رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
اندیشه انتقادی-برنامه ۷۵

(اقتصاد سیاسی دین–۱۶)

سیستم و ارزش

محمدرضا نيکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

مارکس می‌گوید که اگر کالا را به‌عنوان کالا در نظر گیریم، نه به صورت کالایی مشخص که این یا آن مورد مصرف را دارد، در نهایت به این می‌رسیم که کالا در کالابودگی‌اش از آن رو حامل ارزش است، که کار انسانی آن را پدید آورده. کالاها از نظر مارکس به عنوان تبلور این جوهر مشترک اجتماعی ارزش یا به سخن دیگر کالاهای ارزشی هستند. این رویکرد در بحث کالای دین به کار ما نمی‌آید. درست است که کالای دینی هم محصول کار انسانی است، اما ارزش آن بدان نیست که از کار پدیدآمده است. چندان جالب نیست اگر بگوییم محصول کار شیخان ارزش دارد، چون برای بارآوردن آن زحمت کشیده‌اند. مشکلی با این نداریم که بگوییم بسیار تلاش می‌کنند، اما این را نیز می‌افزاییم، تنها به این دلیل که تلاش می‌کنند، ارزش آفرین نیستند. خودِ کالایشان چیز ویژه‌ای است.

درک مارکس از سیستم
مارکس برای بازنمود کل سیستم اقتصادی از کار می‌آغازد. هر بحثی در اقتصاد بحثی است در باب ارزش و از نظر مارکس ارزش در نهایت به کار برمی‌گردد. رویکرد نویسنده‌ی "سرمایه" در آغاز کتابش برخاسته از درک هگلی از سیستم است. تفکر سیستماتیک از دید هگل عزیمت از یک عامل پایه‌ای و توضیح بقیه‌ی چیزها از طریق آن است. این یگانه‌انگاری (مونیسم) و تک‌عامل‌بینی برای دانشهای اجتماعی از آن رو آفت‌زاست که پیشاپیش این امکان را از آنها می‌گیرد که اجتماع را به صورت کثرت و پدیده‌ای چندین−و−چند−عاملی ببینند. این درک با مفهوم مدرن سیستم نمی‌خواند، که شاخص آن مجموعه‌ای از ارتباطها به صورت همکنشی ستیزآمیز، هماهنگی و پیروی است. واکاستن آن به یک عامل در بهترین حالت تنها قادر است توضیح محدودی در مورد یک جنبه‌ی مهم و یک گرایش مهم در نحوه‌ی پیدایی، تاریخ یا هستی کنونی پدیده عرضه ‌کند.

نحوه‌ی پرسش از پی عامل اصلی
پرسش محبوب واکاست‌گرایان این است: چه چیزی اصلی است؟ آنها یک چیز را اصل گرفته، هر چه در مجموعه هست را به آن برگردانده و آنگاه دیگر بقیه‌ی چیزها را نادیده می‌گیرند. طرحِ درستِ پرسشِ پی‌جویِ عاملِ اصلی‌ چنین است: چه چیزی در چه مجموعه‌ای در چه موقعیتی برای چه روندی اصلی است؟

ارزش و مبادله
مارکس نمونه‌ی درخشانی از تفکر سیستمی را عرضه می‌کند، آنجایی که برمی‌نماید، در ذات هیچ چیز مجردی چیزی به نام ارزش وجود ندارد. هر چه کالایی را کاوش کنیم، به چیزی به نام ارزش نمی‌رسیم. ارزش خاصیتی طبیعی نیست که به آن دست توانیم یافت با بررسی طبیعت کالاها، مثلا در مورد کالاهای مادی از راه کاوش فیزیکی یا شیمیایی. ارزش غیر طبیعی است، به این معنا که اجتماعی است. جامعه زمینه مبادله است. ارزش در مبادله معنا پیدا می‌کند. چون چیزی وارد نظام مبادله شود، ارزش می‌یابد، نه این که چون ارزش دارد، وارد سیستم مبادله‌ای می‌شود. اتیکتی بر ذات یک کالا نصب نشده که در این یا آن جامعه این یا آن ترجمان پولی را یابد. در بازار است که به چیز برچسب قیمت می‌خورد و از چیز به کالا تبدیل می‌شود.

زمان و مبادله
مارکس اما متن سیستم مبادله را ترک می‌کند، آنگاه که زیر فشار درک هگلی خود از سیستم، دنبال جوهری در کالا می‌گردد که حامل ارزش باشد. آنگاه که این جوهر ثابت به کار برگردانده شده و کار با زمان کار اندازه‌گیری می‌شود، معنایی از یک پهنه‌ی غیرمبادله‌ای به نام فیزیک به صورت مفهوم پایه‌ای در توضیح پهنه‌ی مبادله‌ای اجتماع به کار گرفته می‌شود. تصحیح بعدی‌ای که در این مفهوم به صورت قید "اجتماعا لازم" وارد می‌شود، مشکل اختلاط معنایی فیزیک و جامعه را حل نمی‌کند. زمان کار اجتماعا لازم نیز در نهایت زمان فیزیکی است.

نظریه‌های ارزش و منظرهای استاندارد آنها
هر نظریه‌‌ای در باب ارزش برای اثبات درستی خود توجه ویژه‌ای می‌کند به نوعی کالا و نوعی بازار و در نقد نظریه‌های رقیب دست روی کالاها یا موقعیتهای خاصی از نظر نیاز یا عرضه و تقاضا می‌گذارد که در منظر استاندارد آن نظریه‌ها قرار نمی‌گیرند. به عنوان مثال منظر استاندارد نظریه‌ی عرضه و تقاضا منظر سوداگرانه است یا نظریه‌ی مارکسیستی ارزش منظر کارگری است که به ماده‌ای خام صورت می‌دهد. اوج قدرت توضیح‌گر مدل مارکس در جایی است که در کارخانه‌ای با زور بازوی کارگر ماده‌ای خام دارای صورت می‌شود. کار ماده‌ای ارسطویی را دارای صورتی ارسطویی می‌کند. این کارکنش یا به سخن دیگر این صورت‌گری در مبادله به‌عنوان ارزش برشناخته می‌شود. مدل مارکس در تببین ارزش صورت‌گری‌ای چون آهنگری تواناست، اما نمی‌تواند توضیح راضی‌کننده‌ای در مورد صورت‌گری‌ای از نوعِ صورت‌گری علمی، ذوقی، و هنری بدهد. چرا اثری که مثلا پیکاسو آن را در ظرف چند دقیقه کشیده، ممکن است بهایی داشته باشد بیشتر از بهای کار صد کارگر در تمام طول زندگی کاریشان؟

لزوم تغییر برداشت از ارزش
موضوع کار ما ارزش کالای دینی است. این کالا از آن کالاهایی است که همه‌ی نظریه‌های ارزش را دچار گیج‌سری می‌کند. آیا این کالا کالایی استثنایی است یا بایستی با درک دیگری از ارزش به سراغ آن رفت؟ − درکی متفاوت با آنچه در نظریه‌های رایج ارزش پذیرفته شده است.

مطلب پیشین: نظریه‌های ارزش و مشکل ارزش کالای دینی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

1-چه خوب بود اگر معادل انگليسي يا فرانسه ي بعضي ترم ها را مي نوشتيد .
2- نمي دانم آيا مي توان از نظريه ي "ماكس وبر" درباره ي اقتصاد سياسي "دين" فراتر رفت ؟
يعني كلي تر فكر كنيم .

-- کیان ، Apr 27, 2007 در ساعت 10:40 PM