رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ خرداد ۱۳۸۶
اندیشه انتقادی-برنامه ۸۴

(اقتصاد سیاسی دین–۲۵)

بهره‌کشی دینی

محمدرضا نيکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

مصرف کالا به استفاده از فیزیک آن محدود نمی‌شود. کالا جنبه‌ی نمایشی نیز دارد. در سرمایه‌داری مدرن این جنبه پراهیمت‌تر و بارزتر شده است. تبارشناسی جنبه‌ی نمایشی کالاها را بایستی در دین‌شناسی جست. دینها نخستین عرضه‌کننده‌ی کالاهایی بوده‌اند، که جنبه‌ی نمایشی‌شان بر واقعیت طبیعی‌شان غلبه داشته است.

نیاز
کالا مصرف می‌شود: چه به صورت کارکردی محضش با صرف نظر از جنبه‌ی نمایشی‌اش و چه به عنوان وسیله‌ی نمایش. از اتوموبیل استفاده می‌کنیم، هم به عنوان وسیله‌ی نقلیه و هم به‌عنوان وسیله‌ی پُز دادن.

با استفاده نیازی برآورده می‌شود. انسان اما همواره نیازمند است. نیازی دیگر جای نیاز قبلی را می‌گیرد که ممکن است از همان جنس سابق باشد، یا بسیار تغییر کرده باشد.
کالاها به قصد برآوردن نیاز تولید نمی‌شوند. سرمایه‌دار به قصد کسب سود آنها را تولید می‌کند، کسب سود اما مستلزم آن است که کالا فروش رود، یعنی نیازی واقعی یا مجازی را برآورده کند.

دین، نیازمندساز است نه برآورده‌ساز
کالایی عادی را در نظر می‌گیریم: تولیدکننده‌ای آن را با هزینه‌ی "الف" تولید کرده و به قیمت "ب" می‌فروشد. تفاوت میان "ب" و "الف" را ارزش افزوده و به بیان پولی سود می‌گوییم. چون این "ب" از "الف" بیشتر است، یعنی ارزش افزوده به راستی ارزشی اضافی است و با عددی مثبت بیان می‌شود، معامله سودآور است و انگیزه برای تداوم آن وجود دارد. مارکس منشأ ارزش افزوده را آن بخش از نیروی کار کارگر می‌داند، که مزد آن پرداخته نمی‌شود. بحث او در باب استثمار با بحث ارزش افزوده آغاز می‌شود. ما از او الهام گرفته و به جای ارزش افزوده از نیاز افزوده حرف می‌زنیم. برنهشت این گفتار این است: موتور تولید دینی ایجاد نیاز است. تضمین‌کننده‌ی کسب سود دینی ایجاد نیاز به کالای دینی است. دین منفی‌گراست، چون نیازمندساز است نه برآورده‌ساز. توضیح:

دین و اعتیاد
در جامعه‌ی مدرن بسیاری از کالاها اعتیادآورند، یعنی نیازی را برآورده می‌کنند و در همان حال نیازی را ایجاد می‌کنند، حتا به صورتی شدیدتر. کالاهای اعتیادآور مدرن از این نظر به کالاهای دینی می‌مانند. دین نیازی را برطرف می‌کند، چه نیازی نمایشی را، چه نیازی را که گیریم بتوان آن را به طور اخص وجودی دانست؛ در همان حال اما نیاز بیشتری را ایجاد می‌کند. شما یک بار برای همیشه آمرزیده نمی‌شوید، منطق آمرزش را که پذیرفتید، مدام باید آمرزش بطلبید.

هستی و بایستی
جهان مطلوب دینی هیچگاه جهان امروزی نیست. مطلوب یا در گذشته‌ است یا در آینده‌ای موعود. دین شکافی تصنعی میان هستی و بایستی ایجاد می‌کند که از جنس اخلاق نیست: شکافی است میان واقعیت موجود و واقعیتی که بنابر باور دینی بایستی جای آن را بگیرد، اما هیچ‌گاه نمی‌گیرد. اخلاق وعده نمی‌دهد، می‌گوید عمل کن و شکاف هستی و بایستی را پرکن؛ دین اما وعده می‌دهد. ایران را در نظر گیریم. در این کشور حکومت دینی برقرار است. این یک واقعیت است، اما چون بخواهیم این واقعیت را نقد کنیم، به ما تذکر می‌دهند که واقعیت موجود دینی نیست و بدی‌های آن را به حساب دین مگذارید؛ واقعیت قرار است دینی بشود. از واقعیت بهره می‌گیرند، اما آن را به‌عنوان واقعیت نمی‌پذیرند. این سوءاستفاده یکی از نمودهای بهره‌کشی دینی است.

نمونه‌ای دیگر در همین رابطه: می‌گوییم تاریخ یک دین، واقعیت مستمر آن است و همه‌ی تواناهایی دین را آشکار می‌کند؛ پس می‌توانیم با رجوع به عینیت تاریخی، به قضاوتی عینی در مورد دین برسیم. مدافعان فورا به مقابله برخاسته و دین را از تاریخ آن جدا می‌کنند. آنان از دین بایستگی‌ای‌ بی‌ربط به واقعیت می‌سازند. می‌گوییم بسیار خوب: پس دست از سر واقعیت بردارید. چنین نمی‌کنند. همچنان شلاقِ بایستی را بر جان واقعیت می‌کشند.

کالای وعده
سرمایه‌ی دینی بهره‌کش است؛ هم در ذات خود بهره‌کش است، هم به اعتبار تبدیلش به سرمایه‌های سیاسی و اقتصادی. جنبه‌ی ذاتی بهره‌کشانه‌ی سرمایه‌ی دینی در این است که کالایی را که تولید می‌کند، نه به قصد برآوردن نیاز، بلکه به قصد ایجاد نیاز و تشدید نیاز روانه‌ی بازار می‌کند. هر کالایی فقط یک وعده است و برای آنکه وعده برآورده شود، شما بایستی به کالای بعدی دست‌ یازید، که آن نیز خود از همین جنس است.

عاقبت اندیشه در ایمان
منفی‌بودگی ارزش دینی به این برمی‌گردد که دین نیازی را برآورده نمی‌کند، در عین حال سخت مواظب است که رقیبی سربرنیاورد که بخواهد نظام نیازها را تغییر دهد، به نیازها پاسخی دیگر دهد، از آنها تفسیری دیگر کند یا زیر عنوان دینی دیگر با وعده‌های دیگر با آنها مواجه شود. دین می‌گوید اگر من تو را نیامرزم، تو همواره ملعون خواهی ماند. می‌گویم: پس بیامرز! به جای آمرزیدن، مرا فقط نیازمندتر می‌کند. مؤمنان معمولی به این بازی توجهی ندارند. کار خود را می‌کنند، بازی را بازی می‌کنند، چندان سخت نمی‌گیرند. مبتکر نقشی نمی‌شوند و واکنشهایشان انعکاسی است. طبق تعریف و قراردادی که هیچگاه بسته نشده، اما اعتبار قدسی دارد، احساسات نشان می‌دهند، می‌گریند، می‌خندند، می‌بخشند، خشم می‌گیرند، دعا می‌کنند، نفرین می‌کنند. مشکل نصیب کسی می‌شود که بازی را جدی بگیرد و در مورد محتوای نقشهای آن و کل هدف بازی با جدیت بیندیشد. مؤمنانی از این نوع به الحاد می‌گروند.

مطلب پیشین: ارزش و نمایش

Share/Save/Bookmark