اندیشه انتقادی-برنامه ۷۶
(اقتصاد سیاسی دین–۱۷)
مسئلهی ارزش
محمدرضا نيکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
ریشهشناسی ارزش
پیش از آن که بحث ارزش دین در چارچوب اقتصاد سیاسی دین را پی گیریم، لازم است در مورد مفهوم ارزش تأمل بیشتری کنیم. ریشهی ارزش "ارج" است که به صورت "ارجه" در اوستایی و "ارگهه" در هندی باستانی بدان برمیخوریم. ارج هم قیمت است و هم احترام، یا دقیقتر بگوییم آن چیزی که احترام برمیانگیزد. در مفهومهای ارز، ارج و ارزش از آغاز ارزایی اقتصادی و ارزایی اجتماعی و نمادین به هم پیوند خوردهاند. در فارسی به تدریج جنبهی اقتصادی ارزش بر جنبهی نمادین آن غلبه میکند و واژه عمدتا باری مترادف با بها و قیمت مییابد. معمولا در جایی که ارزش اجتماعی و نمادین در نظر بوده، از "ارج" استفاده میشده است.
تازگی ارزش
با وجود قدمت مفهوم ارزش، عبارتهایی چون "ارزش قایل شدن"، "ارزش گذاشتن"، "ارزش زندگی"، "ارزشهای اخلاقی"، "ارزشهای فرهنگی" و "ارزشهای دینی" همگی جدید اند. آنها نخست از راه ترجمه وارد زبان فارسی شدهاند. اینک نیروهایی در جمهوری اسلامی خود را "ارزشگرا" یا "نیروهای ارزشی" مینامند. اینان میخواهند با این عنوانگذاری خود را به نحو اکیدی پایبند به سنت بنمایند. در سنت اما چنین اصطلاحهایی نداریم. اینها اصطلاحهایی وارداتی هستند. خاستگاهشان عمدتاً گفتارهای ناسیونالیستی و فاشیستی در اروپاست.
تاریخ مفهوم در اروپا
در اروپا واژههای مترادف value همچون "ارزش" فارسی تا پیش از عصر جدید و در دورههای آغازین عصر جدید مترادف با قیمت بوده است. اقتصاد سیاسی کلاسیک این واژه را از زبان روزمرهی بازار برمیگیرد و از آن یک فن-واژه میسازد، ترمی علمی که هر مکتبی بدان بار خاصی میدهد. از زمان کانت به بعد گرایشی دیده میشود که آنچه به لحاظ اخلاقی یا از زاویهی سنجش نیروی داوری ارجبرانگیز است نیز، ارزش خوانده شود. تحول قطعی در کاربست واژه در متنهای فلسفی را نیچه با تأثیرگیری از سودباوری در فلسفهی اخلاق انگلیسی باعث میشود، آن هم با "فراسوی نیک و بد" خاصه جستار یکم آن. از دید این کتاب مسئلهی اصلی فلسفه، نه هستی است، نه شناخت، بلکه ارزش است. نیچه مینویسد: «از این پس تمامی علمها میباید راه وظیفهی آیندهی فیلسوف را هموار کنند: و این وظیفه را چنین دریافتهایم که کار فیلسوف حل مسألهی ارزشها ست و ردهبندی ارزشها.» (ترجمهی آشوری، ص. ۶۸).
ارج فئودالی و ارزش بورژوایی
از سوی دیگر این گرایش پدید میآید که "ارج" فئودالی خود را به پیروی از زبان بورژوازی "ارزش" بخواند. ابتدا دین علاقهی خاصی به لغت "ارزش" پیدا میکند و بعد دیگر ایدئولوژیها تمامی حس تفکیکشان را در این واژه میریزند. همه چیز میشود ارزش: ملت خودی، دین خودی، هویت خودی، طبقهی خودی و حزب خودی. طرف مقابل خوار شمرده میشود، کالایی پست تلقی میشود.
عینیت علمی
در برخی حوزهها دعوت به پرهیز از ارزشگرایی و ارزشگذاری میشود. در حوزهای که ارزش آن دانسته میشود که ذهنیت دخالت نیابد و از همه چیز ارزیابیای عینی صورت گیرد، ارزشگرایی مخل و منفی تلقی میشود.
تنوع معنایی ارزش
به نظر میرسد که این همه تنوع معنایی اتفاقی نباشد. با عصر جدید ارزشها نظم سنتیشان را از دست میدهند و نظمبخشی به آنها موضوع ثابت ذهن انسانها میشود. انسان در برابر معنایی نامتعین از ارزش قرار میگیرد و تعین بخشیدن به آن به ارزش پایدار زندگیاش تبدیل میشود. در اصل، یعنی در یک معنای اصیل پدیدارشناسانه، میان ارزش در معنای مثلاً اقتصادی آن با ارزش در معنایی مثلاً اخلاقی تفاوت نیست. این تفاوتگذاری در مرحلهای فراتر از آن ارزشگذاری بنیادیای صورت میگیرد، که همبسته با بودن انسان در جهان است و نفسِ ارزیابی را ممکن میکند. معنای این نکتهی پدیدارشناسانه را میتوانیم این گونه مفهومتر کنیم: تا درکی از ارزش وجود نداشته باشد، درکی از قیمت وجود ندارد و درست به دلیل همین درک بنیادی است که درکی از کردار وجود دارد که خود را با ارزشهای اخلاقی خوب و بد بیان میکند.
وجود و ارزش
وجود انسانی ارزشگذار است. نگاه انسان به جهان با ارزشگذاری همراه است. فرآوردن ارزش و گذاردن ارزش تنیده با فرآوردن و نسبت دادن معناست. به این اعتبار پرسش نیچه از پی ارزش، پرسش از پی وجود ماست.
ویژگی کالای دینی
در دین به خوبی درهمآمیزی معناهای مختلف ارزش را میبینیم. در آن ترکیب ارزش در معنایی هنجارین با ارزش در معنایی اقتصادی نمود بارزی دارد. کالای دینی کالایی است که گویا از حوزهی ارزشها یعنی هنجارها به حوزهی قیمتها میپرد. تنها دین چنین نیست، اما دین نمونهی جالبی برای بررسی نحوهی درهمآمیزی ارزشهاست.
ارزش پایهای ارزش مشخصی نیست
بدبینی یا سخرهگری خاصی لازم است تا از میان ارزشها ارزشی مترادف با بها در معنای اقتصادی را پایهای بدانیم. ما در این بحث جاری این رویکرد را نداریم. ارزشها میتوانند به هم تبدیل شوند، یعنی مرزهای معنایی میان خود را بزدایند و با هم مترادف شوند. این ترکیب و تبدیل نه اتفاقی، بلکه جنبهی سازندهای از واقعیت وجودی آنهاست. میتوانیم در برابر تبدیل آنها در موضعی خاص مقاومت کنیم، میتوانیم نکنیم. برخورد با ارزشها خود عملی ارزشگذارانه است. همین نکته مینماید که انسان به لحاظ وجودی ارزشگذار است.
مطلب پیشین: سیستم و ارزش
|