رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ تیر ۱۳۸۹
در آستانه‌ی دهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو: آیا شاملو هنوز معاصر ماست؟

شاملوی زمان ما

شبنم آذر

شاملو شاعری که به دليل قرابت انسانی‌اش با زمانه بیدارباشی بر شعر فارسی زد. او نخستین شاعری است که توانست از تمامی امکانات شعر سپيد استفاده کند و خودش نیز آن را بنا گذاشت. شعر شاملو شعری است که به مرور به تربیت کامل و منحصر‌به ‌فرد او درآمد، با چراغی در دست و با چراغی در برابرش به حد متعالی خلاقیت ابتکار و طرح رسیده و جریانی جدی را برای شعر فارسی رقم زد. رضا براهنی درباره‌ی او می‌گوید:«واقعه‌ای عظیم لازم است تا از بطن خاک، کوهی چون احمد شاملو بزاید.»

شاملو شاعری چند بعدی است که تمامی تولیدات ادبی او و جهان شعری‌اش را باید از مناظر گوناگون بررسی کرد. همچنان که تاکنون ابعاد بسیاری از جهان شعری‌اش مورد تحلیل و واکاوی قرار گرفته است: شاملو مذهبی، شاملو سیاسی، شاملو کلاسیک، شاملو متعهد و غیره. یکی دیگر از وجوه قابل بررسی در شعر شاملو این است که او تا چه اندازه معاصر ماست و نیز تا چه اندازه مدرن است. اگر او در عصر ما زیسته، آیا اندیشه‌اش برآمده از این عصر و هم‌سو با زمان ماست و آیا اصولاً شعر او در محدوده‌ی زمانی اکنون ریشه دارد؟ در آستانه‌ی دهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو این پرسش را با تنی چند از شاعران معاصر ایران در میان گذاشتیم.

غولی زیبا ایستاده در استوای معاصر زمین

علیرضا بهنام شاعر و منتقد معتقد است که در مروری بر شعر امروز ایران هرگز نمی‌توان از چند نام بزرگ چشم‌پوشی کرد. حضور این نام‌ها و شعرهایی که با به یاد آوردن‌شان بر خاطر می‌نشیند، چنان با شعر به مفهومی که امروز می‌شناسیم گره خورده است که تصور وجود یکی بدون حضور دیگری امری محال به نظر می‌رسد.

او احمد شاملو را یکی از این نام‌ها می‌داند. نامی که حضورش نماینده‌ی به عرصه رسیدن نسلی نواندیش و جست‌و‌جوگر است و به جرأت می‌‌گوید که این نام بیش و پیش از آن که به یک فرد دلالت کند نماینده‌ی یک جریان است. جریانی که از اواخر عمر نیما آغاز شد و تا همین لحظه نیز به حرکت خود ادامه می‌دهد.


این منتقد و شاعر می‌گوید: بسیاری بر این باورند که پدیده‌ی «احمد شاملو » محصول دورانی پرتلاطم در تاریخ معاصر ماست. در واقع درست و راست همین است که ناموزونی تاریخ نیم قرن اخیر بر شکل‌گیری این پدیده در قالب یک شاعر سهمی به‌سزا ایفا کرده است.

او برخلاف بسیاری که شاملو را عموماً میراث‌دار نیما می‌شناسند، در این‌باره می‌گوید: شاید اگر همت شاملو و آن دیگران نبود آثار نیما به این درجه از شهرت نمی‌رسید که حالا گروهی بخواهند ریشه‌هایشان را در شعر او جست و جو کنند و نام او را سپری برای گریزهای نا‌به‌هنگامشان سازند تا شاید ساز ناسازشان در گوش‌ها، نوایی خوش‌آهنگ‌تر پیدا کند.

درست مثل آن دیگرانی که حالا تنها نام‌هایی نا‌مأنوس از خود و آثارشان در گوشه‌ی تاریخ‌های نوشته شده از روند شکل‌گیری شعر نو جاخوش کرده است. نام‌هایی مانند شین پرتو ، تندر کیا ، محمد علی جواهری (رواهیچ) و... اگر نیما به شهرتی رسید که در خور کار بزرگش بود، بخش مهمی از آن را وام‌دار شاملوست. شاملو از این منظر معرف و مکمل نیماست. کاری را به انجام رسانده که نیما خود در آرزوی انجام آن آب در خوابگه دیرینه مورچگان شاعر ریخت.

او به این معنی شاملو را میراث‌دار نیما می‌‌داند اما نه میراث‌دار به مفهومی که از آن دنباله‌روی مراد می‌شود. خلاقیتش به او اجازه نمی‌دهد در بند میراث باقی بماند. اما از سویی دیگر میراث‌شناس هست، حال چه این میراث ادبیات قرن سوم و چهارم هجری و نثر سحرآمیز تاریخ طبری باشد، چه آثار نیما، چه از آن سوی آب‌ها و میان آثار سمبولیست‌های فرانسوی آمده باشد، چه از فرهنگ بومی دورافتاده‌ترین روستاهای همین خاک، برای شاملو فرقی نمی‌کند چرا که او تلاش می‌کند آن را -هر چه هست - بشناسد و برای خلاقیتش از آن خوراک بسازد.

بهنام می‌گوید: همین میراث‌شناسی است که به حضور شاملو در تاریخ شعر معاصر و تاریخ معاصر شعر رنگی پدیده‌وار می‌دهد و همین خلاقیت خوراک گرفته از میراث است که شاملو را به آن درجه از محبوبیت می‌رساند که بعد از دو دهه سکوت رسانه‌ای، بدرقه‌ی پیکرش به آیین ستایش شعر و شعور با حضور هزاران ایرانی حق‌شناس تبدیل می‌شود.

او معتقد است که اگر معاصر بودن را اشراف داشتن به زیست انسان معاصر معنا کنیم و از آن انتظار نفی میراث گران‌سنگ گذشتگان را نداشته باشیم، شاملو هنوز و هم‌چنان معاصرترین شاعر معاصر ماست. معاصری چنان که گذشته‌ی زبان پارسی نیز از رهگذر حضور او و از خلال شعرهای او با ما معاصر می‌شود. بدین‌سان ماجرایی اگر هست با شعر شاملویی است و نه با شاملو که او خود یکه و تنها، بار این معاصر بودن را به دوش می‌کشد.

بهنام می‌گوید: ماجرا با کسانی داریم که شعر شاملو را تقلید می‌کنند بی‌آن‌که ریشه‌ها را چنان که او شناخت بشناسند و لاجرم شعری به خوانندگان تحویل می‌دهند که تقلید صورت شعرهای شاملوست بی‌آن‌که از سیرت آن شعرها بهره‌ای برده باشند. اینان‌اند که نه با شاملو معاصرند و نه با شعر امروز نسبتی به هم می‌رسانند.

او خاطرنشان می کند که شاملو چنان که گفتیم نام یک تن نیست تن‌هایی است که از کرنش در برابر قدرت‌ها تن می‌زنند. شاملو نام تمام زندگانی است که با تکیه بر ریشه‌ها به افق‌های جدیدتر می‌اندیشند. او غولی زیباست که هنوز در استوای معاصر زمین ایستاده است.

عبور از اسطوره‌

سپیده جدیری اما شاملو را شاعر مدرنی نمی‌داند. او بر این باور است که برای بررسی مدرن بودن شعر احمد شاملو، ابتدا باید بررسی کرد که شاملو شاعر سنت‌گریزی بوده است یا نه؟ چرا که «مدرنیته» از منظر تاریخ به دورانی که پس از دوران سنت و قرون وسطی آمده است، اشاره دارد و «شعر مدرن»، از نفس «مدرنیته» شکل گرفته است؛ یعنی ادبیات جهان، به‌ویژه ادبیات اروپا پس از پشت‌سر گذاشتن تجربه‌ی «سنت‌گرایی» و پس از آن، «سنت‌زده‌گی»، با تکیه بر عقلانیت، از سنت‌های دست و پاگیر می‌بُرد و به تجربه‌ی مدرنیته می‌رسد.

در ایران اما نخستین شاعری که به این شکل از سنت‌گریزان است، نیماست که نه تنها تغییر قالب شعری را مد نظر قرار می‌دهد، که واژگان و زبانی نو و از همه مهم‌تر تفکری نو را نیز وارد جهان شعر می‌کند. حتماً نیما بر این باور بوده که نوگرایی فقط با تغییر قالب تحقق نمی‌یابد، و اگر جز این بود، باید شاعری چون «تقی رفعت» را پدر شعر نو این سرزمین می‌دانستیم و نه نیما یوشیج را. این که چنین نشد، فقط به دلیل نواندیشی ادبی نیما بود و نگرش نوی او به واژگان، زبان و ساختار شعر، وگرنه کوتاه و بلند کردن مصراع‌ها و جا به جا شدن قوافی که در شعرهای رفعت و «شمس کسمایی» نیز - پیش از نیما - مشاهده شده بود. نیما در ۱۳۳۱ چنین می‌سراید: «ری را»...

صدا می‌آید امشب
از پشت «کاچ» که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم می‌کشاند
گویا کسی است که می‌خواند
...
ری را. ری را...
دارد هوا که بخواند
درین شب سیاه
او نیست با خودش،او رفته با صدایش اما
خواندن نمی‌تواند.

چنین رویکردی در اندیشه و نگرش شعری است که نیما ر ا از شاعران قدمایی جدا و به سردمدار شعر مدرن ایران تبدیل می‌کند، اما آن‌جا که خود نیما و شعر نیمایی دیگر به یک سنت تبدیل می‌شود، شاعری به نام احمد شاملو سر بلند می‌کند و با فراروی از نیما و سنت نیمایی، یک بار دیگر تعهد شعر به مدرنیته و گریز از سنت‌های مقیدکننده را یادآور می‌شود.

جدیری می‌گوید: باز هم بر این باورم که کار شاملو در شعرهای سپیدش فقط این نیست که اوزان عروضی را به کل کنار می‌گذارد، بلکه در شعر شاملو، و به ویژه عاشقانه‌های او نیز به نسبت شعر نیما شاهد نگرش نوتر و تفکر نوتری هستیم، هر چند که او این اندیشه‌ی نو را با زبانی آرکائیک به شعر درمی‌آورد:

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانیِ ستمگری بود
که به آوازِ زنجیرش خو نمی‌کرد ــ
من با نخستین نگاهِ تو آغاز شدم.

اینجاست که می‌توان گفت شاملو از نیما عبور کرده است و به همین دلیلِ به ظاهر ساده یعنی عبور از شاعر و شعری که به سنت تبدیل شده، می‌توان اذعان داشت که بله، شاملو هم شاعر مدرنی در عصر خودش بوده است، چنان که نیما در عصر خودش. شاملو نخستین اشعار سپیدش را در سال ۱۳۲۶ و در مجموعه‌ای با عنوان «آهنگ‌های فراموش شده» به چاپ می‌رساند.


این یعنی نخستین نمونه‌های شعر سپید شاملویی بیش از شصت سال پیش انتشار یافته است و شعر سپید ایران از آن تاریخ تا به امروز دستخوش جریان‌‌ها، بگوییم جنبش‌های مختلفی بوده است: موج نو، موج ناب، شعر دیگر، شعر حجم، شعر ساختارگرا، شعر پساساختارگرا، شعر پلی فونیک و غیره. با نگاهی گذرا به این جنبش‌های شعری می‌توان دریافت که شعر ایران سال‌هاست از سپید شاملویی هم عبور کرده است؛ شاملویی که خوانده‌ایم‌اش و آنقدر از بر کرده‌ایم‌اش و آن‌قدر برایمان مرجع و کلاسیک شده که به حافظه‌ی شعری‌مان پیوسته و به «اسطوره» تبدیل شده است. پس با احترام به مدرنیته‌ی شاملو در عصر خودش، هم‌اکنون دیگر او را شاعری مدرن نمی‌نامم چرا که مدرنیته‌ی شعر (بخوانیم امروزی بودنِ آن) از او عبور کرده است.

شعر شاملو از خودش معاصرتر و مدرن‌تر است

رضا حیرانی شاعر اما شعر شاملو را جدا از خود شاملو می‌بیند و در تحلیل او نیز ترجیح‌اش بر این است که از هر دو شاملو بگوید:

به اعتقاد من برای جواب دادن به این سوال باید بدانیم قرار است کدام شاملو مورد بررسی قرار بگیرد، شاملوی شاعر؟ یا شاملوی مصاحبه‌ها و اظهار نظرها؟ چون شاملویی که در آثارش جریان دارد بسیار متفاوت است با شاملویی که در مواقع مختلف و در رابطه با مسائل مختلف حکم صادر کرده است.

شاملو شاعر بی‌شک معاصر است اما در مورد مدرن بودن تفکراتش باید کمی شک کرد. او که در پاره‌ای از آثارش از زمان حال نیز عبورکرده و نوآوری‌هایی دارد که انگار هنوز برای درک آن باید منتظر بود، تفاوت آشکاری دارد با شاملویی که در قبال هر مسئله‌ای حکم صادر می‌کند و به طرز حیرت‌آوری سنتی و قدیمی‌‌ست تا جایی که وقتی درمورد شعر فروغ در مصاحبه‌ا‌ی از او می‌خوانیم: وقتی از فروغ شعر می‌خوانم احساس می‌کنم شلیته به پا کرده‌ام! به نظر می‌رسد با مردی از دوران قاجار طرفیم نه شاملویی که آیدا را نه تنها فسخ عزیمت جاودانه که در آینه و درخت و خنجر و خاطره و همه چیز می‌بیند.

حیرانی معتقد است که اگر بپذیریم که یکی از نشانه‌های انسان مدرن این است که می‌داند نباید هر مسئله‌ای را با قطعیت به داوری بنشیند این سئوال پیش می‌آید که آیا شاملو مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها که از موسیقی سنتی گرفته تا فردوسی و نویسندگان هم‌عصرش همه را نفی می‌کند آن هم با قطعیتی تمام‌قد می‌تواند تفکری مدرن داشته باشد؟ و از طرفی در شعرهای او به دریایی از نبوغ و خلاقیت بر می‌خوریم که رگه‌های مدرن بودن شاعر را در خود دارد و این است که باید به این مسئله اندیشید که شاملوی شاعر نقاب به چهره دارد یا شاملو مصاحبه‌ها؟

او می‌گوید: مشکلی که من همیشه در برخورد با شاملو داشتم تضادهایی‌ست که حتی در شعرش دچارش می‌شود. یعنی به دلیل آن‌که همواره و در هر مرحله‌ای از زندگی‌اش برداشت‌هایش را با قطعیت تمام بیان می‌کند، بعد از چند سال انگار فراموش می‌کند که نظریات جدیدش در تضاد با نظریاتی‌ست که پیش از این‌گفته.

برای مثال در حمله به حمیدی شیرازی او را شاعری می‌خواند که برای اندام یار شعر می‌سراید و سال‌ها بعد خود شاملو را می‌بینیم که در مجموعه شعر آیدا در آینه از لب و پستان و گیسو و غیره‌ی یار مدهوش گشته است. مسئله این‌جاست که شاملو برای هر مسئله‌ای حکم صادر کرده است حکمی که گویی مانند مرگ خوب است اما برای همسایه.

حیرانی می‌گوید: نمی‌دانم چقدر می‌شود شعر او را از خودش و نظریاتش جدا کرد. ولی گمان می‌کنم شعر شاملو در بسیاری از اوقات از خود شاملو جلو می‌زند انگار مطالعات بسیار او در زمینه‌ی آثار بزرگان جهان توانسته او را به ساخت جهان شاعرانه‌ای برساند که نشانه‌هایی از مدرن بودن دارد اما خود او انگار بیشتر اوقات چندان به شعرهایی که می‌نوشته اعتقاد نداشته است، وگرنه همان‌طور که پیش از این گفتم نمی‌شود تا این حد تضاد داشت میان سخنانی که در مصاحبه‌ها می‌‌گوییم با حرفی که در شعرهایمان می‌زنیم. پس شاید ساده‌تر باشد که بگوییم می‌توان شعر شاملو را از خودش معاصرتر و مدرن‌تر دانست.

شاملو روح زمان را درک می‌کرد

آسیه امینی شاعر ترجیح می‌دهد معاصر بودن را خیلی ساده و عام معنی کند. او با چنین درک و دریافتی که از معاصر بودن دارد، می‌گوید:

به نظر من خیلی ساده و عام اگر معنا شود، درک کردن و فهم زمانه است و برای یک شاعر تجلی این فهم، در همه‌ی عناصر شعری از جمله کلام شاعرانه، محتوای شعر، ساخت، زبان و موسیقی شعر دیده می‌‌شود. به نظر من شاملو از این منظر نه فقط شاعر این عصر و این زمان بوده است، که در بردن شعر به مسیر نواندیشی و نوگرایی زبانی زمان خود نیز، یکی از پیشتازترین شاعران عصر ماست.

البته شاعر زمان حال بودن، او را از داشتن میراث کهن ما در زبان محروم نکرده است. این میراث در زبان او و در لهجه‌ی شعرش ملموس است و بدیع‌ترین و امروزی‌ترین تعبیرها را با لهجه‌ای می‌سراید که اصالت شعر کهن و دارایی ادبیات فارسی را نیز در خود دارد. قیصر امین پور در جلسه‌ای می‌گفت که شاملو بر بامی ایستاده که نردبانش، پله پله از غزل و چکامه و نثر و نظم گذشتگان است. او از این نردبان بالا رفته و بر بام ایستاده و بعد، با نوک پایش زده و نردبان را انداخته است.

او می‌گوید: من این حرف را باور دارم و راز سربرآوردن شاملو در شعر معاصر را داشتن پشتوانه ادبیات کهن و سلطه‌ی شاملو به این دارایی بی‌حصر می‌دانم. او زبانی غنی و فاخر دارد. اما در عین حال جنس کلامش و روی سخنش با انسان زمان ماست. من در شعری که سال ۸۰ با همین مضمون به یاد شاملو سروده بودم گفته‌ام:

« ... آمدیم
به بوی ترانه‌ات
با هزاران چو من
آمدیم با تو از بیهق تا تهران
و این که بر گرده‌هایمان می‌رود ... تا جهان،
ترانه‌ی توست! ...»

امینی وجه دیگر شعر شاملو را درک تجربه‌های اجتماعی اومی‌داند و می‌گوید: شاملو در عین حال که شعر بی‌زمان عاشقانه می‌سراید، شاعری سیاسی و اجتماعی است. روح زمان خود را درک می‌کند. درد زمان را می‌فهمد. شعر شاملو سخن نا‌گفته جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند و همین‌هاست که شاعر را به دل جامعه برده است.

روزی که پیکر او را از بیمارستان ایران‌مهر در خیابان شریعتی تهران تشییع می‌کردیم، در عجب بودم که چگونه این همه مردم، این همه شعر از شاملو را از حفظ می‌خوانند! مردمی که من نیز یکی از آن‌ها بودم. بی‌شک اگر شاعری زبان زمان خود را درک نکند نخواهد توانست این همه بر ذهن و زبان ما تاثیرگذار باشد. و البته همین تاثیرگذاری او را به آینده نیز خواهد برد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

احمد شاملو برقله ی شعر صعود کرد و برای همیشه براین ایستاد .

-- مسعود چم اسمانی ، Jul 7, 2010 در ساعت 04:00 PM