رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ فروردین ۱۳۸۶
اندیشه انتقادی-برنامه ۷۱

(اقتصاد سیاسی دین–۱۲)

کالای دینی

محمدرضا نيکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

شروع بحث اقتصاد سیاسی دین رجوع به واقعیت پدیداری آشکار دین در عرصه‌ی اقتصادی-اجتماعی است. در جامعه پدیده‌هایی وجود دارند که از یکسو دینی‌ و از سوی دیگر آشکارا امور واقع و عاملهای واقعی اقتصادی و سیاسی هستند. در ایران امروز، آموزه‌ی رسمی حکومتی حتا به این امکان را می‌دهد که فقط نگوییم یک پدیده از یک سو دینی و از سوی دیگر اقتصادی یا سیاسی است، بلکه بگوییم پدیده، پدیده‌ای است دینی-اقتصادی-سیاسی.

اهمیت آموزه‌ی رسمی حکومتی
آموزه‌ی رسمی بر جامعیت دین تأکید دارد، جامعیتی که باعث می‌شود اقتصاد و سیاست نیز زیر چتر دین قرار گیرند. ما با آموزه‌ی رسمی در مورد همبستگی عمیق میان حوزه‌های دین، اقتصاد و سیاست موافقت کامل داریم. بر این مبنا ما حوزه‌ی دینی را اساساً یک کمپلکس دینی-اقتصادی-سیاسی و به لحاظ این که سیاست دینی سخت با امر قشون پیوند خورده است، آن را یک همتافته‌ی دینی-اقتصادی-سیاسی-نظامی می‌دانیم. آموزه‌ی رسمی و جاری حکومتی در ایران رنج و رذالت بسیار بارآورده، اما این برکت را دارد که بتوان در چهره‌ی آن، این همتافتگی را دید، همتافتگی‌ای که ویژه‌ی امروز نیست و ریشه‌ی عمیقی در تاریخ دارد.

نیاز به یک مدل ساده
نظر به کمپلکس حکومت اسلامی انگیزه‌ی طرح ایده‌ی اقتصاد سیاسی دین را تقویت می‌کند، اما پیشبرد طرح نمی‌تواند با بررسی همین امر پیچیده بیاغازد. ما بر پایه‌ی روش تحلیلی به مدل ساده‌ای نیاز داریم تا رابطه‌های خاصی را بهتر بشناسیم و به مقوله‌هایمان شفافیت دهیم. ما بر این قرار کالای دینی را نخست در شکل ساده‌ای در نظر می‌گیریم.

شرط وجود کالای دینی
اگر دینها چنان بودند که چیزها و مکانهایی را مقدس اعلام نمی‌کردند، برای ابراز دیانت مراسمی خاص نداشتند و دستگاه دینی‌ای ایجاد نمی‌نمودند که کارگزاران آن عهده‌دار پاسداری از اشیا و اماکن دینی، برگزاری مراسم دینی و تفسیر متون و احکام دینی باشند، در این صورت نمی‌توانستیم پدیده‌ی مشخصی را بیابیم که بر آن کالای دینی نام نهیم. دین چیزی برای معاوضه نداشت. مثلاً کسی نبود که دعایی بخواند و در عوض اجرتی دریافت کند. در این حال دین حل شده در فرهنگ بود و می‌شد آن را به صورت مجموعه‌ای از کدهای زبانی تعبیر کرد.

دیانت آشکار و پنهان
در بحثهای جدید درباره‌ی جامعه‌شناسی دین میان دیانت آشکار و دیانت پنهان فرق گذاشته می‌شود. دیانت آشکار جلوه‌ی آشکاری دارد و مثلا خود را به صورت حضور در اماکن دینی نشان می‌دهد. پدیده‌ی دیانت پنهان بروزیافته در دیانت مدرن است. در دیانت مدرن است که روگردانی از حوزه‌ی رسمی دینی جلوه‌ی بارزی می‌یابد. مبنای هستی دین به عنوان دیانت آشکار، حوزه‌ی دینی است. دیانت پنهان درست به دلیل استقلال‌جویی‌اش از آن حوزه‌ی رسمی دینی چنین عنوانی یافته است و هنوز وجودش با مرزبندی‌اش مشخص می‌شود. شاید آنچه اینک دیانت پنهان خوانده می‌شود، در آینده به شکل غالب دینداری بدل شود. تا آن هنگام اما به راحتی می‌توان دین را به وجود حوزه‌ی دینی برگرداند. این حوزه، حوزه‌ی اجتماعی‌ای است که تخصصش تولید، عرضه و توزیع کالاهای دینی و تعیین قیمت اولیه‌ی آنهاست.

خدمات دینی
کالای دینی یا به مصرف ساده‌ی دینی می‌رسد یا از آن به‌عنوان ابزار استفاده می‌شود. کارکرد نمادین آن در حالت نخست در محدوده‌ی خاص دیانت می‌ماند، در حالت دوم مبنای کنش‌گری در حوزه‌های دیگری چون سیاست و اقتصاد می‌شود. در ابتدا شکل ساده‌ی نخستین را در نظر می‌گیریم، که عمدتا به صورت خدمات دینی است. متخصصانی برای عرضه‌ی این خدمات وجود دارند. دیگران از آن بهره می‌گیرند. عرضه‌ی خدمات دینی و بهره‌گیری از آنها هسته‌ای اقتصادی دارد. یک طرف چیزی را می‌فروشد و طرف دیگر می‌خرد. این معامله معمولا پنهان می‌ماند. قاری ساده‌ی گورستان آشکارا وجهی طلب می‌کند، آنهایی که بدنه‌ی میانه و بخش اشرافی روحانیت را تشکیل می‌دهند، خود را به صورت فروشنده‌ی خدمات دینی معرفی نمی‌کنند. حوزه‌‌ی دینی حوزه‌ای است که خود را با این ادعا معرفی می‌کند که بیشترین فاصله را با حوزه‌ی اقتصاد دارد. هر کس دروغ بزرگی در زندگی خود دارد. دروغ بزرگ حوزه‌ی دینی برائت آن از مادیات است.

در بخش آینده بحث بر سر کالای دین را پی می‌گیریم.

مطلب پیشین: آغاز پدیدارشناسانه‌ی اقتصاد سیاسی دین

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با عرض سلام و درود فراوان خدمت مدير سايت زمانه

خواهان تبادل لينك با سايت شما هستم اگر موافق بوديد اسم وبلاگ مرا ×××رنگارنگه از همه رنگه ××× بگذاريد و منو خبر كنيد تا سايت شما را لينك كنم
در سايه سار امن ايمان پايدار باشيد و جاويدان

-- مهدي ، Apr 14, 2007 در ساعت 02:35 PM

moteasefane noskhe PDF matnhaa mojud nist,
mazyaatnoskhe PDF, khaandane mostaghele aanhaa az safhe webpage ast va sohulate chaap.

khub ast noskhe PDF matnhaa dar ekhtyaar gharaar daade shavad
baa sepaas
---------------------------
زمانه: بخش عمده ای از نوشته های آقای نيکفر به همت يک از علاقه مندان اين صفحه پی دی اف شده است. اگر به بخش های قبلی مراجعه کنيد خواهيد ديد

-- Alireza ، Apr 14, 2007 در ساعت 02:35 PM

آقای نیکفر عزیز در بیشتر این مقالات 1-مطالب را می توان بسیار ساده تر بیان کرد و 2-زنجیره ی استدلال شما یکنواخت و روان پیش نمی رود.فکر می کنم نیاز به بازنویسی دارد .
با احترام : کیان

-- keyan ، Apr 14, 2007 در ساعت 02:35 PM

به نام خداوند جان وخرد
دوستان محترم رادیو زمانه
از لطف ومحبتی که می کنید و برایم تازه هایی را می فرستید، سپاسگذارم. اینجانب عبدالله عسگری کارشناس ارشد علوم سیاسی هستم و مردادماه سال گذشته از پایان نامه ام تحت عنوان " هویت ملی ایرانیان : با تکیه بر زبان ، دین وفرهنگ " دفاع کردم .اگر امکان دارد که فضایی را اشغال کنم پایان نامه ام را برایتان ارسال نمایم . یک مقاله ی کوتاه که به عنوان دفاع وسپس مقدمه ی پایان نامه ام بود را فعلا ارایه می نمایم . در همین جا از دکتر محمد رضا نیکفر سپاس گذاری می کنم که در ابتدا با مقالاتشان در " نگاه نو " و سپس با ترجمه ی کتا ب " در آمدی بر روشنگری : بحث با بنیاد گرایان" وحالا با " اندیشه ی انتقادی " و مقالات بسیار روشنگر" اقتصاد سیاسی دین " واقعآ درآمدی بر روشنگری را رقم میزنند . اگر امکان دارد مقاله اینجانب را به ایشان بدهید.
با سپاس
عبدالله عسگری

چیستی هویت ملی
تفاوت رانبایدازبین برد، که ستیزناشی ازتفاوت رابایدفیصله داد.
فریدریش ریکرت

هويّت ملّي را يك منشور فرض می كنيم که سه وجه آن را « زبان » ، « دين » و « فرهنگ » تشكيل مي دهد و قاعدة آن را مليّت .
هويّت ملّي بعنوان يك كل ، از اجزاء متفاوت تشكيل شده است . اين اجزاء به قطعات و لحظات تقسيم مي شوند . قطعات ، اجزايي هستند كه حتي هنگامي كه از كل خود دور هستند ، وجود دارند و اهدا مي شوند ؛ آنها مي توانند از كل خود جدا شوند . قطعات را مي توان اجزاء مستقل نيز ناميد ؛ اما لحظات اجزايي هستند كه نمي توانند جدا از كلي كه به آن تعلق دارند وجود داشته باشند يا اهدا شوند ؛ آنها نمي توانند جدا شوند ، لحظات اجزاء غير مستقل هستند . سه وجه هويّت ملّي و قاعدة منشور بعنوان مليّت ، قطعات هويّت هستند و تاريخ آنها را مي توان لحظات ناميد . بررسي زبان در فرآيند شكل گيري و تكامل آن و بر ملا ساختن نقص هاي آن، جريان يك قطعه در لحظات متوالي تاريخ تكامل آن است . دين و فرهنگ نيز به عنوان دو جزءِ از كل ، در بسترِ تاريخ جريان دارد و نمي توان آن را انتزاعي و جدا از زمان دانست .
هم چنین هویت دارای دو گشت آورعمده است که بگونه ای استعاری می توانیم یکی را هویت آینه ای ودیگری راهویت دیواری بنامیم. در گشت آور اول ما خود را در یک آینة داخلی می نگریم و در اندیشه ها، ارزش ها و اصول مشترک چیزی را می یابیم که نه تنها به زندگی جمعی ما، که به زندگی فردی ما نیز، که تا حدی هم به یکدیگر مربوط است، معنا می بخشد. حال اگر منشور هویت را، بین دیوار وآینه قرار دهیم، بازتابش وجه دین از منشور هویت، پس از تابش به آینه وافتادن روی دیوار، دو وجه زبان وفرهنگ است. بازتابش وجه زبان از منشور هویت، پس از تابش به آینه و افتادن روی دیوار، دو وجه دین و فرهنگ است، و بازتابش وجه فرهنگ از منشور هویت، پس از تابش به آینه و افتادن روی دیوار، دو وجه زبان و دین است.
در وجه زبان فردوسی، سعدی و حافظ را بعنوان نقاط عطف مطرح، و رندی را از نگاه حافظ و بسط آن را در جامعه متذکر شدیم . در این همانی سه وجه تشکیل دهنده ی هویت ایرانی این رندی از زبان به دو وجه دیگر بسط و گسترش یافته و خود را در همه ی روابط زبانی، دینی، اجتماعی وفرهنگی نمودار می سازد. هویت ملی صرفاً اتفاقی پدید نمی آید و بنا بدستور و حکم کسی نمی تواند شکل گیرد و به هیچ وجه نمی تواند از سوی کسی تحمیل شود. در عین حال، تأمل در هویت ملی به معنای طرح پرسش پیرامون مجموعه ی ارزش ها، آرمان ها یا اصولی است که واژه ی هویت ایجاب می کند و نیز به معنای این است که این مجموعه ی ارزش ها، آرمان ها یا اصول را بطور بنیادی و نقادانه تحلیل کنیم؛ و با این کار به سرعت بفهمیم که بسیاری از سنت ها، اصول یا ارزش های جامعه ی ما، نوعاً دارای ایهام بوده و باید از نو تعریف و تبیین گردد. اینکه چه اندیشه ها، ارزش ها و نمادهایی می توانند ایرانی ها را بهم پیوند می دهند، از دیر باز مد نظر بوده و در نقاط عطف تاریخ پر فراز ونشیب ما مطرح گردیده است. هویت ملی آن مجموعه از تصورهایی در باره ی جهان، ارزش ها واصول است که ما آن را از آنِ خود می دانیم. هر قدر که در این تصورات، ارزش ها واصول با یکدیگر شریک باشیم، بهمان میزان احساس "ما" بودن می کنیم.
پذیرا بودن دیگران- که امروزه خیلی هم مورد توجه است – بدون احساس یگانگی با خودمان نمی تواند واقعاً کارآیی داشته باشد. هویت همواره یک دیوار مرزی نیز هست، ولی نکته این جاست که آیا این مرز صرفاً به معنای تفاوت است، یا به معنای جدایی تغییر ناپذیر یا حتی دشمنی و نیز اراده ی تسلط بر دیگران. این واقیت که هویت داشتن مستلزم بودن در یک دیوار و یا تعداد در و پنجره های آن را بر ما آشکار نمی سازد و همین طور روشن نمی کند که ما کنار یکی از این در و پنجره ها می نشینیم تا بتوانیم با دیگران که در بیرونند سلام و احوال پرسی دوستانه کنیم، یا برای اینکه بتوانیم به آنان دشنام بگوییم و یا شلیک کنیم.
هويّت در رابطه با ديگري است كه خودنمايي مي‌كند و به منصة ظهور مي رسد. آگاهي نسبت به هويّت به نوعي بازگشت شناخت به خود است، « هويّت»، امري بي حركت و ايستا نيست. حقيقت، تاريخي است و بنا بر اين داراي پويايي است و تمامي فرآيند انكشاف تاريخي آگاهي را در بر مي گيرد. هويّت به طور هم زمان بازگو كنندة يك تاريخ فرد جزئي و يك تاريخ فرد كلي است. اين فرد بايد از مراحل شكل گيري هويّت جمعي بگذرد و به بالاترين درجه از آگاهي نسبت به خويش برسد تا بتواند خود را در مقابل ديگري تبيين كند. او بايد در فرآيند شناخت خود قابليت انديشيدن را به دست آورد و از اين قابليت آگاه شود و زماني داراي اين قابليت مي شود كه در روند زندگي اجتماعي قرار گيرد و به صورت خود آگاهانه درآن شركت جويد و عضوي از يك ملت گردد. بدين ترتيب مرحله اي از آگاهي تاريخي شكل مي‌گيرد و پشت سرگذاشته می‌شود. اين فرآيند هيچگاه ساكن نمي‌ماند و هميشه رو به جلو مي رود .
افراد مي توانند هويّت هاي مختلفي مثل هويّت قومي، هويّت ديني، هويّت زباني، هويّت جنسيّتي و هويّت شغلي بپذيرند. هويّت جامعه نيز مبتني بر تاريخ و دست آوردهاي علمي،انساني، اخلاقي و تاريخي اش است. بايد به هويّت مستحكم و با سابقه ايراني افتخار كرد، بايد مولد هويّت بود و هويّت گذشته را پس از شناخت، ابتدا باز توليد و سپس مصرف كرد.هر نسلي بايد هويّت باز توليد شدة خود را استفاده كند و مهم ترين عامل مورد نياز در اين باز توليد عقلانيّت است و اين عنصر مهم در طول تاريخ ضعيف و كم رنگ شده است.
تاريخ هيچ چيز را ابداع نمي كند، تاريخ كشف مي‌كند. تاريخ هويّت انسان را افشا مي‌كند، آنچه را به مدتي دراز در او بوده است، قابليت هاي او را آشكار مي‌كند.
ميلان كوندرا
پس از اينكه جامعه اي به اين نتيجه مي رسد كه انديشة حاكم كار آمدي خود را از دست داده است و به دنبال راه خروجي از شرايط موجود مي گردد، بحران هويّت بوجود مي آيد. اين بحران نتيجة تقابل فرهنگ جديد و قديم است. اين مسئله در تاريخ ايران در برهه هاي زيادي اتفاق افتاده است. وقتي موبدان به چنان تضاد انديشه و عملي رسيدند كه مردم از حكومت ساسانيان كاملاً بريده شده بودند و افكار قديم راهكاري جهت حل مسائل و مشكلات جامعه ارائه نمي داد،بحران هويّت بوجود آمد و با ورود اسلام، مردم پذيراي آئين جديد شدند. اعراب با حاكم شدن بر جامعه در دو سلسلة امويان و عباسيان حاكم شدند و طي مدت نه قرن ايران جزئي از امپراتوري اسلامي بود. با ناكارآمدي انديشة حاكمان اموي و طي چند قرن، فردوسي در پي جمع آوري خداي نامه ها و سرودن شاهنامه مردم را به خرد دعوت كرد. قرن ها گذشت، اما خردي كه فردوسي مردم را به آن دعوت مي كرد، كاربردي نشد و مردم با آن خو نگرفتند. فاصلة بين تئوري و عمل به اندازه اي شد كه انديشمندان ايراني به فكر چاره افتادند و از بين آنان،سعدي تاكيد بر اخلاق كرد و البته عليرغم اينكه درابتداي ورود اسلام به ايران فرهنگ ايران باستان ناكار آمدي خود را نشان داده بود،ولي سعدي هم چنان بر انديشة ايرانشهري تاكيد مي كند.او در سراسر آثار خويش از راستي،حكمت و جوانمردي دم مي زند و انديشة مدارا را در زماني مطرح مي كند كه سراسر اروپا در قرون وسطي غوطه ور است. سعدي حكاياتي را آغاز مي كند و مبدع ادبياتي است كه امروزه آن را داستانِ كوتاه مي نامند. انديشة او نيز نمي تواند ايرانيان را به جادة سعادت رهنمون كند و صد سال بعد حافظ انديشة تازة ديگري را مطرح مي كند و زهد و ريا و سالوس را مي كوبد و رندي را راهبر مردم مي داند و اين سير ادامه مي يابد تا يكصد و پنجاه سال قبل كه با ورود مدرنيته به ايران، يك بار ديگر ناكار آمدي سنّتِ ما مطرح مي شود و تا كنون ادامه دارد.در نقاط عطف اين چنين است كه، افراد با اعتقادِ به يك پارادايم خاص، با امور خلاف قاعده اي روبرو مي شوند و بحران هويّت بوجود مي آيد. وقتي بحث از بحران هويّت پيش مي آيد كه انسان بعنوان يك فرد مفاهيم ذهني اش را از دست مي دهد و تا زماني كه انسجام جديدي پيدا نكند به تبع آن، شرايط اجتماعي اش هم دچار بحران مي شود. در برخورد با انسان دچار بحران هويّت، مي توان فهميد كه اين فرد از لحاظ ذهني داراي تنش و عصبانيت و پرخاشگري است و از لحاظ اجتماعي نا آرام، نامنظم و غير قانع است. جامعه ما نيز چنين جامعه است. مشكل ما « دوگانگي ميان گفتار و كردار » است. اين دوگانگي، در سراسر تاريخ ما وجود داشته است و ناكارآمدي انديشه ها نيز از همين جا سرچشمه مي‌گرفته است و مي گيرد: از دو گانگي ميان گفتار و كردار. براي گذر از چنين بحراني عامل بسيار تعيين كننده تصور و تلقي ما از خود « هويّت » است. براي ما بايد هويّتِ هويّت روشن شود.
براي انجام اين مهم و يافتن انسجام شخصيتي خويش مباني «زبان» و «دين» و « فرهنگ »را انتخاب كرده و اميد تا در تبيين اين مباني گامي فراپيش نهيم.
مقالات حاظر تنها طرح مسئله و گشايش راه تفكر است در مسير كسب نوعي خود آگاهي ملي، زباني، ديني و فرهنگي و وقوف بر شدنِ « ما » هم چون يك « ملت » . به ويژه در هنگامة هجوم امواج سهمگين « جهاني شدن » و عصر « انديشة واحد و صحيح به لحاظ سياسي » .

-- askari341@yahoo.com ، Apr 15, 2007 در ساعت 02:35 PM