رادیو زمانه > خارج از سیاست > روی تاریک ماه > فرمانده چه گوارا | ||
فرمانده چه گوارانامش ارنستو بود، ارنستو چه گوارا. با چشمانی عمیق و نافذ و نگاهی مقتدر، لبخندی بی اعتنا. بر پارچه سرخ نشست و پرچم شد تا برای همیشه فرمانده بماند. پرچمش تنها باقیمانده دنیای سرخی است که سالهاست نابود شده است.
این بار میخواهم به ترانههایی بپردازم که درباره چه گوارا ساخته شده است. ترانهسرایان بسیاری برای او ترانه سرودهاند و ترانهخوانان بسیاری نامش را به آواز آوردهاند. گاهی یک شعر درباره او، توسط سی نفر خوانده شده و برخی سرودهها درباره چه گوارا به دهها زبان ترجمه شده است. چه گوارا یک نشانه است، چیزی فراتر از آنچه واقعاً بود. نشانهای که تنها نشان از قهرمانی و سوسیالیسم و کمونیسم ندارد.
چه گوارا از یک سو سوسیالیست است، اما بسیاری از آنان که سوسیالیسم را دوست ندارند، او را دوست میدارند. انگار سوسیالیزم لباسی کوچکتر از اندازههای فرمانده است. چه گوارا یک قهرمان است، اما تنها بهخاطر شهامتش نیست که دوستش میداریم، انگار زیبایی او و تصویری که از او مانده است، بر شهامتش هزار بار افزوده است. چه گوارا زمانی وزیر دولتی بود که اکنون همان دولت زنده است و به تکرار گذشته مشغول است، اما انگار مرگ چه گوارا را از تکرار گذشته و نفرین تاریخ نجات داد. چه گوارا کشته شد، مجسمه شد، بر پارچه سرخ نشست تا برای همیشه پرچمی باشد تا در دست هرکسی که از وضعیت خسته شده است، هر کسی که فردای رویایی را به کابوس اکنون ترجیح میدهد، هر که رویای عدالت و آزادی دارد، افراشته شود. معروف ترین ترانه درباره چه گوارا چنین نام گرفته است «چه گوارا، برای همیشه فرمانده است.» این جمله را فیدل کاسترو گفته بود. گویی گلولههایی که چه گوارا را کشتند، میدانستند جوان لاغر آرژانتینی دلباخته سوسیالیسم را پرچمی میکنند تا برای همیشه نشانه باشد. نشانه مقدس عدالت و آزادی.
ویکتور خارا، شاعر شیلیایی ترانهای برای چه گوارا سروده است. آن شاعر کشته، بر این قهرمان کشته شعری گفت که با سنت و زبان آمریکای لاتین و زبان اسپانیولی «زامبا» خوانده میشود، شاید بتوان زامبا را مرثیه خواند، مرثیهای برای چه گوارا Zamba del Che زامبا برای چه، از ویکتور خارا آمدهام این زامبا را بخوانم این حقوق بشر آنها به کشاورزان و معدن کاران و کارگران
چه گوارا کوبا را مفتخر کرد تا معروفترین ترانه برای چه گوارا Hasta Siempre نام دارد، «برای همیشه». این ترانه را کارلوس پوئبلو و ناتالی کاردون و دهها تن دیگر خواندهاند. اما هنوز زیباترین اجرای آن، همان است که کارلوس پوئبلو خوانده است. برای همیشه آموختهایم به تو عشق بورزیم حضور عمیق تو دستان پیروزمند و توانای تو
تو آمدی تا باد را انقلابیون شیفته تو ما راه تو را ادامه خواهیم داد چه گوارا حالا دیگر نه سوسیالیست است، نه کمونیست، نه تندرو، نه آرمانگرا، نه قهرمان، نه، هیچکدام نیست، همه هست و هیچکدام نیست. او نشانهای است برای خوب بودن، آرمان داشتن، پاک بودن، کنار مردم بودن و شور زندگی. چه گوارا، گویی تمام اینهاست. بخشهای پیشین روی تاریک ماه |
نظرهای خوانندگان
قشنگ بود، خوشم اومد، نمی دونم چرا ابراهیم نبوی به جای این کارها الکی می ره توی سیاست. لطفا به کوئین و بلک سابات و جتروتال هم توجه کنید.
-- سهراب ، Jun 29, 2008 در ساعت 05:01 PMخوب می نویسید!
-- مازیار ، Jun 29, 2008 در ساعت 05:01 PMدست شما درد نکند. زیبا زیبا زیبا !
-- سارا ، Jun 29, 2008 در ساعت 05:01 PMآقای نبوی ! اتفاقا من هم ترجمه ای از این ترانه در وبم دارم که به همراه شعری از کورتاسار برایتان می فرستم.
چه
خولیو کورتاسار
برادری داشتم
که هرگز، یکدیگر را ندیدیم
امّا مهم نبود.
برادری داشتم
که از کوهها بالا می رفت،
وقتی که من خواب بودم.
او را به شیوه ی خود
دوست می داشتم.
صدایش را،
آسوده چون آب،
می نوشیدم.
گهگاه در سایه اش
پرسه می زدم.
ولی هرگز
یکدگر را ندیدیم
اما مهم نبود
برادرم بیدار بود
وقتی من خوابیده بودم
برادرم از پشت شب
ستاره ی برگزیده اش را
نشانم می داد
برای همیشه
کارلوس پوئِبلا
آموخته ایم دوستت بداریم
از بلندای تاریخ
جایی که آفتاب رشادت تواش
در جوار مرگ جای داده.
اینجا
شفافیت صمیمانه ی
حضور عاشقانه ی تو
آشکار می ماند
ای فرمانده چه گه وارا!
دست قوی و پرشکوه تو
به تاریخ شلیک می کرد
وقتی همه ی مردم سانتا کلارا
بر می خاستند تا تو را ببینند
اینجا
شفافیت صمیمانه ی
حضور عاشقانه ی تو
آشکار می ماند
ای فرمانده چه گه وارا!
می آیی
با آفتاب های بهاری
و نسیم را
می سوزانی
برای برافراشتن پرچم خویش،
با نور لبخنده ات
اینجا
شفافیت صمیمانه ی
حضور عاشقانه ی تو
آشکار می ماند
ای فرمانده چه گه وارا!
عشق انقلابی ات
تو را به انجام کارهای تازه
ره می نماید
جایی که قدرت بازوی آزادیخواه تو را
انتظار می کشند
اینجا
شفافیت صمیمانه ی
حضور عاشقانه ی تو
آشکار می ماند
ای فرمانده چه گه وارا!
به پیش می رویم
-- مهدی فتوحی ، Jun 30, 2008 در ساعت 05:01 PMو شانه به شانه ی تو
راه تو را
پی می گیریم
و با فیدل خطاب به تو
هم آواز می شویم که:
برای همیشه.... فرمانده!
دوستت داريم ، مثل چه گوارا. ياد فضاي آرمانخواهانه دهه شصت و هفتاد افتادم. ممنون
-- بدون نام ، Jun 30, 2008 در ساعت 05:01 PMجهان با فراخوان سوسیالیزم، با جنبش سوسیالیزم و با خطر سوسیالیزم به چه فراموشخانه ای بدل خواهد شد...
-- ب. اکستریمنتالیست ، Jun 30, 2008 در ساعت 05:01 PMتا دیروز که چگوارا اخ بود! چی شده؟ جهت باد دوباره عوض شده داورخان؟
-- مهمون ، Jun 30, 2008 در ساعت 05:01 PMسلام
-- ali ، Jun 30, 2008 در ساعت 05:01 PMآقای نبوی من یادم هست یکی دو سال پیش در ایتالیا با یک یا دو نفر مصاحبه میکردید یا مفاحصه. یکی شان کوبائی ای بود که در ایتالیا زندگی میکرد. شما از قول این آقای ناراضی کوبائی پناهنده به ایتالیا با نوعی استقبال نقل کرده بودید که چه گوارا یک بچه سوسول بود. حالا چطور شده که طرفدار چه گوارا شده اید؟ البته که تغییر موضع ایرادی ندارد ولی نه به این سرعت و بدون تبری از آنچه که در گذشته بوده.
عاليه مرسي زنده باد آزادي زنده باد سوسياليسم زنده باد چگوارا
-- شورش ، Jul 23, 2008 در ساعت 05:01 PMmamnon az zahamate shuma amo nabavi zende bad azadi zende bad shahidane kurdistan
-- شریفی ، Aug 3, 2008 در ساعت 05:01 PMآقای نبوی ممنون از این پست.اما بی انصاف نباشید و اینگونه نگویید که لباس سوسیالیسم برای چگوارا کوچک بود.چه برای تحقق بالاترین معیار های انسانی بود و افق این معانی در سوسیالیسم حقیقی به چشم می خورد.بهتر است مقاله را با غرض ورزی های این چنین تنزل ندهید.بهتر است به مردم یاد بدهیم تا بخوانند تا خود تصمیم بگیرند.
-- دوست ، Aug 20, 2008 در ساعت 05:01 PMدوست گرامی بسیار نوشته باارزشی نوشته اید و لطف کنید درباره بزرگان خودمان نیز که همینک نیز از نامشان میترسند بنویسید. پیشوایانی چون مصدق . پاینده ایران
-- کی فریدون ، Oct 3, 2008 در ساعت 05:01 PMاساس سوسیالیسم انسان است ! زنده باد چه گوارا، سوسالیسم !
-- خودم ، Oct 31, 2008 در ساعت 05:01 PMدوست خوبم / نبوی دوست داشتنی
آشکارا شعر را از نسخه ی انگلیسی آن برگردان کرده ای که متاسفانه خود نادقیق است - شاید به ضرورت وزن و آهنگ؟
ترجمه از اسپانیولی -اصلی - آن بیشتر چیزی شبیه زبراست:
عشق را آموختیم
هنگامی که بر بلندای تاریخ
با خورشید شهامتت
مرگ را در حصر کردی
می بینی که مفهوم و فضای شعر از آنچه در نسخه ی -اشتباه- انگلیسی است کاملا پرشور تر -و به گمان من زیباتر - است.
شاد و پیروز
-- Armanika ، Jul 16, 2009 در ساعت 05:01 PMآرمانیکا