رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۰ آذر ۱۳۸۹
گفت‌وگو با بهروز نورنیا، نقاش و معمار ساکن نیویورک

نقاشی برای من یک تفریح جدی است

پانته‌آ بهرامی
panteabahrami@yahoo.com

خطوطی که بیننده را به دنیای دریاها و ماهی‌ها میبرند و رنگهایی که تماشاگر را به میهمانی آرامش در سیلان و حرکت دعوت می‌کنند. دسامبر امسال نگارخانه‌ی Jadite« جدیت» که صاحبخانه‌ی آن آمریکایی ‌ـ مجارستانی است، شاهد گشایش نمایشگاه «امواج و احساس» از بهروز نورنیا است. این هنرمند ایرانی در رشته‌ی معماری تحصیل کرده و امروز نیز به‌عنوان معمار در شهر نیویورک مشغول به‌کار است.

Download it Here!

آب و ماهی

دو پدیده‌ی آب و ماهی در همه‌ی تابلوهای این هنرمند به چشم می‌خورد. به این دو عامل باید خط و رنگ را نیز اضافه کرد. بهروز نورنیا فلسفه‌ی استفاده از ماهی را چنین بیان میکندٰ: «ماهی بهعنوان یک واحد در فرهنگ ما خیلی غنی و خیلی قدیمی است. در داستانی گفته شده است در گذشته در ایران برای اینکه از سیمرغ نگهداری شود، احتیاج به نگهبانی داشتند که چشم‌هایش را به‌هم نزند. درواقع تنها موجود زندهای که در دنیا چشم به‌هم نمی‌زند ماهی است. سیمرغ را در یک جزیره‌ای می‌گذارند. در این جزیره درختی بوده که هزار نوع میوه و سبزی تولید می‌کرده که سیمرغ بتواند از آن تغذیه کند. بعد برای این که حتی ثانیه‌ای از نگهبانی غافل نشوند، هزار ماهی در این دریاچه رها کردند.


ماهی در فرهنگ ما ریشه دارد. ماهی زنده بعنوان سمبل در سفره عید نوروز وجود دارد. اولین غذای سال با ماهی شروع میشود و من فکر می‌کنم به‌عنوان یک پدیده‌ی سمبلیک نشانه‌ی زندگی است. این سمبل در فرهنگ‌های مختلف نیز استفاده شده است. در مسیحیت سمبل زندگی است. کلیمی‌ها هم از آن استفاده می‌کنند و به‌عنوان یک موجود خوب و مفید از آن یاد میکنند. چون معتقدند چیزی که در دریا زندگی می‌کند، تمیز است و گرفتاری کمتری ایجاد می‌کند. روی زمین معمولا مشکلات زیادتر است.

علت اینکه من به ماهی علاقه‌مند شدم و شاید از پنج سالگی در زندگی من بوده، این است که خودم به این نتیجه رسیدم که ماهی همیشه در حرکت است و من به‌عنوان یک انسان هیچ موقع سکون در زندگی‌ام نبوده است. همیشه در سیلان هستم. حتی اگر در کنار دریا خوابیده‌ام، مغزم در حال حرکت است و سریع در حال جذب و دفع سوژه‌های مختلف هستم. از این نظر فکر می‌کنم شاید تشابه‌ی بین من و ماهی باشد. از نظر متحرک بودن و سکون نداشتن.


من عاشق آب هستم. به آب همیشه به خاطر داشتن سیلان، هیجان و قدرتی که دارد علاقه‌مند هستم و این دو واحد همیشه من را مجذوب کرده است. البته من نقاشی‌های زیادی درموضوعات متفاوت دارم. یکی ماهی بوده و هست و هیچ موقع هم از آن خستگی ندارم و همیشه هم ادامه خواهد داشت. یعنی چیزی نیست که برای من تمام‌شده باشد.»

خط‌ها و موج‌ها

سودابه نلسون از تماشاگران نمایشگاه امواج و احساس می‌گوید: «برای من جالب است که تابلوهای ارائه شده در این نمایشگاه، با وجود این که خیلی شبیه به‌ هم به نظر می‌آیند، به خاطر نوع رنگ‌آمیزی و حتی طرح‌هایی که دارند، اما احساسی که آدم از آنها می‌گیرد خیلی با هم فرق می‌کند. تمام آنها به نظر من راجع به تحرک است. تحرک و آن احساسی که رنگ‌ها و خط‌ها و موج‌ها در بیننده تولید می‌کنند.»


این که در همه‌ی این کارها، از عامل ماهی استفاده شده برای شما مفهوم خاصی دارد؟

سودایه نلسون : «در واقع موج زندگی است و موجوداتی که دارند سعی می‌کنند با زندگی همسازی کنند. به نظر من سمبلیست از هر موجودی در دنیا که در حال جدال و سازش با زندگی است. ماهی چیزی است که آب و دریا اگر خالص باشد، همه چیز زندگی را برآورده می‌کند و اگر نباشد، کاملا فرد را از بین می برد. بنابراین فکر میکنم برای من تا حدودی سمبل پایه و اساس زندگی یک موجود در دنیاست.»

فرم در آثار نورنیا

فرم و شکل در آثار بهروز نورنیا، ایستایی نمی‌پذیرند. خطوط در تابلوهای او در سیلان هستند و بیننده را با خود به بیرون تابلو و از یک تابلو به تابلوی دیگر می‌کشاند.آثار وی به دو دسته ی طراحی سیاه و سفید و تابلوهای رنگی تقسیم میشوند. رنگ‌ها ملایم، عاطفی و آرامش‌بخش است.


خود او در مورد خطوط و نوع ویژه‌ی استفاده از رنگ‌ها می‌گوید: «در این مجموعه تکنیک‌های مختلفی استفاده شده است. به عنوان آرشیتکت، خط یک واحد خیلی مهم است که به دلیل تجربه و درگیری همیشگی با آن، جزو مهمی از کار من است. تکنیک‌هایی که اینجا استفاده شده است آبرنگ است. به طور مطلق فقط آبرنگ و تکنیک مرکب هستند. این تابلوها چاپ دستی شده اند. بعد روی آن چاپ دستی با آبرنگ کار شده است. یعنی متن سیاه و سفید آنها مشترک است، ولی بعد هرکدام به تنهایی یک چیز نو برای خودشان هستند. یعنی زمینه‌ی آن سیاه و سفید را شما می‌بینید، رنگ آمده و کاملا دوتا واحد مختلف می‌شوند. با همدیگر هم هیچ نوع تشابه‌ی از نظر کلی ندارند، ولی متن سیاه و سفید آن چاپ دست است.

یعنی فقط با دست کار شده است؟

یعنی چاپ افست نیست. یعنی دانه دانه با دست چاپ شده است.

رنگ‌هایی که اینجا هست، رنگ‌های خیلی تند و تیزی نیستند، بلکه خیلی رنگ‌های ملایم و آرامی هستند و آرامش خاصی به آدم می‌دهند. آیا انتخاب رنگ‌ها از این زاویه آگاهانه بوده است؟

اینها رنگ‌های من هستند. یعنی رنگ‌هایی هستند که مورد پسند و مورد علاقه‌ی من هستند. بعدهم به خاطر همان سیلان بودن نوع کار این کشش را ایجاد می‌کند. شاید رنگها خیلی ملایم نباشند، ولی به دلیل حرکت خط‌ها و تولید شدن آن امواج دریا به ظاهر، آدم احساس سبکی و با رنگ حرکت می‌کند. در کارهای من بعد چهارم مطرح می‌شود. چون همان طور که می‌بینید شفافیت هست و ادغام فضاها در همدیگر وجود دارد. آب ماهی می‌شود. ماهی آب میشود. این در حقیقت بعد چهارم ایجاد می‌کند. بیننده با کار حرکت می‌کند و دیدش را در جایی ثابت نگه نمی‌دارد. من همیشه می‌گویم که کارهای من یک ابتداست و بیننده آن را تکمیل می‌کند. هر بینندهای برای خود یک دید دیگری دارد.


در واقع همیشه می‌گویند که یک اثر هنری وقتی تولید می‌شود، از خود هنرمند جدا میشود. یعنی اثر به طور کلی خودش یک پدیده‌ی مستقل است که تعاریف و تفاسیر مختلفی می‌شود از آن کرد. این ویژگی البته در کار شما خیلی نمود دارد.

هر بیننده‌ای اثری را که می‌بیند در ذهن خودش تکمیل می‌کند. یک تماشاگر یکبار به یکی از تابلوهای من نگاه می‌کرد و نمی‌دانست اینها چه هستند. ماهی را نمی‌دید. از من پرسید که این خیلی جالب است، کار جالبی است. این چه هست؟ گفتم شما چه می‌بینید؟ گفت من یک ببر روی ماسه می‌بینم. گفتم خیلی این مسئله جالب است. چه تضادی بین ماهی و آب و ببر روی ماسه هست! این تناقض خیلی رنگین و قشنگ بود. برای من جالب بود که زاویه دیدها اینقدر می‌تواند فرق کند.


شما با توجه به تجربیاتی که هم در کار معماری و هم در کار نقاشی دارید، چه توصیه‌ای می‌کنید به کسانی که میخواهند تازه کار نقاشی را شروع کنند؟

همه می‌توانند نقاشی کنند تا زمانی که خودشان را مقایسه نکنند. من هیچ موقع در عمرم خودم را با کسی مقایسه نکردم. خودم را فقط با خودم مقایسه کردم. افراد همیشه می‌ترسند از این که کار را شروع کنند. اگر این مسئله حرفه‌شان نباشد و بخواهند به صورت تفریحی کار کنند، از شروع وحشت دارند. به این دلیل که می‌خواهند شبیه «آ» یا «ب» کار کنند. دوستانم را خیلی تشویق کردم و حال هستند کسانی که پیش از این دست روی کاغذ نگذاشته و قلم به دست نگرفته بودند و حالا شروع کرده‌اند و خیلی هم از این مسئله لذت می‌برند. نتیجه‌ی خیلی خوبی هم گرفته‌اند.

تا زمانی که خودتان را مقایسه نکنید، می‌توانید یک کار هنری انجام دهید. هر انسانی به نوبه‌ی خود، حتی حیوانات هم میتوانند نقاشی کند. این تجربه و ثابت شده است. نقاشی‌های فیل‌ها را من دیده‌ام و بسیار زیبا و خیلی جالب بودند.

برای نقاشی کشیدن احتیاج به کمی تجربه‌ی دید داریم. من همیشه توصیه می‌کنم که ببینید؛ زیاد ببینید. این تجربه‌ی دید مغز شما را آماده می‌کند برای اینکه آن چیزی را که می‌خواهید ارائه دهید؛ نه اینکه فقط از یک کار کپی کنید. تجربه‌ی دیدن مهمترین مسئله به نظر من برای هر انسان است و بعد جرئت برای شروع کار مهم است. جرئت مهمترین مسئله در درجه‌ی اول است و بعد هم دیدن زیاد می‌تواند مغز را پرورش دهد و تجربه را زیاد کند.

به نظر شما هنر هر هنرمند چقدر تحت تأثیر مسائل اجتماعی او است و در کل هنرمند تا چه اندازه می تواند نسبت به مسائل اجتماعی خود متعهد باشد؟

در مورد خود من این صدق نمی‌کند. چون من این کارهایی که می‌کنم، صرفاً برای یک مقداری خلاصی فکرم است و فشارهایی که هر آدمی دارد. البته ممکن است که مسائل اطراف غیرمستقیم اثر خود را گذاشته باشد...

این فشار کار و رویکرد بطرف نقاشی نیز خود پدیده ای اجتماعی است.

دقیقاً، ولی این که من مثلا به خاطر مشکلات مردم جامعه بنشینم نقاشی کنم، در مورد من نبوده. چون نقاشی در زندگی من همیشه چیزی خیلی خیلی فردی بوده و خصوصاً برای رفع احتیاج ذهنی و روانی خودم بوده. برای این که راحت شوم از مشکلاتی که دوروبرم هست. شاید بتوان گفت که خب مشکلات اجتماعی من را در فشار می‌گذارد و من با نقاشی خودم را راحت می‌کنم، ولی عموماً نمی‌توانم بگویم، صادقانه نمی‌توانم بگویم که من تحت تأثیر محیط زیست و اجتماعم کار می‌کنم. کارهای من صرفاً برمی‌گردد به تجربیات ذهنی‌ام و یک تفریح خیلی خیلی جدی برای من است که زمانم را پر می‌کند. عموماً فکر می‌کنم که زندگی خیلی کوتاه است و من واقعا احتیاج به پنج زندگی دارم که مقداری از افکارم را بتوانم به ثمر برسانم. نقاشی یک قسمت از این کار است.

قسمتی از این پنج زندگی؟

بله. قسمتی از این پنج زندگی.

Share/Save/Bookmark