رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > «رقص مرا رها کرد» | ||
«رقص مرا رها کرد»ایرج ادیبزادهدر فرهنگنامهها رقص یکی از هنرهای هفتگانه توصیف شده است. واژهی رقص به حرکتهای انسانی برای بیان یک حالت گفته میشود و رقصنده کسی است که به انجام هنر رقص میپردازد.در فرهنگ معاصر ایران، به کسانی که به این هنر روی میآوردند، رقاص میگفتند که البته بار منفی داشت. در حالی که رقص نزد اقوام مختلف ایرانی، از بلوچ، آذری و کرد گرفته تا گیلانی و مازندرانی، نوعی فرهنگ بومی است و از اهمیت زیادی برخوردار است.
نخستین فرهنگستان رقص در غرب، در قرن شانزدهم و در سال ۱۳۶۱، در پاریس بهوجود آمد و امروزه رقص جزو علوم دانشگاهی و علوم انسانی محسوب میشود و بسیاری از رقصندهها از احترام و شهرت ویژهی جهانی برخوردارند.به تازگی ایرانیان مقیم در پاریس، به لطف «انجمن فرهنگ آزاد»، با یک هنرمند جوان رقصنده، سحر دهقان، آشنا شدند. سحر دهقان در ایران متولد شده، در پاریس رشد کرده، دورههای تئوری موسیقی و پیانو را گذرانده و برای فراگرفتن رقص هندی، به هند و امریکا رفته است. او در جشنوارههای مهم جهانی شرکت کرده و در حال حاضر از همکاران شاهرخ مشکینقلم، هنرمند توانای رقص و تئاتر در پاریس است. سحر دهقان در گفتوگویی با زمانه، از آغاز گرایش خود به رقص و هنر میگوید. سحر دهقان: در ایران، زمانی که بچه بودم در میهمانیها با مثلاً خواهرهای مادربزرگم که آذری بودند، میرقصیدم و موزیک گوش میدادم. بعد بیشتر علاقهمند شدم و هم رقصهای ایرانی را بیشتر یاد گرفتم. بعد از آمدن به فرانسه، کمی رقص باله کار کردم، اما بیشتر رقصهای مدرن، آفریقایی و ... را آموختم. بعد از اینکه علاقهمند شدم که رقص را به عنوان یک حرفه ببینم و خواستم روی آن بیشتر کار کنم، به مدت هشت سال روی رقص کلاسیک هندی کار کردم. همچنین رقص سما و کمی هم رقص فلامینکو را آموختم. سپس دوباره به رقصهای محلی ایران برگشتم و با گروهی در امریکا، به نام ««جادهی ابریشم» حدود هفت، هشت سال کار کردم. در این مدت، تمام رقصهای محلی ایران، از رقص شیرازی تا خراسانی و بندری و همچنین رقصهای تاجیکی، ازبکی و افغانی را کار کردم. حدود چهارسال هم هست که با ارمنیها کار میکنم. به نظر من، ارمنیهایی که در ایران بودند، خیلی توانستند از رقص ایرانی نگهداری کنند و خودشان هم در رقصهایشان خیلی حالت مینیاتوری دارند. این حالتها را از مینیاتورهای ایرانی میتوان الهام گرفت. ارمنیها توانستند از آن نگهداری کنند و واقعاً در این زمینه پیشرفت کردهاند. سحر دهقان به هنرش عشق میورزد. رقص برای او یک حرفه است. حرفهای هیجانانگیز که تمام زندگی او را در خود گرفته است.
- دلم میخواهد بگویم که رقصندهی حرفهای هستم؛ فقط برای اینکه بتوانم قبول کنم که این یک نوع کار و حرفهی جدی است و واقعاً باید برای آن زحمت کشید. همانقدر که برای کارهای دیگر باید زحمت کشید. مردم از صبح تا شب به سر کار میروند و برایشان چیز سختی است. باید زحمت بکشند و روز بهروز پیشرفت کنند و به جایی برسند که دلشان میخواهد برسند. من هم رقص را اینطوری میبینم. اصلاً به عنوان تفریح نمیبینم. خیلی روی آن کار میکنم. به غیر از ساعتهایی که به استودیوی رقص میروم که واقعاً خودم با بدنم برقصم، جدا از آن، کلی باید کلاس بروم، کلی باید درس بخوانم، کتاب بخوانم، شعر مناسب پیدا کنم، متولوژیهایی پیدا کنم که برایم جذاب باشند و بخواهم روی آنها کار کنم و ... این هنرمند جوان در دانشگاه سوربون پاریس، با اجرای رقص روی شعرهای «خون و خاکستر» از نادر نادرپور و «صدای پای آب» از سهراب سپهری، تلفیقی زیبا از موسیقی، رقص و ادبیات ایران را بر صحنه مجسم کرد. - درواقع آخرین برنامهای که تا به امروز اجرا کردم در دانشگاه سوربون پاریس بود. در آنجا کاری روی شعرهای نادر نادرپور و سهراب سپهری انجام دادم. برای این اجرا، سه ماه تمام به خواندن شعرهای این دو شاعر مشغول شدم. فقط برای اینکه بتوانم شعر مناسب را انتخاب کنم. از نادرپور «خون و خاکستر» و از سپهری «صدای پای آب» را انتخاب کردم. سحر دهقان تنها یک رقصنده نیست. او پژوهشگر و جستوجوگر نیز هست. برای اینکه به همین دو شعر نادر نادرپور و سهراب سپهری جان بدهد و عمق اندیشهی دو شاعر بزرگ ایرانی را دریابد، برای مدت سه ماه، با آثار این دو شاعر ایرانی زندگی کرده است. - برای خواندن و هضم کردن شعر، واقعاً آدم به زمان و آرامش نیاز دارد. من به نپال رفته بودم. یکماه در هیمالیا با یک کولهپشتی و این دو کتاب، تنها بودم. شعرها را میخواندم و روی آنها کار میکردم که ببینم چگونه میتوانم آنها را تفسیر کنم. بعد موزیکها را انتخاب کردم. برای شعر نادرپور، به خاطر غمناکی آن، موزیک باخjohann Sebastien Bach را انتخاب کردم. برای سهراب سپهری نیز یک موزیک کلاسیک فرانسوی از yann Tiersen انتخاب کردم. این رقصندهی هنرمند ایرانی، «خون و خاکستر» نادر نادرپور را شعری دردناک میداند و موسیقیای که برای تجسم بخشیدن به آن انتخاب کرده، قطعهای از سباستین باخ، موسیقیدان نامدار آلمانی اواخر قرن شانزدهم است. - شعر «خون و خاکستر» نادرپور برای من خیلی دردناک و معترض و تندخو بود. میخواستم آن را به شکل حالت تجاوز نشان بدهم و تمام الهام خود را از یک مجسمهساز ایتالیایی به نام Giambologna گرفتم. تنها روی صحنه بودید؟ بله؛ نام این مجسمه هم The Rape of the Sabine است. من به فلورانس رفتم، فقط به این خاطر که خود این مجسمه را ببینم، از آن طراحی کنم و ببینم چگونه میتوانم از روی آن رقص مناسب را طراحی کنم. آن را به موزیک باخ وصل کردم که ببینم چگونه میتوانم با آن برقصم. با ایده و تصویری که در سرم داشتم؛ شعر، دکلمه، موزیک و همزمان رقص. هنگام اجرا هم چشمهایم را بستم و در تاریکی کامل رقصیدم.
بعد که به شعر سهراب سپهری، به صدای پای آب رسید، اتفاقاً چشمهایم را باز کردم. از آن قسمت شعر که میگوید: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. از اینجا رقص بیشتر توی نور بود و بیشتر امید داشت و به سمت انرژی مثبت، فکرهای مثبتتر و آزادی رفت. سحر دهقان برای فروغ فرخزاد اهمیت ویژهای قائل است. این شاعر برای او هم از نظر شخصیتی و هم از نظر اهمیت شعرهایی که سروده، الهامبخش و سرمشق است. - چهارسال پیش در برنامهی «رقص برای آزادی» که با شاهرخ مشکین قلم اجرا کردیم، روی شعر «آیههای زمینی» فروغ فرخزاد کار کردم که ایدهاش از خود شاهرخ بود. بعد برای برنامهی «برزخ» در امریکا و کانادا نیز این اجرا را داشتیم. برای من خیلی جذاب بود. چون فروغ فرخزاد شخصیت خیلی مهمی در تاریخ ما است. سحر دهقان در یکی از نمایشهای خود با چادر سیاه به صحنه میآید و بعد در جریان رقص، چادر سیاه را پاره میکند که به گفتهی خود او نماد شکستن قفس است. - این اجرا برای من یک چیز بسیار خصوصی بود. در کل راجع به تاریکی بود. اینکه انسان در قفس باشد و توی چادر باشد. نه فقط چادر که توی پارچه و قفس باشد. یک حالت خفگی که انسان نمیتواند نفس بکشد و آزادی ندارد. خود من شخصاً در زندگیام این احساس را داشتهام که یک پرندهی کوچولو توی قفس بودم و توانستم از راه رقص از این قفس بیرون بیایم. رقص برای من سمبل چنین مفهومی بود. سحر دهقان به رقص «سما» علاقهی ویژهای دارد. در مراسمی که به مناسبت بزرگداشت مولانا در قونیه برپا شد، او یکی از رقصندههای سما بود. اگر برای مولانا و پیروان او، سما یا رقص صوفی مسیری به سوی بهشت است، سحر دهقان آن را رقص طبیعت میداند. - برای من رقص سما، از بچهگی پدیدهی جالبی بوده است. نه تنها بهخاطر اینکه رقصی عرفانی است که خود آن هم خیلی جالب است. من همیشه به شعرهای مولانا علاقه داشتهام. همیشه پدربزرگم برای من شعرهای مولانا را میخواند که برای من خیلی جذاب بود. همیشه میخواستم بیشتر بخوانم. بزرگتر هم که شدم، بیشتر خواندم و در کل به موزیک صوفی خیلی علاقه دارم.
اما بهغیر از اینها، سما برای من یک رقص طبیعت است. هارمونیای است که تمام انرژیهای جهان را به همدیگر میرساند. حرکتی که خود کرهی زمین میکند، حرکتی که کرههای دیگر دور کرهی زمین میکنند، همه در یک دایره است و میچرخد و تمام انرژیهایی که دورو برما هستند، اتمها، تمام چیزهای طبیعی، همه در حالت چرخش هستند. اینکه آدم بتواند در این چرخ بیفتد و همزمان با تمام طبیعت بچرخد، به هارمونی نزدیکتر میشود. به خاطر اینکه در حالت طبیعیمان فرو میرویم. حیف است که امروز به ماشین تبدیل شدهایم و حرکت نمیکنیم. همهاش پشت کامپیوتر مینشینیم و یادمان میرود که ما انسان هستیم و احتیاج داریم به انسانیتمان برسیم. سحر دهقان در برنامهی آیندهاش میخواهد نخستین رقصندهی ایرانی باشد که در نقش شهرزاد، پرنسس ایرانی، در سویت شهرزاد، اثر ماندگار و زیبای ریمسکی کورساکف ظاهر میشود. - در حال حاضر دارم روی نقشی که برایم خیلی مهم است و بازی آن برایم افتخاری است، کار میکنم. این نقش، نقش شهرزاد در بالهی ریمسکی کورساکف است که نقش بسیار بزرگی در دنیای رقص است. تاکنون تمام رقصندههایی که این نقش را بازی کردهاند، همیشه یا اروپایی بودهاند و یا امریکایی و به نظر من، حیف بود که تا بهحال خود ایرانیها این نقش را بازی نکرده بودند. چون شهرزاد یک پرنسس ایرانی است. برای من واقعاً افتخاری است که دارم روی این نقش کار میکنم. |
نظرهای خوانندگان
خانم دهقان کره های دیگر دور زمین نمیگردند، کره های دیگر همراه با زمین به دور خورشید میگردند.
-- مینو دهقان ، Nov 29, 2010 در ساعت 11:00 AM