رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی متفاوت > «موسیقی بخشی از حقوق انسانها است» | ||
«موسیقی بخشی از حقوق انسانها است»تارا نیازیآستین دیسی (Dacey (Austin نویسنده و مدافع حقوق بشر که در شهر نیویورک زندگی می کند، مقالات متعددی در نشریاتی چون یو اس ای تودی ((USA Today ، دیسنت Dissent)) و نیویورک تایمز منتشر کرده است. در این میان مقالهای که با عنوان «ایمان به تردید» در نیویورک تایمز منتشر کرده، از معروفترین نوشتههای اوست. کتاب وی با عنوان «ضمیر سکولار: جایگاه اعتقاد در زندگی روزمره» در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسید. این کتاب که استدلالی در نقش محوری وجدان (ضمیر) در گفتمان سیاسی و اخلاقی است، به گفتهی نیویورک تایمز همگان را بهت زده کرد و توسط چهرههای گوناگونی همچون سام هریس و ریچارد نوهاس (کشیش) و نیز در رسانههای آمریکای شمالی، اروپا و رسانههای عربی مورد توجه قرار گرفت. در شرق الاوسط انتشار این کتاب «به موقع و مهم» توصیف شد. در نشست سازمان ملل متحد دربارهی «اومانیسم جهانی و اشتراکات اخلاقی» ، آستین دیسی در بحثها و مناظراتی پیرامون آزادی بیان، آزادی مذهب و گفتگوی بین تمدنها شرکت جست و پیش از نمایندهی سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر، در ژنو سخنرانی کرد. او به تأسیس بنیاد «اسلام سکولار» کمک نمود، بنیادی که در سال ۲۰۰۷ تأسیس شد. آستین دیسی در حال حاضر مشاور بنیاد Freemuse (آزادی بیان در موسیقی) انجمن جهانی موسیقی و سانسور است و در سال ۲۰۱۰ نشست «موسیقی ممنوع» را برگزار کرد. وی دارای دکترای اخلاق کاربردی و فلسفه اجتماعی است و اخیراً در مریمونت منهتن کالج تدریس میکند. آستین دیسی از طریق بنیاد یاد شده، از گروههای موسیقی زیر زمینی در خاورمیانه حمایت و به آنها کمک میکند. به بهانهی دستگیری چند تن از اعضای یک گروه موسیقی زیرزمینی در هفته گذشته، گفتوگویی در خصوص فلسفه، هنر و موسیقی با ایشان ترتیب دادهایم که اکنون میخوانید:
از آنجاییکه واژهی «سکولاریسم» ریشه غربی دارد و بهتازگی وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی مشرقزمین شده است، بهعنوان اولین سؤال لطفاً مختصری در مورد مفهوم و تاریخچهی این واژه توضیح دهید. سکولاریسم به مفهوم جدایی نهاد دین از نهاد دولت یا جدایی قدرت دین از قدرت دولت، واژهای است که برای نخستین بار در دهههای میانی قرن نوزدهم استفاده شد، اگرچه تاریخچهی مفهومی آن به سدههای نخست شکلگیری دین مسیحیت برمیگردد. دین مسیحیت به شکلی که امروز موجود است، ساختهی دست مردمی است که در دهههای میانی قرن نخست میلادی در اقلیت بودند و توسط ثروتمندان یهودی یا قدرت امپراطوری روم مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. در قرن دوم میلادی، بزرگان دین مسیحیت که اقدام به تأسیس کلیساهایی در رُم کرده بودند، همچنان فاقد قدرت بودند اگرچه امپراطوری رم همچنان آنان را تهدیدی برای قدرت خود به حساب میآورد. به همین دلیل رهبران مسیحی شروع به ترویج این باور کردند که «قدرت دین از قدرت حکومت جداست» و این دو میتواند تداخل یا اصطحکاکی با هم نداشته باشد. بهتدریج شهر به دو بخش تقسیم شد و بخشی از آن در اختیار کلیسا و مسیحیت قرار گرفت و بخش دیگر در اختیار سزار و امپراطوری روم. بنابراین از سدههای آغازین ظهور مسیحیت دو بخش در جامعه پدید آمد: «شهر مردم» که تحت تسلط سزار بود و «شهر قلب و روح» که تحت ادارهی کلیسا و روحانیون مسیحی بود. بهتدریج مسیحیت به دو شاخهی کاتولیک و پروتستان منشعب شد. پروتستانها می خواستند در باورهای دینی از قبیل ایمان به بهشت و جهنم، گناه و تقوا و سایر باورهای قلبی، راه خود را انتخاب کنند اما کلیسای کاتولیک اعتقاد داشت که انسانها بهواسطهی گناهکاری، شایستگی اینکه مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار کنند یا مستقیماً با خداوند حرف بزنند را ندارند. بلکه این ارتباط میبایست با واسطهی کلیسا و رهبران مذهبی مسیحیت صورت بگیرد. بنابر همین اعتقاد، بهتدریج مذهب کاتولیک قدرت گرفت و قدرت مذهبی با قدرت دولتی آمیخته شد. اما پس از قرنهای متمادی که قدرت در دست کلیسا بود و خرابکاریها و جنایات زیادی بهدست رهبران مذهبی مسیحی صورت گرفت، معضلات گستردهای در تمام کشورهای اروپایی ظاهر شد. در دوران رنسانس با کنار گذاشته شدن کلیسا بهعنوان نهاد قدرت مذهبی که امور دولتی و سیاسی را اداره میکرد، «سکولاریسم» ظهور کرد، اگرچه نخستین بار «جرج هالی اوک» در اواسط قرن نوزدهم از این واژه استفاده. اعتقاد بر این است که «سکولاریسم» بیشتر از اینکه سیاست را از مذهب بزداید درصدد حفظ دین از آلودگیها و پلیدیهای سیاست است، آیا شما با این گفته موافقاید؟ البته که موافقم. راجر ویلیامز (Roger Williams) دانشمند الهیات پروتستان (قرن هفدهم میلادی) نخستین آمریکایی طرفدار آزادی مذهب و نظریهی جدایی دین از سیاست بود و پایهی استدلالات وی هم دقیقاً بر مبنای نجات و حفظ دین از آلودگیها، فریبها و دروغهای دنیای سیاست بود. این چالشی است که کشورهای مسلمان بهتازگی با آن مواجه شدهاند. برای قرنهای متمادی دنیای اسلام بر این باور بود که حکومت و ادارهی دولت باید بهدست رهبران مذهبی صورت پذیرد اما بهعنوان منسوخ شدن تدریجی این طرز تفکر میتوان به حکومت سکولار کشور عراق با اکثریت جمعیت شیعه اشاره کرد. مروجان این تفکر بر این باورند که اعتقاد مذهبی زمانیکه از قلب سرچشمه میگیرد، پاک و خالص است اما زمانیکه تحت فشار و زور قرار میگیرد، دیگر خالص و پاک نیست و فاقد محتوا و ارزش میشود. پس باید باور و اعتقاد مذهبی را از گزند فشار و زور قدرت حاکم در دولت رهانید. شما نوشتهها و مقالاتی در خصوص «اسلام سکولار» دارید. چرا به این مقوله علاقمند شدید؟ اول از همه مهمترین موضوع در نظر من مسئلهی حقوق بشر است. همواره علاقه داشتهام موهبتی که خود از آن بهرهمندم، از جمله نعمتی به اسم آزادی بیان یا آزادی مذهب که از اساسیترین حقوق انسان است، دیگران هم از آن بهرهمند باشند. طی مطالعات و تحقیقاتم به مسئلهی نقض حقوق بشر در ایران برخوردم و دریافتم ریشهی تمامی این نابرابریها و ضایع شدن حقوق شهروندی ایرانیها، در حکومت مذهبی حاکم است. بنابراین شروع کردم به مطالعه در زمینهی اسلام و سکولاریسم در اسلام و حاصل آن شد نوشتههای متعددی در این مبحث و تشکیل بنیاد «اسلام سکولار» که البته در حال حاضر دیگر با آنها همکاری نمیکنم. آیا شما خودتان را یک مدافع حقوق بشر می دانید؟ من باورمند هستم به احترام و عمل به حقوق بنیادی و اساسی بشر و به سهم خودم و به اندازهی توان خودم تلاش میکنم برای پاسداشت حقوق همهی مردم فارغ از جنس و نژاد و مذهب آنها. چه ارتباطی بین حقوق بشر و موسیقی یافتید که در این زمینه هم فعالیت میکنید؟ موسیقی هم درست مثل باور دینی یا مذهبی است. هر کسی در این مورد خواست و سلیقهی خودش را دارد و دیگری نمیتواند به او تحمیل کند که چه موسیقیای دوست داشته باشد، چه نوع موسیقی گوش کند و آیا اصلاً موسیقی گوش بدهد یا ندهد. موسیقی به هیچ چیز دیگری وابسته نیست. قدرت خودش را دارد و معنای خودش را دارد. از افلاطون تا آیت الله خمینی و طالبان سعی کردند با بیان استدلالهای فلسفی یا مذهبی بر موزیک کنترل داشته باشند یا آن را از بین ببرند اما موسیقی راه خود را می رود و آنها موفق نشدند. پس موسیقی بخشی از حقوق انسانهاست بهعنوان حق آزادی بیان. هر فردی باید این آزادی را داشته باشد تا بتواند با آزادی بی قید و شرط، فرهنگ و سنت خود یا باور و افکار خود را در قالب موسیقی بیان کند. خیلیها این مقوله را جزو حقوق بشر نمیدانند یا کمتر به آن پرداختهاند. بیشتر در مورد موضوعاتی مثل حقوق زنان، حق رأی برای زنان، آزادی مذهب و برابری جنسیتی کار شده است اما در مورد آزادی موسیقی کمتر. پس به این دلیل است که شما از گروههای موسیقی زیرزمینی حمایت میکنید و بنیاد موسیقی آزاد (FreeMuse) را تأسیس کردهاید؟ کاملاً درست است. علاوه بر همهی اینها به نقش موسیقی در جنبشهای مقاومتی مردمی علیه حکومتهای دیکتاتور ایمان دارم. گروههای موسیقی که اعتراضشان را با موسیقی بیان کردهاند و حکومتهای خودکامه را به چالش کشیدهاند. ممکن است مثالی بیاورید؟ گروههای موسیقی پاپ اعتراضی در مقابل حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق. گروههای موسیقی پاپ و سنتی در اعتراض به آپارتاید در آفریقای جنوبی و یا جنبشهای برابریطلب در ترکیه. در طول دو جنگ بزرگ جهانی بسیاری از جنبشها و هستههای مقاومت، موسیقیایی بود و امروزه در افغانستان، موزیک بهعنوان اسلحهای است در برابر بنیادگرایی طالبانی. در مورد گروههای موسیقی زیر زمینی ایرانی و سبک آنها چه مقدار اطلاعات دارید؟ من توسط یک دوست ایرانی از ماجراهای گروه موسیقی راک «موج پلاستیک» (Plastic Wave) و آنچه که از سانسور و زندان بر آنها گذشته بود، باخبر شدم و پروژهی مشترکی را شروع کردیم برای آوردن آنها به بروکلین نیویورک برای برگزاری کنسرت و شرکت در جشنواره معتبر موسیقیSXSW . اینگونه بود که به مطالعه و کسب اطلاعات در مورد این نوع گروهها علاقمند شدم. اما با وجود تمام تلاشهایی که کردم، بهدلیل محدود بودن فضای اطلاعرسانی در ایران و محدودیت ارتباطات موفق نشدم که گروههای زیادی را شناسایی کنم و با آنها ارتباط برقرار کنم. اگرچه با چند گروه موسیقی زیرزمینی ایرانی در ارتباطم که بهدلیل حفظ امنیت آنها از بردن نامشان معذورم. من آثار بسیاری از این گروههای زیرزمینی را شنیدهام و نظرم این است که با وجود نبود امکانات و محدودیتهای فراوان، این گروهها آثار قابل توجه و ارزشمندی ارائه دادهاند. در سالهای اخیر سبکی از موسیقی در ایران ایجاد شد به نام «رپ فارسی» و در شکلی خاص «رپ اعتراضی». چقدر این نوع موسیقی را مؤثر میدانید در مقابله با سانسور اعمال شده توسط حکومت ایران، و یا به شکل عامتر در بهبود کاستیها و معضلات اجتماعی و فرهنگی؟ خاستگاه موسیقی رپ، کشور آمریکا و خصوصا شهر نیویورک است. نخستین بار این سبک موسیقی توسط سیاهپوستان و در اعتراض به نابرابری و تبعیضهای موجود علیه مردم سیاهپوست استفاده شد و این یک همبستگی عالی بین مردم در هماهنگی جهت بیان اعتراضشان ایجاد کرد و باعث شد که صدای آنها به گوش همهی مردم آمریکا و مردم جهان برسد. میخواهم بگویم اگر در آن زمان این سبک موسیقی در بیان اعتراضات موفق بوده، امروز هم میتواند در جامعهی فعلی ایران موفق و مؤثر باشد. شما تحقیقاتی هم در زمینهی جایگاه موسیقی در اسلام و ارتباط آن با انواع دیگر موسیقی مشرق زمین داشتهاید. میتوانید در این زمینه توضیح دهید؟ آنچه که در این زمینه باعث ایجاد علاقه در من شد، نوع آوایی بود که در خواندن قرآن یا اذان به گوش میآمد. برای منی که زبان عربی نمیدانستم و گوشم عادت به شنیدن قرآن نداشت، این آوا بسیار موسیقیایی بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم «تجوید» یاد بگیرم. به گوش من تجوید، موسیقی است. من مسابقات قرآن که در مالزی برگزار شده بود را دیدم، به نظر من این یک مسابقه موسیقی بود. در طی مطالعاتم دریافتم که برخی موسیقیدانهای شرقی و مسلمان، الفاظ مذهبی و قرآنی یا مفاهیم دینی را بهصورت موسیقی درآوردهاند و یا در قالب ترانههایی همراه موزیک اجرا کردهاند که این برای من بسیار جالب بود. پس حتما شنیده اید که آقای «محسن نامجو» خواننده ایرانی هم چنین اثری دارد؟ بله من آن ترانه را شنیدهام و بسیار متأسف شدم که ایشان بهخاطر این کار به دردسر افتادند و محکوم به زندان شدند. به اعتقاد من از آنجاییکه دین و مذهب یک باور قلبی است و تعلق به من و به ذهن من دارد، من باید این حق را داشته باشم که هر طور که میخواهم آن را بیان کنم حتی در قالب یک آواز یا ترانه. اسلام هم به همهی مسلمانان تعلق دارد و نباید در انحصار گروه یا شخص خاصی باشد و هر مسلمانی باید حق داشته باشد به شیوهی خود آن را بیان کند. بنابراین این هم بخشی از آزادی بیان است که شخص بتواند متون دینیاش را که در اسلام آوای موسیقیایی هم دارد، به شکل آواز و ترانه ارائه دهد. ما باید با این اندیشه که برخی لغات و مفاهیم تعلق به گروه خاصی از انسانها دارند مبارزه کنیم و این برداشت را از بین ببریم. چه ارتباطی بین موسیقی و فلسفه که رشته تحصیلی شماست، میبینید؟ پاسخ به این سؤال کمی پیچیده است. فلاسفه چیز زیادی در مورد موسیقی نگفتهاند. اگرچه «فلسفه هنر» در اندیشه برخی از فلاسفه از زمان هگل به بعد جایگاه ویژهای داشته، اما شوپنهاور شاید تنها فیلسوفی باشد که عقاید جالبی در مورد موسیقی دارد و اعتقاد دارد که «موسیقی برترین تجلی هنر است» و در این مورد من بسیار با شوپنهاور موافقم. اما بیشتر فلاسفه با موسیقی نامهربان بودهاند. اگر باور داشته باشیم همهی ادیان آسمانی منشأ یکسان دارند و همهی آنها از جانب خدا آمدهاند، چرا دینهای مختلف رویکردهای مختلف نسبت به موسیقی دارند؟ مثلاً در کلیسا آلات موسیقی نواخته میشود، اما در اسلام توسط برخی از روحانیون، موسیقی حرام میشود؟ اینگونه نیست که آزادی موسیقی از ابتدا در دین مسیحیت وجود داشته و از ابتدای شکلگیری این دین، در کلیساها موسیقی نواخته میشده، در قرون یازدهم و دوازدهم بالاخص، کلیسا بسیار با موسیقی مخالفت میکرد. به این دلیل که وقتی کلامی به شکل ترانه و توأم با موسیقی بیان میشود، مخاطب توجه بیشتری به آن میکند و به همین دلیل تأثیرگذاری آن هم بیشتر است و این بهدلیل هارمونی موجود در موسیقی در سنخیت با هارمونی ذهن و قلب انسان است. سردمداران کلیسا از قدرت جادویی و نفوذگر موسیقی در آن زمان احساس رعب و وحشت میکردند، چرا که پیام منتقل شده توسط موسیقی، از متون مذهبی طرفداران بیشتری داشت. به همین دلیل آلات و ابزار موسیقی سوزانده یا شکسته میشد و نوازندگان آن بهسختی مجازات میشدند. اعتقاد کلیسا بر این بود که قلوب شما تنها و تنها باید به خداوند تعلق داشته باشد و نه به ساحرانی که با نوای موسیقی شما را افسون میکنند. آنها آلات موسیقی را ابزار شیطان میدانستند. در اواخر قرن سیزده حرکتهایی در راه ترویج موسیقی در اروپای غربی شکل گرفت اما تنها از اواسط قرن هجدهم بود که موسیقی به شکل علمی در اروپا بنا نهاده شد. بنابراین پاسخ سؤال شما این است که همانطور که در غرب مردم برای آزادی موسیقی مبارزه کردند، آن بخش از مردم شرق هم که تحت تسلط حکومتهای دیکتاتوری از آزادی موسیقی محروم بودهاند، در چند دههی اخیر این مبارزه را شروع کردهاند. اگرچه قدمت موسیقی در شرق خصوصاً در کشور هند و نیز در قبایل آفریقایی قدمتی بس طولانیتر از غرب دارد. چرا اسم بنیاد شما «موسیقی غیر ممکن» است و چرا از گروههای زیرزمینی حمایت میکنید؟ چون به باور من موسیقی بسیاری از ناممکنها را ممکن میکند و بهعلاوه ما در این مؤسسه کمک میکنیم به رشد و ترویج سبکهای موسیقی که امکان رشد یا شنیده شدن نداشتهاند و با محدودیتهایی نظیر محدودیت مذهبی و فرهنگی مواجه بودهاند و از این طریق حضور و رشد آنها را ممکن میسازیم. مثلا اینکه شما بهعنوان یک زن در کشوری مثل ایران بخواهید یک گروه موسیقی راک داشته باشید یا یک نوازندهی موزیک راک باشید این تقریباً غیرممکن است، بهخاطر سنتها و طرز تفکر مردم آن منطقه یا محدودیتهای دولتی. یکی از اهداف ما ممکن ساختن این غیر ممکن است. گروههای موسیقی زیرزمینی زیادی در اروپا و همینجا در آمریکا وجود دارد و مردم در مورد آنها اطلاعات زیادی دارند اما کمتر کسی در مورد گروههای موسیقی زیر زمینی ایرانی و همینطور دیگر گروههای زیرزمینی در خاورمیانه میداند. من بهتازگی با یک گروه موسیقی «هوی متال» در مصر آشنا شدم که به اعتقاد من آثارشان از بسیاری از گروههای موسیقی زیرزمینی اروپایی و آمریکایی از کیفیت بالاتری برخوردار است. هدف این بنیاد حمایت از چنین گروههایی است. موزیک ناممکن برای مبارزه علیه سانسور و خفقان. بنیاد شما چه نوع حمایتی از این گروهها بهعمل میآورد و چه خدماتی به آنها ارائه میدهد؟ ما کمک میکنیم که مردم آنها را بشناسند و صدا و آثار آنها را بشنوند. کمک میکنیم به برگزاری کنسرت در شهر نیویورک و در صورت استقبال در سرتاسر آمریکا. کمک میکنیم تا با گروههای زیرزمینی دیگر در خاورمیانه و همینطور گروههای موسیقی غربی ارتباط برقرار کنند و هر نوع پشتیبانی و حمایت دیگر که در توانمان باشد. آیندهی حکومتهای دیکتاتوری را از دیدگاه یک فیلسوف و یک فعال حقوق بشر، چگونه میبینید؟ آیا آنها میتوانند به راه خود بروند یا در نهایت مجبور میشوند به اصول انسانی و جهانی نظیر آزادی بیان تن دردهند؟ من فقط این را میدانم که آنها هرگز نمیتوانند صدای موسیقی را خفه کنند و ملتشان را در سانسور و خفقان نگه دارند. در پایان اگر مطلبی مانده که نگفتهاید با خوانندگان ما در میان بگذارید. سپاس از فرصتی که در اختیار من گذاشتید تا با مخاطبان ایرانی ارتباط برقرار کنم. می خواهم آدرس ایمیلم را در اختیار خوانندگانتان قرار دهید تا گروههای موسیقی زیرزمینی با بنیاد ما تماس بگیرند و در صورت امکان با هم همکاری کنیم. آدرس ایمیل آستین دیسی: • ضمیر سکولار: جایگاه اعتقاد در زندگی روزمره • نشست سازمان ملل متحد دربارهی «اومانیسم جهانی و اشتراکات اخلاقی» • بنیاد آزادی بیان در موسیقی • موسیقی ممنوع! |
نظرهای خوانندگان
سلام. من از یک لینک آف لاین مسنجرم به اینجا آمدم. جالب است که نویسنده / یا تهیه کننده این مطلب برای من و خیلی های دیگر از طریق "سند تو آل" این مصاحبه را فرستاد که بیاییم رای بدهید تا در بالاترین رای بیاورد. من این کار را نمی فهمم. گزارش برای رسانه نوشته بعد می آید گدایی رای که در بالاترین رای بالا بیاورد. واقعا همکاری چنین افرادی با زمانه نوبر است !!!!
-- کامیار ، Nov 17, 2010 در ساعت 03:00 PMدوست عزیز! جناب کامیار! من مدتهاست با رادیو زمانه مشغول همکاری هستم و مدت بیشتری است که در بالاترین هم لینک میگذارم. اگر تنها و تنها همین یک بار مشاهده کردید که لینک بالاترین را سند تو آل کردم( که تازه لینک گذار خود من هم نبودم، بلکه دوستی زحمت کشیده بود و لینک را گذاشته بود) تنها و تنها بخاطر این بود که لینک دیده شود و خوانده شود، بلکه از این طریق بتوان به بچه های داخل ایران که گروههای موسیقی زیر زمینی دارند، کمکی شود. چون خود آقای آستین دیسی هم بسیار مشتاق بود تا صدایش به نوعی به گوش بچه های داخل رسیده شود. گمان نمی کردم تلاش اینهمه آدم برای انجام این مصاحبه، از یافتن چنین فردی که چنین نهادی را اداره می کند تا رفت و آمد و ترجمه و پیاده کردن مصاحبه و تلاش دوستان دیگر برای دیده شدن این مطلب، همه و همه با یک عبارت «گدایی رأی» از جانب جنابعالی پاسخ داده شود. خیلی خیلی متاسفم که برداشت و قضاوتی تا این حد حقیر و پیش پا افتاده در خصوص این موضوع صورت گرفته!
-- تارا نیازی ، Nov 17, 2010 در ساعت 03:00 PMلینک مطلب در بالاترین:
http://balatarin.com/permlink/2010/11/16/2259348
صفحه شخصی من در بالاترین:
http://balatarin.com/users/taraniazi