد، هم استثناگذاری. خطر الهیات سیاسی همواره در این است که یکباره ممکن است تلاشهای چندین نسل را برباد دهد و قاعد‌ه‌ها را احیا کند.

اسلوب و رژیم
سنت، ترکیبی از یاد و فراموشی است. حضور زنده‌ی آن با یادآوری جنبه‌‌هایی از آن و سانسور جنبه‌هایی دیگر همراه است. این کار در هر عصری و در نزد هر جریانی اسلوب خود را دارد. یادآوری و سانسور در دوران صفوی آن گونه صورت نمی‌گیرد که در دوران پهلوی و در این عصر روشنفکران دینی به همان‌سانی تذکر نمی‌دهند و کتمان نمی‌کنند که نمایندگان دین دولتی کار احیاء و انساء را پیش می‌برند.

در هر حال مهم نحوه‌ی انتخاب است. نحوه‌ی انتخاب همانی است که بدان اسلوب نام دادیم. اسلوب رژیم است، وقتی متمرکز، سیستماتیک و در احیا و سانسور سرکوبگر و خشونت‌وزر باشد.

چند تز
در ادامه از تفصیل درمی‌گذرم و فشرده‌ی نظرم را در مورد بحث گشوده شده با تزهای زیر بیان می‌کنم:

۱. معرف حکومت دینی نه سنت‌گرایی آن، بلکه یک اسلوب است، نه یک "حقیقت"، بلکه یک "رژیم حقیقت" است.
۲. تنها از راه ایده‌شناسی محض نمی‌توانیم تکوین و رشد این "رژیم" را درک کنیم، نیاز به ابزارهای نظری جامعه‌شناسی، اقتصادشناسی و سیاست‌شناسی نیز داریم. "اقتصاد سیاسی دین" جامع ابزارهای لازم است.

۳. "رژیم" فعلی در دوران تشیع پهلوی شکل گرفته است و از ناتوانی در رابطه‌گیری مثبت و زایا با عصر جدید حاصل شده است.

۴. شاخص این "رژیم"، اراده به قدرت است.

۵. اراده به قدرت از دل سنت دینی می‌آید، می‌تواند اما ترجمانی مدرن بیابد.

۶. اراده به قدرت پیوند خاصی را میان سنت و مدرنیت برقرار می‌کند.

۷. مظهر این پیوند مدرنیزاسیونی است که در جامعه‌ی ایرانی پیش می‌رود.

۸. مدرنیزاسیون اسلامی آن واقعیتی است که بایستی توجه نظری برای درک وضعیت بر آن متمرکز شود. کمپلکس حکومت دینی نه کمپلکس سنت به طور کلی، بلکه کمپلکسی دینی-نظامی-اقتصادی است.

۹. بحثهایی چون سکولاریزاسیون بایستی به جای کلی‌گویی درباره‌ی این-جهانی‌گری و آن‌-جهانی‌گری، به این همتافته توجه کند.

۱۰. معنای نخست سکولاریزاسیون و دموکراتیزاسیون در ایران، درهم‌‌شکستن این کمپلکس است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با تشكر از جناب نيكفر

نوشته هاي شما بسيار عاليست اما شما را به حرف خودتان بر ميگردانم:

نقل است كه عيسي مسيح گفته: من از اين جهان نيستم. اين سخنن بيشتر شامل حال روشنگران منتقد دين ميشود تا خود مردان دين. روشنگران منتقد دين معمولاً توجه شان به محتوي متون مقدس و باورهاي ديني و مناسك ديني است. ولي چيزي كه در دنياي واقعي اهميتي ندارد محتواي اين گونه چيزهاست. مردان دين به اين دنيا تعلق دارند و ميدانند كه عقل انسانها به چشمشان است، ايمانشان نيز.


جناب نيكفر از شما تقاضا دارم در برنامه اي ديگر راههاي دين زدايي از جامعه را معرفي كنيد

-- فرخ ، Jul 26, 2007 در ساعت 06:59 PM

با سلام و احترام
جناب آقای نیکفر، لطف می کنید در خصوص این بند توضیح بیشتری بدهید:
"این روند چون مدرن بود قصبه ها را به شهر تبدیل کرد و چون اسلامی بود شهرها را به قصبه تبدیل کرد. بنابر منطق مدرنیزاسیون، انفراد گسترش یافت و رژیم برای اینکه انفراد به فردیت تبدیل نشود، کوشید افراد پندار و کردار قبیله ای بیابند."
منظور از "چون اسلامی بود شهرها را به قصبه تبدیل کرد" و فرق انفراد و فردیت در بند بالا را تشریح کنید.
با تشکر

-- روزبه ، Jul 29, 2007 در ساعت 06:59 PM