رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ آبان ۱۳۸۷
روی تاریک ماه - بخش یازدهم

دنیای وحشی وحشی وحشی

دنیای وحشی وحشی

آزادی و اضطراب، انگار از یک خانواده‌اند. از وقتی آزاد می‌شوی تا هرچه می‌خواهی بکنی، اضطراب روح و مغزت را مچاله می‌کند. دنیای وحشی، بیش از آن‌که فکر کنی وحشی است.

Download it Here!

اما دنیای مدرن نیز وحشی است. وحشی است در آن‌جا که یقه‌ات را محکم می‌گیرد و تو را می‌نشاند روی صندلی و دستبند می‌زند به دستانت و وادارت می‌کند مثل همگان رفتار کنی، مثل همه آن‌ها که به‌سرعت می‌دوند و دیوانه‌وار مسابقه رسیدن به هیچ گذاشته‌اند.

دنیای مدرن نیز می‌خواهد تو مثل دیگران باشی. دنیای مدرن وحشی است، در آن‌جا که چشمان تو را خیره می‌کند با برق‌های چرخان لامپ‌های زیرزمین پرهیجان و پر از صداهای سنگین و تو بلعیده می‌شوی به درون آن و دهان‌هایی باز می‌شود تا تو را ببلعند و بعد جای کبودی است که می‌ماند روی بازوها، پوست شکمت، ران‌هایت و صورتت و مرد چهارشانه خونسرد هر روز پول‌هایی را می‌شمارد و مشتری‌ها را راه می‌اندازد.

دنیای مدرن وحشی

دنیای امروز، وحشی است، از یک سو در دنیای وحشی شلیک می‌کنند و گلوله می‌زنند و اعدام می‌کنند و گرسنگی را به تمام سفره زندگی‌ات تحمیل می‌کنند.

از سوی دیگر در دنیای مدرن می‌توانی بیچاره‌ترین موجود جهان باشی، قبض‌هایت را نپرداختی، جیب‌هایت خالی است، درهای بیمارستان به رویت بسته است و باید بروی خانه‌ای برای خودت پیدا کنی.


کت استیونس

راستی، قیمت شما چند است؟ دنیای رسماً وحشی، گریخته‌ها را به دنیایی که رسماً وحشی نیست صادر می‌کند. آن‌ها لب مرز شناسنامه‌های‌شان را پاره می‌کنند، و وارد قرنطینه می‌شوند. در آن‌جا باید اثبات کنند وحشی نیستند، کسی را نکشته‌اند، ممکن بود کشته شوند و اگر همه چیز روبه راه باشد، آن‌ها می‌توانند درجه بگیرند و به عنوان غریبه رسماً ثبت شوند.

شاید روزی خوشبخت شوی

اما همیشه همه چیز به آن بدی نیست که فکرش را می‌کنی. ممکن است روزی خوشبخت شوی. ممکن است روزی همه آن‌چه را که وحشی‌ها از تو گرفتند، مردان تمیز و خوشبخت، به تو بازپس بدهند.

ممکن است عادت کنی و روزی پنج قرص بخوری تا بتوانی پانزده ساعت بخوابی. همه چیز ممکن است. من نگران توام، عزیزکم، دختر کوچک. می‌روی و می خواهم بدانی این دنیا وحشی است. بدان که بر دنیایی پای می‌گذاری که مثل یخ نازک شکننده روی دریاچه است، ممکن است صدایی بشنوی، زیر پایت خالی شود، آب سرد به لرزه ات بیندازد و تمام.

دنیای وحشی کت استیونس

کت استیونس، آن روزها که چشم‌هایش برق می‌زد و صدایش دیوانه‌مان می‌کرد، ترانه‌ای خوانده است به نام دنیای وحشی Wild World دنیای دیوانه. او می‌گوید....

حالا که همه چیزم را به پای تو باختم
می‌گویی که می خواهی پروازی تازه آغاز کنی
و قلبم می‌شکند، تو مرا ترک می‌کنی
عزیزم! من غمگینم
اگر می‌خواهی بروی مراقب خودت باش
امیدوارم برایت اتفاقات خوبی‌ بیفتد
اما بسیاری از خوبی‌ها، ممکن است واقعاً بد بشوند


آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است
دشوار است جان سالم به در ببری، با تکیه بر لبخند
آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است
همواره از تو یاد می‌کنم
مثل یک کودک، دخترک!

می‌دانی من بسیاری از آن‌چه را دنیا می‌تواند بکند، دیده‌ام
و همین قلبم را دوپاره می‌کند
نمی‌خواهم هرگز تو را غمگین ببینم، دخترک!
دختر بدی نباش
حالا اگر می‌خواهی بروی، مراقب خودت باش
امیدوارم آن‌جا دوستان زیادی پیدا کنی
فقط به یاد داشته باش که تعدادشان زیاد است، به تو هشدار می‌دهم

آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است
دشوار است جان سالم به در ببری، با تکیه بر لبخند
آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است
همواره از تو یاد می‌کنم
مثل یک کودک، دخترک!

اگر می‌خواهی بروی مراقب خودت باش
امیدوارم برایت اتفاقات خوبی‌ بیفتد
اما بسیاری از خوبی ها، ممکن است واقعاً بد بشوند

آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است
دشوار است جان سالم به در ببری، با تکیه بر لبخند
آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است
همواره از تو یاد می‌کنم
مثل یک کودک، دخترک!

آه عزیزم! عزیزم! این دنیا وحشی است


گروه انیمالز

انیمالز و خانه طلوع خورشید

اما حیوانات هم نگرانند. نام گروهشان، انیمالز است. شاید آن‌ها حیوانات را دوست دارند، بچه‌های مهربان دهه پنجاه و شصت. آن‌ها از «خانه طلوع خورشید» می‌ترسند. خانه‌ای است در نیواورلئان، که به آن طلوع خورشید می‌گویند، آن‌جا ویرانه دخترکان بیچاره است و من یکی از آنان هستم...‌ این ترانه را باب دیلن هم خوانده است.

خانه‌ای است در نیواورلئان
که به آن طلوع خورشید می‌گویند
آن‌جا ویرانه دخترکان بیچاره است
و من، یکی از آن‌ها هستم

مادرم خیاط بود
از این شلوارهای جین جدید می‌دوخت
معشوق من، یک قمارباز بود
آن‌جا، در نیواورلئان

حالا تنها چیزی که یک قمارباز نیاز دارد
یک چمدان است و یک صندوقچه
و تنها زمانی که راضی است
هنگام مستی است


لیوانش را لبالب پر می‌کند
و ورق‌ها را پخش می‌کند
و تنها لذتی که می‌برد
از این شهر به آن شهر رفتن است

آه! به خواهر کوچکم بگویید
کاری را که من کردم تکرار نکند
و از آن خانه نیواورلئان دوری کند
خانه ای که به آن طلوع خورشید می‌گویند

خب! حالا یک پایم روی سکو است
و پای دیگرم در قطار
من به نیواورلئان بازمی‌گردم
تا آن غل و زنجیر را به پایم ببندم

من به نیواورلئان بازمی‌گردم
مسابقه‌ام دیگر به پایان رسیده است
من بازمی‌گردم تا به زندگی‌ام پایان دهم
در خانه طلوع خورشید

خانه‌ای است در نیواورلئان
که به آن طلوع خورشید می‌گویند
آن‌جا ویرانه دخترکان بیچاره است
و من، یکی از آن‌ها هستم

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین روی تاریک ماه

نظرهای خوانندگان

ابراهیم آقا سلام
خودتون میدونید که کلمات بخصوص در قالب ترانه تاثیر جادوئی بر ذهن شنونده دارند. بهتر نیست بر روی ترانه های امیدبخش و سرشار از زندگی تمرکز کنیم و زندگیمونو تا حد ممکن زندگی کنیم؟

-- آرش ، Jul 14, 2008 در ساعت 12:00 PM

‫آقای آرش خیال نمی کنید که واقعیت های زندگی امروز ما را کتمان می کنید ؟‌ به قول شاملو عزیز در دنیای وحشی ما هر پیامی باید شیپور باشد نه لالایی. م.ق از المان

-- mg ، Oct 26, 2008 در ساعت 12:00 PM