رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > من امشب باید خودم را سانسور کنم | ||
من امشب باید خودم را سانسور کنمهومن نیکفردنمایش کمدی موزیکال «سرآشپز پیشنهاد میکند» نوشته رضا شفیعیان به کارگردانی شهابالدین حسینپور در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه رفته است. این کمدی موزیکال در فضایی طنزآمیز به نقد جامعه میپردازد و با انتقاد از سرمایهسالاری و سیاستمحوری و با استفاده از داستان «ضحاک»، انحطاط فرهنگی قدرتمدار را به نمایش میگذارد. در این نمایش که کاندیدای چهار جایزه از جشنوارهی تئاتر جوان ایرانی است، بازیگرانی چون فربد فرهنگ، مهدی فریضه، رضا شفعیان، شهروز شبستری، صفورا کاظمپور، الهه شهپرست، شهابالدین حسینپور، آرش عزیزی، علیرضا نوشادی، متین اسماعیلی و طهمورث امیری ایفای نقش میکنند. به بهانهی این نمایش هومن نیکفرد با گروه پارکینگ پیرامون ممیزی تئاتر ایران گفت و گو کرده است که در سه بخش منتشر میگردد. بخش دوم این گفت و گو را میخوانیم:
گفتگو با شهروز شبستری (سرآشپز): شهروز جان، چرا آنقدر پافشاری کردید برای گرفتن اجرای عموم؟ خب چه دلیلی دارد؟ مردم نبینند مگر مشکلی پیش میآید؟ این نمایش نشد، یک نمایش دیگر. آدم وقتی برای کاری زحمت میکشد، دوست دارد دیده شود. منِ هنرمند که تئاتر کار میکنم، دوست دارم دیده شوم. این فقط حرف من نیست، حرف تمام بازیگران است. ما نمیآییم فقط برای خودمان بازی کنیم. و در مورد ممیزیها، ببینید کار ما کمدی موزیکال است، دقیقاً همان حرفها و رفتارهایی را که باعث خندهی تماشاچی میشد سانسور کردند. ما در همین اجرای سنگلج، تا چهار شب بچهها آنطور که باید، نبودند. چون ما را محدود کرده بودند و تماشاچی را نیز از خنده محروم. و این انرژی را از ما سلب میکرد. من کار کمدی زیاد انجام دادم، اما این کار برعکس کارهای دیگر با تماشاچی رابطهی مستقیم دارد. یعنی بازیگر وقتی صدای خندهی تماشاچی را میشنود یک انرژی درونی عجیبی پیدا میکند و این باعث میشود که روی صحنه فعالتر شود. ولی وقتی آن خندهها نیست، قضیه کاملاً برعکس است. زمان اجراها به چهچیز ممیزی اعمال میکردند؟ چند تیکهی سیاسی داشتیم که بهدلیل جو سیاسی مملکت آنها را قیچی کردند، چند حرکت داشتیم که به ما گفتند اینها حرکات ناشایستی است روی صحنه و حذفش کردند. من معنی حرکت ناشایست را نمیفهمم. من روی صحنه آزادی عمل دارم. درست است، ما که قرار نیست پورنوگرافی انجام دهیم ولی باید یکسری آزادی عمل داشته باشیم. درحالی که آنها برای ما چهارچوب تعیین کردند و گفتند که باید در این چهارچوب بازی کنید؛ و تئاتری که هنرمند روی صحنه آزادی عمل و بیان نداشته باشد، خب معلوم است که رشد نمیکند. چرا این اتفاق برای تئاتر گلریز نمیافتد؟ اتفاقاً چند شب پیش با گروه در مورد همین گلریز صحبت میکردیم که آنها آزادی عمل بیشتری دارند نسبت به تئاتری که در این سالن یا تئاتر شهر یا مولوی اجرا میرود. چه فرقی دارد تئاتری که اینجا برگزار میشود با تئاتری که در گلریز اجرا میرود؟ من واقعاً دلیلش را نمیدانم. هیچکس هم جواب قانعکنندهای برای این سؤال پیدا نکرده. بعد از چند شب اجرا مثل اینکه ممیزیها باز هم ادامه دارد؟ بله. دو شب پیش به ما گفتند زمان نمایشتان را باید کوتاه کنید. دیشب چهار دقیقه از بازی خانمها کم شد و امشب هم قرار است من کمی خودم را سانسور کنم! شهروز جان، این قضایا اصلاً برای خودت مهم هست؟ ببین، من زیاد در بحر این مسائل نیستم. من هنر تئاتر را برای گرمای آن انتخاب کردم. چون خیلی از آدمها بیخبرند از معجزهای که تئاتر برای روح و روان آدم انجام میدهد. بیشتر به این خاطر زیاد در این مسائل وارد نمیشوم و فقط کار خودم را انجام میدهم. با این ممیزیها درست است که بازیگر محدود میشود اما دیگر چه میشود کرد؟ گفتگو با متین اسماعیلی (مطرب، کمانچه)، علیرضا نوشادی (مطرب، سازهای کوبهای) و طهمورث امیری (مطرب، تنبک): از اعمال نظر شخصی در ممیزی شروع کنیم. اتفاقاً داشتم با بچهها راجعبه همین موضوع صحبت میکردم که تخیل افرادی که بازبیناند بسیار زیاد است. منظورم این است که هرچیز را ربط میدهند به چیزهایی که باید سانسور شود. اینکه مثلاً در همین کار «سرآشپز پیشنهاد میکند» کلاه آشپز را چیزی دیگر تعبیر میکنند و یا داوران بهدلیل برداشت اشتباهشان در جشنوارهی تئاتر دانشگاهی، زمان اجرای کار «سلام، خداحافظ»، هنگامی که مهدی فریضه پشت به تماشاچی مشغول بریدن پایش بود، سالن را ترک کردند، این همان تخیل قوی آنهاست. ولی بهجای اینکه در جهت رشد هنر از آن استفاده کنند، به عنوان ضدهنر از آن بهره میبرند.
خب بهنظرت چاره چیست؟ ببینید، دو راه وجود دارد. یا اینکه بههمهچیز تن بدهی و هیچکدام از اینها برایت مهم نباشد. یا اگر هنرمندانهتر بخواهیم نگاه کنیم - که متأسفانه نمیکنیم - همانکار را که میخواهیم، انجام دهیم اما بهصورتی دیگر، منظورم این است که حرفمان را بزنیم اما در قالبی دیگر، قالبی که ممیزی شامل حالمان نشود. که متأسفانه ما بیشتر کلنجار میرویم بهجای اینکه دور بزنیم. طهمورث امیری در این میان وارد گفت و گو میشود و میگوید: مهمترین عامل سانسور برمیگردد به خودشان. مشکلی که سیاسیون با هنر دارند. هنر راهی است که ما میتوانیم حرفمان را به سراسر دنیا برسانیم. ما خیلی چیزها در این مملکت داریم که با هنر میتوانیم به نقد و بررسی آن بپردازیم. و مسلماً چیزی که در این مملکت بسیار روی آن کار میکنند، بهدغدغه انداختن جوانان است و دیگری هم هنر. همانطور که علیرضا گفت، این افراد تخیل بسیار قویای دارند و همهچیز را بهخودشان ربط میدهد. شما همین نمایش «سرآشپز..» را با شرایط حال تطبیق بدهید تا ببینید غیر از این هیچچیز دیگر نیست. شما چه برداشتی دارید از خوردن مغز مردم شهر؟ هنر، زبان نیشداری دارد. پدرم از نشریات قبل از انقلاب برایم تعریف میکرد که شاه هم با آنها برخورد میکرد اما نه به این شدت. پدرم میگفت مجلاتی بودند که مطالب سیاسیشان را بهتدریج کم و قطع کردند و به مطالب هنری روی آوردند. مثل «مجلهی فردوسی». دقیقاً. ولی از راه هنر حرفهای خودشان را میزدند. و اگر اعتراضی داشتند، در قالب هنر بیان میکردند. مسئلهی سانسور همین است که بسیاری از افراد تاب انتقاد را ندارند و برایشان قابل هضم نیست. اینها حتی با استفاده از کلمهی «چیز» هم که در نمایش بهکار میرود مشکل دارند. متن اسماعیلی در ادامهی این بحث میگوید: شعری است که میگوید: روزی که برف سرخ ببارد از آسمان این مسئلهای را که شما عنوان میکنید ما همیشه درگیرش بودیم. حرفی که خوشایند حکومتهای معاصر نبوده، طبیعتاً حق بیان شدن نداشته است. من اطلاعی از سانسور در جایی مثل اروپا ندارم، اما همینقدر میدانم که سانسور آنجا هم هست اما نه به این شکل. برداشت من از هنر تلطیف فضای جامعه است نه ضرر زدن به آن. فکر نمیکنم این طور هم باشد. اگر خودم یکی از اعضای شورای ممیزی باشم و ببینم کاری ناخواسته به جامعه ضرر میزند خب مسلماً اصلاحش میکنم. خب، خیلی چیزها هست که مثلاً در همین جامعهی خودمان عرف نامیده میشود و خلاف عرف. مثلاً من نمیتوانم با نمایشی کنار بیایم که همهی بازیگرانش برهنه باشند. حتی اگر این حکومت هم اسلامی نباشد. ولی در مورد «سرآشپز..» بگویم، چیزی که بسیار من را در سنگلج اذیت میکند این است که «سرآشپز...» یک نمایش ایرانی و روحوضی است. این از ویژگیهای نمایش روحوضی است که مشکلات جامعه را بیان میکند. در قدیم هم مشکلاتی را که نمیتوانستند بیان کنند از طریق نمایشهای روحوضی انعکاس میدادند. اما متأسفانه این حق مسلم هم همانند باقی حقوق از این نمایش گرفته شده است. از اروپا گفتی، این را متذکر شوم که سانسور در آنجا بهصورت ردهبندی سنی است. تا جایی که اطلاع دارم سازمانی وجود دارد که حالا فیلمها را مثال میزنم، ردهبندی میکند که برای چه سنی و چه افرادی ممکن است ضرر داشته باشد. علیرضا نوشادی در پاسخ میگوید: سانسور در آنجا بسیار درست است: سانسور بر اساس سن. ما در ایران سانسور بر اساس سیاست داریم. تنها کسی که در کار کودک رعایت میکند قناد است که ما از بچگیمان هم به او میگفتیم عمو قناد. یا مثلاً شبکهی پنج تهران که پنگول را نشان میدهد، برنامهای است برای سن ما، نه بچه. اصلاً درست نیست کلماتی را که او بهکار میبرد یک بچه بشنود. ما در این کارها سانسور نداریم اما برای سیاستمان سانسور درایم. در صورتی که آنور سانسور نداریم. چون خیلی راحت کاریکاتور رئیسجمهورشان را هم میکشند. و مردم ما همان حرفی که اول زدم، نمیآیند حرفشان را غیر مستقیم بزنند و خیلی از خوبان ما با این شرایط کار نمیکنند. «پیر دومینگر» کارگردان آلمانی تئاتر کودک که حدوداً دو ماه پیش نخستین محصول مشترک ایران و آلمان را با نام «سلطان و گاگول» در تالار هنر اجرا کرد میگفت: «بعد از سه شب اجرا هنوز درگیر سانسور هستیم.» دومینگر ناراحت بود از این که این کار قبلاً بازبینی شده است. متین اسماعیلی پاسخ میدهد: ما عادت کردهایم به اینکه صورت مسئله را بهجای حل کردن، پاک کنیم. حکایت ما حکایت پیتزای قرمهسبزیست. در مملکت ما هنر در کنار چیزهایی قرار گرفته که نمیتوانند باهم کنار بیایند. علت روی آوردن تئاتریهای ما به متون خارجی چیست؟ یکی از دلایلش این نیست که مدیران ما با بعضی اسامی ایرانی مشکل دارند؟ و آنها همانطور که متین گفت صورت مسئله را پاک میکنند و به متون خارجی بیدردسر روی میآورند. طهمورث امیری میگوید: ببینید، شاید علتش این است که کار ایرانی چون از دل فرهنگ خودمان بیرون آمده، بیشتر قابل درک و فهم است و تماشاچی بیشتر با آن ارتباط برقرار میکند و پیامها را سریعتر میگیرد. در مورد متون خارجی هم باید گفت که این نمایشنامهها و کتابها سانسورشده وارد بازار میشوند. و خیلی کتابها هم وجود دارد که جلوی وارد شدنشان را میگیرند.
متین اسماعیلی در این مورد اعتقاد دارد: سانسور فقط در حوزهی نمایش نیست. دوستان حتماً کنسرت گروه شمس در کاخ سعدآباد را بهخاطر میآورند. تصنیف اول که خوانده شد، به دلیل حضور خوانندهی زن، کلاً کنسرت را تعطیل کردند. علیرضا نوشادی میگوید: مشکل اینجاست که اعتقادات ما با هنر جور در نمیآید، و فرهنگی که الآن در جامعه حاکم است، مخالف هنر است. البته در دوران قرونوسطی مسیحیت هم بهاین شکل بود. قدرت هم آنموقع دست کلیسا بود. نقاشیهای آنموقع را تماشا کنید،نقاشان اجازه نداشتند مسیح را بهشکلی بکشند که شبیه آدم شود. عربها زمانی که به ایران آمدند فرش پازیلیک را تکهتکه کردند. یعنی هیچ ارزشی برای هنر قایل نبودند. طهمورث امیری میگوید: شما برو تختجمشید را ببین، بعد به اصفهان برو. فکر میکنید چرا تختجمشید بهحال خود رها شده؟ چون اصفهان پایتخت مذهبی بوده است. من از استلا آدلر خواندم که تئاتر یک کلمهی یونانی است به معنای جای تماشا، جایی که مردم میآیند تا حقیقت زندگی و اوضاع جامعهی خود را تماشا کنند. متین اسماعیلی میگوید: اما شاهدیم که اینطور نیست. من تصورم این است که هنر در همهی جوامع بهخصوص برای دولتها و حکومتها نقش یک سوپاپ اطمینان را دارد. علاوه بر آن، راجعبه گوشهگیری بزرگانمان بگویم که ما داریم تئاتر را بهوسیلهی خود تئاتر از بین میبریم. آنها وقتی میبینند که هنرشان بهاجبار یک هنر سطحی و سفارشی شده است ترجیح میدهند که کار نکنند. طهمورث امیری میگوید: کاری که ما داشتیم با سیاوش طهمورث انجام میدادیم بسیار جالب بود. آقای طهمورث خودش را عقب نکشید. متن سانسور شدهاش را خودش باز هم سانسور کرد. و متنی نوشت که در لوای متن قبلی حرفش را میزد. داستان چند نفر مسافر مشهد برای زیارت بود که هرکدامشان هم مشکلی دارند. در نهایت حرف آقای طهمورث این بود که امام رضا فقط برای این نیست که شما خودتان را آنجا زنجیر کنی تا حاجت بگیری. ای مسافرانی که به مشهد میآیید، مشکلتان را خودتان حل کنید. این بهترین کاری است که هنرمندان ما میتوانند انجام دهند، یعنی بهجای گوشهنشینی حرفشان را بهگونهای دیگر بیان کنند. مثلاً صحنهی نوحهسرایی که از «سرآشپز...» حذف شده است، ما بهگونهای دیگر آن را ارائه دادهایم و چقدر هم خوب از آب درآمده و هر شب با تشویق تماشاچی مواجه میشویم. متین اسماعیلی میگوید: رویا تیموریان در مصاحبهای در مورد تئاتر گفتند که: به جامعهای بافرهنگ میگویند که تئاتریهای آن جامعه زیاد باشند. علی نرگسنژاد، کارگردان نمایش دویدن با زخم کف پا، اجرا شده در بیستو هشتمین جشنوارهی فجر گفته است: ممیزی ممکن است تعیینکنندهی گسترهی هنر باشد، اما نمیتواند سرنوشت کیفیت هنری آثار را تعیین کند. چقدر با این موافقید؟ طهمورث امیری میگوید: با آن مثالی که من از آقای طهمورث زدم، کیفیتش باید بیشتر هم بشود. هنرمند باید خلاقیت داشته باشد. و هرچقدر هم که محدودش میکنند حرفش را در لفافه بزند. متین اسماعیلی میگوید: یکی از دلایل اعمال سانسور به این شکل، عدم آگاهی مدیران فرهنگی ماست. چون همانطور که میبینیم، سانسور بر اساس علم و کارشناسانه اتفاق نمیافتد. مثلاً کسی که لیسانس جغرافیا دارد میشود مسئول فرهنگی و موسیقی یا تئاتر را اداره میکند. و سانسور بر اساس اعتقادات افرادی که ممیزی میکنند، اتفاق میافتد. علیرضا نوشادی میگوید: خود شما هم اگر بخواهید کاری را داوری کنید، مطمئناً سلیقهتان دخیل است و نمیتوانید از آن چشمپوشی کنید. حتی آیدین آغداشلو هم از این أمر مستثنی نیست. مسأله این است که اینها آیا بلد هستند یا نه. و متأسفانه افرادی که در حال حاضر داوری، بازبینی و ممیزی میکنند، بلد نیستند. متین اسماعیلی میگوید: الآن شرایط بهگونهای است که ما اگر بخواهیم پیشنهادی بدهیم، آن پیشنهاد هم سانسور میشود. بهنظرم مقابله کردن کار عبثی است. چون نمیدانیم با چه چیز باید مقابله کنیم. علیرضا نوشادی میگوید: اینها اتفاقاتی است که افتاده و ما درحال مرور کردنش هستیم. بهنظر من باید رفت سراغ ریشهیابی. ببینید، الآن مشکلی که در جامعهی ما وجود دارد، و من بهشخصه بهدلیل تیپ ظاهریام با آن مواجهم، این است که بین هنرمند و مردم تفاوت وجود دارد. مردم عاقلاند و هنرمند دیوانه است. این درد جامعهی ماست. و بهنظر من تنها راهحل، بالابردن سطح سواد و فرهنگ مردم است. و تا زمانی که این اتفاق بیافتد همان حرف طهمورث درست است که باید در لفافه حرف زد. البته جدای از این صحبتها، ایرانی جماعت اصولاً دهنبین است. یعنی اگر بخواهیم دوباره ریشهیابی کنیم، باید آن دهنبینی را از ایرانی بگیریم. طهمورث امیری میگوید: البته نباید اینگونه مقابل مردم جبهه گرفت. مشکل از جای دیگر است. تفکر و ذائقهی مردم به مرور بهاین صورت درآمده است. آیا هنرمندان ما به فکر تغییر این طرز تفکر هستند؟ طهمورث امیری میگوید: هنرمندان ما منسجم نیستند. همین الآن اختلاف بین آنها خیلی زیاد است. هنرمندان بزرگ ما در سالهای نهچندان دور یکجا مینشستند و در کنار هم ساز میزدند. اما بعد از آن نسل، دیگر این اتفاق نمیافتد. همه بهدنبال پولاند. متین اسماعیلی میگوید: دقیقاً. این همسویی اگر بین هنرمندان اتفاق نیفتد، نابودی هنر تسریع میشود. بخش پیشین • مرگ را گرفتهاند که به تب راضی شویم |