اندیشه انتقادی، برنامه ۲۸
دانایی و داوری
محمدرضا نیکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
گفتارهایی برای مخاطبان زمانه:
«بسیاردانی دانایی نیست.» این معنا را از یکی از پیشگامانِ فلسفه در یونان باستان آموختهایم، از هراکلیت. در آن فرقگذاریای میبینیم که مبنای آن مطابق با درک و زبان فلسفهی مدرن، تفاوت میان خرد بهعنوانِ نیروی دانشاندوز و خرد بهعنوانِ نیروی داوریکننده است. آنگاه که در مییابیم سیب بر زمین میافتد، یا فراتر از این، سیب به دلیل نیروی جاذبه بر زمین میافتد، نیروی معرفتیِ فهممان را به کار انداختهایم. آنگاه که زنهاردهنده قضاوت میکنیم «اگر ز باغ رعیت مَلِک خورد سیبی، برآورند غلامان او درخت از بیخ»، از خِرَدِ قضاوتگرمان بهره میگیریم.
نظر و قضاوت در سیاست
موردی دیگر: ماهیت و ساختار یک رژیم سیاسی را تحلیل میکنیم و بر پایهی شناختمان از آن و آگاهیهای نظریای که با مطالعهی نوشتههایی در مورد سیاستشناسی و نظریهی دولت کسب کردهایم، در بارهی آن یک طرح فکری پیش مینهیم. در اینجا عقل نظریِ ما عمل میکند. در عرصهی سیاست اما پیش میآید که نظر دهیم "مشارکت در این نظام رشوهده و رشوهگیر بد است" یا "با رژیم مستبد موجود نباید هیچ گونه همکاری داشت". در اینجا خردِ ما نیروی داوریِ خود را به کار انداخته است.
شناخت و موضع
اما همین مورد را که بکاویم درمییابیم، نمیتوان مرزِ از هر نظر جداسازی میانِ شناخت و قضاوت کشید. اطلاعاتی که در مورد یک موضوع جمع میکنیم، ای بسا تابعِ موضعی است که پیشاپیش در قِبال موضوع گرفتهایم. در سیاست بسیار پیش میآید که بایستی تصمیمی گرفت سرنوشتساز. تصمیمهای خطیر تنها با سبک و سنگین کردنِ اطلاعات گرفته نمیشوند، موضعی دخالت میکند که آن موضع خود تصمیمگیرنده در این باب است که چه اطلاعاتی در نظر گرفته شوند و چه اطلاعاتی نه.
درهمتنیدگی شناخت و داوری
پس به نظر میرسد که در موردهایی قضاوت مقدم بر شناخت است. موردهایی هم وجود دارند که ابتدا نسبت به موضوع آگاهی به دست میآید و سپس دربارهی آن قضاوتی ارزشگذار صورت میگیرد. در واقعیت، شناخت و داوری درهمتنیدهاند. جداییای که میان دو نیروی شناخت و داوری میافکنیم، ارزش و کارکردِ تحلیلی دارد. تفاوتگذاری میان آنها یک تفاوتگذاری مدرن است که ریشهی کهنی دارد. آن را میتوان با ادراکِ عدالت همبنیاد دانست، زیرا در دوران پیشامدرن نیز میبینیم، آنجایی عدالت معنایی برای خود مییابد، که کوشش میشود نگاه به واقعیت جانبدارانه نباشد، قضاوت پیشین دربارهی موضوع بر روندِ جمعآوری اطلاعات دربارهی آن تأثیر نگذارد و داوریِ نهایی تُهی از پیشداوری باشد.
عدالت و آگاهی بازتابی
میتوان ریشهی شناختیِ این تلاش برای بیطرفی را در آگاهیای دانست که ما بر روند آگاهی داریم و بنابر تجربه میدانیم که رویکرد آن به جهان همواره جانبدارانه است. چون میدانیم جانبداریم، آگاهانه کوشش میکنیم جانبدار نباشیم. این تلاشِ آگاهانه، چون از آگاهی بر روند آگاهی برخاسته، بازنمای ارتباط آگاهیِ بازتابی و عدالت است. آگاهیِ بازتابی بازتابِ آگاهی در خویش است، آگاهی بر آگاهی است. یک بنیاد آن در آن است که نهادِ آگاهیِ فردی در رابطه با نهادهای دیگر است. من آگاهم، در پیوندی که با آگاهیهای دیگر دارم و به سبب پیوندی که با آنها دارم. به این پیوستگی، تواناییِ نگریستن از منظرِ آگاهیهای دیگر به جهان تعلق دارد.
دانایی به تعبیر کنفوسیوس
تواناییِ نگریستن از منظر آگاهیهای دیگر به جهان عین دانایی است. این توانایی از یک جنس است با توانایی همهجانبهنگری، همان تواناییای که کنفوسیوس آن را مشخصهی دانایی میداند، درآنجایی که میگوید: «دانا ندانید کسی را که نتواند به یک موضوع از هشت زاویهی مختلف بنگرد.» سخن کنفوسیوس را میتوان هم بهعنوانِ یک توصیهی روششناسانه تفسیر کرد و هم توصیه به عدالت. این درک از عدالت پایهایتر از مفهوم توزیعی آن یعنی توزیع بسزای کالاها و امکانها و فرصتها است. این، تواناییای است برای اینکه خود را به جای دیگری بگذاری، جهان را درک کنی، و با این نگریستن از جانبی دیگر، جهان را بهتر دریابی.
انصاف
این گونه دانایی است که انتقاد را سنجیده و منصفانه میکند. سنجیده میکند، چون مبنایش را آن چندجانبهنگری قرار میدهد که منتقد را باز میدارد از این که درمورد دیگری سخنی عیبجویانه گوید، پیش از آن که بکوشد جهان او را دریابد و موقعیت و زاویهی فهمش را درک کند. منصفانه میکند، چون خودمحورانه قضاوت نمیکند و بنابر اصطلاح گویای فارسی تنها به (نزد) قاضی نمیرود.
|