رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > «بازداشت ۵۰ نفر در تجمعات پنجشنبه» | ||
«بازداشت ۵۰ نفر در تجمعات پنجشنبه»فرمانده نیروی انتظامی تهران، بازداشت «۵۰ نفر» در تجمعات روز گذشته در بهشت زهرا و مصلی تهران را تأئید کرد. هزاران نفر از معترضان ایرانی، روز پنجشنبه، به مناسبت روز چهلم کشتهشدگان اعتراضات اخیر، در گورستان بهشت زهرا و مصلی تهران گرد هم آمدند. تارنمای نوروز جمعیت حاضر در خیابانهای اطراف مصلی را طی روز پنجشنبه چهل هزار نفر گزارش کردهاست. گزارشهای رسیده از تهران حاکی از درگیری میان پلیس و معترضان است. شاهدان عینی از ضرب و شتم معترضان و استفاده از گاز اشکآور، باتوم و کمربند برای متفرق کردن تجمع کنندگان خبر دادهاند. فرمانده انتظامی تهران به خبرگزاری مهر گفتهاست که بازداشتشدگان «قصد ایجاد بینظمی» در شهر تهران را داشتهاند و پس از طی مراحل قانونی تحویل مقامات قضایی میشوند. میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، عبدالله نوری و هادی غفاری از جمله چهرههای سیاسی بودند که در تجمع روز گذشته گورستان بهشت زهرا شرکت داشتند
عزیزالله رجبزاده میگوید که در تجمعات روز گذشته هیچ گزارشی مبنی بر کشته شدن شهروندان دریافت نشده نشدهاست. به گفته وی چند نفر از ماموران پلیس در جریان سنگپراکنی تجمعکنندگان، مجروح شدهاند. تارنمای نوروز نیز از مصدوم شدن برخی معترضان در درگیری با پلیس خبر دادهاست. این مقام ارشد پلیس تهران، اخبار منتشر شده مبنی بر شکستن شیشههای خودروهای شخصی از سوی ماموران نیروی انتظامی را رد کرد. در تجمعات چهل روز گذشته عکسها و فیلمهایی که برخی ماموران نیروی انتظامی را در حال شکستن شیشه خودروهای پارک شده در کنار خیابان نشان میدهد، در سایتهای اینترنتی منتشر شدهاست. فرمانده پلیس تهران میگوید: «اگر ماموری چنین اقدامی کرده باشد به شکل خودسرانه عمل کرده و مجموعه نیروی انتظامی با مامورانی که از قانون تخطی کرده باشند به شدت برخورد میکند.» مهدی کروبی، عبدالله نوری و هادی غفاری از جمله چهرههای سیاسی بودند که در تجمع روز گذشته گورستان بهشت زهرا شرکت داشتند. ماموران امنیتی از ادامه حضور میرحسین موسوی و زهرا رهنورد بر مزار کشتهشدگان جلوگیری کردند و آنها را از گورستان بهشت زهرا به بیرون فرستادند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد اصلاحطلب برای برگزاری مراسم عزاداری کشتهشدگان در مصلی تهران از وزارت کشور درخواست مجوز کرده بودند. این دو نامزد معترض به نتایج انتخابات، پس از رد این تقاضا اعلام کردند که در مراسم چهلم ندا آقا سلطان و دیگر جانباختگان ناآرامیهای اخیر شرکت خواهند کرد. بسیاری از معترضان از طریق شبکههای اجتماعی اینترنتی برای حضور در این تجمع قرار گذاشته بودند. هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقاسلطان پیش از این گفته بود که مراسم چهلم دخترش را در بهشت زهرا برگزار خواهد کرد. به گزارش کمپین حقوق بشر، وی در آخرین ساعات دیشب اعلام کرد که به «دلایلی» خود و خانوادهاش به بهشت زهرا نخواهند رفت. بنا به این گزارش مادر ندا آقا سلطان روز گذشته با حضور در پارک نزدیک منزلش به یاد دخترش شمع روشن کرده و به تنهایی به سوگ نشستهاست. در هفتههای گذشته وی هر پنجشنبه با حضور در محل کشته شدن ندا به یاد دخترش شمع روشن میکرد. خانواده کشتهشدگان اخیر از فشار نیروهای امنیتی برای برگزار نکردن هیچگونه مراسم عزاداری برای فرزندانشان و گفتوگو با رسانهها خبر دادهاند.
هادی قائمی، هماهنگکننده کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران میگوید: «برای هیچکس قابل باور نیست که فرزند کسی را بکشند و بعد هم بدون اینکه پاسخگو باشند به هر روش ممکنی خانواده را وادار کنند که سکوت کند و از برگزاری یک مراسم ساده برای فرزندش محروم شود.» به گفته وی: «حضور امروز مردم در بهشت زهرا نشان میدهد که مردم در احقاق حقوق خود بسیار مصر هستند و مسئولان به جای پافشاری برای ادامه جنایت به استناد توهمات باطل خود، باید هر چه سریعتر این واقعیت را درک کنند و صدای مردم را بشنوند.» کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران بار دیگر بر خواسته خود مبنی بر حضور هئیت حقوق بشر سازمان ملل متحد به ریاست دبیر کل سازمان ملل در ایران برای توقف خشونت و بررسی حوادثی که تاکنون در ایران اتفاق افتادهاست، تأکید کردهاست. مقامات ایران کشته شدن ۲۰ نفر در جریان اعتراضات اخیر را تأئید کردهاند. سازمانهای حقوق بشری میگویند که در جریان این اعتراضات صدها نفر کشته شدهاند. |
نظرهای خوانندگان
خط قرمزهای دیروز – خط سبزهای امروز
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMحق حیات برای ما قائل نیستند... این داستان تازه ای نیست.... همیشه همین
بوده است. محاکمه ها و اعدام های اوایل انقلاب 57 بیشتر به قصابی می
مانست... بعدهم اعدام های سال 67 و زمزمه هایی از بازجویی های مخوف و
آزارهای جنسی زندانیان چپ و مجاهد... اعدام های فله ای و چندهزارنفری...
گورستان غم انگیز و مخفی مانده ی خاوران... مهاجرت میلیونی و تحمیلی
ایرانیان مخالف حکومت و آوارگی سه نسل از آنها در هرجایی که وطنشان
نبود... این سیاه خانه نبود... و بعد قتل های زنجیره ای، سعید سیرجانی را
به صرف نامه ای که خطاب به همین رهبر فعلی نوشته بود و در آن حرفی نزده
بود مگر درخواست حق حیات و اندکی آزادی با شیاف پتاسیم راهی دیار ابدیت
کردند... مختاری ها و میرعلائی ها و پوینده ها را به جرم جمع کردن چند
امضا سگ کش کردند... زرافشان را هم به جرم وکالت خانواده های مقتولین این
پروژه ی حیوانی چند سالی روانه ی زندان کردند. مهمتر از همه به نظر من
کوی دانشگاه بود، یعنی طغیان به حق دانشجویانی که افق آینده را با نگرش
حاکم چه در آن زمان چه این زمان و با حکومتی از این نوع بس تاریک یافته
بودند. شکنجه هایی حیوانی تر از همیشه... باطبی را مجبور کردند مدفوع
خودش را بخورد... دانشجوهای معصوم را در کانتینرهای خالی در نقطه ای
دورافتاده ماه ها حبس کردند... دولت مهرورز و آدمخوار نهم هم سررسید و
گلی تازه در این باغ به بر رسید! با گشت ارشاد (هنوز فریادهای دردمندانه
ی زنانی را که به زور به داخل ماشین می کشیدند از یاد نبرده ایم) و
همچنین سرکوب وحشیانه ی به اصطلاح اراذل و اوباش (که سگشان به تک تک
عاملان این حکومت شرف دارد)... بعد هم حبس و شکنجه ی دانشجویان پلی تکنیک
و امیرکبیر و دانشجوهای چپ دانشگاه تهران. احمد قصابان را مجبور کردند
تخم مرغ داغ تنقیه کند... او هنوز خونریزی داخلی دارد.... و نمونه های
بسیاری از نقض حقوق بشر (بشر؟! حقوق؟!) که در خبرنامه ی دانشگاه امیرکبیر
شرح تفضیلی اش آمده است. در مواردی حتا نزدیکان طرف را گروگان می گرفتند
تا مجبور شود برود خودش را معرفی کند. یعنی کاری که با امین قضائی کردند
و نامزدش را گروگان گرفتند! میرصیافی و زهرا بنی یعقوب را هم در همین
زندانهای مخوف از بین بردند و با همین روشی که امروز می بینید مخفیانه
دفنشان کردند... همین اواخر هم صراحتن مسئولان کمپین یک ملیون امضا را
تارومار کردند چراکه به تساوی حقوق زن و مرد باور داشتند. بعضی هاشان
دادگاهی شده اند وبعضی دیگر در زندان به سر می برند.
و امروز... ماجرا ابعادی بسیار گسترده تری پیدا کرده است. همه چیز قبل از
انتخابات شروع شد. می دانستم به آشوب خواهد کشید. از همان اولین گاز اشک
آور که لباس شخصی ها زدند و سر چهارراه جهان کودک به مردم با موزائیک و
سنگ حمله کردند. تنش بالا بود و نتیجه ی انتخابات هرچه می شد بلوایی بزرگ
در راه بود. انتخابات ورقی بود که می بایست تاریخ ما می خورد... امروز
حکومت به گرگی عریان تبدیل شده است. ماموران یگان ویژه دوترک پشت
موتورهایشان سرمستانه زوزه می کشند و ویراژ می دهند، درست مانند گرگهای
مستی که طعمه ای را پاره کرده اند و با پوزه های خونین زوزه های پرطنین و
وحشتناک بعد از شکار را سر داده اند. بسیجی ها بی پروا صورت زنان و
دختران را با تسمه و زنجیر نشانه می روند و جوانان را با قمه و باتوم و
شوکر برقی هدف قرار می دهند. زنی را آنقدر با زنجیر زدند که بعدها دیدمش
و حالش را جویا شدم گفت ریه اش آب آورده است و باید جراحی کند. در
امیرآباد دانشجوها را مقابل کوی دانشگاه با وینچستر هدف قرار دادند.
مصدومی را دیدم که بیش از 74 ساچمه در تنش فرو رفته بود. شکنجه های بند
مخوف منفی چهار وزارت کشور که تجاوز و تحقیر و ضرب و شتم هم در آن دخیل
بود از همان روز نخست سنگ بنای شکنجه ی زندانیان سیاسی امروز ما شد.
بعد هم کلاش و کولت و دورزن و انواع گاز و باتوم و بیش از 79 کشته که تا
امروز خبر مرگشان تایید شده است... تصاویر خشونت این حکومت را نمی توانم
از یاد ببرم... شبی که در یکی از محله های تهران شورش به راه افتاده بود
خودم شاهد بودم که چند مامور یگان ویژه زنی تنها را گوشه ای گیر آورده
بودند و تا می خورد با باتوم برقی می زدند... فحش های پائین تنه ای نثار
همه می کردند و شیشه های تمام ماشینها و ورودی ساختمانها را می شکستند...
صدای جلزجلز باتوم هایشان که مدام بر تن این زن فرومی آمد تا همین الان
رهایم نکرده است؛ یا سر شکسته ی پیرمردی که ماموران یگان ویژه بی دلیل و
محض جوسازی با باتوم بر فرق سرش کوبیده بودند. شنبه ی خونین اصطلاحی
رمانتیک و اغراق آمیز نیست... دوستم حوالی انقلاب بود و تمام سر و صورتش
خونی شده بود... اما خون خودش نبود... فقط در پیاده رو یک لحظه زمین
خورده بود....! اینطور خون مردم ما را به زمین ریختند... در میدان توحید
جوانان بسیاری را دیدم که باصورت های خون آلود – دختر و پسر – به مبارزه
شان ادامه می دادند. یکی را آنقدر زده بودند که تمام تن و صورتش سرخ خون
بود و باز می زدند.... تا زندانهایشان جا داشت آدم به اسارت یا بهتر است
بگوییم به گروگان بردند... خبر موثق دارم که دختر و پسر را کنار هم بیش
از 6 ساعت به سقف آویزان کرده بودند طوری که تمام صورتشان دچار خونمردگی
شده بوده است. عکاسانی را که گرفتند می خواستند انگشتهایشان را خرد کنند
و ببرند... برخی را در کهریزک مجبور کرده بودند کف مستراح را لیس
بزنند... یک بار بعد از آن نمازجمعه ی تاریخی در مسیر انقلاب-آزادی
بسیجیان آنقدر کنار گوشم تیرهوایی شلیک کردند که تا مدتی هیچ صدایی نمی
شنیدم... جالب این بود که نیروهای انتظامی، که بناست حافظ جان مردم باشد،
همه شان فرار کردند در ساختمانی دولتی و درها هم از پشت قفل کردند!
بسیجی ها ریخته بودند و گلوله بود که شلیک می کردند و باتوم بود که در
هوا می چرخاندند... یکی را آنقدر وسط میدان ولیعصر کشیده بودند که تمام
لباسهایش از تنش کنده شده بود و لخت مادرزاد بود و باز می کشیدند و می
زدندش. شب اول اعتراضات خیابانی انصار حزب الله را دیدم که مثل گله ی
قلاده بریده ی سگان ولایت به محض اینکه تاریکی زد همه بر پشت موتور عربده
کشان رفتند سروقت مردم بی دفاع و معترض. خبری موثق دارم که هنوز هیچ جایی
منتشر نشده است... کسی که فرزندش را در راهپیمائی گم کرده بود جسدش را در
منطقه ای به دور از تهران بعد از چند روز یافته است و تهدید شده است که
کلامی حرف نزند، نزده است تا به امروز وگر نه به فهرست بلندبالای شهدای
سبز نامی باید اضافه می شد. و جوانی را که در اصفهان از بام به زیر
انداختند و کسی که به طرزی معجزه آسا علی رغم شلیک سه تیر خلاص به جمجمه
اش هنوز زنده است و می توانید شرح حالش را در وبلاگ معصومه ی ابتکار
بخوانید...و هرروز شهید است که از سردخانه های پزشک قانونی بیرون می
آید...
این همه را گفتم تا یک حقیقت کوچک از ذهن ما بیرون نرود: مسئول تمام این
فجایع شخص رهبر است. این پیام روشن اکبر گنجی را از یاد نبرید، جرم ا.ن.
و "آقا" در بهترین حالت جنایت علیه بشریت است. "آقا" که به مقام بی
توجیه، شاهگونه، و عقب مانده ولی بادآورده ی خودش سخت خو کرده است سیاست
چین در قبال بحران های داخلی را سیاستی صحیح دانسته و این، باز به قول
گنجی، یعنی میدان "تیان آن من" و کشتار چند ده هزار معترض با تانک و
مسلسل در میادین و خیابان های شهر. این یعنی همان خشونت عریانی که در حق
مسلمانان ایغور به کار گرفتند، این است ایرانی که "آقا" می پسندد:
ویرانه ای با هواپیماهای دائم السقوط، تمامی راه های ارتباطی مسدود،
جوانان معترض تحت شکنجه و آزار در ناکجاآبادهای لانه زنبوری حکومت، عدم
تساوی نهادینه شده حقوق زن و مرد، خفقان و سرکوب مطلق اقلیت های قومی و
دینی، زورگویی و راه گیری شبانه روزی بر زنان در وسط میادین و خیابان های
شهر، در نطفه خفه کردن هرگونه اعتراض و حرکت اجتماعی آنهم با مخوفترین
روشهای ممکن از بازجویی و بازداشت انفرادی گرفته تا آدم ربایی و ترور،
رسانه ای وقیح و تحت الامر دیکتاتوری، درهای بسته ی روابط دیپلماتیک،
مصرف پول نفت برای هرچه فربه تر و مجهزتر کردن پایه های دیکتاتوری،
تولیدی های ورشکسته، نهادینه شدن بی سوادی و ناآگاهی و در نتیجه رشد و
گسترش مردم فریبی همه گیر و تبدیل شدن مردم به مشتی مستضعف اطلاعاتی که
حتا نمی دانند بسیاری از هنرمندان جهان به دفاع از حقوقشان دستبند سبز
دست می کنند، میلیشیا یا همان بسیج که در هر محله و خیابانی دو سه تا
قرارگاه و شمار زیادی مواجب بگیر دارد و تحت نظارت شخص رهبر به هر کس که
بخواهد تعرض و تعدی جنسی و جانی می کند و هر خشونتی را که صلاح بداند به
کار می گیرد، این همه مساوی است با دورانی که به گمان من باید آن را
ستم-ولایی (به سیاق همان ستم-شاهی سابق) نامید.
این دورنمای سیاهی است که یا باید از آن تن بزنیم یا سر تسلیم دربرابرش
فرو بیاوریم... کلیددار این صحنه ی تاریک شخص "آقا" است... اوست که
مرتضوی ها و حسین تائب ها را به پیشه ی تمام وقت شکنجه و کشتن مردم ما
گماشته است، اوست که فیروزآبادی ها را مقام و منصب داده است، اوست که
نماینده اش، حیسن شریعتمداری، در بنگاه دروغ پراکنی کیهان مستقر شده است
و تام الختیار است تا در حق هرکه می خواهد هرزه درایی کند، اوست که به یک
اشاره سگان قلاده بریده ی ولایت را روانه ی خیابان ها و کوی دانشگاه ها
می کند، اوست که در خطبه ی نمازجمعه برای ملت تحقیر شده و بازی خورده و
خواهان حق ایران خط و نشان می کشد، اوست که به خاطر پاره کردن عکسش بر
سردر دانشگاه سالها دانشجویی را زندانی کردند و شکنجه دادند، اوست که
امروز اینقدر به مصباح یزدی، این تئوریسین بنیادگرا و مدافع بی قید و شرط
ترور و قتل عام، چنین پروبال بخشیده است، اوست که سردار رادان بی صفت را
برای شکنجه ی مردم روانه ی بازداشتگاه کهریزک می کرده است و مزورانه
امروز دستور تعطیلی این خراب خانه ی مخوف را می دهد، اوست که با علم کردن
تهاجم فرهنگی چراغ سبز قتل های زنجیره ای را به تیم جانیان کارکشته اش
داده است، اوست که ایرانی را دوست تر می دارد که به نام مفتضح دولت
کودتا مزین شده باشد... او و در واقع جایگاه نابرحقی که او اشغال کرده
است و دیر یا زود کسی دیگربه جای او اشغال خواهد کرد مانع اصلی بر سر راه
هر آن اراده ای است که بخواهد از خفت و خواری مردم و قدرت و استبداد بی
حد و مرز حکومت اندکی بکاهد... اگر چنین نبود به نام و کام ولایت سرنوشت
انتخابات را عوض نمی کردند.
امروز اما خواب پارینه سنگی هشت پای ولایت آشفته شده است!
یک بازویش وزارت اطلاعات با دستگاههای پیشرفته ی نظارت و شنود، بازویی
دیگرش تیم حسین تائب و سعید مرتوضی و تواب سازی و شکنجه و جنایت در
زندانها، بازویی دیگر مافیای اقتصادی چندلایه و همه جا حاضر سپاه، بازویی
دیگر کارنامه ی سیاه میلیشیای بسیج، بازویی دیگر صداوسیما که به پرده ای
آهنین بر صدای مردم مبدل شده است، بازویی دیگر حمایتهای بی شائبه ی
دولتهای مردمکش و سرکوبگر ِ نامه سیاهی مثل روسیه، چین و ونزوئلا از
کودتاچیان، بازوی دیگر نهادهای مذهبی ضدمردمی و روحانیون تهی از روحانیتی
امثال یزدی، خاتمی و مقتدایی که خدا را جای مردم و ولی فقیه را جای خدا
نشانده اند، و بازوی آخر هم انفعلال، ناآگاهی و ترس بخشی از مردم.
همین انفعال و ترس و ناآگاهی است که حکومت سالها از آن زالووار تغذیه
کرده است. دیواری چیده است بین افکار عمومی و واقعیتهای پشت پرده ی
جنایاتش که امروز بعد از سه دهه بر آن شکافهای غیر قابل ترمیمی نشسته
است. درسی که باید از تاریخ مبارزات مدنی بیاموزیم این است: "انفعال
سرکوب را تشدید می کند نه متوقف!"
به ناخن کشیده ی پای جوادی فر فکر کنید، به فک خرد شده ی محسن روح
الامینی، به بازوی شکسته ی سهراب اعرابی، پهلوی شکافته ی کیانوش آسا، به
مصطفی غنیان که آنقدر از سقف آویزانش کردند تا جان داد، به صورت در خون
نشسته ی ندا آقاسلطان.... انفعال ما چنین نظام جانی پروری را هرچه مصمم
تر می کند.
و در آخر باید گفت که اگر "دورنمای آینده" ی این جنبش تحقق دمکراسی باشد
باید از مانع عظیم حکومت "ستم-ولایی" عبور کند، و اگر بخواهد از این
شاهنشاه فقاهتی یا به قول گنجی "سلطان نفت" عبور کند، باید افکار عمومی
را با مبانی و راهبردهای مبارزه ی مدنی آشنا سازد.... بحرانهای اقتصادی
بزرگی در راه است. پس از هم اینک مردم را برای استفاده از این بحرانها و
گسترش کارشکنی های مدنی و تبدیل این بحرانها به فرصتی برای ایجاد اختلال
در مدیریت دولت کودتا آماده کنید....
ما پیروزیم
من صد در صد با این نظام اسلامی مشکل دارم، اینها اصلاح پذیر نیستند و آزادی در گرو نایودی رژیم اسلامی ایران و جدایی دین از سیاست و خصوصی سازی دین است
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMراه براندازی هم برای من مهم نیست که مبارزه مسلحانه باشد و یا با سوگند ترا به جدت قسم، هر آنچه که برای نابودی این رژیم اسلامی لازم باشد انجام خواهم داد
من با این فرهنگ بیگانه تازی مشکل دارم، من با تازی پرستان و تاریک اندیشان مشکل دارم
من با تهاجم فرهنگی تازیان مشگل دارم، من با دین و اندیشه تازیان مشکل دارم
من با شب پرستی و پلید اندیشی مشکل دارم
من با تمام جنایتکارانی که با این رژیم همکاری کرده و میکنند مشکل دارم چه این میر سبز باشد و چه آن سید خندان و یا آن شیخ رقاص
من با خرافه و ناآگاهی مشگل دارم
من با ظلم و ستم دینی اشکال دارم
شادی از آن شما باد
لورا سکور
ترجمه: بهنام. ش
خبرنگاران ایرانی نمی توانند از خطوط قرمز عبور کنند، آنها نمی توانند به رهبر بی حرمتی کنند، نمی توانند قرائت رسمی از اسلام را مورد سوال قرار دهند، یا در مورد برنامه اتمی کشور شک نشان دهند. و بر اساس نظر مسیح علینژاد یک خبرنگار سی و سه ساله خبرگزاری کار ایران که ستونی در روزنامه اعتماد ملی دارد، از انقلاب سال ١٣۵٧ خبرنگاران از مصاحبه با مقامهای آمریکایی منع شده اند. اعمال این قانون سخت نیست زیرا مقام رسمی آمریکایی در ایران نیستند- نه سفارتخانه ای و نه مستشاری- و بنابراین کسی که از او اجتناب شود در کشور نیست. اما پس از آن که در پاییز ١٣٨٧رییس جمهور ایران محمود احمدی نژاد با رسانه های آمریکایی در سفر نیویورک مصاحبه کرد، علی نژاد اصرار کرد که ببیند که چرا او نمی تواند با رییس جمهور آمریکا مصاحبه کند.
در سال ١٣٨۶ پس از آن که جرج بوش پیشنهاد رییس جمهور ایران را برای جلسه بدون سانسور رودررو رد کرد، علینژاد پیشنهاد کرد که با احمدی نژاد بنشیند و در ستون خودش نوشت: آقای احمدی نژاد، با من سخن بگو اگر جراتش را داری. احمدی نژاد هیچ گاه با او صحبت نکرد. علینژاد معروف شده است که در ١٣٨۴از پوشش خبر مجلس ایران منع شد، پس از آن که او حقوق معاونان عوامفریب مجلس را رسوا کرد که به دروغ مدعی بودند که حقوقشان کم شده. سال گذشته هم او مطلبی را منتشر کرد که در آن رفتار مردم را در طی سفرهای استانی احمدی نژاد به زمان تغذیه آکواریوم تشبیه کرد که اگر دلفینها به اندازه کافی گرسنه باشند، برای غذا می خوانند و می رقصند. پس او دستورهای دادگاهی دستگیری دریافت کرد.
خوشبختانه او برای مطالعه انگلیسی یکساله به آکسفور دعوت شده بود. او ویزای بریتانیا را یک فرصت طلایی یافت، نه برای فرار از ایران که برای بهترین موفقیت خبرنگاری. باراک اوباما مقام آمریکایی است که ملاقات با او ارزشش را دارد و به ریسک قانونیش می ارزد. مسیح در سخنرانیهای اوباما هوش سرشار، غرور سالم و شکوه یافته است. او همچنین انعکاس سخنان مارتین لوتر کینگ را در اوباما یافته است. و مثل خیلی از ایرانیانی که با آنها صحبت کرده ام، همگرایی افکارشان را با او در مورد مبارزه حقوق مدنی آمریکا یافته اند که به نظر می رسد که این موضوع موجب شد که اوباما در انتخابات برتر شود. اگر او خواسته بود که با یک ویزای آمریکا از تهران به واشنگتن پرواز کند، احتمالا در فرودگاه متوقف می شد. اما در لندن رژیم ایران نمی توانست که در مسیر او قرار بگیرد.
از آکسفورد، او نامه ای به مردی نوشت که تازه رییس جمهور ایالات متحده شده بود:
“با پذیرش شرکت در این مصاحبه، و با گفتگو با نماینده واقعی مردم ایران به جای دولت محافظه کار، شما اولین و مهمترین قدم را به سوی شکستن سدهای مصنوعی و سیاسی بین این دو ملت بزرگ برمی دارید”.
و او با ارزش ادامه داد:
“من هیچگاه ناامید نشده ام به “امیدی” که در ساختار سیاسی ایرانیان”تغییر” ممکن است. من امیدوارم که ما بتوانیم دموکراسی-مردمسالاری- صلحجو را به ایران بیاوریم به گونه ای که در آزادی زندگی و تنفس کنیم.
با کمال تعجب علی نژاد، او یک پاسخ سریع دریافت کرد. یک مقام سفارت آمریکا در لندن موافقت کرد که نامه را به واشنگتن بفرستد و او را برای یک جلسه به سفارت دعوت کرد. کارمند آمریکایی که او ملاقات کرد، پرونده ضخیمی داشت شامل همه مقالات دسترس به زبان انگلیسی در مورد او. اما رفتار “محترمانه” ای داشت. او گفت: “ما می دانیم شما که هستی. یک خانم استوار.”
سپس از علی نژاد برای معرفی نامه ای از روزنامه اش تقاضا کرد. اما او حتی در این مورد با سردبیرش صحبت نکرده بود. این کاری غیرقانونی و تکلیف غیرقابل قبولی بود. پس برادرش را به دفتر اعتمادملی فرستاد که به آنها اطمینان دهد که به گفته خودش “من مخالف ایران نیستم. اولین سوالم این بود که انتظار آن را ندارم که ایالات متحده یا هیچ کشور غربی دیگری دموکراسی را به ایران بیاورد، اما کلام قدرتمند شما تغییر است، پس مهمترین نشانه تغییر در مورد ایران چیست؟ ” در ١۶ مارس ٢٠٠٩،-٢٧ اسفند١٣٨٧- برگه ای به سفارت ایالات متحده فرستاده شد که تکلیف کاری یا ماموریت را تایید می کرد.
در فروردین ماه، علینژاد مطلع شد که ویزای آمریکایش صادر شده است. تصمیم گرفت که ابتدا به وطنش سفری بکند. در زمان ورود به تهران، گذرنامه اش توقیف شد و به مدت دو ساعت در مورد برنامه اش برای مصاحبه با اوباما بازجویی شد. برنامه سفر دوهفته ای تبدیل به دو ماه شد. در حالی که در ایران، او ایمیلی را دریافت کرد که او را برای پوشش اولین سخنرانی اوباما برای دنیای اسلام به قاهره دعوت می کرد که دعوت غیر معمولی برای یک خبرنگار رسانه ای ایران بود. او مرده رفتن بود اما گذرنامه اش هنوز در اختیار مسئولان ایران بود.
سپس در دوره فعالیتهای مربوط به انتخابات ٢٢ خرداد، یک روز که به خانه برگشت، ماشینش را تخریب شده یافت، در حالی که ضبط صوتش از در آن آویزان بود و کارت خبرنگاریش را خرد شده در زیر یکی از چرخها پیدا کرد. پیام را گرفت. زمان رفتن بود. گذرنامه اش را به موقع توانست بگیرد تا درست پیش از انتخابات ایران را ترک کند. به او از طریق سفارت گفته شد که اعتراضات در میهنش و پاسخ خشن حکومت امکان دیدار اوباما را پایین آورده است. او معترض بود: “این که گناه من نیست.” و در هر صورت او به آمریکا آمد.
اکنون او دو هفته در آمریکا است و ویزایش سه ماهه است. تا کنون به او پیشنهاد شده که با مقامهای رده پایین دولت جلسه داشته باشد. دیدگاه او این است کههنگامی که به ایران بازمی گردد، جلسه با هر مقام دیگری به جز پرزیدنت اوباما برای او خطرناکتر است . این بدان معنا نیست که او این کار را نخواهد کرد.
برای کاخ سفید اما چنین تقاضایی که در بهار یک فرصت به نظر می رسید، اکنون تبدیل به یک مشکل شده است. سرمایه اعتماد ملی متعلق به مهدی کروبی است، که همراه با میرحسین موسوی در انتخابات ٢٢ خرداد کاندیدای ریاست جمهوری بود. اما علینژاد کروبی را نمایندگی نمی کند و در مقابل، خود را نماینده ای می داند برای جامعه مدنی معترض و رشید ایران و گفتمان غیررسمی برای سیاست و جهان، و مبارزه نسلهایش برای آزادی بیان. او فراتر از همه اینها تعلق دارد به صنف مستقل خبرنگاران رسانه های ایران، که برای بقایشان مبارزه می کنند. چگونه پرزیدنت اوباما می تواند با خبرنگاری از یک روزنامه اصلاح طلب دیدار کند درست در زمانی که او نمی خواهد از هیچ سمت درگیری سیاسی ایران جانبداری نشان دهد؟ اما چطور می تواند مسیح را نپذیرد، زمانی که ایرانیان در حال دفاع از حقوق مدنیشان در خیابانها منتظر آن هستند که نشانه ای را ببینند که این استراتژی عدم جانبداری، مردم را شامل نمی شود؟
علی نژاد به من می گوید که راهکار او برای زندگی و کار در ایران، این است که هیچ چیزی را مخفی نگه نمی دارد. اگر رازی داشته باشی، دستگاه اطلاعاتی ایران پاره پاره ات می کند تا آن را دریابد. بنابراین او ترجیح می دهد که خوانندگان را از به روز شدن وبلاگ مشهورش مطلع کند و ٣۵٠٠ دوستش در فیس بوک در جریان هر حرکت او، از جمله تقلا و تلااشش برای تقاضای مصاحبه هستند. او از خوانندگانش تقاضا کرده که سوالهایی برای پرزیدنت اوباما بفرستند، و تا کنون بیش از سیصد سوال دریافت کرده است. از میان آنها، اولین آنها مساله دارترین برای رییس جمهور آمریکا است که نام او در فارسی معنایش این است که او با ماست: “آیا او با ماست؟
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMپیشنهاد تأسیس دادستانیِ جنبشِ سبز
مقدمه
قوهی قضائیهی ایران در منازعاتِ بین حکومت و مردم بیاعتبار شده است. ایرانیان عدلیه میخواستند که هر وقت میلِ همایونی بود مردم را به فلک نبندند. که هر کس خویشی با حکومت دارد و یا مرید و سگِ آستانِ شاه است مجاز نباشد هر جور که خواست پاچهی رعیت را بگیرد و مالاش را بخورد و توی سرش بزند و در مقابلِ کوچکترین اعتراضی او را چنان بکوبد و بدَرَد که جرأتِ اعتراض از همگان سلب شود. پس از گذشت یک قرن هنوز این خواسته برآورده نشده است.
جنبشِ سبز ترس از سرکوب را از دلِ مردم زدوده است. پیشنهادِ من این است که اکنون ترس از عدالت و مجازاتِ قانونی را در دلِ جانیان بیندازد: با تأسیسِ دادستانی جنبشِ سبز با محوریتِ حقوقدانانِ خوشنامِ هوادارِ جنبش، علیهِ کسانی که متهم به تضییعِ حقوقِ مردماند اعلامِ جرم کنیم.
البته این دادستانیِ جنبش خواهد بود نه دادگاهِ انقلاب. دادگاه که به وقتاش تشکیل خواهد شد باید بیطرف باشد نه طرفدارِ ما، و به متهمان اجازهی دفاع بدهد.
پیشنهاد
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMحقوقدانانِ انساندوستِ ایران که تقریباً همیشه وکیل مدافعِ قربانیانِ سرکوبِ حکومت بودهاند، این بار در مقامِ دادستان قرار گیرند. کمیتهی دادستانی از حقوقدانانِ داوطلب تشکیل شود و در مورد جزئیاتِ تأسیس و فعالیتِ این نهاد، رئیس و سخنگوی آن تصمیم بگیرد.
دادهها، اسناد و شواهد موجود که دارای ارزش حقوقی برای محکوم کردنِ کسانی که در حوادثِ اخیر عامل یا آمر جنایت، شکنجه، تضییع حقوق و آزادیهای مردم، سانسور خبری و تقلب بودهاند جمع شود. در یک فراخوانِ عمومی از کسانی که آگاهی و توانایی فاش کردنِ اسنادِ یا شواهدِ لازم را دارند یا حاضر به شهادت دادن علیه این آمران و مأمورین هستند دعوت شود که این منابع را ثبت کنند. ثبت به طریق اینترنتی، پست یا تلفن قابل انجام خواهد بود.
کمیتهی دادستانی بر مبنای قانون اساسی و دیگر قوانین داخلیِ ایران و معاهداتِ بینالمللی که دولتِ ایران به آنها متعهد است از این دادهها استفاده کند و پروندههای مستدل برای متهمانِ به این جرائم تهیه کرده در دسترسِ عموم بگذارد. هر متهم دارای یک پروندهی آنلاین خواهد بود که با متنی حقوقی و مستدل، اتهاماتِ دادستانیِ جنبش سبز علیه او را اعلام میکند، مجازاتی که بر مبنای قوانین موجود برای او قابلِ تعیین است را مشخص میکند و احتمالاً مجازاتِ درخواستیِ دادستانان را هم بیان میکند.
پروندهی هر متهم باز و قابلِ نظردهیِ همگانی خواهد بود تا همگان اسناد و مدارک را ببینند و در صورت لزوم دادههایی با ارزش حقوقی (یا اعلامِ آمادگی برای شهادت در دادگاه) را به آن بیفزایند. متهم نیز میتواند پیش از تشکیلِ دادگاه به طور مستند از خود دفاع کند و دفاعیاتِ خود را در پرونده به ثبت برساند.
نگذاریم خونهایی که ریختند و رنجهایی که به مردم تحمیل کردند فراموش شود. حتی اگر در فردای پیروزیِ جنبش کسی بخواهد به شکرانهی آزادی از حقِ خودش برای درخواستِ مجازات گذشت کند، نخست همگان باید بدانند که او از چه حقی گذشته است.
یورش وحشیانه نیروهای عراقی
به قرارگاه اشرف را محکوم میکنیم
بعد از ظهر روز سه شنبه ششم مرداد، صدها تن از نیروهای ارتش و پلیس عراق، به دستور نوری المالکی، نخست وزیر این کشور، پایگاه اشرف، محل استقرار اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق در عراق را، وحشیانه مورد حمله قرار دادند. نیروهای عراقی پس از آنکه به وسیله لودر، درب ورودی پایگاه را تخریب کردند، با پرتاب گاز اشک آور و گاز فلفل، به زور، وارد پایگاه شدند و با باتون، به جان مجاهدین افتاده و بیرحمانه به ضرب و شتم آنان پرداختند. یورش به محل استقرار مجاهدین، تخریب ورودیها و حصار قرارگاه و ضرب و شتم مجاهدین، به قصد تصرف کامل این قرارگاه، دیروز نیز ادامه یافت.
دراثر اقدامات وحشیانه نیروهای سرکوبگر عراقی، بیش از سیصدتن از مجاهدین زخمی شده اند که حال بیست تن از آنان وخیم اعلام شده است. ده ها تن دیگر نیز توسط نیروهای عراقی دستگیر شده اند. بر طبق اطلاعیه ای که روز گذشته توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت انتشار یافته است ، هفت نفر از مجاهدین در اثر تیر اندازی نیروهای مشترک عراقی، کشته شده اند.
سازمان فدائیان ( اقلیت ) ، اقدام جنایتکارانه دولت عراق، یورش وحشیانه به پایگاه مجاهدین، ضرب و شتم و کشتار آنان را محکوم میکند. دولت امپریالیستی آمریکا نیز نقش کمتری از دولت دست نشانده خود در عراق، ندارد. دولت آمریکا که ضمانت هائی در مورد محافظت ازساکنان اردوگاه اشرف داده بود، بار دیگر نشان داد که تنها درپی منافع خویش است، و در زد و بند با دولت عراق، مجاهدین را قربانی منافع خود ساخت.
اکنون سرنوشت هزاران انسان ساکن اردوگاه اشرف نامعلوم است. سازمان ها و نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر، وظیفه دارند هرچه زودتر به این مساله رسیدگی نمایند. مساله مجاهدین و پایگاه آنان در عراق، به نحوی باید حل شود که مجاهدین از حق انتخاب محل زندگی واز حق پناهندگی برخوردار باشند وجان وزندگی یکایک آن ها ، باید تضمین شود.
ده ها تن از مجاهدین توسط نیروهای عراقی دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شده اند. دربده بستان های میان دولتهای ارتجاعی ایران و عراق ، خطر استرداد آنان به جمهوری اسلامی وجود دارد! سازمان فدائیان ( اقلیت ) خواستار آن است که تمام دستگیر شدگان، بدون هیچگونه قید و شرطی فوراً آزاد شوند.
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMاعتراضات امروز در تهران
مراسم چهلم جان باختگان امروز در تهران، در شرایطی برگزار شد که نیروهای امنیتی و گارد ضد شورش پلیس از ساعتها قبل از ساعت اعلام شده - ۴ بعد از ظهر - با تشکیل دیواره امنیتی در اطراف مزار جانباختگان، سعی در متفرق کردن جمعیت و ممانعت از برگزاری مراسم داشتند.
با نزدیک شدن به ساعت ۴ تعداد مردم افزایش مییافت، اما سرکوبگران با ضرب و شتم مانع توقف و گردهمایی مردم در آن قطعه ۲۵۴، محل دفن ندا، میشدند.
هزاران نفری که در این مراسم گرد آمدند، با شعارهای خود آن را به تجمعی اعتراضی تبدیل کردند. در حالی که موسوی و کروبی فقط قصد حضور و فاتحهخوانی داشتند.
موسوی در حالی که مردم کتک میخوردند با اتومبیل به بهشت زهرا رسید، اما مأمورین او را دوباره سوار اتومبیل کرده و از بهشت زهرا بیرون راندند. کروبی نیز دقایقی در آن جا حضور پیدا کرد و فاتحه خواند.
جمعیت حاضر با سر دادن شعارهایی مثل "نیروی انتظامی ، سهراب برادرت بود"، "نترسید، نترسید ما همه با هم هستیم"، "مرگ بر دیکتاتور"، "ندای ما ندا بود، بلندترین صدا بود" و... در مقابل تلاش مزدوران رژیم برای متفرق کردنشان مقاومت میکردند. تعدادی نیز با شعار "نیروی انتظامی، حمایت، حمایت" و پرتاب شاخههای گل به سوی مأمورین میکوشیدند از شدت خشونت آنها بکاهند.
در این مراسم، نیز، مانند روزهای قبل مأمورین با باتوم و... شلیک گاز اشکآور به مردم حلمه کردند که در نتیجه تعداد زیادی مجروح و تعدادی نیز دستگیر شده و به شکنجهگاههای رژیم انتقال داده شدند.
در تویتر نیز گزارشاتی داده میشد مبنی بر این که تعدادی از بسیجیها و لباس شخصیها با ساطور به مردم حمله میکنند.
گفتنی است صبح امروز نیز تعدادی از هنرمندان برای ادای احترام و اهدای شاخه گل بر گورهای جانباختگان به بهشت زهرا رفته بودند. مهناز محمدی و جعفر پناهی دو کارگردان سینما دستگیر شدند، اما ساعاتی بعد جعفر پناهی به دستور احمدی مقدم آزاد شد.
خیابانهای تهران
علاوه بر بهشت زهرا، به گفته خبرگزاریها، حدود سه هزار نفر نیز در خیابانهای اطراف مصلا گرد آمده بودند. در نتیجه سنگینی به وجود آمده بود و رانندگان اتومبیلها با به صدا در آوردن بوق ماشینهای خود با معترضان همراهی میکردند.
نیروهای موتور سوار پلیس و لباس شخصی نیز به تظاهرکنندگان حمله کرده میکردند، اما مردم در خیابانها موانعی به وجود آورده و سطلهای زباله را آتش زدند.
در میدان ولیعصر و شمال آن به سمت خیابانهای فاطمی، یوسفآباد و تخت طاووس و کوچهها و خیابانهای منتهی به آنها نیز شمار زیادی از معترضان حضور داشتند. آنان در پیادهروها و خیابان ولیعصر آتش روشن کرده بودند تا برای حمله پلیس و پرتاب گاز اشکآور آماده باشند.
به گفته یک شاهد عینی، تعداد خودروهايی که با شيشههای شکسته در اطراف خيابانهای تخت طاووس و عباس آباد در ميان ازدحام جمعيت و اتومبيلهای ديگر ديده میشوند، قابل توجه بود. برخی از رانندگان اين خوردروها گفتهاند که نيروهای انتظامی و برخی لباس شخصیها به آنها گفتهاند که حق بوق زدن ندارند و با ميله و باتوم به روی خودروها و شيشههای آنها میکوبیدند.
گفته میشود، لباس شخصیها با ماسکهای سبز دهانی بین مردم حضور یافته بودند و سرکوب تجمعکنندگان را از بین آنها آغاز میکردند. همچنین گزارشهای دیگری از حضور موتورسوارهای ضد شورش در پیادهرو و ضرب و شتم شدید تمام حاضران با باتوم خبر میدهند.
شهرهای دیگر
بنا به اخبار رسيده از شهر رشت، مردم از ساعت شش و نيم بعد از ظهر در حالی كه عكسهایی از جانباختگان را در دست داشتند، در پارك شهر گرد هم آمدند. طبق آخرين اخبار رسيده، مزدوران امنيتی به اين تجمع آرام مردم حمله كرده و سعی در متفرق كردن آنها داشتند. گزارشاتی نیز از تظاهرات در شهرهای مشهد و اصفهان نیز وجود داشت که هنوز از جریان دقیق آنها اطلاعی در دست نیست.
شکنجه روحی خانوادههای ساکنین قرارگاه اشرف توسط وزارت اطلاعات رژیم
بنا به گزارشات رسیده، پس از حمله نیروهای عراقی به ساکنین قرارگاه اشرف، مأموران وزارت اطلاعات با خانوادههای آن ها در ایران تماس گرفته و میگویند ما ساکنین اشرف را قتل عام کردیم.
آنها از روی عکسها و فیلمهای ضرب و شتم ساکنان این اردوگاه، افراد را شناسایی کرده و به خانوادهها مراجعه میکنند.
بازجو محبی و رضا عارفی با خانوادههایی که در کرج ساکن هستند تماس میگیرند. همچنین سعید شیخان و علوی در تهران با خانوادهها تماس گرفته و همگی همان جمله را تکرار میکنند و از این طریق یک جنگ روانی را علیه خانوادههای آنها آغاز کردهاند.
سازمان مجاهدین نیز میگوید در میان نیروهای عراقی که به قرارگاه اشرف حمله کردند، شمار زيادى از اعضاى نيروى قدس سپاه پاسداران حضور داشتند و برخى از آنها از ارگان اطلاعات سپاه بدر بودند كه كارت پليس عراق را داشتند. به گزارش خبرگزاریها، تعداد کشتهشدگان مجاهد تا صبح امروز، به ۷ تن رسیده بود.
کمیته حفاظت از خبرنگاران: اتهام ارسال عکس برای "دشمن" بی اساس است
کمیته حفاظت از خبرنگاران اتهامات وارده به دو عکاس بازداشتی ایران را بیاساس دانست. روز چهارشنبه خبرگزاری ایرنا اعلام کرد این دو عکاس مطبوعات اعتراف کردهاند، عضو شبکهای بودند که عکس میگرفتند و آنها را برای آژانسهای خبری "دشمن" ارسال میکردند.
مجید سعیدی عکاس مطبوعاتی شب جمعه دهم تیر از سوی ماموران امنیتی در منزلش بازداشت شد و ماموران بخشی از وسایل شخصی وی را نیز با خود بردهاند. او بیست سال سابقه عکاسی دارد و با روزنامهها و نشریات داخلی و رسانههای بینالمللی کار کرده است. ساتیار امامی نیز ۳۴ سال سن دارد و برای سایتها و روزنامههایی مانند همشهری عکس خبری میگرفته است.
در هفتههای اخیر چند عکاس خبری ایران بازداشت شده اند. سازمان گزارشگران بدون مرز اعلام کرده که علاوه بر مجیدی و امامی، کوروش جوان، مرجان عبداللهی و توحید بیگی نیز از عکاسانی هستند که بازداشت آنها تایید شده است.
گزارشگران بدون مرز میگوید جمهوری اسلامی با بازداشت بیش از ۴۰ خبرنگار و عکاس بعد از انتخابات ریاست جمهوری، ایران را به بزرگترین بازداشتگاه برای فعالان رسانهای تبدیل کرده است.
شرایط زندانها چنان هولناک است که رژیم حتا خودیها را هم به آنها راه نمیدهد
دیروز وقتی نمایندگان مجلس ارتجاع پایشان به زندان اوین رسید که زندانیان چند ساعت قبل از آن جا انتقال داده شده بودند. به این ترتیب آنها نیز نتوانستند از وضعیت جسمی فعالان سیاسی اطلاعی کسب کنند. و فقط از سلولهای خالی اوین دیدن کردند.
علیرضا آوایی، رئیس دادگستری استان تهران، نیز برای بازدید به اوین رفت، اما مسئولان زندان مانع ورود او شدند. به گفته یکی از نمایندگان مجلس ارتجاع، آوایی گزارشهای دردناکی از شرایط زندانیان به دست آورده بود و برای بررسی اوضاع به اوین رفته بود.
پیش از این هم نمایندگان مجلس خواستار دیدار با زندانیان سیاسی شده بودند، اما زندانیان سیاسی را پیش از رسیدن آنها از اوین خارج کرده بودند و بدین ترتیب آنها تنها امکان ملاقات با زندانیان دستگیر شده در خیابانها را پیدا کردند.
کارگران واگنسازی اراک سالن غذاخوری کارخانه را ویران کردند
کارگران شرکت واگن پارس در اراک پس از سه ماه کار بدون دستمزد، که همراه با شکایتها و اعتراضهای مکرر بوده است، سرانجام در شورشی خشمگینانه تمام شیشهها، میزها، صندلیها، تابلوها و دیگر وسایل و قسمتهای سالن غذاخوری کارخانه را درهم شکستند و این سالن را به ویرانهای تبدیل کردند. اعترض کارگران از کوبیدن قاشق بر روی میزهای غذاخوری قبل از صرف نهار شروع شد و به دلیل بی توجهی مدیران به اعتراض کارگران و نیز تهدید کارگران توسط مزدوران حراست، به شورش قهرآمیز کارگران تبدیل شد.
مدیر عامل این شرکت در برابر خواستهای به حق کارگران گفته است: "هیچ پولی برای پرداخت حقوق عقب افتاده کارگران وجود ندارد و کسانی که نمیخواهند به کار در این کارخانه ادامه دهند میتوانند از این کارخانه بروند." این کارخانه تولیدکننده واگنهای راهآهن و مترو است.
لازم به ذکر است دو کارخانه ی مهم دیگر کشور یعنی شرکت ماشین سازی اراک و شرکت آذر آب نیز به زودی رسما اعلام ورشکستگی خواهند کرد. به دستور مقامات امنیتی مدیران این دو شرکت در تلاش هستند تا اعلام ورشکستگی این دو کارخانه را به تاخیر انداخته تا از همزمان شدن اعتراضات کارگری احتمالی در این دو کارخانه با دیگر کارخانههای ورشکسته جلوگیری کنند.
علی رضا افتخاری، اولین روزنامهنگار قربانی حوادث پس از انتخابات
جسد علیرضا افتخاری که درتاریخ ۲۵ خرداد بر اثر اصابت ضربات باتوم به سر و خونزیزی مغزی جان باخته بود، روز ۲۲ تیر به خانوادهاش تحویل داده شد. او خبرنگار سابق روزنامه ابرار اقتصادی بود.
گزارشگران بدون مرز، ضمن اعلام تأسف خود از مرگ او، گفتهاند: "افتخاری اولین روزنامهنگار کشته شده در پی سرکوب اعتراضات مسالمت امیز مردم به تقلب و تخلف درانتخابات ٢٢ خرداد است. ما قاطعانه از مقامات ایران خواهان پاسخ درباره قتل این روزنامه نگار و روشن شدن علت و چگونگی کشته شدن وی هستیم. ما همچنان نگرانی خود را از وضعیت سلامت روزنامه نگاران زندانی که از همه حقوق خود محروم شده اند، اعلام می کنیم."
درگذشت علیرضا داوودی
به گزارش "خیابان"، علیرضا داوودی از دانشجویان چپگرای دانشگاه اصفهان که سال گذشته نیز مدتی را در زندان بود و در سالهای اخیر با انواع احکام انضباطی و تعلیقی در دانشگاه روبرو شده بود، در سن ۲۶ سالگی درگذشت.
علت درگذشت این دانشجوی آزادیخواه و برابریطلب، ایست قلبی اعلام شده است.
جمع آوری روزنامههای منتقد دولت
روزنامه هاي منتقد دولت از جلوي کيوسک ها و دکه هاي روزنامه فروشي جمع شدند. تصميم به جمع آوري روزنامه هاي منتقد دولت از جلوي دکه هاي روزنامه فروشي از روز پنجم مرداد در تهران و در دکه هاي روزنامه فروشي نقاط حساس، اجرايي شد.
در جمهوری اسلامی، گفتن اللهاکبر جرم دارد!
طي روزهای گذشته دست کم ۵۰ نفر از دانشجويان ساکن خوابگاههای دانشگاه صنعتي شريف از سوی حراست اين دانشگاه احضار شدهاند. بنابر گفته دانشجويان احضار شده مسوولان دانشگاه با شناسايي اتاقهایی که در ساعت مشخصي از شب از آنها صدای الله اکبر به گوش ميرسد، از طريق تماس تلفني اقدام به احضار ساکنان به دفتر حراست دانشگاه کردهاند.
انتقال حجاريان به يك "منزل سازماني"
اگر چه در دو روز گذشته چندين بار خبر آزادي حجاريان، به اطلاع رسيده بود، امروز مرتضوي مزدور اعلام داشت كه با توجه به شرايط جسمي حجاريان، وي به يك "منزل سازماني" منتقل شده است. وي گفت كه در اين منزل امكانات مناسب رفاهي و پزشكي موجود است و حتي اين منزل دارای استخر نيز ميباشد!
ادامه دستگيری فعالين سياسی
بنا به اخبار رسيده، سعيد شريعتي عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت شب گذشته، از سوي دادستاني تهران بازداشت شد. قبلا نيز وي در حمله نيروهاي انتظامي به دفتر جبهه مشاركت بازداشت و پس از يك روز آزاد شده بود، پس از آن وي به زندگي مخفي روي آورده بود. تا اينكه روز گذشته، با توجه به اينكه تعدادي از زندانيان آزاد شدهاند، فكر كرد كه مسائل و مشكلات به پايان رسيده و به خانه بازگشته بود، كه سريعا توسط مامورين دستگير شد.
دستگيری ١٢ كوهنورد ايرانی در تركيه
امروز صبح ١٢ كوهنورد ايراني كه قصد صعود به قله آرارات را داشتند در حوالي روستاي "الي" در ارتفاع ٢٨٠٠ متري توسط نيروهاي ژاندارمري تركيه دستگير شدند. علت دستگيري اين عده عدم كسب مجوز بوده است. اين كوهنوردان پس از ٣ ساعت آزاد شدند.
"كشف كارگاه توليد و توزيع تجهيزات ماهواره"
رئيس مركز اطلاع رساني آذربايجان شرقي امروز اعلام داشت كه يك كارگاه تولد و توزيع تجهيزات ماهواره در شهرستان تبريز كشف و بيش از ٢٠٠ ديش ماهواره از اين كارگاه بدست آمد. اين كارگاه در جاده قديم اهر- آريادرسي واقع شده بود. مزدوران سركوبگر جمهوري اسلامي در پي يورش به اين كارگاه، يك كارگر مشغول به كار را در آنجا بازداشت كردند.
"خبر" رسانههای رژیم از تظاهرات هزاران نفر از مردم در امروز
با آن که خبرگزاریهای مستقل و خارجی، از همان ساعات اولیه بعدازظهر، اخبار تجمعات اعتراضی مردم و ضرب و شتم آنان توسط مزدوران رژیم را منتشر کردند، دستگاه دروغپردازی رژیم اعتراضات امروز را چنین گزارش میدهد:
مراسم بزرگداشت چهلم برخی از درگذشتگان حوادث اخیر با حضور دو تن از کاندیداهای ریاست جمهوری دوره دهم در بهشت زهرای تهران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم چهلم درگذشت برخی از درگذشتگان حوادث اخیر با حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی و جمعی از مردم طرفداران آنها در آرامش برگزار شد.
شرکتکنندگان در این مراسم با تلاوت آیاتی از کلام الله بر سر مزار برخی از این افراد چهلمین روز درگذشت آنان را پاس داشتند.
مشاهدات خبرنگار مهر حاکی از رفتار مناسب ماموران نیروی انتظامی با شرکت کنندگان در این مراسم است و ماموران پلیس هنگام حضور میرحسین موسوی و کروبی با درایت و تدبیر از هرگونه اغتشاش در بهشت زهرا جلوگیری کردند.
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
ترور، شکنجه، زندان نابود باید گردد
مرگ بر جمهوری اسلامی
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMکانون نویسندگان ایران: مسببین کشتارهای اخیر باید مجازات شوند
کانون نویسندگان ایران در آخرین بیانیه خود خواستار مجازات مسببین کشتارهای اخیر شده و نوشته است:
مردام داغدیده و آزاده!
دستگیری، ضرب و شتم، شکنجه و کشتار وحشیانه ی مردم معترض چنان ابعاد گسترده یی یافته و وجدان عمومی را چنان جریحهدار کرده که حتی صدای کسانی را درآورده است که خود در این جنایت کم سابقه شریک جرماند، در روزهای آغازین این سرکوب گمان می رفت که شمار جان باختگان، دستگیرشدگان و ناپدیدشدگان چندان زیاد نباشد. البته سانسور خبری و تحریف واقعیتِ این کشتارها در پیدایش این تصور بی تاثیر نبود، اما به تدریج روشن شد که شمار قربانیان به مراتب بیش از آن است که تصور میشد. ابتدا به بسیاری از خانوادههایی که با مراجعه به دادسرا و زندان پی گیرِ سرنوشت وابستگان خود میشدند گفته میشد که دستگیرشدگان به زودی با قرار تامین آزاد خواهند شد. اما چندی نگذشت که به جای آزادی، اجساد قربانیان را تحویل خانوادهها دادند. ولی در واقع، قربانیان یا در خیابانها با شلیک مستقیم گلوله از پا درآمدهاند یا در اثر ضرب و شتم، تجاوز و شکنجههای بربرمنشانه در زندانها، کلانتریها، خانههای مخفی و … جان باختهاند یا نیمه جان به بیمارستانها برده شده و در آن جا به خانوادهها تحویل شدهاند.
هم از این روست که با روشن شدن ابعاد پشت پرده ی این جنایت های عظیم، اکنون خواست معرفی و مجازات آمران و عاملان این کشتار به خواست عموم مردم تبدیل شده است. کانون نویسندگان ایران که از جملهی نخستین نهادهای آزادیخواه است که این خواست را مطرح کرد، اکنون در کنار مردم همان خواست را به گونهیی قاطعتر، صریحتر و شفافتر مطرح می کند: مسببان کشتارهای اخیر در هر رده و مقامی باشند باید به مردم معرفی شوند و در دادگاه صالح به مجازات برسند.
کانون نویسندگان ایران
۶ مرداد ۱۳۸۸
خانوادههای بازداشتشدگان: امیدواریم هر چه زودتر سرنگون شوید و روسیاهیتان را ببینیم
به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی پس از اعلام خبر آزادی ۱۴۰ نفر از دستگیرشدگانف امروز بیش از ۲۰۰ تن از اعضای خانوادهها در جلوی دادگاه انقلاب تجمع کرده و منتظر اعلام اسامی شدند.
در مقابل زندان اوین نیز حدود ۱۰۰ نفر از خانوادهها جمع شده و خواهان ملاقات با عزیزانشان بودند.
نزدیک به ساعت ۱۰ صبح فقط اسم ۳۰ نفر برای قرار کفالت اعلام شد، در نتیجه خانوادهها به خشم آمدند و در داخل و بیرون دادگاه انقلاب اسلامی، خامنهای را به باد ناسزا گرفتند و میگفتند: این هم اسلامشان، چقدر دروغ، چقدر انتظار، چقدر توهین و تحقیر.
در مقابل اوین نیز مادری عصا به دست میگفت: اگر فرزندم را کشتهاید، اگر مسلمانید، حداقل جنازهاش را تحویلم دهید. خانوادهها با دیدن این صحنه به خشم آمده و میگفتند: خامنهای، احمدینژاد امیدواریم به عزای تک تک بچههایتان بنشینیند، امیدواریم هر چه زودتر سرنگون شوید و روسیاهیتان را ببینیم.
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMدر اردوگاه مرگ کهریزک چه میگذشت
بازداشتگاه کهریزک، سولهای به مساحت تقریبی ۲۰۰ متر مربع و واقع در شهر ری در سال ۱۳۸۳در آنچه طرح جمع آوری اراذل و اوباش خوانده شده بود، توسط نیروی انتظامی و برای نگهداری دستگیرشدگان این طرح استفاده شد. از همان زمان تعدادی از فعالان حقوق بشر و انجمن دفاع از حقوق زندانیان به نحوه بازداشت و برخوردها اعتراض داشتند.
آنچه در زیر میخوانید، گفت و گویی است با حنیف مزروعی، روزنامه نگار، وبلاگ نویس و عضوی شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی، درباره بازداشتگاه کهریزک
“بازداشتگاه مستقیما تحت نظر اطلاعات ناجا یا همان نیروی انتظامی است. کهریزک در جنوب تهران در وسط بیابان واقع شده است. براساس آنچه ما شنیدهایم حدود دو سه سوله در این منطقه قرار دارد. داخل هر سوله ۲۰ کانتینر یا ۱۰ کانیتر وجود دارد… در حوادث اخیر گفته می شود که بین ۲۰ تا ۴۰ نفر را در هر کانتینر به زور جای میدهند. این در حالی است که در هر کانتینر بیشتر از پنج نفر را نباید جای داد. تنها محفظ هوایی این کانتینرها یک سوراخ کوچک است که هوا از آن وارد می شود… براساس گفته کسانی که آزاد شدند، نور مستقیم آفتاب به این کانتینرها میتابد و هوای داخل آن بسیار گرم است. به لحاظ بهداشتی نیزوضعیت بازداشت شدگان نامناسب است.
آمار متفاوتی از تعداد بازداشت شدگان در کهریزک منتشر شده است، اما حنیف مزورعی میگوید در بیشترین حالت حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر در این بازداشتگاه زندانی بودند که این آمار با توجه به مشکلات بهداشتی و فضای این مرکز بسیار زیاد است. او در مورد دستور خامنهای در مورد تعطیلی این بازداشتگاه می گوید: “قبل از اعلام خبر تعطیلی بازداشتگاه، کهریزک ۱۰ روز است که تعطیل شده است و طبق آخرین اطلاعات حدود ۴۰ نفر از باقی ماندگان به زندان اوین منتقل شدند.”
این روزنامه نگار با اشاره به برخورد خشن با بازداشت شدگان در کهریزک می گوید: “گفته شده که بازداشت شدهها را با انواع کابل و شلنگ مورد ضرب و شتم قرار دادهاند، همچنین گفته میشد که بازداشت شدگان روز ۱۸ تیرماه را در آنجا لخت کرده، پس از اینکه آب فشار قوی روی آنها گرفتهاند، آنها را با شلنگ و کابل کتک زدند.”
به گفته مزروعی، قوه قضائیه نظارت مستقیمی بر این بازداشتگاه نداشت، بلکه اطلاعات ناجا این بازداشتگاه را اداره می کرد.
زندان طبقه منفی چهار وزارت کشور
کاظم جلالی، مخبر کمیسیون امنیت ملی نیز به وجود زندان منفی طبقه چهار در زیر زمین وزارت کشور اعتراف کرد.
او در پاسخ به سؤال خبرنگاران درباره این زندان گفت: “بله من هم این موضع را شنیدهام که بهتر است اسم نبریم، از این مکانهای غیر قانونی چندین مورد شنیدهایم که حتما به وضعیت آنها رسیدگی میکنیم.” از زمان افشای این شکنجهگاه دانشجویان بازداشت شده کوی دانشگاه، نزدیک به یک ماه و نیم است که میگذرد.
در برخی بازداشتگاهها حتا نام زندانیان ثبت نمیشود
بازداشتگاه کهریزک، یکی از بدنامترین بازداشتگاهها و در واقع قتلگاه بازداشت شدگان ظاهراً به علت “غیر استاندارد بودن” بسته شد، اما از گوشه و کنار ایران، گزارشهای متعددی در مورد سایر بازداشتگاههای مخفی میرسد. ما برای اطلاع شما، چند نمونه را ذکر میکنیم.
یکی از این بازداشتگاهها، پاسارگاد واقع در جنوب غربی تهران است. این بازداشتگاه، که قبلاً کارخانه اسلحهسازی بوده است، متعلق به سپاه است و هیچ نهاد قضایی به آن دسترسی ندارد. در این مکان نیز تعدادی کشته شدهاند. به گفتهِ مزورعی، روزنامهنگار و وبلاگنویس: “در بعضی از مراکز سپاه یا بازداشتگاه پاسارگاد در جنوب غربی تهران حتا اسم بازداشت شدگان نیز ثبت نمیشود.”
این روزنامهنگار افزود: “یکی از دوستان ما که روزنامهنگار است، چند وقت پیش بازداشت شده بود و در این بازداشتگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفت. برای پاسخگویی به یک سئوال به قدری سرش را به میز میکوبیدند که از حال میرفته است.”
مهدی محمودیان، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر نیز از دهها بازداشتگاه ثبت نشده دیگر در تهران خبر میدهد: زندان پاسارگاد، بازداشتگاه افسریه، بازداشتگاه ۶۶ سپاه. او میگوید: “در حوادث اخیر، حتا ادارات حراست نهادها، اقدام به تشکیل بازداشتگاه مستقل برای خود کردند. هر که را میگرفتند مدتی نگاه میداشتند، شکنجه میکردند و بعد تحویل دیگران میدادند.” او یادآوری کرد که مسئولیت زندانهای سپاه بر عهده خامنهای است.
یک بازداشتگاه مخفی دیگر
ندا نیوز گزارش داده است: “طبق گزارشات رسیده از یک سری افراد وابسته به دادگستری تهران تعدادی از دستگیر شدگان در جریان تظاهرات و اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات اخیر ریاست جمهوری در منطقهای حوالی شهر لوشان (ظاهرا در پادگانی نظامی) نگهداری میشوند و تحت نظر هستند و کسی از وضعیت آنها خبر ندارد و تاکنون کسی از وجود چنین زندانی آگاهی پیدا نکرده است. این در حالی است که مقامات جمهوری اسلامی مدعی هستند کلیه معترضین در زندانهای شهرهای مربوط به خود به سر میبرند و وضعیتی مطلوب دارند و تعداد آنها بسیار اندک میباشد در حالی که تمام نقاط ایران زندانیان زیادی در محلهای نامعلوم از جمله این مکان در لوشان واقع در جاده قزوین رشت محبوس میباشند.
چرا پاسخ نمیدهند؟
مادر هنگامه شهیدی، روزنامهنگار بازداشتی روز گذشته خبر داد که به او اطلاع دادهاند، دخترش در بند عمومی زندان اوین نیست. همین امر نیز نگرانیهای او را افزایش داده است. میگوید کسی پاسخ نمیدهد که کجاست. با اخباری که این روزها میشنویم، خصوصا برخی وقایع، نگرانیها دو چندان شده است.
در خواست استادان دانشگاه تهران برای آزادی دکتر عرب
بیش از ۴۰ نفر از استادان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران، با انتشار یک نامه درخواست کردند که دکتر عرب، رئیس بخش داروسازی دانشکده دامپزشکی آزاد شود. این نامه خطاب به فرهاد رهبر رئیس دانشگاه تهران نوشته شده است. دکتر عرب به دلیل شرکت در مراسم اعتراض به حمله به کوی دانشگاه، بازداشت شده است.
آغاز محاکمات از هفته آینده، اما محاکمه چه کسانی؟
به گزارش ایرنا، کیفرخواست تعدادی از بازداشتشدگان صادر شده و محاکمه آنها از روز شنبه آینده آغاز خواهد شد. قرار است ۲۰ نفر از بازداشتشدگان به اتهاماتی نظیر “ارتباط مستمر با گروهک تروریستی نفاق”، بمبگذاری”، “حمل سلاح گرم”، “حمل نارنجک جنگی”، “حمله هدفمند به نیروهای انتظامی و بسیجیان”، “حمله هدفمند به مراکز دانشگاهی و نظامی”، “ارسال تصویر برای رسانههای دشمن”، “سازماندهی اوباش و اغتشاشگران”، و “ایراد خسارت به اموال و امکان دولتی و عمومی اعم از تخریب و تحریق بانکها و منازل مسکونی” محاکمه شوند. گویا در میان این گروه، بهائیان نیز وجود دارند.
از اتهامات مضحکی مثل “ارسال تصویر برای رسانههای دشمن” که بگذریم، با خواندن این لیست اتهامات، مردمی که خود شاهد توحش و جنایات نیروهای انتظامی، بسیجیان، لباس شخصیها، و سپاه و وزارت اطلاعات بودند، از خود خواهند پرسید به راستی چه کسانی قرار است محاکمه شوند؟!
تاکنون هویت ۷۸ نفر از جانباختگان شناسایی شده است
هرانا، خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، به نقل از “کمیته بینالمللی علیه اعدام” فهرستی از جانباختگان اعتراضات اخیر را منتشر کرده که شامل نام ۷۸ نفر میشود. این کمیته در گزارش خود نوشته است: “در جریان خیزش انقلابی مردم در ایران، نیروهای سرکوبگر رژیم جنایتکار اسلامی به وحشیانهترین شکلی دست به قتل عام مردم چه در خیابانها و چه در بازداشتگاهها زدند. کشتار مردم معترض و به تنگ آمده از حکومت اسلامی، به ویژه بعد از سخنرانی علی خامنهای در ۲۹ خرداد که رسماً فرمان سرکوب خونین اعتراضات مردم را صادر کرد، ابعاد به مراتب گستردهتری یافت. بر اساس گزارشات تکمیلی رسیده بخش زیادی از جانباختگان در روزهای بعد از ۲۹ خرداد توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی به قتل رسیدهاند.”
روایت قتل چند جان باخته دیگر به دست سرکوبگران رژیم
حسین اختر زند: حسین ۳۲ ساله در اصفهان در روز دوشنبه ۲۵ خرداد هنگامی که از سر کار به سمت دروازه شیراز میرفته با حمله بسیجیها روبرو میشود. او و چند تن دیگر وارد ساختمان مجتمع پزشکان میشوند، حسین و یک نفر دیگر که نامش معلوم نیست در طبقه سوم به دست بسیجیها میافتند و مزدوران رژیم آنها را پس از ضرب و شتم به پایین پرتاب میکنند. مأموران میکوشند از رساندن حسین به بیمارستان جلوگیری کنند، اما مردم موفق میشوند و او را با آمبولانس به بیمارستان میبرند. او روز بعد در مقابل چشمان مادر و خواهر و برادرانش جان میبازد. به گفتهی یکی از پرستاران، او قطع نخاع شده و هیچ جای سالمی در بدنش نبود.
نیروهای امنیتی به خانوادهاش اصرار داشتند که او بر اثر سهلانگاری از پشت بام به زمین افتاده و حتا یکی از مزدوران سپاه در یک سخنرانی اعلام کرد که مرگ وی بر اثر استعمال مواد مخدر بوده است. اما آثار ضرب و شتم روی دست چپ، پای چپ و راست، کمر، پهلو و پارگی عمیق دست راست و نیز شهادت افرادی که فریادهای حسین را میشنیدند، ثابت میکنند که حسین اختر زند بیرحمانه به قتل رسیده است.
حسین اکبری: شانزده ساله، در ۲۵ خرداد حوالی میدان انقلاب دستگیر میشود. در ۳۱ تیر با خانوادهی او که همه جا را به دنبال او گشته بودند، تماس گرفته میشود و خواسته میشود برای تحویل جسد به بیمارستان امام خمینی مراجعه کنند. مرگ این جوان بر اثر ضربه مغزی بوده و روی بدنش آثار ضربات باتوم دیده میشود. تاریخ دقیق مرگ او مشخص نیست.
مهدی قائد رحمتی: یکی دیگر از کشتهشدگان حوادث اخیر است که در حوالی ایستگاه مترو نواب در ۳۱ خرداد ساعت ۱۸ ربوده شده بود.
منصور قوجازاده: جوانی اهل خوی در تظاهرات تهران توسط لباسشخصیها به قتل رسید. این خبر را یکی از دوستانش به اطلاع رسانده است. وی گفته، من مدتها بود که او را ندیده بودم تا آن که یکی دو هفته پیش اعلامیه مرگ او را شهر دیدم و بعد از پرس و جو، فهمیدم که بر اثر ضرب و شتم به قتل رسیده است. کفن و دفن وی بسیار آرام صورت گرفت، چون خوی شهر نسبتا کوچکی است و کنترل امنیتی راحتتر است.
سعید عباسی: سعید عباسی، ۲۷ ساله، از کسبهی محلهی سلسبیل بوده که روز ۳۰ خرداد بر اثر اصابت گلوله به سرش در مقابل چشم پدر و سایر مغازهداران جان باخته است. جسد او در مقابل دریافت پول و عدم شکایت به خانوادهاش تحویل داده شده است. در ضمن تعدادی مأمور نزد خانواده عباسی رفته و از آنها میخواهند نام او را به عنوان بسیجی ثبت کنند تا از مزایای خانواده شهید بودن استفاده کنند که با عکسالعمل شدید آنها روبرو میشوند.
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMسرکوب در کردستان همچنان ادامه دارد
به گزارش آژانس ایران خبر، از روز سهشنبه ۳ مرداد مأمورین رژیم به روستاهای مختلف پیرانشهر رفت و به بهانه جمعآوری اطلاعیه و تراکت خانههای روستائیان را تفتیش میکنند. تاکنون چند تن از جوانان را بازداشت شده و تعدادی نیز به پایگاههای بسیج فراخوانده شده و تهدید شدهاند.
همچنین روز سهشنبه ۶ مرداد، نیروهای انتظامی و اطلاعاتی در نقده مغازهداران خیابان “پیرانشهر” را احضار کردهاند. علت احضار، تعطیلی مغازههای آنان در روز ۲۲ تیر ماه بوده است. مأمورین به آنان اخطار کردهاند که در صورت تعطیلی مجدد مغازه در آینده با آنها برخورد خواهد شد.
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMاعتصاب غذای در پایگاه اشرف
اعضای مجاهدین واقع در پایگاه اشرف، در اعتراض به حمله نیروهای عراقی به این پایگاه و ضرب و شتم آنان دست به اعتصاب غذا زدند. آنان خواهان خروج نیروهای عراقی از اشرف و آزادی افراد گروگان گرفته شده، انتقال حفاظت از اشرف به نیروهای آمریکایی، حضور وکلا و سازمانهای مدافع حقوق بشر و نماینده شورای امنیت ملل متحد، و محاکمه عاملان حمله به قرارگاه میباشند.
شورای ملی مقاومت در بیانیهای اعلام کرده است که در پی این حمله، چهار نفر کشته و ۳۰۰ نفر مصدوم شدهاند. مریم رجوی نیز در ۴ مرداد اعلام کرده بود که بعضی از ساکنان اردوگاه حاضرند به ایران بازگردند به شرطی که از دستگیری، تعقیب و شکنجه و اعدام در امان باشند و سازمان ملل متحد، صلیب سرخ و دولتهای آمریکا و عراق، تعهد ایران به رعایت موارد فوق را تأیید و تضمین کنند.
علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، حمله دولت عراق را به پادگان اشرف را قابل تقدیر دانست و گفت: هر چند که این اقدام دولت عراق دیر هنگام است اما قابل تقدیر است.
-- بدون نام ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AMبمیرم به حال اون مادر
-- فریمان ، Jul 31, 2009 در ساعت 11:09 AM