اندیشه انتقادی-برنامه ۷۰
(اقتصاد سیاسی دین–۱۱)
آغاز پدیدارشناسانهی اقتصاد سیاسی دین
محمدرضا نيکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
کسی که توجه ویژه به رابطهی دین و اقتصاد را از آموختهایم و میتوان او را بنیانگذار دانش اقتصاد سیاسی دین دانست، ماکس وبر است. موضوع اصلی پژوهشهای او رابطهی میان منش دینی و منش اقتصادی است. آثار او و بحثهایی که گرد آنها درگرفته، به ما میآموزند که بررسی چنین رابطهای محدود به بررسی تأثیر یک ذهنیت بر روی یک عینیت نیست، بلکه در نظر گرفتن کلیتی است که فهم پویش آن، مستلزم تفکیک حوزههای مختلف کنشگری در آن سیستم و بررسی تأثیرهای آنها بر یکدیگر است.
همسانی حوزهی دینی و حوزهی اقتصادی
نحوهای از بررسی تأثیر حوزهی دین بر روی حوزهی خاص اقتصاد دیدن نوعی همسانی میان آنهاست که باعث میشود ارزش رایج در حوزهی دین ترجمانی در حوزهی اقتصادی یابد، بر پویش ارزشهای اقتصادی تأثیر بگذارد و به طور مشخص به آن تبدیلپذیر باشد. با دیدن این همسانی است که میتوانیم در اقتصاد سیاسی دین تا حدی از مدل اقتصاد سیاسی در معنای اخص آن بهره بریم.
تاریخ طولانی دین
یک چهرهی نامدار تاریخ اقتصاد سیاسی کارل مارکس است. مارکس اقتصاد سیاسی را با بحث کالا شروع میکند. کالا پدیدهی مشخصی است که در سرمایهداری به نهایت تشخص میرسد، بدین صورت که بر تمامیت چیزها گسترش مییابد و خود را بهعنوان واقعی ترین نحوهی وجودی واقعیت مینماید: واقعیت یعنی کالا، جهان یعنی انباری از کالاها. تمامیتخواهی کالایی اراده به تبدیل هر چیزی به کالاست. از همین نکته نیز که حرکت کنیم به دانشهای جزءبینی میرسیم که حوزههای معینی را در زیر مجموعهی موضوعهای اقتصاد سیاسی میکاوند. یکی از آنها میتواند مثلاً اقتصاد سیاسی هنر باشد، یکی اقتصاد سیاسی دین. این سبک کار موجه است، اما ما این گونه حرکت نمیکنیم. اقتصاد سیاسی دین میتواند، آن گونه که در آثار ماکس وبر ببینیم، هویت مستقلی برای خود داشته باشد. دین تاریخی طولانی دارد و تاریخ اقتصاد آن به دوران سرمایهداری محدود نمیشویم.
نحوهی ورود به اقتصاد سیاسی دین
ما جایجای از اقتصاد سیاسی کلاسیک میآموزیم. اولین چیزی که میآموزیم نحوهی ورود به موضوع است. به پیروی از مارکس ما نیز بحث خود را با مقولهی کالا میآغازیم. موضوع بحث ما اقتصاد سیاسی دین است، پس درمینگریم که کالای دینی چیست.
نحوهی شروع "سرمایه"
مارکس در ابتدای اثر گرانسنگش "سرمایه" چنین مینویسد: «ثروت همهی جامعههایی که در آنها شیوهی تولید سرمایهداری مسلط است، همچون تودهی عظیمی از کالا مینماید، که هر کالای مجزا یک صورت عنصری از آن است. از اینرو پژوهش ما با تحلیل کالا میآغازد.» استدلالی که مارکس برای این نحوهی آغازیدن دارد، توجه به پدیداری پدیدار است. او میگوید پدیداری واقعیت چنین است. به خیابان که میرویم کوهی از کالا میبینیم. از این تودهی عظیم، به پیروی از روش علمی، عنصری نمونهوار را برمیگیریم و آن را عزیمتگاه تحلیل قرار میدهیم.
نحوهی آزمون پدیدارهای اقتصادی دینی
اقتصاد سیاسی دین نیز میتواند به همینسان پدیدارشناسانه پیش رود. یک اصل بنیادی پدیدارشناسی همپیوندی میان نحوهی پدیداری پدیدار و نحوهی آزمون پدیداری آن است. اثبات اینکه هوای خوزستان در تابستان به شدت گرم است و اینکه آب از دو عنصر ئیدروزن و اکسیژن تشکیل شده است، به یک سان صورت نمیگیرد. برای اثبات گزارهی نخست بایستی در مردادماه به اهواز و برای اثبات دومی به آزمایشگاهی با امکانهای لازم رفت. بر این قرار بایستی چشم به عرصهی خاصی دوخت تا بتوان پدیدههای دینی را همتراز با پدیدههای اقتصادی دید. این عرصه، نه حوزهی منزهی که در آن فرد از تعلقهای مادی بریده و مشغول نیایش دینی است، بلکه خود عرصهی اقتصاد سیاسی است. اکنون در ایران به سادگی میتوان پدیدههایی دینی را بهعنوان پدیدههای اقتصادی-سیاسی ادراک کرد و آنها را به لحاظ علمی همچون واقعیتی که مبنای تحلیل علمی است، مهار کرد.
بود و نمود دین
به قراری که بارها و بارها آزموده شده، طبعاً اعتراض خواهد شد که آنچه شما در عرصهی اقتصاد سیاسی میبینید رنگ دینی دارد، به نام دین نمود مییابد و شما با عزیمت از پدیداری آن برای خود موضوعی را زیر عنوان اقتصاد سیاسی دین جعل کردهاید که بیگانه با جوهر دین است. در پاسخ میگوییم: جدا کردن نمود از بود و بود تاریخی از بود آرمانی، یک امر اعتقادی است و با استدلال نمیتوان آن را پس زد. این بطلانناپذیری به معنای برخورداری از یک حقیقت ویژه نیست. ارزش آن همتراز با ارزش ادعایی از این دست است: این شاهانی که بر صحنهی تاریخ حضور یافتهاند، شاهان حقیقی نیستند، شاه حقیقی شاهی است که فقط به چشم عدهای حقیقتا بصیر میآید؛ بصیر که شدید، آنگاه دیگر در مورد گوهر پادشاهی داوری صحیحی خواهید داشت!
مطلب پیشین: وجه ارتباطی دین
|