رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > نمایشگاه همزمان دو زن ایرانی در نیویورک | ||
نمایشگاه همزمان دو زن ایرانی در نیویورکپانتهآ بهرامیpantea.bahrami@yahoo.comاز ماه نوامبر سال جاری دو نمایشگاه بهطور همزمان به نام «درهمآمیختگی» و «داستانسرایی ادامه دارد» در نگارخانهی لیلا تقینیا میلانی هلر در شهر نیویورک گشایش یافته است که تا ۲۱ دسامبر ادامه خواهد داشت.
هنرمندان هر دو نمایشگاه و هم صاحب نگارخانه زن هستند و به نظر میرسد که زنان ایرانی جای پای خود را در هنرهای تجسمی محکم کردهاند.
نمایشگاه «درهم ریختگی» ترکیبی است از نقاشیهای آبستره؛ خط- نقاشیهایی که در چرخشی بینهایت از مرکز نقاشی به حالت سیال و دایرهوار درمیآیند. حروف فارسی نه در پیوند معنایی بلکه در حرکتی در فرم نمود پیدا میکنند. در همهی این ۱۲ نقاشی رنگهای آبی و فیروزهای که مایههایی از سبز را نیز به همراه دارند در جریانی سیال به روی بوم پاشیده شدهاند. پوران جینچی، سه دهه است که ایران را ترک گفته. او در ایران در رشتهی مهندسی راه و ساختمان تحصیل کرده و شاید این نظم دقیق در آثار وی از این پیشینهی تحصیلی سرچشمه گرفته باشد. وی در برونمرز در دانشگاه کالیفرنیا به تحصیل نقاشی پرداخت.
این هنرمند نقاش در مورد نمایشگاه «درهم آمیختگی» میگوید: نقاشیهایی که حرکتشان بیشتر مثل دایره میماند، برای من نظم را متجسم میکنند. آنها که درحال چرخش نیستند و از مرکز دور میشوند نظم کمتری دارند. چرا نظم و بینظمی جهان برای شما اهمیت دارد؟ فکر میکنم برای همه مهم است، بدون نظم مشکل است که دنیا بچرخد. تکنیک کارم لایههای خط- نقاشی روی همدیگر است. فقط وقتی کالیگرافی را مینویسم زاویهی آن را تغییر میدهم. بوم را روی زمین و یا روی میز میگذارم تا بتوانم روی آن بچرخم و کنترل داشته باشم.
آیا زندگی شما از طریق فعالیت هنری تامین میشود؟ کارهای شما را چه کسانی میخرند؟ بله، در عرض این سه سال اخیر ایرانیها هم میخرند. پیش از این آمریکاییها، آسیاییها و اروپاییها میخریدند. فکر میکنید، چه اتفاقی در دریافت ایرانیها از آثار هنری افتاده که باعث شده تا به گفتهی شما در دو سه سال اخیر آثار هنرمندان ایرانی را بخرند؟
یک بازار هنری ایجاد شده و به این دلیل ایرانیها بیشتر به این زمینه علاقهمند شدهاند. لیلا تقینیا میلانی هلر، صاحب نگارخانه در مورد نمایشگاه «درهم ریختگی» میگوید: «پوران جینچی یکی از بهترین هنرمندان ماست که خط را چنان در نقاشی آمیخته که وقتی شما نگاه میکنید، فکر میکنید که این حروف مانند درویشها شروع به چرخش کردهاند.» ادامهی داستانسرایی نمایشگاه دوم با عنوان «داستان سرایی ادامه دارد»، تعدادی از آثار افسون، هنرمند ایرانی مقیم لندن را دربرگرفته است. آثار این هنرمند کولاژهایی هستند که به تاریخ معاصر یکصدسال گذشته نگاه میکنند.
جذابیت کار افسون درشخصیتپردازی و به تصویر کشیدن شخصیتهاست؛ آنها که برای بسیاری نوستالژیک شدهاند و به خاطرهها پیوستهاند ولی از خاطر نرفتهاند. افسون فارغالتحصیل رشتهی فیلمسازی است، اما پس از پایان یافتن دورهی تحصیلات به کلی آن رشته را کنار گذاشت و رویکرد هنرهای تجسمی را برگزید. وی شخصیتهای گوناگونی را در تابلوهای خود کنار هم گذاشته است؛ از مصدق، ستارخان، باقرخان، ناصرالدینشاه، محمدرضا پهلوی و فرح دیبا گرفته تا محمدعلی کلی، گوگوش، تختی، فروغ و شیرین نشاط. مبنای این گزینشها یک پرسش کلیدی از دوستان و اطرافیان خود بهطور ناگهانی بوده است بدون اینکه فرصت داشته باشند به آن فکر کنند: سمبل کشور ایران کیست؟ افسون میگوید: «شخصیت منتخب خودم، فروع فزخزاد است. مادرم، من و خواهرم را با شعر فروغ بزرگ کرد و من خودم عاشق شعر هستم. فروغ برای من سمبل یک زن فمینیست ایرانی است. فروغ هویت خودش را عوض نکرد و مثلاً از این نمیترسید که احساساتش به ویژه احساسات جنسیاش را نشان دهد. در آن دوران که میخواست شعرهایش را چاپ کند مجلهها نمیخواستند آثارش را چاپ کنند و میگفتند، ما این اشعار را به اسم یک زن چاپ نمیکنیم. یک زن امکان ندارد چنین احساساتی داشته باشد. فقط یک مرد میتواند چنین احساساتی داشته باشد. رویکرد او مسئلهی مهمی برای زن ایرانی است.»
درمورد شخصیتهای سیاسی ایران نیز چند اثر از شخصیتهایی چون ستارخان و باقرخان و مصدق در نمایشگاه به چشم میخورد. افسون در این زمینه نیز توضیح میدهد: «ستارخان و باقرخان انتخاب خودم بود، ایران کشوری است که افت و خیز در آن زیاد بوده است. دو مرد عامی و تقریباً بیسواد، با چماق و تفنگهای دستساز از یک شهر راه افتادند و آمدند به تهران و کشور را به طرف مشروطه سوق دادند. اولین کشوری که در آسیا به مشروطه رسید، ایران بود. حتی قبل از ژاپن کشور ما بود که مشروطه داشت. مصدق شخصیت مورد علاقهی خیلیهاست. هیچوقت ایدهی خودش را عوض نکرد. حرفی که میزد همان بود. در زمینه و پشت مصدق از سر قندهای ایران، استفاده کردم. وقتی که قند میخریدیم این سرقندها با آن میآمد. انگلیسیها نمیخواستند که ایرانیها نیشکر بکارند. اولین جنگ، جنگ نیشکر بود. جنگ دوم جنگ نفت بود که همهی ما آن را میشناسیم. نشانههای نفتی و نیشکر را در پشت و زمینهی پرترهی مصدق آوردهام.
شخصیت محبوب دیگر گوگوش است، ما از بچگی با گوگوش بزرگ شدهایم و گوگوش همینطور در زندگی ما ادامه دارد. گذشتهی خودمان را در گوگوش میبینیم. ما از سن کم با او بزرگ شدیم. در اینجا سه عکس از گوگوش است. گوگوش با موهای بلند و تیپیکال ایرانی و پشت و زمینه هم یک کاست قدیمی که از ایران با خودم آوردم. ترانهی «برگرد بیا دوباره گل پشت و رو نداره». بعد موهایش را کوتاه و گوگوشی زد. در زمینهای از طرح قالی از چهرهی او استفاده کردهام، چون آن موقع میگفتند بیا روی قالی برقص. با این موهای کوتاه عکس بهروز وثوقی را هم روی یقهاش زده بود. چون در آن دوران با هم دوست بودند. آخرین گوگوش، گوگوش با چهرهای اروپایی است موهایی رنگ شده. یک تمبر قدیمی پشت این کار به عنوان زمینه هست که نوشته رز ایران. گوگوش تقریباً رز ایران بود. تمبرها هم قدیمی است. خودم یک کلکسیون تمبر دارم و معمولاً از آنها برای کارهایم استفاده میکنم.
در مورد تختی چیزی نمیدانستم. خیلی راجع به او مطالعه کردم. یک تابستان در مورد او خواندم. آدم جوانمردی بود و خیلی از مردهای ایرانی با او همذات پنداری میکنند، تختی از لحاظ فیزیکی آدم قویای بود و به آدمهای ضعیف خیلی کمک میکرد. او سمبل مرد خوب ایرانی است.» داستان شخصیتها لیلا تقینیا میلانی هلر، توانایی افسون در آثارش را داستانسرایی او در هنرهای تجسمی میداند و ادامه میدهد: کار افسون فوقالعاده است. کارش داستانگویی است. یک شخصیت مهم را برمیدارد و دربارهی آن داستان درست میکند. کدام یکی از این شخصیتها برای شما برجسته است؟ آنچه مرا به گریه انداخت یکی تختی بود و یکی گوگوش. خوب گوگوش گذشته و بچگی سختی داشته. پدر و مادرش او را ول کرده بودند. من داستانهای او را در مجلهها وقتی بچه بودم، میخواندم و گریه میکردم. تختی هم وقتی رفت مدال طلا را در المپیک گرفت باعث افتخار همگی ما بود ولی جوانمردی بود که زندگیاش پایان غمگینی داشت. وقتی آدم در مملکت خودش نیست سعی میکند قوی باشد. سعی میکند به روی خودش نیاورد ولی گاهی یک اتفاقهایی در زندگی میافتد که تمام آن احساسات گذشتهی آدم را رو میآورد. این دوتا کار مرا خیلی تکان داد. یاد پدربزرگ و مادربزرگم و آن خانهی قدیمیمان افتادم. ما هرکدام به یک گوشهای پرتاب شدهایم و سعی میکنیم زندگی کنیم ولی قلبمان و احساساتمان هنوز ایرانی است. هرچند سالی هم که در بیرون مرزها باشیم بازهم ایرانی هستیم.
بازسازی گذشته فرم همهی آثار نمایش داده شده در نمایشگاه «داستانسرایی ادامه دارد»، کولاژی با فرم واحد است. یک پرتره در جلوی کار و در زمینه، دکمه، تمبر و پارچههای قدیمی. او در زمینهی فرم کار خویش با فاصلهگیری از تکنیک کامپیوتر میگوید: «من هیچوقت با کامپیوتر کار نمیکنم، چون هر کسی میتواند فتوشاپ یاد بگیرد و همهچیز درست کند. من با مدل قدیمی کار میکنم. همهی عکسها را در آتلیهام روی زمین میگذارم. دانهدانه انتخاب میکنم و با قیچی و چسب اول لایهی پشت را میگذارم و اینها را اسکن میکنم بعد لایههای بعدی را میگذارم و اسکن میکنم و لایهی آخر پرتره را اضافه میکنم. گاهی چهاربار اسکن میکنم و آخرین لایه که کاملاً درست شد، اسکن و چاپ میشود. افسون دو فرزند دارد و با دخترش پرژیا و پسرش سیروس در لندن زندگی میکند. او میگوید که هفتهای هفتروز کار میکند و اگر آدم چیزی را بخواهد به آن میرسد. فکر میکنید آیا هنرمند باید نسبت به مسائل اجتماعی حساس باشد؟ شما باید با خودتان صادق باشید. اگر شما حقیقت را نمیگویید تماشاگران میدانند و میفهمند که دروغ میگویید. کار هنری باید از قلبتان بیاید. اگر کارتان، شخصی، اجتماعی یا سیاسی است همهاش مثبت است. کارهای من شخصی است. ایدهی کار من این است که من به عنوان فردی که گذشتهام را ازدست دادهام، تنها میتوانم با درست کردن گذشته آن را برگردانم و به دست بیاورم؛ آنهم با کار هنری. بچگیام را از دست دادهام و الان یک زن میانسالم. به گذشته و بچگیهایم و به بهترین دوران زندگیام در ایران خیلی فکر میکنم. دوست دارم به آن دوران برگردم و چون نمیتوانم، مرتب آن را از زاویهی هنری بازسازی میکنم. |
نظرهای خوانندگان
اینا چیه دیگه؟ رادیو زمانه هم دیگه شورش رو در اورده. هر چی دستش میرسه بعنوان هنر میذاره اینجا. بقول دوستم در نیویورک اونقدر گالری زیاده که هرکس میتونه هنرمند بشه. اگه یک قوطی کبریت دستت بگیری و توی راسته گالری ها وایسی یک عالمه آدم می ایستن به تماشات بی مشتری نمی مونی فرذاش هم اگه بخوای سر از یه گالری در می آری البته باید پول کرایه گالری رو داشته باشی.
-- بدون نام ، Dec 8, 2010 در ساعت 03:15 PMمن عاشق کارهای افسونم. کارهای ايشون تازه وخلاقيتشون بی اندازه ست. من به اين هنرمند عزيز افتخار می کنم
-- با نام ، Dec 11, 2010 در ساعت 03:15 PM