رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ بهمن ۱۳۸۷
روی تاریک ماه، قسمت چهاردهم

آسان بگیر، آسان می‌گذرد

سید ابراهیم نبوی
nabavi@radiozamaneh.com

شاید این روی روشن ماه باشد. می‌گوید، آسان‌بگیر تا آسان بگذرد.

Download it Here!

آسان گرفتن شاید نه به‌خاطر آن است که نمی‌دانی آن‌چه پیش خواهد آمد تا چه حد تلخ و دشوار است، نه، چنین نیست. شاید از آن روست که می‌خواهد جهان را ساده‌تر ببینی، ساده از کنار آن بگذری و ساده‌تر آن را تحمل کنی.

شاید شبیه آرام گذشتن از کنار شیری خفته که اگر سروصدایی به راه بیندازی بیدار می‌شود و زندگی‌ات را به‌خطر می‌اندازد. شاید مثل آرام گذشتن از میان آتشی که اگر آرامش نداشته باشی شاید با خطر بیشتری مواجه شوی. آسان بگیر تا آسان بگذرد.

سفری به شرق کن

آسان گرفتن و ساده بودن و عبوری بی‌اعتنا از میان سرعت و شتاب دنیای مدرن، یادگار زندگی دهه شصت و هفتاد به موسیقی پاپ و راک آن دوران است.

آن‌جایی که دنیای مدرن از اضطراب وسعت و بزرگی و سرعتی بی‌محابا، از غرب به شرق رو می‌کند تا شاید آرامش از دست رفته در شهرهای بزرگ را در شرق پیدا کند.


ماهاریشی ماهش یوگی

موسیقی دهه شصت و هفتاد، از یک سو بازتاب دهنده سرعت و شتابی است که در چرخ‌دنده‌های ماشین به راه افتاده جهان مدرن پس از جنگ دوم جهانی آغاز شد و از سوی دیگر با جستجویی نه چندان دشوار در آن رگه‌های نگاه به شرق را می‌توان یافت.

بچه‌های دهه هفتاد چشم به سوی هند و نپال و تبت گرداندند و متوجه آرامشی شدند که یک میلیارد هندی را وا می‌داشت تا با رضایت همنشین طبیعت شوند و نرم‌تر از کنار جهان بگذرند؛ مرگ را دشوار ندانند و باور کنند انسان جزیی از طبیعت است.

هیپی‌ها، به عنوان پدیده دهه هفتاد لباس‌های زیبای رنگی شرقی پوشیدند، موی را رها کردند تا هرچه می‌خواهد بشود، به سفر رفتند تا چون کولی‌ها به جای تغییر جهان، تکه‌ای زیبا از زمین را برای زیستن برگزینند و سفر را زندگی کردند و ساده ماندند و ساده ماندند.

اندیشه آسان گرفتن و ریتم نرم موسیقی آن و بی‌خیال بودن در مقابل هراس‌های همه روزه زندگی مدرن، وارد ترانه‌های موسیقی پاپ و راک شد.

بروز این نگاه به شرق را در اشکال جدی‌اش در بسیاری از ترانه‌های دهه هشتاد و نود نیز می‌توانیم ببینیم، اما اندیشه آسان گرفتن و «رهایی از دانستگی» توسط بسیاری گروه‌های پاپ و راک به ترانه درآمد.

«جیم موریسون» خواننده گروه «دورز» با چشمانی نافذ و صورتی استخوانی، تصویری از خود به جا گذاشت، تصویری که در چشم نسل او بی‌مانند به مسیحی به صلیب کشیده نبود. جیم موریسون، مسیح نسل تازه، البته به معراج نرفت، او در پایان و در جوانی اووردوز کرد.

جیم موریسون در ترانه «همین گونه که هست بپذیر» نگاهی شرقی دارد به زندگی غرب. این ترانه نشانه اثرپذیری اوست از «ماهاریشی ماهش یوگی»، پیامبری که جوانان مضطرب دنیای مدرن را به آسانی و سهل‌گیری ترغیب می‌کرد.


جیم موریسون

جیم موریسون در ترانه «همین گونه که هست بپذیر» Take it as it comes چنین می‌خواند:

زمان برای زندگی
زمان برای فریب
زمان برای شادی
زمان برای مرگ

آسان می‌گذرد، عزیزم
همین گونه که هست بپذیر
چنین تند مرو
تو می‌خواهی که عشقت بپاید
ولی، بسیار تند می‌روی

زمانی برای قدم زدن
زمانی برای دویدن
زمانی برای هدف گرفتن
به سوی خورشید

آسان می‌گذرد، عزیزم
همین‌گونه که هست بپذیر
چنین تند مرو
تو می‌خواهی که عشقت بپاید
ولی بسیار تند می‌روی

پس آهسته برو
از آن هرچه بیشتر لذت خواهی برد
همین‌گونه که هست بپذیر
به کار لذت بردن مشغول باش


آسان می‌گذرد، عزیزم
همین‌گونه که هست بپذیر
چنین تند مرو
تو می‌خواهی که عشقت بپاید
ولی، بسیار تند می‌روی
بسیار تند می‌روی
بسیار تند می‌روی

هر چی بخواد بشه می‌شه

آسان‌گیری و بی‌اعتنا بودن به سختی آینده‌ای که در حال آمدن به سوی ماست، در ترانه های مختلف بسیار تکرار شده است. شاید صدها انتخاب برای نشان دادن این تکرار دلنشین پیش چشم من و در تاریخ موسیقی باشد، اما گوش من هم‌چنان ترانه‌ای از «دوریس دی» را یادآوری می‌کند.

نمی‌دانم چرا روی این ترانه نام فرانسوی «کی سرا سرا» Qui Sera sera را گذاشتند، اما به یادت می‌آورم که این ترانه را در فیلم «مردی که زیاد می‌دانست» آلفرد هیچکاک شنیدی. متن ترانه توسط «جی رولینگستون» و «ری ایوانز» نوشته شده است.

فیلم «مردی که زیاد می‌دانست» را هیچکاک مانند بسیاری از فیلم‌هایش، دوبار ساخت، در سال ۱۹۳۴ و در سال ۱۹۵۶. این ترانه در فیلم دوم با بازی جیمز استوارت و دوریس دی با صدای دوریس دی اجرا شد و به یکی از ماندگارترین ترانه‌های موسیقی پاپ تبدیل شد.


دوریس دی در ترانه «هرچه بخواهد بشود، می‌شود، چنین می‌خواند...

وقتی دختر کوچولویی بودم
از مادرم پرسیدم: من چی می‌شم؟
آیا خوشگل می‌شم؟
آیا پولدار می‌شم؟
مادرم به من اینو گفت:

هرچی بخواد بشه، می‌شه
هرچی بخواد بشه، می‌شه
آینده مال ما نیست که بتونیم ببینیمش
هرچی بخواد بشه می‌شه
هرچی بخواد بشه می‌شه

وقتی بچه مدرسه‌ای بودم
از معلمم پرسیدم: چه تلاشی باید بکنم؟
آیا باید نقاشی کنم؟
آیا باید آواز بخونم؟
این جواب هوشمندانه رو به من داد:

هرچی بخواد بشه، می‌شه
هرچی بخواد بشه، می‌شه
آینده مال ما نیست که بتونیم ببینیمش

هرچی بخواد بشه می‌شه
هرچی بخواد بشه می‌شه

وقتی بزرگ شدم و عاشق شدم
از معشوقم پرسیدم: چی در انتظار ماست؟
آیا رنگین کمانی خواهیم داشت
هر روز و هر روز؟
و این پاسخی بود که معشوقم به من داد:

هرچی بخواد بشه، می‌شه
هرچی بخواد بشه، می‌شه
آینده مال ما نیست که بتونیم ببینیمش
هرچی بخواد بشه، می‌شه
هرچی بخواد بشه، می‌شه

حالا من خودم بچه دارم
اونها از مادرشون می‌پرسن: من چی می‌شم؟
من خوش تیپ می‌شم؟
من پولدار می‌شم؟
من با مهربانی به اون‌ها می‌گم:

هرچی بخواد بشه می‌شه
هرچی بخواد بشه می‌شه
آینده مال ما نیست که بتونیم ببینیمش
هرچی بخواد بشه می‌شه
هرچی بخواد بشه می‌شه

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

زندگی در لحظه..این است راز
خوشبختی

-- بدون نام ، Aug 30, 2008 در ساعت 03:50 PM

متاسفانه با ظهور نیو لیبرالیسم غرب و درگرفتن سودای تجارت همه چیز کیش ستایش ثروت جهان را سراسر فرو گرفت و در حال اضمحلال خصایص انسانی در ایران و جهانیم ادمی با بسیار کمتر از انچه که میپندارد خوشبخت میتواند بود فراموش نکنیم که این تنها سیاره زنده توانایی تامین نیازهای بشریت را دارد ولی توانایی براوردن خواست بی پایان ادمیان را ندارد

-- بهرنگ ، Nov 6, 2008 در ساعت 03:50 PM

جالب بود ، ممنون از اجراي قشنگتون

-- ali ، Jan 26, 2009 در ساعت 03:50 PM