اندیشهی انتقادی، برنامهی ۵۲
ناتوانی در ایدهپردازی
محمدرضا نیکفر
برای شنیدن فایل صوتی اینجا را کلیک کنید.
دگرگشتهای معنایی و جابهجاییهای معناشناختی پدیدههایی عادی در گفتار و نوشتار اند و پویایی نشانهها و معناها را میرسانند. عرضهی تعریفهای تازه، طرح پرسشی چون «منظورتان چیست؟» و تلاش برای روشن کردن «منظور» چارههایی برای اطمینان به همزبانیای بهنجار است.
بحران تحول
گاه در پهنهای از زبان بحران معناشناختیای پدید میآید که نوید همزبانیِ بهتری را در آینده میدهد. در آستانهی بروز انقلابی در اندیشهی پهنهی معینی از دانش و در جریان آن معمولاً شاهد چنین بحرانی هستیم. گاه در رابطهی تنگاتنگ انسانها نیز بحرانی معناشناختی بروز میکند. در این حال دو نفری که تا دیروز تفاهم داشتند، دیگر منظور هم را نمیفهمند. بسیاراتفاق میافتد که پدر و مادر نسبت به فرزندان نوجوان و فرزندان نسبت به آنها چنین احساسی بیابند، احساسِ نفهمیده شدن یا بدفهمی. پیش میآید که حزبی سیاسی ایدههای بنیادی خود را کنار نهد. آستانهی این تحول با بحرانی معناشناختی همراه است. کسانی که تا دیروز همدیگر را خوب میفهمیدند، دیگر به سختی به تفاهم میرسند. حساسیتها بالا میرود، هر حرکتی ممکن است ‘بد’ یا ‘غلط’ تعبیر شود، از کاه کوه و از کوه کاه ساخته میشود. در حالت غلبهی ‘بدفهمی’ نشانهها معناهای تثبیتشدهی پیشینشان را ندارند. ممکن است شما نیز تجربه کرده باشید که هنگامی که بحران بدفهمی در رابطهی دو نفر چیره است، چه تعبیرهایی از کنشهای حتّا عادی میشود: "امروز به من سلام کرد و لبخند زد، نمیدانم چه نقشهای در سر دارد!"
ادبار به مثابه اختلال در ایدهپردازی
در روند ارتباطِ گروههای اجتماعی و در کل جامعه نیز ممکن است بحران معناشناختی رخ نماید. این امر بهویژه در دورههای گذار از ساختاری سیاسی و اجتماعی به ساختاری دیگر پیش میآید و ای بسا نه نشانهی ادبار، بلکه نشانهی زایش اندیشهها و منشهای نو و بهینه باشد. ادبار آنجایی است که بحران معناشناختی برخاسته از اختلالی در توانایی ایدهپردازی (ideation) یعنی توانایی تبیین معقولِ واقعیت است، که بایسته برای آن انتزاع و مقایسه و سنجش ، برقراری پیوند میان معناها بهمثابه ایدههای اندیشیده و ساماندهی به نشانههاست.
انحطاط گفتار انقلاب دینی
ایدهپردازی در زبان رایج زمانه صورت میگیرد. وقتی گفتار زمانه دچار بحران شود و چشماندازِ آنکه مرجعِ گفتاری تازهای پا گیرد، پدیدار نیست، ایدهپردازی سخت یا ناممکن میشود. در ایران امروز با این مشکل مواجه هستیم. گفتارِ انقلابِ دینی منحط شده و طبقهی جدیدی غالب شده که سخنش مظهر ادبار است. این طبقه با وجود گرایش قدرتطلبانهاش به مدرنیزاسیون، ناتوان از عرضهی گفتاری است که در خورِ جامعهی مدرن باشد. قشرهایی که ریشه در مناسبات مدرن داشتهاند، در فرهنگسازی با مانع مواجه هستند. نتیجه آنکه ترکیبی ایجاد شده است از یک گفتار سنتی منحط و گفتار مدرنی که توانایی بیانیاش فقط در حوزهی مصرف است.
ادبار در گفتار روزمرهی ایرانی
در ایران امروز بسیاری از مفهومهای مثبت با واکنش منفی مواجه میشوند. وقتی میگویی دوستی، پاسخ میشنوی که "کدام دوستی؟ هر کس به فکر خودش است!"، وقتی میگویی آزادی، پاسخ میشنوی که "ما را به دردسر نینداز!"، وقتی میگویی سیاست، میشنوی "همهاش کلک است" و وقتی میگویی عشق، باید ممنون باشی که با مشتی کلمات رکیک مواجه نشوی. دین را به سخره میگیرند، بی آنکه آزاداندیش باشند؛ به نابرابری میتازند، بی آنکه عدالتخواه باشند؛ از نبود آزادی انتقاد میکنند، بی آنکه آزادیخواه باشند، به مدرنیت میتازند، بی آنکه سنتی باشند؛ به سنت میتازند، بی آنکه مدرن باشند. بحران معنایی در این عبارات جلوهی بارزی دارند: "ولش کن بابا!"، "دلت خوش است!؟"، "همه به فکر خودشاناند"، "دم را غنیمت شمار!"، "اینها همهاش حرف است!"، "فایدهای ندارد!"
تمرکز دروغ
ارجی که به کلمات میگذارند، بر بحران معناشناختی دلالت دارد: کمتر کسی روی قول خود میماند، غلو میکنند، تعارف میکنند و در غیبت مخاطب خوشآمدگوییها، بدترین دشنامها را به او میدهند. یک لحظه حس میکنی که از ایرانی مهربانتر در جهان کسی نیست، و لحظهای دیگر به این نتیجه میرسی که این ملت بیادبترین، مزورترین و دروغگوترین ملت دنیاست. و راستی را که در کمتر جایی در جهان است که این قدر دروغ بشنوی، این قدر با خُلف وعده مواجه شوی، این قدر ریاکاری بر روی هم انباشته شده باشد.
در گفتار آمیخته با غلو، دروغ و ریاکاری، ایدهپردازیِ راه برنده به حقیقت ممکن نیست. ایدههایی هم اگر وجود داشته باشند، زیر تودهای از عباراتِ پوچ و دروغ، خفه میشوند.
M.R. Nikfar: Critical Thinking #52. Semantic crisis and disturbance of ideation - corruption of religious discourse in Iran.
|
نظرهای خوانندگان
شاید اما بحران معناشناختی نه در ناتوانی ایده پردازی بلکه در بی رغبتی نسبت به آن و حتی گریز از معنا های آشکار و سر راست باشد. نمی خواهم معنی چیزی را بدانم چون به نفع من نیست و این زمانی است که ادبار خود تنها صورت دلپذیر معانی می گردد.برای من راحت تر است که گرفتار ادبار باشم تا اینکه برای رهایی از آن بکوشم. "ولش کن بابا" ، " بی خیال " و " حالت رو بکن" اگر نمود های ادبار هستند پس منشاء ادبار چیست؟ جز اینکه " مگه امام زمان خودش بیاد و کارها رو درست کنه"؟ این گفته ی پر آوازه ی مارکس را هیچ وقت از یاد نبریم که "دین ...".
-- مانی ، Apr 17, 2007 در ساعت 05:16 PMادبار ما برخاسته از ژرفای وجدان شیعی ماست که ما را بی نیاز از هر نوع معنی پردازی می کند، اگر چه معانی از دست رفته باشند. شاید نیکفر تیز بین و نکته سنج از این گفته ی خود در جستار "ایمان و تکنیک" باز گردد که در ایران ما با نیهیلیسم دینی مواجه نخواهیم شد.