رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ اردیبهشت ۱۳۸۶
اندیشه‌ی انتقادی، برنامه‌ی ۶۵

(اقتصاد سیاسی دین – ۶)

دین همچون رابطه و امتیاز

محمدرضا نیکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

«دین نهادی اجتماعی است که اساس آن کنش و واکنشی است شکل‌گرفته توسط فرهنگ با آنچه در پنداشت فرهنگ باشنده‌هایی فراانسانی اند.» این تعریف را جامعه‌شناس آمریکایی اسپیرو (M. E. Spiro) عرضه کرده است. اهمیت و علتِ شهرتِ این تعریف در این است که رابطه‌ی تنگاتنگِ دین و فرهنگ را به خوبی برمی‌نمایاند. از آن برمی‌آید که نحوه‌ی شکل‌گیری نهاد اجتماعی دین، تاریخی که می‌یابد، روالِ پیام‌رسانی، شکلِ سازمانی و رابطه‌ی آن با دیگر مؤسسه‌های اجتماعی تنها با رجوع به فرهنگی که آن دین در آن پا گرفته و به سهم خود به آن شکل داده، فهمیدنی هستند. دیگر این که می‌گوید فرهنگ، تصوری کلی دارد از باشنده‌هایی فراانسانی و دینی خاص در درون هر فرهنگی روایتی خاص از این پنداشتهای کلی است. دین، سامانگرِ کنش و واکنشِ انسانها با این پهنه‌ی "فرهنگی" فراانسانی است. خود این کنش و واکنشها همخوان با الگوهایی و در مجراهایی صورت می‌گیرند، که فرهنگ در اختیارِ دین گذاشته است.

اجتماعیت دین
در تعریف اسپیرو دین به‌عنوانِ نهادی اجتماعی معرفی شده است. با وجود این، تعریف به اندازه‌ی کافی بر اجتماعیت دین تأکید نمی‌کند. ذهن عمدتا متوجه رابطه با باشنده‌های فراانسانی می‌شود. دین ولی درکی از رابطه‌ی انسانها با انسانها و خود، نوعی از رابطه‌ میان آنان است. این وجه موضوع را که در نظر گیریم، شکل و مضمون رابطه‌ با باشنده‌هایی را که فرهنگ فراانسانی می‌داند، بهتر می‌فهمیم. شلایرماخر، فیلسوف و متأله آلمانی، دین را احساس وابستگی به خدا تعریف کرده است. او آنچه در نظر نگرفته این است که وابستگی مفهومی جامعه‌شناختی است. ریشه‌ی هر نوع وابستگی، در وابستگی انسان به انسان است. هیچ ترسی وحشتناکتر از ترس انسان از انسان نیست و هیچ مهری به پای مهر انسان به انسان نمی‌رسد. انسانها مهر و کین را از هم می‌آموزند و سپس از آنان مفهومهای طبیعی و مابعدالطبیعی و ماوراءالطبیعی می‌سازند.

تعریف خصوصی از دین
فردی متدین ممکن است دین را برای خود چنان تعریف کند که در آن هیچ اشاره‌ای به رابطه‌های انسانی نباشد یا در آن جامعه به نحوی فرعی و حاشیه‌ای حضور یابد. با این تعریف خصوصی نمی‌توان پا در بحثهای جامعه‌شناسانه نهاد. دینی که به عنوان قدرت اجتماعی عمل می‌کند، نیاز به تعریف اجتماعی دارد. ما بر این مبنا کاری به احساس خصوصی وابستگی ناب به هستی‌ای فراانسانی نداریم و در چارچوب رابطه‌های انسانی می‌مانیم. موضوع بررسی ما دین اجتماعی تاریخی است.

معنای داشتن
ایده‌ی آغازین بحثی که زیر عنوان "اقتصاد سیاسی دین" گشوده شده است، این است: با توجه به باری که "داشتن" دارد، دینی را "داشتن" به لحاظ اجتماعی یعنی چه؟ آیا تاریخ "داشتن" تاریخ دینی داشتن را تعیین نمی‌کند؟ روبینسون کروزوئه در داستان دانیل دفو مدتی مدید تنها در جزیره‌ای زندگی می‌کرد. در داستان فلسفی‌ای از ابن طفیل فیلسوف غرناطه‌ای قرن ششم هجری به نام "حی بن یقظان" نیز به چنین انفراد و انزوایی برمی‌خوریم. شخصیتهای پرداخته شده در این دو داستان، اگر هم در تنهایی چیزی می‌داشتند، چیزی چون افزاری یا جایی برای خواب، این داشتن معنایی نداشت که از زندگی در جامعه تجربه می‌شود. داشتن اساسا نه رابطه‌ی انسان با چیزها، بلکه رابطه‌ی انسان با انسانهای دیگر است. خوانده‌ایم که بالاخره رابیسنون کروزویه از تنهایی درمی‌آید و کسی به نام "جمعه" مصاحب و خدمتکار او می‌شود. از این پس است که صاحب بودن، یعنی چیزی داشتن معنای واقعی خود را پیدا می‌کند. "جمعه" که وارد ماجرا می‌شود، رابینسون تازه صاحب چیزهایی می‌شود که پیشتر گرد آورده یا ساخته بود.

دین-داری و حضور دیگری
رابیسنون کروزوئه، در آغاز ماجرا، زمانی که کشتی‌اش دارد غرق می‌شود، در هنگامه‌ی تلاش برای نجات، این فرصت را می‌یابد که با خود یک "کتاب مقدس" همراه کند. در تنهایی آن را می‌خواند و نویسنده از قول خود او می‌گوید با این مطالعه است که دیندار می‌شود. مضمون دین او در تنهایی نیز اجتماعی است، زیرا "كتاب مقدس" او عمدتا حاوی قصه‌های انسانی است و خدایش نیز خدایی شخصانی است که در ارتباط با انسان قرار می‌گیرد و در رابطه‌های انسانی دخالت می‌کند. این موضوع را نادیده می‌گیریم و می‌گوییم از دید ما، در تنهایی مطلق، فرقی وجود ندارد میان دین داشتن با دین نداشتن، زیرا ما هرچه تجربه از دین داشتن داریم، دین داشتن در حضور دیگران است. با آمدن جمعه است که کروزوئه دین-دار می‌شود.

دین و نابرابری
دین را یکی دارد، یکی آن را ندارد، یکی این نوعش را دارد، یکی آن نوعش را. اگر در جامعه‌ی انسانی مساوات کامل برقرار بود و مفهومی از داشتن در آن شکل نگرفته بود که اختلافی را برساند، هیچ معلوم نبود که انسانها دینی می‌داشتند. اگر هم می‌داشتند، از جنس دینی نبود که اینک می‌شناسیم. برای اثبات این امر کافی است یک متن مقدس را برداریم و از آن حذف کنیم هر مفهومی را که به نوعی نابرابری اشاره دارد. در آخر سر بعید است چیزی از متن باقی بماند یا متنی به جا ماند که مفهوم باشد یا مفهوم باشد و آن را بتوان به عنوان متن متعارف دینی بازشناخت. عبادت بدون عبودیت معنایی ندارد. عبودیت مفهومی انسانی است، از بردگی انسان به دست انسان حاصل شده است.

موضوع اقتصاد سیاسی دین
موضوع اقتصاد سیاسی دین، دین در معنای چیزی است که آن را داریم و این داشتن ما را در جامعه‌‌ای که داشتن مبنای تمایز در آن است، از دیگران متمایز می‌کند و در موقعیتی ما را برخوردار از امتیازهایی می‌کند که برپایه‌ی آنها می‌توانیم دارنده‌ی چیزهای دیگر شویم، بویژه در معنای بارز اقتصادی آن.

مطلب پیشین: ارز ایدئولوژیک

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آیا می‌شود گفت که این مسئله که در مورد دین و نابرابری مطرح کرده‌اید در مورد وطن و هویت بومی هم صادق است؟ یعنی اگر مساوات برقرار بود کشوری هم به وجود نمی‌آمد.

-- رالف ، Mar 15, 2007 در ساعت 05:00 PM

alaghemand be bahs haye falsafi hastam.mano bi bahre nazarid.mamnun

-- zari ، Apr 22, 2007 در ساعت 05:00 PM