رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ آذر ۱۳۸۵
اندیشه انتقادی، برنامه ۲۳

واقعیت و عقلانیت فرافرهنگی

محمدرضا نیکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

گفتارهايی برای مخاطبان زمانه:
فرهنگ متجلی است در زبان و در دیگر شیوه‌های بیان، مثلا در حرکتهای دست و صورت و بدن، در موسیقی و نقاشی و معماری، در نمادهای مختلفِ پیکریافته در چیزها و در مراسم دسته‌جمعی. بر این قرار هر فرهنگی را می‌توان یک بازی زبانی دانست.

بازی‌های زبانی و ناهمجنسی آنها
هر بازی زبانی عقلانیت خاص خود را دارد، یعنی بر مبنای قاعده‌هایی درونی، مفهومها و گزاره‌های آن به هم زنجیر شده و در آن مفهومها و گزاره‌های تازه‌ای تولید می‌شوند. ژان فرانسوا لیوتار، فیلسوف معاصر فرانسوی، جهان را همچون مجموعه‌ای از بازی‌های زبانی ناهمجنس می‌بیند، ناهمجنس بدین معنا که نمی‌توان عقلانیت آنها را به هم برگرداند یا عقلانیتِ مهتری را یافت که این عقلانیتها نوعهای کهتر آن باشند. به نظر او با تلاش و اراده نیز نمی‌توان چنین عقلانیتی را پیدا کرد یا ساخت، زیرا هیچ تلاشی ابتدا به ساکن و شروع کننده از نقطه‌ی صفری نیست که در آن مطلقاً پیش‌داوری‌ وجود نداشته باشد. به نظر لیوتار ما سخن نمی‌گوییم، ما سخنی را ادامه می‌دهیم. ما مبتکر نیستیم، ادامه‌دهنده‌ایم و ادامه دادن به سخن، از نظر لیوتار، همچون شرکت کردن در بازی‌ای است که دیگران آن را شروع کرده‌اند. این بازی در جریان خویش قاعده‌های خاص خود را یافته است. قاعده‌گذاریِ ارادی و اندیشیده‌ای وجود ندارد.

سخن در متن جهان
درست است: ما سخنی را ادامه می‌دهیم. سخن ما به بیان دیگر نشسته در یک متن است، متنی که از جای نامعینی شروع شده و معلوم نیست که چگونه ادامه خواهد یافت. این متن در نهایت جهان است، جهان انسانی که در آن چیزها به نمادها تبدیل می‌شوند. این جهان با وجود شکافها و حصارهای درونی‌اش تکه‌تکه نیست و می‌توان از آن به‌عنوانِ جهان مشترک انسانی نام برد.

جهان مشترک
مشترک است این جهان، چون طبیعت بی‌مرزی دارد، و مشترک است، چون در همه جا ساختار مشابهی دارد، چون در همه جا تشکیل شده است از نشانه‌هایی که در شبکه‌های به‌هم‌پیوسته‌ی معنایی قرار گرفته‌اند. این جهان با وجود جنسیت نشانه‌ایش سخت است، مقاومتش را در همه جا به یکسان نشان می‌دهد: با دردی که برمی‌انگیزاند و با امتناعش از فرمان‌برداری از ما. سنگ، هر بارِ معنایی‌ای که در فرهنگهای مختلف داشته باشد، باز چون به پا خورد، درد برمی‌انگیزد و مقاومت نشان می‌دهد دربرابر نیرویی که بر آن وارد می‌کنیم. جهان در همه جا جهان ممکن‌ها و جهان ناممکن‌هاست. درک از امکان و امتناع تفاوت می‌کند، اما جهان‌های مختلف فرهنگی از این نظر که چیزهایی در آنها ممکن‌اند و چیزهایی ناممکن، هیچ تفاوتی ندارند. یک‌جنسیِ هستی‌شناختیِ جهان و ساختارِ نشانه‌شناختیِ یکسان آن در همه‌ی پاره‌ها و گوشه‌های آن، آن را فاقد مرزهایی می‌کند که نتوان از آنها عبور کرد.

رد وجود زبان خصوصی
مرزهای زبانی عبورپذیرند. یک زبان واحد جهانی وجود ندارد، اما ترجمه‌پذیری در ذات همه‌ی زبانهاست. فقط زبان مطلقا خصوصی ترجمه‌ناپذیر است، اما از ویتگشتاین آموخته‌ایم که چنین زبانی وجود ندارد، زبانی وجود ندارد که فقط یک نفر آن را بفهمد. به سخن ویتگنشتاین این نکته را می‌افزاییم که زبانی وجود ندارد که اختصاصی یک فرهنگ باشد و نتوان با عزیمت از یک زبان دیگر و با گوش دادن به آن از درون یک فرهنگ دیگر آن را فهمید.

عقلانیت ترجمه
یک عقلانیت فرافرهنگی وجود ندارد، اما عقلانیتی وجود دارد که در ترجمه متجلی می‌شود، می‌تواند پدیده‌ای را از زبان این فرهنگ به زبان آن فرهنگ برگرداند، از ترجمه‌های دیگر انتقاد کند و کار خود را نیز بسنجد. این همان عقلانیتی است که در درون هر فرهنگی خود را در جریان تفاهم نشان می‌دهد.

نفی وجود اَبـََرخرد
لیوتار به درستی با انتقاد به عقلهایی از جنس عقل هگلی که خود را ناظر بر کل تاریخ جهان جلوه می‌دهند، وجود یک ابرخرد را انکار می‌کند. حق با اوست: ابر خردی وجود ندارد، و هر که مدعیِ داشتن آن شود، به نام دین یا به نام عقلانیت روشنگری، در هر جایی که از محدوده‌ی موجهِ وجودی خود خارج شود، بر هر چیزی که از وی تمکین نکند، ستم می‌کند.

در نقد تصور مجمع‌الجزایری از جهان
جهان را لیوتار همچون یک مجمع الجزایر می‌بیند. جزیره‌های این مجمع به روی یکدیگر بسته‌اند و زبان همدیگر را نمی‌فهمند. استدلالی که لیوتار در این باب می‌آورد، استدلالی است برای پس زدن یک ابرخرد که گویا بر همه خردهایی که کهتر می‌نمایند، مسلط است. این استدلال خودبه‌خود چیزی علیه امکان تفاهم نمی‌گوید. نه تنها نمی‌گوید، بلکه آن را تلویحا فرض قرار می‌دهد. بدون تفاهم نمی‌توان از ترجمه‌ناپذیری سخن گفت. فهمی لازم است از دو زبان متفاوت، تا حکم کنیم که ترجمه‌ای از این به آن کمابیش موفق بوده، یا غلط و تحریف‌کننده بوده است. لیوتار همه‌ی ترجمه‌ها را شکست‌خورده می‌داند. این را اما به عنوان ادعایی عمومی مطرح می‌کند، نه ادعایی از دل فرهنگ فرانسوی و دارای اعتبار فقط برای فرانسویان. همین نگریستن از یک دیدگاه عمومی، دلالت می‌کند بر امکان فهمی که بر فهمهای موضعی انتقاد می‌کند. این فهم انتقادی، انگیزه و کارکردی تفاهمی دارد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای دکتر نیکفر واقعا عالی بود!

-- سید.ا.محمدی ، Nov 23, 2006 در ساعت 09:01 PM