رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۱ فروردین ۱۳۸۶
اندیشه انتقادی-برنامه ۷۴

(اقتصاد سیاسی دین–۱۵)

نظریه‌های ارزش و مشکل ارزش کالای دینی

محمدرضا نيکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

بخش عمده‌ی ارزش کالای دینی به این برمی‌گردد که تولید آن انحصاری است. در هر جامعه تعداد انحصارها محدود است. حتا در برخی جامعه‌های سکولار به لحاظ حقوقی میان دین و فرقه فرق می‌گذارند و برای اولی امتیازهایی قایل می‌شوند.

دو نوع بازارشکنی
ارزش کالای دینی به دو صورت ممکن است پایین آید: یکی این که از تعداد خریداران آن کاسته شود، دیگر این که مرکزهای متعددی انواع و اقسام آن را تولید و عرضه کنند. در حالت نخست با روگردانی از دین مواجه هستیم، در حالت دوم با کثرت‌گرایی دینی. از زاویه‌ی دید یک حوزه‌ی دینی هر دو حالت سخت ناخوشایندند و به نوعی هم‌معنایند، زیرا الحاد و پلورالیسم هر دو یک نتیجه را در بردارند: کم ارزش شدن بهای کالایی که آن حوزه‌ی دینی تولید می‌کند.

نظریه‌های ارزش
اما پیش از این که بحث تغییر در بها، یا به سخن دقیقتر، تغییر ارزش کالای دینی را پی گیریم، بایستی دریابیم که در این مورد ارزش را چگونه می‌توان تعیین کرد. در اقتصاد نظریه‌های مختلفی درباره‌ی ارزش وجود دارند. از جمله‌‌ی آنهایند نظریه‌ی کاری، نظریه‌ی هزینه‌ای، نظریه‌ی مصرفی و نظریه‌ی تعادلی. در نظریه‌ی کاری، مثلا در بیان کلاسیک مارکسیستی، زمان کاری که به لحاظ اجتماعی برای تولید کالایی لازم است، تعیین‌کننده‌ی ارزش آن کالاست. در نظریه‌ی هزینه‌ای کل هزینه‌ی تولید و توزیع را در ارزش دخیل می‌دانند. در نظریه‌ی مصرفی از موضع مصرف‌کننده به موضوع می‌نگرند و معتقدند که مصرف‌کننده است که در نهایت، بنابر نیازش و ارزش‌گذاری ذهنی و احساسی‌اش، ارزش کالایی را تعیین می‌کند و، به بیان پولی، روی آن قیمتی می‌گذارد. در نظریه‌ی تعادلی که "مدرن" نیز خوانده می‌شود، خط تعیین‌کننده‌ی ارزش را عقربه‌ی نشان‌دهنده‌ی تعادلی می‌دانند که در هر مورد میان عرضه و تقاضا برقرار است.

مشکل تببین ارزش کالای دینی
هیچ یک از این نظریه‌های اقتصادی به مسئله‌ی اصلی ارزش کالای دینی پاسخ نمی‌دهند. با کمک هر یک از این نظریه‌ها در بهترین حالت می‌توان مقایسه کرد میان شکل عرضه‌ی کالای دینی خاصی توسط دو نفر مختلف که شغلشان دیانت است. منبر این شیخ گرانتر از منبر آن شیخ تمام می‌شود. علت را همان‌گونه می‌توان توضیح داد که چرا مثلا کالای دارای این مارک گرانتر از کالای دارای آن مارک است، یا چرا فلان مطرب برای شرکت در مجلس بزم ما در مقایسه با رقیبش پول بیشتری می‌طلبد.

منطق حاکم بر ارزش دینی
برای طرح دقیق مسئله به مدل ساده‌ی خود برمی‌گردیم: جامعه‌ای وجود دارد که دارای یک حوزه‌ی دینی است. کار این حوزه عرضه‌ی کالای دینی به شکل خدمات دینی است، خدماتی چون شرکت در مراسم تولد و عروسی و عزا، خواندن دعا برای تبرک‌دهی و رفع حاجات و کارگزاری دینی در اماکن دینی. موضوع اصلی پرسش از پی ارزش کالای دینی نه این است که چرا این کاهن از آن کاهن اجرت بیشتری دریافت می‌کند، بلکه این است که منطق حاکم بر ارزش دینی چیست.

برخی پرسشها
به جای جواب فوری بهتر است پیاپی سؤال طرح کنیم: بر چه مبنایی و بر چه روالی مجموعه‌ای از کدها و نمادها که دین نامیده می‌شود، چنان بیان ارزشی‌ای می‌یابد که در نهایت به زبان اقتصادی پولی برگرداندنی می‌شود؟ به زبانی ساده‌تر می‌توان چنین پرسید: چرا من باید به آخوند پول بدهم؟ مگر او چه می‌کند؟ چرا کسی دیگر نمی‌تواند کار او را انجام دهد؟ آیا فقط دعای او مستجاب می‌شود؟ اگر چنین است چرا؟ اگر چنین نیست چرا من باید به او رجوع کنم؟ آیا رجوع به کاهن، برای خریدن خدماتی از او، همانند رجوع به مهندس ساختمان است، همانند رجوع به پزشک است، همانند رجوع به تراشکار و صافکار است؟ کاهن مثلا وردی می‌خواند و من چیزی معادل ۱۰۰ دلار به او می‌دهم. در اینجا چه اتفاقی می‌افتد؟

کالای دینی و نظریه‌ی ارزش‌زایی کار
یک دلار می‌دهم و یک بستنی می‌خرم. یا این که یک دلار می‌دهم و صاحب دو عدد مداد می‌شوم. در این حال به‌عنوان مثال از دید نظریه‌ی کاری ارزش در مبادله زمان کار لازم به لحاظ اجتماعی برای تولید این یا آن کالا به مثابه جوهر مشترکی عمل می‌کند که اجازه می‌دهد بگوییم این مقدار از این کالا را با آن مقدار از آن کالا عوض می‌کنیم. در مثالی که آوردیم زمان کار لازم به لحاظ اجتماعی برای تولید یک بستنی معادل است با زمان کار لازم برای تولید دو عدد مداد. در نهایت به این جهت است که بهای این دو قلم جنس به این میزان ذکر شده با هم برابرند.

در مورد کالای دینی چه توان گفت؟ به کاهنی چیزی معادل ۱۰۰ دلار می‌دهیم تا به زبان خاص صنف خودش حرفهایی بزند. به نزد پزشک می‌رویم و پزشک به زبان خاص صنف خودش چیزی را روی کاغذ می‌نویسد که نسخه نام دارد. او نیز بابت این کار چیزی معادل ۱۰۰ دلار می‌گیرد. آیا می‌توانیم مثلا طبق نظریه‌ی مارکس بگوییم که زمان کار اجتماعاً لازم برای خواندن وردی با فلان خصوصیت معادل است با زمانی که به لحاظ اجتماعی لازم است تا در عمل نوشتن یک نسخه‌ی پزشکی تبلور یابد؟

مطلب پیشین: استاندارد کالاهای دینی

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سئوال کرده ايد: «کاهن مثلا وردی می‌خواند و من چیزی معادل ۱۰۰ دلار به او می‌دهم. در اینجا چه اتفاقی می‌افتد؟» پاسخ من: من احساس آرامش روحی می کنم. درست مثل وقتی به روانکاو مراجعه می کنم و او مثلاً ذهن ناخودآگاه مرا در دوران کودکی می کاود و پيش می آيد که من دچار هيجان می شوم و گريه می کنم و اندکی سبک تر می شوم. وقتی هم می خواهم از مطب روانکاو بيرون روم منشی 100 دلار از من می گيرد. درست مثل ايام ماه محرم که آخوند به خانه ما می آمد و بعد مقداری موعظه از صحرای کربلا می گفت و زنها گريه و زاری می کردند. وقتی من روزی از چند تن از زنها پرسيدم آخر شما چند مرتب در اين ماه و چند صد مرتبه در زندگی خودتان بخاطر کشته شدن حضرت عباس و امام حسين گريه می کنيد؟ در جواب می گفتند: ای برادر ما به حال خودمان و ناراحتی ها و غصه های خودمان گريه می کنيم امام حسين بهانه است. «حال خودمان و ناراحتی ها و غصه های خودمان» را می توان به زبان ساده به «افسردگی روانی» يا «روان نژندی» و ديگر ناهنجاری های روانی تشبيه کرد. و آخوند هم در نقش «روانکاو سنتی». چه عيبی دارد؟ تا جايی که او همه چيز کشورم را در اختيار نگيرد و مرا و هموطنانم را در تنگنا قرار ندهد و آن نکند که اينک عده ای دارند در مملکتم می کنند، چه عيب دارد که او هم شغل خواندن روضه و دعا در مراسم ختنه سوران و عقد و عروسی و مرگ و دفن و کفن مرا به عهده بگيرد؟ دعوا بر سر دخالت ناخواسته او در تمام امور عمومی و شخصی من است و نه آنکه چرا او دارد خدماتش را به صورت کالا عرضه می کند. درست مثا آنکه وکيل دادگستری هم که من برای دعوی حقوقی با همسايه ام با ميل و خواسته خودم پيش او رفته ام تا از خدماتش به صورت «کالای خدماتی» به من عرضه کند، از حدود خود تجاوز کند و به کارهای ديگر من هم دخالت کند. با چنين وکيلی هم مخالفت می کنم.
خلاصه شمشير را از رو نبنديم و تصور نکنيم که با آمدن آخوندها و دست درازی کردن آنها به تمام شؤن مملکت، حالا برای ما سکولارها فرصتی تاريخی به دست آمده تا پايه و اساس دين و آيين مردم را هم بزنيم. خيال نکنم گردن ما سکولارها از گردن استالين کلفت تر و سنبه ما از سنبه او پُر زور تر باشد که بعد از هفتاد سال تازه گرايش مردم در کشورهای استالينی مثل روسيه و لهستان و ... به کليسا بيشتر شده است تا جايی که رهبريت معنوی جنبش همبستگی در لهستان را پاپ به عهده داشت.
اقای جامی اين کامنت را در صفحه اول منتشر کنيد تا بحث و جدلی منطقی درگيرد و نه آنکه آقای محمد رضانيکفر مثل آخوندها برود بالای منبر و هر چه دل تنگش می خواهد بگويد و بعد مثل خيابان يکطرفه و مانند کسی که تنها به قاضی می رود راضی و خوشحال برگردد و خدای ناکرده تصور کند که فيلسوف و نظريه پرداز بلامنازع راديو زمانه شده است.

-- کامران صمدی ، Apr 19, 2007 در ساعت 02:49 PM

آقای صمدی، گویا توجه نکرده‌اید که من هیچ صحبتی در مورد مضمون کالایی که مبادله می‌شود، این که مصرفش مفید یا مضر است، نکرده‌ام. من فقط مکانیسم مبادله را باز می‌کنم و این که تعیین ارزش چگونه صورت می‌گیرد و چه باعث می‌شود که در حوزه تولید و مصرف دینی نیز به پدیده‌هایی چون تورم برخوریم. من یک مدل را معرفی می‌کنم در مورد اقتصاد سیاسی "ایدئولوژی" در نمونه دین. شاید کمک کند برخی اتفاقهای دور و برمان را بهتر بفهمیم، شاید هم نکند. من بحث را با استناد به موضوع کهن "دین‌فروشی" شروع کردم، که در ادبیات ما به آن پرداخته شده. از این طریق خواستم بگویم که اصل موضوع تازه نیست و ربطی به این ندارد که من "سکولار" هستم. اگر می‌خواهید نقد کنید، نخست ببینید که حریفتان چه نوشته، چه ادعایی دارد و چگونه ادعایش را ثابت می‌کند. به هر حال موضوع کار من دین به عنوان کاسبی است نه دین به عنوان روان‌درمانی.

-- م. نیکفر ، Apr 20, 2007 در ساعت 02:49 PM