رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ آذر ۱۳۸۹
به مناسبت درگذشت شمس آل احمد

زیر سایه‎ی برادر

روزبه اکبری نسب

در این هفته‎ و در زمانی که اهل ادبیات داستانی درگیر بحث مافیا و شبکه‌سازی بودند و همچنین با اعلام نتایج جایزه‌ی منتقدان و نویسندگان مطبوعات بر حجم حاشیه‌های این فضا به شکل محسوسی اضافه شده بود، دو چهره‌ی نام‌آشنا در ادبیات ایران را از دست دادیم: بیژن الهی از شاعران پیشرو شعر نو در دهه‌ی چهل و دیگری شمس آل احمد، «برادر کوچک» جلال آل احمد.

می‎گویم «برادر کوچک جلال آل احمد»، چرا که شمس چه در زمانی که جوان بود و فعالیت سیاسی داشت (در حول و حوش سال‌های کودتای ۲۸ مرداد)، چه در مقطعی کوتاه که به طور جدی‎تر به فعالیت ادبی پرداخت (میانه دهه‌ی ۵۰) و حاصل‌اش شد دو مجموعه داستان کوچک و چه در سال‌های پیری و عزلت‌نشینی، چه آن هنگام که جلال آل احمد زنده بود و چه بعد از آن‌که به شکلی ناگهانی درگذشت و خلاصه در تمام طول عمر، زیر سایه‎ی برادر بود، به تمام معنا. فعالیت‌های سیاسی‎اش همچون پیوستن به حزب توده و انشعاب از آن، رفتن به سراغ نیروی سوم خلیل ملکی، داستان‌های انتقاد که در میانه‌ی دهه‌ی پنجاه نوشت تا فرهنگ مصرفی و غرب‎زده‌ی اجتماعی آن روزگار را به چالش بکشد، همه متأثر از برادر بود. چنان‌که گویی او به جای آن‌که در تلاش برای بیرون آمدن از زیر سایه‌ی برادر باشد، خودخواسته می‌کوشید تحت‎الشعاع اعتبار جلال قرار داشته باشد!


شمس آل‌احمد

درست است که اغلب کسانی که با موقعیتی مشابه روبرو بوده و یکی ازنزدیکان‌شان چنان نامدار بوده‎ که خواسته یا ناخواسته تحت‌الشعاع شهرت آنان قرار گرفته‎اند، با شرایطی نظیر آنچه شمس آل احمد در این زمینه برخوردار بوده، روبرو هستند؛ اما بسیاری از آنان توانسته‎اند به دلیل کم و کیف کار خود، از زیر سایه‌ی آن دیگری بیرون بیایند. اتفاقاً در پیرامون خود شمس آل احمد، سیمین دانشور را داریم که اگرچه روزگاری به‌عنوان همسر جلال آل احمد شناخته می‎شد، اما اندک زمانی بعد، به‌دلیل آثاری که نوشت و نوع نگاه خاص خود و البته کفیت آثارش از هویتی مستقل از شوهر نامدارش برخوردار شد؛ آن‌گونه که اگر جایگاه او را در ادبیات داستانی بالاتر از جلال آل احمد در نظر نگیریم، قطعاً پایین‌تر از او نیست.

در سال‌های پس از انقلاب، با تغییر سیاست‎های فرهنگی و هنری، جلال آل احمد به‌تدریج به‌عنوان یک چهره‌ی شاخص شناخته شد و چه بسا حتی خودش به جریانی در داستان‎نویسی که نویسندگان انقلاب را نمایندگی می‌کرد، بدل گشت. قرار دادن آل احمد در این جایگاه که در بسیاری موارد در مقابل جریان روشنفکری در ادبیات قرار می‎گرفت، نیازمند ارائه‌ی تصویری از آل احمد بود که با این نیاز همخوانی داشته باشد؛ تصویری که منطبق با تبلیغات دولتی درباره‌ی آراء و عقاید این نویسنده باشد. این درحالی بود که دوستان نزدیک او همانند غلامحسین ساعدی براین باور بودند که اگر آل احمد زنده بود و دوران انقلاب را می‎دید، بی‌‎شک در صف آنها قرار می‎گرفت نه در کنار حکومت جدید. با این حال مایه‎های مذهبی در برخی آثار آل احمد و همچنین دیدگاه‌هایی که او در آن روزگار نسبت به رهبر انقلاب ابراز کرده بود، از او چهره‌ای مناسب برای بهره‌برداری در راستای سیاست‌گذاری‌های فرهنگی جدید می‎ساخت و برخی نیز براین باورند که شمس آل احمد به ویژه در دو دهه‌ی نخست انقلاب سهم بسیاری در تثبیت چنین تصویر و تصوری از برادرش داشت؛ و این نکته‎ای‎ست که نه تنها اعتبار جلال آل احمد را تا اندازه زیادی مخدوش کرد، بلکه باعث شد شمس آل احمد نیز با انتقادات زیادی از سوی جریان روشنفکری روبرو شود. علت این‌که شمس آل احمد اغلب بر این نکته تأکید داشت که روشنفکران میانه‌ی خوبی با او ندارند، بیش از هر چیز حاصل این مسئله بود و ردپای آن را در کتاب «ازچشم برادر» که در سال ۱۳۶۹ منتشر شد نیز می‎توان مشاهده کرد. شمس در زمینه‌ی قلب واقعیت‎های زندگی برادرش تا آنجا پیش‌ رفته بود که مرگ نابه‌هنگام آل احمد را نیز کار ساواک و حاصل نقشه‌ای از پیش طراحی شده می‎دانست!

بعد از مرگ جلال، شمس با سیمین دانشور رابطه‌ی چندانی نداشت، به نظر می‌رسد که این اختلاف‌نظرها، به‌ویژه در مورد جلال در به‌وجود آمدن قهر و آشتی‎هایی میان آنها بی‎تأثیر نبود، به‌خصوص وقتی که شمس کتاب «از چشم برادر» را نوشت، مطالب مندرج در کتاب خوشایند سمین دانشور قرار نگرفت و ارتباط بین آنها قطع شد؛ چرا که سیمین اصراری نداشت تصویری مغایر با آنچه جلال در حقیقت از آن برخوردار بود، برای خوشایند جریانی دولتی ارائه کند.

شمس‎آل احمد متولد سال ۱۳۰۸ بود و بدین‌ترتیب هشت سال از برادرش کوچک‌تر بود. او در رشته‌ی علوم تربیتی در دانشگاه تحصیل کرد و پس از آن هم سال‌ها به معلمی پرداخت، همان‌طور که اشاره شد چه آن هنگام که در کسوت یکی از اعضای حزب توده فعالیت داشت و چه زمانی که به انشعابیون نیروی سوم پیوست، از جمله چهره‎های شاخص و شناخته شده نبود. در حوالی دهه‌ی ۵۰ چند سالی را به‌طور متمرکز به کار ادب پرداخت که حاصل آن دو مجموعه داستان بود به نام‌های گاهواره (۱۳۵۲) و عقیقه (۱۳۵۵) که هیچ یک به لحاظ ادبی کاری شاخص به‌شمار نمی‌آیند. در همین سال‌ها انتشارات رواق را هم بنیان نهاد که دوام چندانی پیدا نکرد. بعد از انقلاب در قلمرو ادبیات داستانی کار در خور تأملی ارائه نکرد، جز تصحیح کتاب «طوطی‌نامه» و البته نوشتن «از چشم برادر» که معروف‎ترین کتاب او محسوب می‌شود. در این سال‌ها با جریان فرهنگی دولتی نزدیکی داشت و هر چند گاه یک‌بار در محافل و رسانه‎ها حضوری البته نه چندان پررنگ می‎یافت. دهه‌ی پایانی عمرش را در تنهایی و فراموش‌شدگی کامل سپری کرد و سرانجام در ۱۴ آذر ماه ۱۳۸۹ بر اثر عفونت ریوی درگذشت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

شمس آل احمد در سالهای اول بعد از انقلاب، چندی هم سفیر جمهوری اسلامی ایران در کوبا بود.
در شرح زندگی او که این روزها اینجا و آنجا منتشر شده ندیده ام به این مورد اشاره ای بشود.

-- یاور ، Dec 9, 2010 در ساعت 03:55 PM