رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > هنرمندی میان شرق و غرب | ||
هنرمندی میان شرق و غربپانتهآ بهرامیهنرمندان ایرانی در برونمرز، هنرمندانی هستند چند فرهنگی؛ در میانهی شرق و غرب و با آثاری که منعکس کنندهی مظلومیتها و نابرابریهاست.
سارا رهبر در دههی ۶۰، در ششسالگی، به همراه خانوادهاش ایران را به دلایل شرایط سیاسی و اجتماعی ترک میکند و به آمریکا میرود. او اگرچه از کودکی علاقهی فراوان به هنر داشته اما در یک رشتهی هنری در دانشگاه تحصیل نکرده است. در ۲۸ سالگی تصمیم میگیرد هنر را که گرایش اصلی او بوده و هست، به صورت حرفهای در پیش بگیرد. او در مورد مرحلهی گریز از هنر تزیینی و خلق آثاری که تفکر پشت آن نهفته باشد میگوید: «در ۲۸ سالگی دیگر برایم قدری دیر بود و به جایی رسیده بودم که دلم میخواست در عرصهی هنر به صورت حرفهای کار کنم. نمیخواستم در خیابان پرترههای مردم را بکشم. کار میکردم و در وقت آزاد کارهای هنریام را انجام میدادم.
در این مرحله کمکم به جایی رسیدم که نمیتوانستم کار حرفهای کنم و از هنر امرار معاش کنم. داشتم دچار افسردگی میشدم. یک بار یک نفر به من گفت سارا اگر هنرمندان نتوانند ازاین راه امرار معاش کنند پس موزهها و کتابخانهها خالی بود. بعد یکباره تکان خوردم و دیدم من چقدر خودم را دست کم میگیرم. پس همهچیز را ول کردم. هرگز در زمینهی هنر به صورت آکادمیک تحصیل نکردم. مدرسهای را در لندن میشناختم و هنرمندانی که قبول داشتم از آنجا بیرون آمده بودند. بنابراین یک سال به آنجا رفتم. این مدرسهی هنری به من یاد داد که باید اول در پشت کار یک تفکر نهفته باشد و گفتند اگر اندیشه پشت کار نباشد نمیتوانی از اینجا فارغالتحصیل شوی. دیگر نباید مینشستم و صدسال یک نقاشی بزرگ بکشم. آنجا به من یاد دادند که اول باید فکر کرد. حرف و پیامی که در کار است مهمترین موضوع است. نمیخواستم کارهایم دکوراتیو و تزیینی باشند. آنها به من یاد دادند که خودم باشم و خودم را بیان کنم و حرفهای سیاسی و اجتماعیام را بزنم. ششسال پیش وقتی آن مدرسهی هنری را به پایان رساندم به طور مستقیم بلیت گرفتم و رفتم تهران و از آن موقع به بعد دارم کار میکنم.»
کارهای سارا رهبر در بسیاری از کشورهای دنیا به نمایش گذاشته شده است. در ماه جاری، بخشی از آثارش در نمایشگاهی به نام امید در فرانسه به نمایش درآمد و نمایشگاه دیگری از کارهای او به نام «روشنایی خیرهکنندهی زندگی» در ماه نوامبر در دوبی به نمایش درخواهد آمد. با دو پرچم ایران و آمریکا جنگ و پیامدهای آن از دغدغههای اصلی سارا رهبر به شمار میروند. آثار اخیرش با نشانههایی متاثر از پرچم، شرایط سیاسی آمریکا در سالهای پس از یازدهم سپتامبر، یعنی کنش حمله به برجهای دوقلو در آمریکا و سپس واکنش اسلامزدایی در آمریکا آمیخته شده و او طی این مدت، مدام بین تهران و نیویورک در سفر بوده است. آثار اخیر این هنرمند مجموعهای از وسایل جنگی مثل لباسها، توبرهها و ماسکهاست. پرچم آمریکا و پرچم ایران در آثار اولیهاش نمود داشته و بازتاب نوعی اعتراض است.
وی خاطرات این دوران را به یاد میآورد: «شش سالم بود که به آمریکا آمدم. وقتی در مدرسهی ابتدایی بودم، باید همراه با همکلاسیهای دیگر، دست راست را روی سینه میگذاشتیم و سرود آمریکا را میخواندیم و به پرچم آمریکا نگاه میکردیم. یک برخورد هیتلری بود برای من که بسیار کوچک بودم. نمیخواستم این کار را کنم. معلم آمد دست مرا خیلی سفت گرفت و به چشمان من نگاه کرد و گفت: باید بلند شوی و اگر با ما هستی باید این کار را بکنی. در غیر این صورت باید از این کلاس بروی. خیلی ناراحت شدم و نمیخواستم به مدرسه بروم. به هرحال این قضیه گذشت و به بوتهی فراموشی سپرده شد ولی در پس ذهنم ماند تا یازدهم سپتامبر که در رستوران مادرم که اسم شرقی دارد، تلفنهای تهدیدآمیز به ما شد و یک مرد سیک را که فکر میکردند مسلمان است (که تصور احمقانهای بود؛ چون اصلا مسلمان نبود)، روبهروی رستوران کشتند. همهی کارمندها ترس و لرز داشتند و پرچم آمریکا رابه خودشان میبستند که بگویند ما با تروریستها نیستیم و با شماییم. دوستانم میگفتند در خیابان فارسی حرف نزنیم.
خلاصه کلی از شرایط عصبانی بودم. دورانی بود که به مدرسه میرفتم و باید مرتب به لندن و نیویورک میرفتم. با اینکه پاسپورت آمریکایی داشتم، در این فرودگاهها خیلی مرا اذیت کردند. خیلی توهینآمیز ما را لخت میکردند و میگشتند. یکبار به آنها گفتم مثل اینکه روی سرم جوری نوشته تروریست که تنها شما میتوانید آن را بخوانید. با اینکه کاری نکرده بودم، از دیدگاه آنها جنایتکار بودم. در هر دو کشور ایران و آمریکا جنایتکار بودم؛ بدون اینکه کار خلافی انجام داشته باشم. با این زمینه اولین پرچم را کار کردم. من اصلاً به مذهب اعتقاد ندارم، ولی مثلاً رفتن به بهشت نیز در ایران با زور است و باید از آن بترسیم. یکی از دوستانم در ایران گفت: من اصلاً نمیخواهم به بهشت بروم. میخواهم به جهنم بروم ولی در عوض الان زندگی کنم. در کارهای اخیرم میخواستم سرکوب را نشان دهم. برخی از کارهایم در مورد جنگ نیز هست. خودم هم در یک جنگ درونی هستم.»
لباسهای قاجار و چیدمانهای جنگی کارهای سارا رهبر بسیار متفاوت از هم هستند. عکسهای اولیهی او از لباسهای قاجار بودند که در کاخ گلستان در تهران گرفته شده بودند. در چیدمانها اخیرش اما از این آثار بسیار فاصله گرفته است. در موزهی کوینز نیویورک، چیدمانی از خانههای ویران شدهی جنگی در عراق و افغانستان به نمایش گذاشته است. او احساس خود را در مورد این چیدمان چنین بیان میکند: «یک اتاق تمیز سفید به من دادند و گفتند هر چیدمانی میخواهی در اینجا کارکن. دورهای بود که خیلی از برخوردهایی که در افغانستان و عراق پیش میآمد عصبانی بودم و فکر کردم چقدر مسخره است در جایی که این موزهی تر و تمیز هست، مردم فقط فکر برنزه شدن در زیر آفتاب و خرید و تعویض ماشین هستند و اصلاً نمیدانند در آن سر دنیا، در افغانستان و عراق چه میگذرد. فقط میخواستم اتاق را خرد کنم. کلی سنگ و گل و لای آوردم و لباس زیر و اسباب بازی ریختم و آنجا را درست مثل اتاقی در یک منطقهی جنگزده درست کردم.»
سارا رهبر در مورد پیوند بین هنر و تعهد اجتماعی هنرمند میگوید: «بهنظر من هنر، حقیقت است و باید چیزی را بیان کند. تاریخ خیلی به ما دروغ گفته است. من میخواستم با کارم یک واقعیت تازه بنویسم. زندگی خصوصیام خیلی با مسائل سیاسی و اجتماعی آمیخته بوده است. کارهای من، داستان زندگی خودم هستند و درعین حال بخشی از تاریخاند. از سن خیلی کم سرود سراومد زمستون میخواندم و چه گوارا، مصدق و درگیری پدر و مادرم با انقلاب از زمان کودکی، بخشی از زندگی من بودهاند. در عین حال مسئلهی مهاجرت به آمریکا هم بوده است و همهی اینها تاثیر خود را بر من و هنر من گذاشتهاند.» |