رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > کمال خاک و آتش | ||
کمال خاک و آتشایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com«مروری بر تاریخ هنر سرامیک و ارتباط آن با سرامیکهای چین و مصر»، عنوان سخنرانی خانم منیر رفوگران هنرمند ایرانی ساکن پاریس بود که در انجمن فرهنگ آزاد برپا شد.
این هنرمند همراه با سخنان خود اسلایدهایی از مهمترین و قدیمیترین ساختههای هنر بشری را نمایش داد که از آغاز کار سفالگری تاکنون همچنان پایدار مانده است. اگرچه این چینیها بودند که نزدیک به هزارهی چهارم پیش از میلاد به ساختن سفال و سپس لعابگری آن پرداختند، اما مردم سرزمین ایران هم به دلیل موقعیت ویژهی جغرافیایی و قرارگرفتن بر سر شاهراه تمدنها، نه تنها در شمار نخستین سازندگان آثار سفالی بودند، بلکه از چیرهدستترین آنها بهشمار میرفتند. نخستین نشانههای این هنر در کاوشهای باستان شناسی چغازنبیل، شوش و نیز در تزئینات کاخ تخت جمشید بهدست آمده است. منیر رفوگران که در این سالها آثار ارزندهای از سرامیک- که در فرانسه «پورسلین» porcelaine نامیده میشود- ساخته است، در پایان سخنرانی خود به آمدن به کشور فرانسه و چگونگی پرداختن به هنر سرامیک گفت. من از سال ۱۹۸۱ اینجا کار کردهام. سال ۱۹۷۶ با خانوادهام به اینجا آمدم و سه چهار سالی برای استقرار طول کشید و از سال ۱۹۸۱ شروع به کار نقاشی کردم. البته در ایران نزد استاد پتگر دو سالی کار کرده بودم، ولی خب هیچ ربطی به نقاشی روی سرامیک نداشت. یعنی این نوع را نمیشناختم، ولی در اینجا آن را پیدا کردم و از سال ۱۹۸۱ شروع به کار کردم و سال ۱۹۸۵ شروع به فرستادن کارهایم کردم.
سالهای اول کارهای اروپایی میکردم، بعد نمیدانم چه چیزی باعث شد که به این سمت گرایش پیدا کنم. آیا ریشهها بود؟ نمیدانم. بههرحال یک حس ناخودآگاه من را وادار کرد که در زمینهی نشانهها و نقشهای ایرانی کار کنم. برای این که ریشهها آن قدر قوی بودند و آن قدر این گنجینه گرانبها بود که فکر کردم چرا نه؟ بسیار هم جالب است. از آن زمان به بعد، یعنی در سالهای ۸۶ـ ۱۹۸۵ دیگر گرایشم به سمت کارهای ایرانی رفت؛ از هرکاری و از هر دورهای. برایم فرق نمیکرد. لذت میبردم و بهعنوان ریشهی خودم به آن نگاه میکردم و آن را روی سرامیک میآوردم. به نظر خودم که هرجا رفتهام این کارها درخشیدهاند. بهخاطر این که کسی این کار را پیش از این نکرده بود. او تفاوت کار خود را با هنرمندان کاشیگر ایران، بهویژه آنها که کاشیکاریهای هنرمندانهی مساجد قدیمی و تاریخی ایران را بهوجود آوردهاند، شرح میدهد: به عنوان نمونه، کاشیکاریهای مسجد شیخ لطفالله از نظر خمیر چیز دیگری است. این سرامیک است. من خودم سرامیک را نمیسازم، دکور روی سرامیک را میسازم. یعنی سرامیک سفید آماده را میگیرم. پرسولن بالاترین و پیچیدهترین و زیباترین خمیر از ردهی سرامیک است. در نتیجه بهتر دیدم از ظرفهای بهترین استفاده کنم و از نقشهای بهترین، شاید بتوانم بهترینها را ارائه دهم. این هنرمند در سخنرانی خود نقل قولی داشت از پل والری شاعر و نویسندهی نامدار فرانسوی که به ستایش هنر سرامیک پرداخته است: پل والری که میدانید، خودش در عین حالی که نویسنده بود، شاعر و نقاش هم بود. پس کسی که این حرف را میزند و خودش هم با نقاشی تماس و آشنایی داشته، حتما با این کار هم آشنایی داشته است. او مینویسد: «در میان همهی هنرها حادثهانگیزترین آنها را هنری میشناسم که نشانی از آتش داشته باشد.» بسیار زیبا گفته است. به دلیل این که یک سرامیک با آتش کامل میشود. خمیری است از خاک رس که با آب درست میشود، شکل میگیرد و با آتش درجهی ۱۲۰۰ به کمال میرسد. اگر آتش نباشد یک تکه گل است. بنابراین سرامیک از خاک و آتش ساخته میشود. اگر آتش نباشد که دیگر نمیشود اسمش را سرامیک گذاشت. خمیری که در چین به آن دست پیدا کردند، خمیری بود که اسمش را پرسولن گذاشتند. این خمیر از مشتقات بسیار زیادی تشکیل شده است. موضوعی که فراموش کردم بگویم این است که تا قرن هجدهم این خمیر چینی دست خود چینیها بود. اوایل قرن هیجده این خمیر از چین دزدیده شد و به اروپای قرن هیجده، به منطقهی ساکس آلمان و از آنجا به مایسن مانیفاکتور Meissen-manufacttur آلمان رسید. از آنجا هم به جاهای دیگری رفت که بسیار داستان جالبی دارد. خمیری که چینیها درست کردند، ارتباطی با خمیر سرامیک ایران نداشت. چرا؟ برای این که از مشتقات بیشتری استفاده کردند که در تاریخ نقاشی روی سرامیک مینویسند. مادهی اولیه این خمیر کائولن است که گویا از ایران به چین میرفته است. روی برخی از سرامیکهای ساختهی مینو رفوگران، شعرهای شاعران معاصر همانند فریدون مشیری و نادر نادرپور نقش بسته است. بهویژه شعر معروف «کوچه»ی فریدون مشیری که بسیار مورد توجه قرار گرفته است. نمیتوانم بگویم به چه علت. یک زمانی فکری به ذهن آدم میرسد و یا آدم شعری میخواند که آنچنان به دلش مینشیند که در خیال خودش آن را به صورت یک تابلو میبیند. فقط این سه یا چهار شعر بود که واقعاً برای من یک تابلو بودند. میدیدم که یک کوچه است، کسی سر این کوچه نشسته و به گذشتههایش میاندیشد و میگوید که در زمان گذشته چه بود و حال چه شده است. اتفاقاً نامهی بسیار زیبایی از مرحوم فریدون مشیری داشتم که مرا در این کار تشویق کرده بود. او نوشته بود که همه راجع به «کوچه»ی من نوشتند، گفتند و سرودند و آهنگ ساختند، ولی این بیشتر از همه به دل من نشست. خب این برای من یک جایزهی بزرگ بود.
عباس معیری: در همین جلسه از عباس معیری، استاد مینیاتور در پاریس پرسیدم: آیا میتوان بین همهی این هنرهای قدیمی و ویژهی ایرانی مثل سرامیک، نقاشهای ظریف و مینیاتورها رابطهای پیدا کرد؟ تمام عناصر هنری ایران در مجموع با هم رابطه دارند و در رابطه هستند. همان اندازه که خط با نقاشی مربوط است، همان اندازه هم نقاشی با سرامیک مربوط است. پایهی تمام این کارها نقش و طراحی و بعد رنگ است. این آثار از دیرباز جزئی از کل هستند و همه از آن کل بهوجود میآیند که مجموع آن را میتوانیم فرهنگ ایران بنامیم. خصوصاً که همیشه این تأثیرپذیریها بوده و ایشان هم خیلی خوب اشاره کردند به این مورد که از گذشتههای خیلی دور و طولانی همیشه رابطهی عجیبی بین این سه فرهنگ بوده است. یعنی بین فرهنگ ایرانی و فرهنگ چین همیشه بده بستان بوده است. چه در دورههای قبل از اسلام و چه بعد از آن. چون ما حتی در آثار و سرامیکهای ساسانی تأثیر چین را میبینیم و بالعکس. همین طور فرمهای ایرانی هم در آثار چینی بدون تأثیر نبوده و تأثیراتشان دیده میشود؛ همینطور تأثیر آثار مصری. ما وقتی به نقش برجستههای تخت جمشید نگاه میکنیم، میبینیم این تأثیرپذیری از مصر و بابل چقدر در آثار دوران هخامنشی هست. همینطور در آثار سرامیک و لعابکاریهایی که میکردند. بهترین آنها در زمان هخامنشیها اجرا شده است. در قصر شوش که واقعاً چشم را خیره میکند. متأسفانه ما از آنها در ایران نداریم یا اگر داریم کم داریم. بخش عمدهاش در موزهی لوور پاریس است. عباس معیری در پاسخ به اینکه این هنرها از کجا آمدهاند، میگوید: این هنرها متعلق به منطقهای است که مشرق زمین نامیده میشده است: نمیتوانم بگویم که همه در ایران بهوجود آمده است. ممکن است در جای دیگری بهوجود آمده باشد، ولی در ایران رشد کرده است. مثلاً در مورد آثاری که در تخت جمشید میبینیم، باید بگوییم که خیلی از بابل و آشور تأثیر پذیرفته، ولی این آثار در تخت جمشید به مراتب ظریفتر و پختهتر انجام شده است تا در آثار آشوری. اصلاً فرهنگ ایران و فرهنگ چین، مثل خواهر و برادر هستند. حال که به مینیاتور اشاره کردید، باید بگویم که در دورهی ایلخانان مغول وقتی که در تبریز بودند، رشیدالدین فضلالله که صدراعظم ایلخانان بود، تعدادی از هنرمندان چینی را به ایران آورد و در محلهای بهنام رشیدیه جا داد. رشیدیه محلهای است که در تبریز درست کرده بود و در آنجا هنرمندان، خطاطان و نقاشان همه با همدیگر کار میکردند. درواقع کارگاههای هنری درست کرده بودند. حرف آخر اینکه هنر سرامیک اکنون در دوران ما هم در ایران و هم در دیگر نقاط جهان طرفداران بسیار دارد. کارخانههای سازندهی سرامیک و کاشی و پورسلین، همهی ظروف مورد نیاز انسانها را با نقشها و طرحهای بسیار زیبا همراه ساختهاند و هنرمندان بزرگی در این زمینه پیدا شدهاند. منیر رفوگران یکی از آنها است که آثارش در نمایشگاههای مختلف هنری به نمایش درمیآیند. |