اندیشه انتقادی، برنامه ۲۵
جانبداری و همهجانبگی
محمدرضا نیکفر
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
گفتارهايی برای مخاطبان زمانه:
اخیراً اریک اشمیت، رئیس شرکت اینترنی گوگل، که به ماشین جستجویش شهرت دارد، پیشبینی کرده است که به زودی نرمافزاری ابداع خواهد شد که با استفاده از آرشیو عظیم اینترنت مشت سیاستمداران دروغزن را باز خواهد کرد. اگر سیاستمداری ادعا کند که در روزگار صدارت او ۱۰۰۰ کیلومتر جادهی اسفالتهی جدید کشیده شده است و برنامهی دروغسنج اشمیت آرشیوهای خبری را بکاود و دریابد در زمان کارگزاری وی نه ۱۰۰۰ کیلومتر بلکه فقط ۱۰۰ کیلومتر جاده ساخته شده است، میشود گفت که برنامه کمک خوبی به ما کرده، تا ادعاهای واقعی را از ادعاهای واهی تشخیص دهیم. اما اگر صحبت بر سر سنجش این ادعا باشد که "وضع بهتر شده"، در این صورت از دست برنامهی دروغسنج چه کاری ساخته است؟ آیا او میتواند ثابت کند که وضع نه تنها بهتر نشده، بلکه به مراتب بدتر هم شده است؟
سیاسی بودن موضع داشتن است
نرمافزار دروغسنج برای سنحش این ادعا که "وضع بهتر شده" احتیاج به معیارهایی دارد. نحوه و دامنهی گزینش این معیارها تابع این معیار پایه است که وضع برای چه کسانی بهتر یا بدتر شده است. وضعیت را با قید "برای" سنجیدن، یعنی قضاوت در این مورد که برای این کس یا این گروه چگونه است و برای آن کس یا آن گروه چگونه، هممعنا با موضع داشتن است. موضع داشتن سیاسی بودن است. سیاسی بودن موضع داشتن است.
جانبداری دموکراتیک
در سیاست ما از موضعی خاص خواست خود را بیان میکنیم. دارای موضع بودن منافاتی با دموکرات بودن ندارد که یکی از بایستههای آن در نظر گرفتن مصلحت عموم است. پیگیری خواست خود و پیگیری مصلحت عمومی این گونه با هم جمعشدنی هستند که من تبیینی از خواست خود به دست خود دهم که پیگیری آن به نفع مصلحت عمومی باشد، آن هم از این طریق که من در یک کنش متقابل آزاد با جمع قرار گیرم و همواره این چارچوب را حفظ کنم که چه خواست من پیش رود چه پیش نرود، من عرصهی کنش متقابل آزاد را ترک نمیکنم و هیچ محدودیتی را ایجاد نمیکنم و نمیپذیرم که آن عرصه را برای خود یا برای دیگری محدود کند.
رابطهی بهینه با جمع
جامعه اگر شرایطی را برای من فراهم کند که من بتوانم خواستِ خود را علناً بیان کنم، یعنی از عرصهی عمومی استفاده کنم و بتوانم خواستم را بهعنوانِ رکنی از مصلحتِ عمومی تقریر کنم، این امکانِ خجسته را به دست آوردهام که با جمع به وحدت برسم، بی آن که با توهم یگانگی با جمع دچار دو آفت شوم: فقط خودم را ببینم و بخواهم که جمع در خدمت من باشد، یا از خود بگذرم و خودم را قربانی آن چیزی کنم که میپندارم خواست جمع است.
نیروی داوری گسترده
این عزیمت از جزء و رسیدن به کل و در نظر گرفتن عمومی در جریان در نظر گرفتنِ امر ویژه آن نگرشی است که هانا آرنت با اتکا به کانت بدان «نیروی داوری گسترده» میگوید. انسان بهعنوانِ موجود هوشمند اجتماعی، که هوشمندیش در رابطهی تنگاتنگ با اجتماعی بودنش است، این استعداد را دارد که داوری خود را گسترش دهد. من میتوانم تشخیص دهم که چه چیزی برای من زیباست و چه چیزی برای تو زیباست. من میتوانم از یک پدیدهی مشخص زیبا عزیمت کنم و آن را زیبا در مفهومی عمومی دانم بی آن که مبنا را تعریفی عمومی برای زیبایی بگذارم، بخواهم در مورد مفهوم عمومی زیبایی حکم کنم و پیشاپیش سر ستیز داشته باشم با ادراک دیگری از زیبایی. هانا آرنت از بحث کانت در بارهی زیبایی به مفهوم سیاسی داوری گسترده رسیده است. درک او را از موضوع با مفهوم انصاف نیز میتوانیم توضیح دهیم. ما میتوانیم تشخیص دهیم که چه چیزی برای ما خوب است و چه چیزی برای دیگران خوب است. همواره این خطر وجود دارد که در این داوری خطا کنیم، اما اگر بلندنظر باشیم یعنی داوری ما گسترشپذیر باشد، میتوانیم نزدیک شویم به درک حقیقت آن چیزی که دیگران برای خود خوبش میدانند. اين قضاوتِ گسترده همان چیزی است که بدان انصاف میگوییم.
هوشمندی منعطف
انصاف خصلت یک هوشمندی منعطف است، نه هوشمندیای که نهایت هنرش مقایسهگری کمی است و برای این کار یک بار برای همیشه برنامهریزی شده است. به این خاطر ممکن است از انصاف سیاسی دور افتیم، اگر تصمیم سیاسی خود را به دست نرمافزار آرزویی اریک اشمیت بسپاریم. دیدگانِ این نرم افزار، چه به اصطلاح بیموضع باشد و چه فقط بر پایهی موضع ما شیوهی پردازش دادهها توسط آن تنظیم شده باشد، آن قدر کمسو است که ما نمیتوانیم آن را راهنمای خود در سیاست قرار دهیم. ممکن است از آن برای مقایسهی میان دادههای خاصی استفاده کنیم، اما روا نیست که عقل خود را به دست آن بسپاریم.
نقد عقل منفصل
عقل نقاد هیچ جانشینی ندارد. هر جانشینی در حکم عقل منفصل است، یعنی عقلی است جدا از ما و تصمیمگیرنده برای ما. از جنس عقل منفصلاند مراجع تقلید مختلف، مراجع تقلید در دین و سیاست و منش زندگی و حس و فکر. خوب است که انسان کسانی را داشته باشد که از آنان بپرسد و بیاموزد، اما بد است اگر از خود حق قضاوت را سلب کند و خود را صغیر داند. صغیردانی خود تحقیر خود است. تحقیر داوطلبانهی خویش به همان سان شنیع است که تحقیر شدن در چنبرهی قدرت خشونتبار دیگری. انسان در وضعیت عادی یعنی بدون اجبار خود را تحقیر نمیکند. تحقیر خود همواره ناشی از فشار درونیشدهی قدرتی است با ماهیتی سخت تحمیلگر و خشونتبار.
|