اندیشهی انتقادی، برنامهی ۶۶
(اقتصاد سیاسی دین– ۷)
مقال دین
محمدرضا نیکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
"حی بن یقظان" و "سلامان و ابسال" دو نوشتهی داستانوار از ابن سینا هستند. ابن طفیل فیلسوف غرناطهای قرن ششم هجری شخصیتهای ابنسینایی را گرفته، معنای استعاری آغازینشان را زدوده و آنان را در متن ماجرای فلسفیای نشانده که موضوع آن تکامل روح انسانی است.
فصل المقال
ما در داستان ابن طفیل به طرح سادهای از یک "پدیدارشناسی روح" برمیخوریم. "حی بن یقظان" در لغت به معنای "زندهی بیدارپور" است. برخلاف رابینسن کروزوئه، که نه از آغاز زندگی، بلکه در جوانی سرنوشتش این میشود که مدتی مدید را در جزیرهای به تنهایی سر کند، حی بن یقظان در انفراد مطلق زندگی را میآغازد. او همه چیز را خود تجربه میکند و به آن رشد عقلی میرسد که لازمهی فلسفیدن است. بنابر گزارش ابن طفیل، او همه چیز را اختراع یا کشف میکند، جز دین را. سرانجام چون از تنهایی به درمیآید، از زبان ابسال نامی از وجود پدیدهای به نام دین باخبر میشود. او در ادامهی تجربهاش درمییابد که دین پدیدهای اجتماعی است. مقال دین، مقال جامعه است. او مقال فلسفه را متمایز از این مقال میبیند. این متمایزبینی مبنای "فصل المقال" ابن رشد میشود. مقال همان چیزی است که درزبان مدرن به آن گفتمان میگوییم.
جامعهشناسی مقدمهی هر نوع دینشناسی
ابن طفیل میگوید که عقل منزوی به سرحد فلسفه و الهیات فلسفی میرسد، اما به چیزهایی چون عبادات نمیرسد. "زندهی بیدار" از وجود چنین چیزهایی سخت شگفتزده میشود. نکتهی پایدار در اندیشهی ابنطفیل را این گونه میتوانیم بیان کنیم: عبادت بدون عبودیت و عبودیت بدون تجربهی اجتماعی نابرابری فهمشدنی نیست. جامعهشناسی، مقدمهی هر نوع دینشناسی است. لودویگ فویرباخ آموزانده است که برای درک جوهر دین به دنبال فهم جوهر انسانی آن باشیم.
پهنهی اجتماعی
جامعه بهعنوان متن، متن اختلاف است. پدیدههای اجتماعی پدیدههای اختلاف اند. هیچ پدیدهی اجتماعیای وجود ندارد که فرقگذار نبوده و خود مبتنی بر فرقگذاری نباشد. جامعه به گفتهی پیر بوردیو یک مکان است، یک پهنه است و هر چیزی در آن جایی را که اشغال میکند، بر پایهی متفاوت بودن و خود را متفاوت ساختن است.
حوزههای اجتماعی
پهنهی اجتماعی از مجموعهای از حوزهها تشکیل شده است که به شمارش درنیامده یا کلا به شمارش درنیامدنی هستند. هر حوزه فعالیتی است، عرصهی نوعی خاص از کنش و واکنش است. حوزهای داریم به نام حوزهی دینی و حوزهای داریم چون حوزهی هنری. این دو در جایی به نام هنر دینی به شکل بارزی وجه مشترک دارند. خود این وجه مشترک یک حوزه است. حوزهها ترجمان اختلاف و خود حوزهها حوزههای اختلاف هستند.
حوزه و سرمایه
ما نه چون خود پیر بوردیو از زاویهی جامعهشناسی عمومی، بلکه از دیدگاه اقتصاد سیاسی، در معنای اقتصاد جامعهشناختی، حوزههای کلانی چون حوزهی سیاست یا حوزهی دین را در نظر میگیریم و پس از این مرزبندی معنایی به پیروی از بوردیو آنچه را که مبنای تمایز هر حوزه و اختلاف در درون خود حوزه است، سرمایه مینامیم. سرمایه در درون حوزه آن چیزی است که افراد کم یا زیادش را دارند و همین امر اساس اختلاف درونی میشود.
حوزهی ارباب دین
حوزهی متخصصان دین را در نظر میگیریم. در حوزهی ارباب دین برخی سرمایهی دینی بیشتر و برخی سرمایهی دینی کمتری در اختیار دارند. مدتی است که مراتب روحانیت شیعه با درجههایی یادآور سلسلهمراتبی ارتشی مشخص میشود: آیتالله العظمی، آیتالله، حجتالاسلام، ثقةالاسلام، طلبه. در حوزهی متخصصان دین آیتالله العظمی، بهعنوان مرجع تقلید، بیشترین سرمایهی دینی را در اختیار دارد. سرمایهی دینی نوعی سرمایهی فرهنگی است، چون در فرهنگ متأثرِ از دین سهمبری از کالای فرهنگی خاصی را میرساند. این سرمایه در عین حال یک سرمایهی اجتماعی است. کسی که از آن برخوردار است، برخوردار از روابطی در جامعه است که به کمک آنها موقعیت خود را در جامعه تثبیت میکند و احیانا ارتقا میبخشد. سرمایهی دینیای که ارباب دین دارند از بار نمادین بالایی برخوردار است. آیتالله العظمی مهم و محترم است. تفاوت سرمایهی دینی قاریِ سادهی قبرستانی متروک با سرمایهی دینی این مقام عظمی به تفاوت سرمایهی بادبادکفروش دورهگرد با ملک التجّار میماند.
در این تفکیکها، در آن پهنهی وسیعی که حوزهی متخصصان دینی در آن قرار دارد و تأثیر مغناطیسوار قطببندیهای آن باعث درجهبندیهای حوزوی میشود، در نهایت دو عامل از همه مؤثرتر اند: عاملی را که با سرمایهی سیاسی مشخص میکنیم و عاملی را که با سرمایهی اقتصادی. درجهبندیهایی که اینک از حوزهی ارباب دین میشناسیم، در مجموع جدید اند. کارکرد و جامعیت مفهومی آنها به فهم درنمیآیند، اگر حوزهی علمیهی اسلامیه منتزع از جامعه بررسی شود.
شگفتی دین
حکومت و بازار را بایستی بشناسیم، تا حوزه را بشناسیم. بعید نیست که ابسال به "زندهی بیدار" چنین چیزی گفته باشد و این باعث شده که او سخت از پدیدهی دین شگفتزده شود، از پدیدهای که خود را متعالی معرفی میکند، اما حقارت سازوکار درونی حوزهی آن دست کمی از هیچ حوزهی زمینی دیگری ندارد. اقتصاد سیاسی دین مدل تئوریکی است برای رفع مشکلی که این گونه شگفتزدگیها را باعث میشود.
مطلب پیشین: دین همچون رابطه و امتیاز
|
نظرهای خوانندگان
درود بر شما آقاي نيكفر
-- سامان كشاوزز ، Mar 21, 2007 در ساعت 08:04 PMچند ماهي است كه از نوشته هاي شما مي اموزم. بسيار سپاسگزارم.
سال نو و هر روزتان خجسته باد !
با سلام به شما استاد عزیز
-- امیر شیرویه ، Mar 22, 2007 در ساعت 08:04 PMابتدا سال جدید و روزهای ابتدایی سال 86 به شما تبریک می گم و امیدورام تا همیشه از نظرات ارزشمند شما هر چند با فاصله ای دور استفاده کنیم. البته به لطف تکنولوژی.
استاد عزیز مدتی طولانی هست که به دنبال مقاله قدیمی شما "در بن بست زمان" ، می گردم و متاسفانه تاکنون بدست نیاوردم . آیا امکان انتشار مقاله شما در سایت نیلگون وجود داره؟ و اگر امکان چنین سعادتی برای ما نیست ایا امکان داره که شما مقاله مزبور را به ایمیل من ارسال کنید؟
ایمیلم را در بخش در نظر گرفته شده سایت قرار داده ام.
در هر صورت از شما تشکر می کنم.
دکتر نیکفر، سال نو را به شما شادباش میگویم. امیدوارم امسال هم از آموزشهای گرانبهای شما برخوردار شوم.
-- یک دانش آموز ، Mar 22, 2007 در ساعت 08:04 PMتندرست باشید.
با درود به شما, آقای نیکفر
-- جواد ، Mar 22, 2007 در ساعت 08:04 PMسال نو را به شما تبریک می گویم.
حال که بحث را به عرصه ی سیاست(که در کشور ما پیوند عمیقی بین آن و دین و اقتصاد وجود دارد) کشانده اید , سوالی( و شاید به نوعی , پیشنهادی) دارم مربوط به موضوعات مبحث "تفکر انتقادی".
سوالم مربوط به "زن" است و "مسئله بودن زن" در جامعه ی ما. چنان که خود شما در مقاله ی "تلاشی برای دستیابی به مفهوم ایزانی جامعه مدنی" و در بخش "جامعه مدنی و مسئله زن" آن مطرح کرده اید ,"مسئله جامعه مدنی در ایران در مسئله زن تبلور کاملی می یابد" و "مسئله زن" با "بیماری های اجتماعی , فرهنگی و روانی " گره خورده است. و نیز گفته اید که "مسئله زن, موضوع عصبیت است و عصبیت از جنس غیرت مردانه است." و آن را "مسئله قدرت" دانسته اید و بر آن اساس گفته اید که "مسئله دموکزاسی در ایران مسئله زن است "
همچنین در مقاله ی "طرح یک نظریه ی بومی درباره ی سکولاریزاسیون" گفته اید که "سکولاریسم در خطه ی فرهنگی ما یعنی آزادی زن" . من نیز با شما موافقم.
حال پرسشم این است که آیا این مسئله(مسئله ی زن) با توجه به پیوندش با عصبیت , قدرت , جامعه ی مدنی و دموکراسی , می نواند موضوع خوبی برای "تفکر انتقادی" درباره ی آن باشد؟ من فکر می کنم که چنین است و پیشنهاد می کنم که آنرا در مبحث "تفکر انتقادی " بگنجانید.
---------------
در ضمن , حال که به موضوع "افتصاد سیاسی دین" رسیده ایم, کتابی برای مطالعه به شما پیشنهاد می کنم(که فکر می کنم کتاب خوبی باشد) :
"عقل سیاسی در اسلام" محمد عابد الجابری, ترجمه ی عبدالرضا سواری,انتشارات گام نو ,1384
پاینده و موفق باشید.
سلام آقای نیکفر
-- قبادی ، Mar 26, 2007 در ساعت 08:04 PMسال نو مبارک. آیا میتوان بحث بود یا نبود فکر مستقل (تفکر بازتابی) را در دین با تحلیل مدل اجتماعی دین بررسید؟ سپاسگزار خواهم بود اگر به چنین موضوعی بپردازید.
با احترام