رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > نمایشگاه رقص نور در نیویورک | ||
نمایشگاه رقص نور در نیویورکپانتهآ بهرامیpantea.bahrami@yahoo.comشاهرخ مشکینقلم، از زمره نادر هنرمندان حرفهای ایرانی در برون مرز محسوب میشود. او زادهی سال ۱۹۶۷ است. پدرش میخواست که او پزشک شود، اما شاهرخ رقصندگی را پیشهی خود میکند و به نوعی تابوشکنی دست میزند.
شاهرخ مشکین قلم، بازیگر تئاتر، نمایشنامهنویس، طراح بالهی ایرانی و فرانسوی و همچنین عضو کمدی فرانسواز از سال ۲۰۰۵ است. انس این هنرمند با شعر و موسیقی به دوران کودکیاش بازمیگردد. کنجکاوی در شعر و ادبیات فارسی او را بر آن داشت که به کنکاش در پس شعرها و حسی بپردازد که او را به انعکاس آن مفاهیم در رقص میکشاند. شهرت شاهرخ مشکینقلم، بیشتر به واسطهی رقصی است که نه در پیکر بلکه در همهی سلولهای وجودش موج میزند. اینکه او در رقص سماع و در هنگامهی چرخش سر و پیکرش چه میبیند و چه حسی دارد، موضوع نمایشگاه عکسی است به نام «رقص نور» که هفتهی گذشته در نگارخانهی لیلا تقینیا میلانی هلر در نیویورک به نمایش درآمد.
هنگامهی درونی شاهرخ مشکینقلم، در مورد فرم آثار عکاسی به نمایش درآمده در این نمایشگاه میگوید: زمان طولانی است که عکاسی میکنم و چهاربار بیشتر نمایشگاه عکاسی نگذاشتهام. ده، پانزده سال پیش یک خانم ایتالیایی در حال تهیهی فیلمی در مورد حرکات بکر در فضا بود و از من فیلمبرداری میکرد. وی سئوال میکرد که من وقتی میچرخم چه میبینم؟ در یک اتاق تاریک بودیم که فقط با یک شمع روشن بود. من گفتم فقط نقاط نورانی میبینم. از آن به بعد به این ایده رسیدم که همهی اینها را مثل عکس ثبت کنم. همزمان که میرقصیدم دیافراگم را باز میگذاشتم و از نقاط نورانی عکاسی طولانی میکردم. بنابراین دوربین با من میچرخید. همهی عکسها انعکاس درون من در رقص و بیشتر در رقص سماع هستند. این فرمها و خطوط صرفاً اتفاقی هستند و آنها را من انتخاب نکردهام. بسته به حرکت دست من و نوسانش در افق روی عکس منعکس شدهاند. بنابراین این عکسها مستند هستند؟ این عکسها درون من هستند. هرکدام عکس مستقل هستند و نه بریده و نه حتی در فتوشاپ رتوش شدهاند. یعنی آن لحظه و اتفاق برای من آنقدر شگفتانگیز و زیبا بود که میخواستم همان رنگی که هستند بمانند. بسیاری در فضای سحر و فضای باز نزدیک چهار صبح عکسبرداری شدهاند. نور ستارهها و نور افق صبحگاهی که آبی است در آن ثبت شده. همه چیزش طبیعی است و دست نخورده. با وجود اینکه مدرن و عجیب و غریب به نظر میآیند.
خانم تقینیا و دوست عزیزم خانم انصاری، گفتند این آثار زیادی مدرن است و کاشکی روح خود را که برگرفته از شعرهایت هست، میتوانستی روی آنها بنویسی. این ایدهی پسندیده را گرفتم. هنر خطاطی پدر جد من که اصلا به این خاطر به او مشکینقلم میگفتند، به من نیز قدری به ارث رسیده است. سرودههای خودم را روی عکسها نگاشتهام. فقط ترسیم خط نیستند مثل نقاشی. خطوط رقص من و شعر من که از درون من در هنگامهی سماع بیرون آمده با هم آمیخته شدهاند و در آثاری که در این نمایشگاه میبینیم انعکاس پیدا کردهاند. یکی از شعرها مال هوشنگ ابتهاج است که برای قیام جوانان انقلابی آن دوران که خونخواهی میکردند، در ابتدای انقلاب سروده شده است. من پاسخی به آن شعر برای جوانان این دوره که ایدههاشان کاملاً متفاوت هست و صلحطلب هستند، در همان نظم و ترکیب و قافیه و وزن سرودهام. شعرها، نوعی بازی با دادههای امروزی هم هستند. نام «ندا» و «سهراب» نیز در آنها هست؛ سهرابهایی که به دست بیخردی پدرانشان، رستمها شهید میشوند: «ندای دوستی جای نبرد است دلا این یادگار خون سرد است.»
بقیهی شعرها نمایانگر حالاتی است که خودم داشتم. مثلاً در یک قطار مسدود بودم و نمیتوانستم برقصم و شور سماع داشتم. پس آن شور سماع را نوشتم. برخی هم متعلق به دورههای مالیخویاییام هست که هرکدام با تابلوهایی ترکیب شدهاند و همان فضا را تداعی می کنند. سرودهها را روی عکسها خطاطی کردهام. کفن سیاه سوزی ضیایی، یکی از همکاران کارگاه هنری نکیسا است که آثار شاهرخ را منتشر و همراهی میکند. او ابتدا در مورد نمایشگاه عکاسی و سپس در مورد انگیزهی همکاری و فعالیتهایش میگوید: فعالیتهای ما رقص و تئاتر فارسی هست؛ مثل کفن سیاه که در مورد حجاب در ایران است و از شعرهای میرزاده عشقی است. شاهرخ ۳۰۰ بیت شعر فارسی را از حفظ میخواند و ما یک سال این تئاتر را دراروپا و آمریکا اجرا کردیم و اسمش آلبوم هفت شعر است. تلاش داریم بیشتر فعالیتها را از فیزیکی به فعالیت فکری و روشنفکری تبدیل کنیم؛ چون او هر دو ویژگی را دارد.
چه شد که با شاهرخ مشکین قلم همکار شدید؟ من استاد دانشگاه در پاریس بودم و خسته شده بودم. میخواستم کارم را عوض کنم. قبلاً در ایران در تلویزیون کار میکردم. ششسال پیش یکبار به شاهرخ که دوست خانوادگیمان بود گفتم میخواهم دوباره به کار قبلیام که گویندگی تلویزیون بود برگردم. او یک هفته بعد به من زنگ زد و گفت بیا باهم یک قهوه بخوریم. گفت بیا با من کار کن. کجا میخواهی بروی کار تلویزیون بکنی؟ تو دوست مادر من هستی و ما همدیگر را میشناسیم. یک ششماهی به هم وقت دادیم چون کار با دوستی فرق میکند. بعد متوجه شدیم میتوانیم با هم کار کنیم و از آن زمان به بعد دیگر با هم کار میکنیم. نگاهی به سماع دربارهی زمان پیدایش مجلس سماع، اطلاع دقیقی در دست نیست. بنابر تاریخ خانقاه ایران، سماع سابقهای مذهبی و غیر اسلامی داشته و از زمانهای بسیار دور در پرستشگاهها مورد استفاده واقع میشده و به شنوندگان رقت قلب میبخشیده است. (تاریخ خانقاه ایران ص ۴۲۹) در آن زمانهای دور، مجلس سماع عبارت بود از یک محفل شعرخوانی که به وسیلهی خواننده یا جمعی از خوانندگان خوشآواز اجرا میشد. صوفیان با حالت و زمینهای که داشتند تحت تأثیر صوت خوش و پرمعنی کلام خوانندگان قرار میگرفتند و به پایکوبی میپرداختند. پس از آن رفته رفته برای تحریک و تأثیر بیشتر از نی و دف هم استفاده میکردند. این مجالس سماع، به سبب علاقهی صوفیان پیوسته تشکیل میشدند و در همهجا رواج داشتند.
در تمام مراکز صوفیانه، از قرن چهارم به بعد، برای سماع که به قول مولانا «بزم با خدا»، «بزم معنوی»، «معرکهای روحانی» و «سماع مقدس» خوانده میشد، سماعخانههایی با شکل خاص بنا کردند. نواقص این محل با گذشت زمان، برطرف شد و به صورت ایدهآلی درآمد. شاهرخ مشکین قلم در مورد معنای فلسفی سماع میگوید: «من با معنای امروز که از آن استفاده و سوء استفاده میشود کاری ندارم و هرجا که چهرهی دینی میگیرد، از آن زده میشوم و با آن مخالفم. دلم نمیخواهد از صوفیگری و عرفان صحبت کنم چون این حالت بسیار خصوصی است. عرفان اگر ترکیب شده با دین است، من روی همان سماع، خودم را به دار میکشم، روی اذان موذنزادهی اردبیلی خود را به دار میکشم بهخاطر اینکه حس میکنم از اسم دیانت سوء استفاده میشود برای اینکه مردم را هلاک و جوانان را تحریم کنند. در این خفقان آنان را به اسم دین و دیانت و اذان به زندان میاندازند.»
هنر و تعهد در سال ۱۹۸۴، شاهرخ مشکین قلم به فرانسه رفت و در رشتههای تاریخ هنر و تئاتر به تحصیل پرداخت. او درمورد تعهد هنرمند نسبت به مسائل جامعه میگوید: «در جامعهی ما هنر تحریم شده و هنرمندان نمیتوانند حضور زندهای داشته باشند. اول انقلاب، نه نوازندهی سنتی میتوانست کار کند و نه نوازندهی مدرن. آنها را میگرفتند و شلاق میزدند و سازشان را میگرفتند. برایشان فرق نمیکرد سه تار باشد یا گیتار. به هر صورت اینها نمادهایی بودند که جمهوری اسلامی با آنها مخالف بود. بنابراین من بر این عقیده بودم در جامعهای که هنر از بودن محروم است، هنرمند کار سیاسی انجام میدهد. شاید خود خبر ندارد، اما خودبهخود متعهد است. بعدها فکر کردند که درها باز شده است. همهی کسانی که موسیقی پاپ را در ایران انجام میدهند کار سیاسی میکنند. حتی اگر شعر مبتذل و عاشقانه هم باشد یک کار متعهد است؛ بهخاطر ممنوعیت آن. حالا از درجات پررنگتر آن مثل تئاتر و سینما صحبت نمیکنم. چون خودشان هم میدانند چه میکنند. در جامعهای که سرخوردگی این قدر بارزاست، هنرمند به خاطر اینکه در آن جامعه زنده بماند اگر بگوید نه من کار سیاسی انجام نمیدهم، معنانیش نه نیست.» |
نظرهای خوانندگان
واقعا فوق العاده است
-- نیلو ، Oct 1, 2010 در ساعت 03:00 PM