رادیو زمانه > خارج از سیاست > روی تاریک ماه > دموکراسی و شاید دموکراسی آمریکایی | ||
دموکراسی و شاید دموکراسی آمریکایی
دموکراسی یکی از افسانه های بزرگ عصر ماست. مثل یک غذای خوشمزه که گرسنهها به آن نیازمندند، اما آنها که ثروتمند هستند، آنرا به زبالهدانی میریزند. نمیخواهم بگویم در زبالهدانی شهرهای پاریس و لندن و نیویورک میتوانید دموکراسی را پیدا کنید، اما مطمئنا بر سر سفره زندگی ساکنان آن دنیا یافتن دموکراسی دشوار نیست. دموکراسی، افسانه عصر ماست؛ افسانهای که بهگونههای مختلف روایت شده است، دموکراسی سوئدی، دموکراسی لیبرال انگلیسی، دموکراسی ناب آمریکایی، انواع جمهوری دموکراتیک خلق، سوسیال دموکراسی، دموکراسیهایی به نام خدا، دموکراتهای مسیحی، دموکراسی دینی ایرانی، پیتزای قورمه سبزی، انواع دموکراسیهایی را میسازند که در جهان دیده شده است. اما از این میان نوعی از دموکراسی که با جنگ صادر می شود، بیش از همه در ترانهسرائی و موسیقی معترض جهان بیش از همه به شعر و موسیقی درآمده است. امروز میخواهم برایتان دو ترانه با مضمون دموکراسی معرفی کنم.
دموکراسی لئونارد کوهن لئونارد کوهن، با صدایی میان مخمل اندوه و زنگ ماندگاری، ترانه ای خوانده است به نام دموکراسی.... دارد از درون حفرهای در هوا میآید میآید از میان شکافی درون دیوار میآید از اندوه خیابان ها کشتی را به جلو برانید، کشتی را به جلو برانید ابتدا به آمریکا میآید می آید از میان زنان و مردان کشتی را بران، کشتی را بران موسیقی دموکراسی لئونارد کوهن را بشنوید!
دموکراسی با توپ، تانک، مسلسل بسیاری معتقدند دموکراسی صادر کردنی نیست، اما تردیدی نداریم که تمام دنیای شرق، از روسیه و اوکراین و لهستان و چک گرفته تا کشورهایی مانند بلغارستان و آلبانی و مجارستان حکومت های دموکراتیک یا چیزی که به نام دموکراسی در این کشورها جریان دارد، از آمریکا وارد کردهاند. کسی تعداد هواپیماهایی را که برای صادر کردن دموکراسی در فرودگاههای پایتختهای شرقی نشست، نشمرده است، اما کسی هم تردید ندارد که وجود دموکراسی در بخش مرکزی و شرقی اروپا با رفتار آمریکاییها در دهه نود رابطه مستقیم دارد. نمیخواهم غر غر کنم، هیستری ضدآمریکایی هم ندارم، دشمن آمریکا هم نیستم. حتی میخواهم بگویم آمریکا را از دموکراسی جدایی ناپذیر میدانم. جدا کردنش دشوار نیست، همانطور که جدا کردن بمبهای آمریکایی در عراق و افغانستان، با دموکراسی آمریکایی در این کشورها دشوار نیست. دیکتاتوری رو بردیم، دموکراسی آوردیم گفتن این جمله دشوار نیست که آمریکاییها دموکراسی را نه تنها به عراق و افغانستان، بلکه به تمام اروپا هم صادر کردند. مگر نه اینکه در سالهای جنگ دوم جهانی تمام اروپا در دست دیکتاتوریهای فاشیستی بود. بخش وسیعی از آن در سیطره فاشیستهای آلمانی و ایتالیایی بود و بخش وسیعی از آن در سیطره استالینیستهای شوروی. این بار هم سوپرمن آمریکایی برای حفظ دنیای مدرن پرواز کرد و دموکراسی را مثل بطری شیر جلوی در خانه اروپاییها گذاشت. شاید خانم مدونا لوئیز چیکونه چندان از این موضوع خوشحال نیست.
مدونا و دموکراسی آمریکایی او که همواره نامش برای مخاطبان فرهنگ موسیقی مترادف سکس و لش بودن روی صحنه اجرای موسیقی بود، پس از ١١ سپتامبر لباس نظامی پوشید، کلاه نظامی بر سر گذاشت و ترانه بسیار پر مخاطب «زندگی آمریکایی» را خواند. آیا این تغییر چهره نوعی فرصتطلبی بود؟ آیا این تغییر روش نوعی اعتراض بود؟ آیا مدونا باز هم میخواست از دریچهای دیگر محبوب باشد؟ شاید چنین باشد. اگر بهیاد بیاوریم که جرج مایکل خواننده محبوب دیگر دهه هشتاد نیز با ترانه «به سگ شلیک کن» بعد از یازده سپتامبر به انتقاد جدی از تبعیت تونی بلر از سیاستهای آمریکا پرداخت و او را سگ دنباله رو جرج دبلیو بوش خواند. و لنی کراویتز در کنار کاظم الساهر خواننده عراقی قرار گرفت و ترانه ما صلح میخواهیم را خواند. مدونا در ترانه زندگی آمریکایی چیزی عمیقتر از آنچه جرج مایکل به آن اشاره کرده بود را نگاه کرد. اینکه آمریکایی بودن برای ملت و دولت آمریکا چه هزینهای دارد. در سرودن این ترانه میرویس احمدزائی با مدونا همکاری کرده است، او از پدری افغانی و مادری ایتالیایی زاده شده است. در سن شش سالگی به پاریس مهاجرت کرده و برای ساختن یک مجموعه موسیقی با مدونا همکاری کرد. مدونا در ترانه زندگی آمریکایی چنین خواند: آیا من باید اسمم را عوض کنم؟ من تلاش کردم مثل پسرها باشم این طور شد که به یک بار رفتم زندگی آمریکایی، زندگی آمریکایی ول کن، بیخیالش... من شیر سویا میخورم من دلم میخواهد افراطیترین نظراتم را بیان کنم زندگی آمریکایی ترانه زندگی آمریکایی با صدای مدونا را بشنوید! دموکراسی یکی از مهمترین خواستههای زمان ماست. مردم مثل هوا به آن نیاز دارند. اما از آسمان همیشه هوای تمیز و صاف نمیآید، گاهی از آسمان بمبهاست که بر سرت میریزد. بخش نخست: در می ۶۸ در پاریس چه گذشت بخش دوم: مدرسه را به خیابان ببریم بخش سوم: انقلاب در خیابان بخش چهارم:می ۱۹۶۸، روزهای انقلاب و ترانههای جنبش چپ |
نظرهای خوانندگان
سلام.
-- صفورا ، Jun 8, 2008 در ساعت 08:44 PMآقای نبوی واقعا زیبا و به جا می نویسید.من خودم شخصا یکی از دوستداران وطرفداران پر و پا قرص مطلب های جذاب شما و خود شما هستم.
موفق و کامیاب باشید.
گفت و گوی مفصل محمد صادقی با پرفسور یوخن هیپلر در روزنامه اعتماد در این جهت رهگشاست:
-- مرادیان ، Jun 8, 2008 در ساعت 08:44 PMhttp://www.magiran.com/npview.asp?ID=1632261