رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی کلاسیک > شور هنری یک پیانیست ایرانی | ||
شور هنری یک پیانیست ایرانیپانتهآ بهرامیتنها پنج بهار از ۳۱ بهار زندگیاش گذشته بود که بهخاطر عشقی که به نوای پیانو داشت به یادگیری این ساز روی آورد. او در کالیفرنیا، سرزمین همیشه آفتاب، از پدر و مادری ایرانی متولد شده است؛ پدر و مادری که اگرچه هنرمند و نوازنده نبودند و نیستند، اما استعداد نوازندگی را خیلی زود در فرزندشان کشف کردند.
سهیل ناصری، امروز پیانیست موفقی است که بیشتر در برلین و نیویورک هنرنمایی میکند. نواختن سوناتهای بتهوون تخصص اصلی اوست. این هنرمند جوان که تا کنون ۲۷ اجرا از سوناتهای بتهوون در تالارهای بزرگ و مهم دنیا اجرا کرده، با خود پیمان بسته است که تا سال ۲۰۲۰، یعنی دویستوپنجاهمین سالگرد تولد بتهوون، همهی آثاری را که این هنرمند نابغه برای اجرا با پیانو نوشته است، اجرا کند.
وی علاوه بر این، در یک برنامهی آموزشی برای شصت مدرسهی دولتی در آمریکا، در مجموع برای ۲۵ هزار دانشآموز پیانو نواخته است. هفتهی گذشته نیز در کشتیای روی پل بروکلین نیویورک، گروه «بیاوارکواتد» با چهار ساز، با آوای پیانوی این هنرمند همراهی کردند. سهیل ناصری معمولاً کنسرتهای سولوی پیانو اجرا میکند و اجرای این برنامه با گروه چهارنفری بیاوارکواتد یک حرکت جدید در کارنامهی هنری او بهشمار میآید. وی دربارهی این تجربه میگوید: «برنامهی کنسرت فصل قبل کاملاً فروخته شده و کنسرت موفقی بود. بنابراین به من اجازه دادند تا دوباره برای این فصل برنامهای اجرا کنم. بهدلیل اینکه اغلب سعی میکنم قطعات جدیدی بنوازم که تاکنون آنها را ننواختهام، تصمیم به اجرای قطعاتی از سزار فرانک و روبرت شومن گرفتم.» گروه موزیک چهار نفری بیاوارکواتد، از سال ۱۹۹۸ در آمریکای شمالی شروع به فعالیت کرده است. در این گروه، سه نفر ویولن و یک نفر چلو مینوازند. آنها تا به امروز برندهی جوایز متفاوتی از جمله جایزهی نامبورگ شدهاند. مری پرسین یکی از نوازندگان ویولن در گروه بیاوارکواتد میگوید: «ما یکدیگر را از یک جشنوارهی تابستانی میشناسیم، سهیل امسال به ما پیوست. اغلب از ما خواسته میشد که ویولن را به گروه اضافه کنیم و قطعاتی با همراهی پیانو بنوازیم که امسال این فرصت پیش آمد.» گروه بیاوارکواتد شش روز در هفته، هر روز چهار ساعت با هم تمرین میکنند. پرسین میگوید: «به دلیل اینکه سهیل در آمریکا زندگی نمیکند و بین نیویورک و آلمان مرتب در رفتوآمد است، اینگونه تمرین همراه با او ممکن نیست. ما چند بار یکدیگر را ملاقات کردیم و با هم روی نتها کار کردیم. بعد دیگر مسئله، تمرینهای فردی است و اینکه چگونه با هم هماهنگ شویم. من حدود شش- هفت ساعت در روز ویولن میزنم و روزهای کنسرت حتی بیشتر. هیچکدام از اعضای گروه فرزند ندارند. من ازدواج کردم و همسرم رهبر ارکستر است. بهطور طبیعی چون در جریان کار موزیسینها هست، میداند که چه اتفاقهایی در این زمینه میافتد و این خیلی خوب است.»
این هنرمند درباره کنسرتی که در کشتی اجرا کردند میگوید: «قطعهی اول از سزار فرانک بود که خیلی او را دوست داریم. احساسی و پرتوان است. حتی اگر فردی آثار و هنر فرانک را نشناسد، موسیقی هیجانانگیز و بیان پر احساس او تاثیر ماندگاری میتواند روی او بگذارد. چون از دل برمیآید بر دل مینشیند. فکر میکنم به همین علت است که خیلی از آدمها میتوانند با کارهای او ارتباط برقرار کنند. یک داستان تاریخی نیز در مورد او وجود دارد: فرانک عاشق یکی از دانشجویان خود میشود و همین قطعهای که ما نواختیم را برای او مینوازد. وقتی همسر فرانک این قطعه را میشنود میگوید نمیخواهم این قطعه را بشنوم. زیرا میزان عشق و احساسی که فرانک در این قطعه نهاده کاملاً عریان و نمایان است. این قطعه بسیار رنگارنگ، پر احساس و قوی است.» دومین قطعهای که در این کنسرت اجرا شد از روبرت شومن بود: «این قطعه بیشتر کلاسیک است. شومن عاشق پیانو است و همسرش نیز پیانیست نامآوری بود. در آثارش نشاط و سرور و شادی موج میزند. او خیلی دوست داشت برای آهنگهایی موزیک بنویسد که با شعر و خواننده توام هستند. بههمین دلیل آثارش کیفیت شعری دارند و گویی با شعر و کلمه همراه هستند. آثار او به نظرم درخشانند. در نتیجه بسیار هیجانانگیز است که موقعیتی یافتیم تا آنها را بنوازیم.» اما سهیل ناصری از زاویهی دیگری وارد صحبت با ما میشود. او بر این باور است که تفاوت بارزی میان موسیقی سنتی ایرانی با موسیقی کلاسیک غربی وجود دارد. وی توضیح میدهد: «در موسیقی سنتی ایران کلمات و لغات به نسبت نتها از اهمیت بیشتری برخوردارند. موسیقی ایرانی بر پایهی ملودی است و به خواننده در زمینهی خواندن کمک میکند. در حالی که موسیقی کلاسیک برای ساز نوشته میشود، نه برای آواز.»
سهیل ناصری، خطاب به کسانی که میخواهند به موسیقی به عنوان بخشی از زندگی خود بنگرند و آن را به طور حرفهای دنبال کنند، روی دو نکته تاکید میکند: «نظم فردی خیلی مهم است و پس از آن پیدا کردن یک معلم و راهنمای خوب. درواقع بخشی از مشکلات جوانانی که علاقهمند به موسیقی هستند در همین مورد دوم نهفته است. زیرا معلم باهوش ممکن است الزاماً فرد مناسبی برای تعلیم موسیقی نباشد. در نتیجه ممکن است نوآموز موسیقی ناامید شود و دیگر کاری را که به آن علاقهمند است ادامه ندهد. معلم نامناسب میتواند علاقهی فرد را ویران کند. شاید آن معلم آدم خوبی باشد ولی برای کار آموزش مناسب نباشد. معلم و شاگرد باید با هم خوب، جفت و هماهنگ شوند. اگر فرد تلاش میکند و میبیند با این حال با معلم خود نمیتواند پیش برود، باید در جستوجوی معلم دیگری باشد. افراد جوان باید نظم داشته باشند و معلمهای خوب پیدا کنند.» شهرزاد صادق، مادر سهیل ناصری که در میان تماشاگران کنسرت بود، دربارهی علاقهی سهیل و شور و ظرافتی که در انگشتان او برای نواختن پیانو وجود دارد میگوید: «من و همسرم، وقتی سهیل یک یا دو سالش بود متوجه شدیم که خیلی به موسیقی گوش میدهد. وقتی جایی میرفتیم که پیانویی در آنجا بود، حتی وقتی سه ساله بود، از کنار آن پیانو جم نمیخورد. مینشست و ادا در میآورد که انگار خیلی جدی، مشغول نواختن پیانو است. وقتی پنجساله شد او را پیش یک معلم پیانو بردیم و شروع به یادگیری کرد. ۱۵ ساله بود که گفت میخواهم پیانیست شوم.» وی ادامه میدهد: «اول خیلی مخالفت کردیم. مدرسه را نیز تمام نکرد. یعنی کلاس یازدهم بود که گفت من یا باید پیانیست شوم یا به مدرسه بروم زیرا دوتای آنها با هم نمیشود. بهمرور قانعمان کرد که میشود و نشان داد که پشتکارش را دارد. مرتب دنبال موسیقی بود و واقعاً هر اعتباری دارد به خودش برمیگردد. او توانست خودش را در فضای هنری پیدا کند و با آدمهای مناسب برای فعالیت هنری ارتباط بگیرد. تمام کیبرد و پلیرها را خودش پیدا کرد. زیرا ما وارد نبودیم و کسی را نمیشناختیم. ما موسیقیدان و موسیقیشناس نبودیم. به او گفتیم مدرسه را تمام کن و پیانو را به عنوان فعالیتی جانبی دنبال کن. او برای ما مثال آورد که همهی کسانی که موفق بودهاند، هیچکدام کار دیگری نداشتهاند. راست میگفت. شما اگر بیوگرافی تمام افراد موفق را بخوانید، اکثر آنها دانشگاه نرفتهاند.» سهیل ناصری، بهتازگی از سفر به ایران بازگشته است. او در این سفر چند کنسرت در زادگاه والدینش برگزار کرده است. وی میگوید: «هنرمند میتواند خودش انتخاب کند که تنها در خدمت هنر باشد یا در فعالیتهای اجتماعی نیز شرکت کند. من از هنرمندان همقطار خود خرده نمیگیرم، اگر بخواهند خودشان را تنها در خدمت هنر بگذارند. اما من از نظر اجتماعی خودم را به روز نگه میدارم و تلاش میکنم تا هر روز، روزنامه بخوانم.» این هنرمند ادامه میدهد: «در خارج از ایران افراد با استعداد و هنرمندی هستند که هرگز به ایران نرفتهاند. بهنظر من این وظیفهی ماست که تخصص خودمان را در اختیار مردم ایران بگذاریم. بنابراین به ایران رفتم و برای مردم ایران برنامه اجرا کردم. از این کار احساس غرور میکنم. آنها هم از برنامهی من استقبال کردند. برنامهریزی کردم که شش ماه دیگر به ایران بازگردم و سری کنسرتهایی را در آنجا اجرا کنم.» |