رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ آذر ۱۳۸۹

پری زنگنه در آمستردام

فروغ.ن.تمیمی

شنیدن صدای ابریشمی پری زنگنه برایم خاطره‌های دور را زنده می‌کند. او را اول بار در تالار رودکی دیده بودم و حال پس از سال‌ها در آمستردام روبه‌رویش نشسته‌ام. به‌خوبی به یاد می‌آورم که این تنها صدای ابریشمی و رویایی او نبود که مرا در نوجوانی مسحور می‌کرد. بلندبالا و بس زیبا بود و گونه‌ای راز و رمز، وقار و شکوه را تداعی می‌کرد. هنرمندی به معنای واقعی کلمه متمایز بود و اقتدار حضورش محسورکننده می‌نمود و با موسیقی کلاسیک، آوازهای بومی و یا جادوی شعر سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث شنونده را در مخمل صدایش می‌پیچید و به اوج می برد.

پری زنگنه را باز به همان زیبایی و استواری گذشته می‌بینم. او یکشنبه پنجم دسامبر در مرکز فرهنگی مضراب در آمستردام برای جمعی از مشتاقان در مورد فعالیت‌هایش برای نابینایان صحبت کرد.موضوع اصلی صحبت او برخورد جامعه‌ی ایرانی به نقص عضو و به طور خاص مسئله‌ی نابینایی بود. در یکی از کتاب هایش به نام «آنسوی تاریکی» علاوه بر بازنویسی زندگی شخصی، با ظرافت و دقت به تجربه و تحلیل مشکلات روزمره‌ی زندگی نابینان و ارائه آخرین دستاوردهای جهانی در این مورد پرداخته است.


هدف او از مکتوب کردن مشاهدات خود و دیگران تغییر فرهنگ و بازنگری جامعه‌ی ایرانی در برخورد با افراد نابینا است. نگرشی انسانی و امروزی به آسیب‌های جسمی می‌تواند زندگی افرادی را که به هر علت از نقص عضوی رنج می‌برند دگرگون و بسیار بهتر کند. البته اگر آنها این فرصت را بیابند که هوش و توانایی‌های خود را به کار گیرند و در جامعه از حقوق برابر هم برخوردار باشند.

پری زنگنه متولد سال ۱۳۱۸ است. او در آغاز از زندگی‌اش می‌گوید و این که در جوانی به تحصیل موسیقی و آواز می‌پردازد، ولی کار هنری حرفه‌ای‌اش را پس از نابینا شدن در یک حادثه‌ی رانندگی شروع می‌کند. آواز های کلاسیک غربی و هم اجرای اپرایی ترانه‌های بومی گوشه و کنار ایران شهرت زیادی برای او به همراه آورد. در عرصه‌ی بین‌المللی با ایفای نقش سولیست در سمفونی نهم بتهوون با ارکستر سمفونیک فلوریدا درخشید.

کارنامه آوازی او اجرای ۳۰۰ آواز و ترانه را در برمی‌گیرد. خانم زنگنه هم‌چنین در چهل سال گذشته به فعالیت‌های متعدد در سطح ملی و بین‌المللی برای بهبود آموزش، توانمندی و ایجاد اشتغال برای نابینایان پرداخته و جوایزی را در این زمینه به خود اختصاص داده و به پاس خدمات فرهنگی‌اش «سفیر بین‌المللی حسن نیت» نامیده شده است.

پری زنگنه در گفت‌وگوی صمیمانه‌اش در یکشنبه‌ی گذشته از مشکلات و تاملات روحی نابینایان می‌گوید. از این‌که ندیدن به معنای آن نیست که فرد قادر به یادگیری و داشتن یک زندگی عادی هم نیست. آیا شما هم خواب می‌بینید؟ لباس‌تان را چطور می‌پوشید؟ اگر گفتی من کیستم؟ چگونه راه می‌روید؟چطور می‌توانید بخوانید؟ این سئوالات و ده‌ها سئوال دیگر پرسش‌هایی هستند که معمولاً در برخورد با نابینایان از آنها می‌شود.


متاسفانه برخورد جامعه‌ی ایرانی با مسئله‌ی نقص عضو و یا آسیب‌های جسمی در کل برخوردی انسانی و پیشرفته نیست. همه‌ی ما در زندگی شاید بارها شاهد دید منفی، انکارکننده و ترحم‌آمیز افراد نسبت به کسانی بوده‌ایم که به دلایل گوناگون از آسیب‌های مغزی و جسمی رنج می‌برند. بسیاری هنور داشتن فرزندی با نقص جسمی و یا روحی را غضب الهی می‌پندارند و شاید هم خود را سرزنش می‌کنند. و یا تا آن‌جا که بتوانند نقص جسمی کودک‌شان را انکار و حتی پنهان می‌کنند. بیماری‌های مهلک، صرع، لکنت زبان، عقب‌ماندگی ذهنی، انواع محدودیت‌های حرکتی، ناشنوایی و نابینایی و غیره از این جمله‌اند.

با به‌کار گیری یک نگرش منطقی و پیشرفته در برخورد به محدودیت‌های جسمی و روانی، به طور مثال در شمال اروپا می‌بینیم که چگونه با آموزش و برخورد انسانی می‌توان زندگی را برای این گروه از افراد آسان‌تر کرد. به‌گونه‌ای که مثلا بسیاری از افراد نابینا حتی می‌توانند به تنهایی زندگی کنند، شاغل باشند و یک زندگی عادی را ادامه دهند.

به عقیده‌ی پری زنگنه برخورد با نابینایان در ایران در مقایسه با گذشته کمی بهتر شده و امروزه امکانات آموزشی بیشتری در دسترس آنان است، اما هنوز برای آگاهی و تغییر رفتار مردم در این زمینه باید خیلی تلاش کرد.
او آموزش و اطلاع‌رسانی در این زمینه را یکی از وظایف خود و دیگران می‌داند و به همین علت با نوشتن کتاب جامع «آنسوی تاریکی» خواهان دگرگونی نگرش جامعه‌ی ایرانی نسبت به افراد نابینا است.

در بخش اول این کتاب زنگنه با نثری زیبا و روان به زندگی خصوصی‌اش می‌پردازد. بازگویی شاعرانه و سرشار از رنگ با تصاویری زنده از دوران کودکی پری‌رخ شاه‌یلانی، که بعدها به پری زنگنه معروف شد. قصه‌ای خواندنی درباره دخترکی شوخ و شیطان که در آشیانه‌ای گرم و در آغوشی پر از عشق و خانواده‌ای با فرهنگ بزرگ شده است.
این بخش با وصف آفتاب داغ، گندمزار، سرداب تاریک و خنک، باغ‌های انار و انجیر، آسمان پرستاره‌ی کویر، دارهای قالی و باغ فین کاشان از یک سو و هم خیابان شاهپور و پهلوی، سینما و کافه‌های لاله‌زار، کوچه‌باغ‌های شمیران ادامه می‌یابد. زنگنه دوران نوجوانی‌اش را هم با خاطرات مدرسه، عشق به هنر و موسیقی، روایت دیدن کالسکه‌ی عروسی شاه و ثریا، بازگشت پیروزمندانه‌ی دکتر مصدق از لاهه و ده‌ها خاطره‌ی دیگر بازگو می کند.


پری‌رخ در آخرین سال دبیرستان برای تحصیل در رشته‌ی گل‌آرایی به ژاپن می‌رود. در بازگشت از این سفر افسانه‌ای، رشته‌ی آواز را در هنرستان موسیقی شروع می‌کند. مدتی بعد ازدواج می‌کند و صاحب دو دختر می‌شود و به تدریس زبان انگلیسی می‌پردازد.

او می‌نویسد: «روزهای روشن به سرعت طی می‌شد تا در شبی تاریک قدم بگذارم، شبی که دیگر صبحی سپید به دنبال نداشت، و باز هم در پاییز. دنیایی جدید، ناشناخته و پر از صداهای بی‌تصویر. در یکی از خیابان‌های فرعی که به جاده قدیم شمیران منتهی می‌شد و مرا به خانه‌مان هدایت می‌کرد می‌راندم. در یک لحظه ماشین من بر زمین خیس و لغزنده که نور کم چراغ‌ها بر آن افتاده بود، به سوی ماشینی که در جهت مخالف و در آن سوی خیابان پارک شده بود، منحرف شد و باقی زندگی مرا نیز به سمت دیگری منحرف کرد: صدای به هم خوردن سپرها و شکستن شیشه‌ها، درد خفیفی در زانوان و ساعد دست راستم، لحظه‌ای سکوت و بعد شنیدن صدای چند عابر: " زن است، زن!"

این تصادف سبب نابینایی او شد. عمل جراحی در تهران و سپس در لندن هم در بازگرداندن نور به چشمانش موثر واقع نشد. ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر که پس از مدتی هم سبب جدایی همسرش از او شد. بخشی از کتاب «آنسوی تاریکی» به این موضوع و هم نقش جنسیت در زندگی نابینایان اختصاص دارد.

خانم زنگنه با بیان تجربه‌ی فردی و مشاهداتش معتقد است که مردان نابینا در جامعه‌ی ما شانس بیشتری برای داشتن عشق و خانواده دارند. این موضوع البته درباره‌ی بیشتر آسیب‌های جسمی صدق می‌کند. به‌ندرت مردانی پیدا شده‌اند که خواهان زندگی با زنی نابینا باشند.

روایت پری زنگنه از رها شدن در تاریکی، برخورد همسر و اطرافیان، جدایی از فرزندان، با بازگویی جزئیات دقیق و روزمره‌ی زندگی نابینایان ادامه می‌یابد. توضیحاتی مفید که برای آموزش نحوه‌ی برخورد انسانی و متمدنانه با افرادی که به این نوع آسیب جسمی دچارند، بسیار آموزنده و راهگشا است. او درباره‌ی آموزش‌ها و خدماتی که در ایران و هم کشورهای پیشرفته وجود دارند در کتابش به طور مفصل توضیح داده است. تاریخچه‌ی چشم پزشکی در ایران، زندگی‌نامه‌ی مختصر افراد مشهور نابینا در تکمیل دانش وسیع پری زنگنه درباره‌ی نحوه‌ی آموزش و برخورد با نابینایی با زبانی بسیار خواندنی و شیوا نوشته شده است.

او امیدوار است که این کتاب به زبان‌های دیگر هم ترجمه شود.

پری زنگنه در صحبت‌هایش در کانون مضراب با صداقت و مهربانی به سئوالات حاضرین پاسخ داد. او با جدیت خواهان یک بازبینی فرهنگی، برخورد انسانی و امروزی جامعه‌ی ایرانی با آسیب‌های جسمی و روحی از هر نوع آن بود و این‌بار هم با جادوی کلام و هم آوازهای دل‌انگیزش قلب‌ها را دوباره فتح کرد.

دیدار با این بانوی شور، شعور و سراپا روشنی مرا به یاد بیتی از شعر «کوچه»‌ی فریدون مشیری می‌اندازد و با خودم می‌گویم: او «همه تن چشم شده» است.

Share/Save/Bookmark