رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۵ خرداد ۱۳۸۹

مروری بر وضعیت بازار شعر ایران

مهتاب سعیدی

شاید در یك نگاه كلی این روزها و نه اصلا! این دهه در ادبیات ما در چشم‌انداز عمومی به نام داستان سند خورده باشد. اما اتفاقاتی در چند سال اخیر، این ادعا را رد می‌كند. ادعایی كه شاید چندان به مذاق اهالی ادبیات داستانی خوش نیاید. بسیار شنیده‌ایم كه روزگار غول‌های شعر معاصر به پایان رسیده است و همه می‌دانیم كه منظور از غول‌ها ‎یعنی شاملو، فروغ، اخوان، سهراب و... و دیگر مادر، شاعری چون ایشان نزاید.

عباس صفری پرفروش‌تر از احمد شاملوست

اما یكی از واقعیت‌های بازار نشر در این روزها این است كه شعرهای شاملو كم‌تر از شعرهای عباس صفاری یا حتی گروس عبدالملكیان به فروش می‌رسد. در مورد اقبال آثار اخوان نازنین، در بازار كتاب این روزها كه دیگر حرف نمی‌زنم.
شاید باید به این نكته فكر كرد كه چه چیز منجر می‌شود كه شعرهای فروغ با تمام حذف و سانسورها همچنان با اقبال مواجه شود؟ من این نكته را كه مجموعه اشعار فروغ به صورت افست در پیاده‌روهای خیابان انقلاب یا تمام كتاب‌فروشی‌های دست دوم فروخته می‌شود به عنوان نشانه‌ای برای اقبال هنوز اشعار فروغ تلقی می‌كنم. كما این‌كه برای صادق هدایت. چون در بازار دست‌فروش‌ها و افست‌فروش‌ها و بازار سیاه كتاب، اتفاقاً عرضه و تقاضا معنای درست‌تری دارد. فارغ از این، فكر نمی‌كنید آثار شاعرانی از نسل پیش هنوز خوانده می‌شود كه نگاهی دیگر به زندگی داشته‌اند؟ دقت كنید از زندگی حرف می‌زنم. نه سیاست، نه مبارزه، تغییر جهان یا ایده‌های فلسفی‌ای كه زمین را جابه‌جا می‌كند. وقتی از تغییر اقبال شاملو یا اخوان در بازار كتاب حرف می‌زنیم دیگر از سپانلو یا منوچهر آتشی چه باید بگویم؟

نگاه مخاطب به ادبیات تغییر کرده

این نكته را هم ناگفته نگذارم كه برای نگارنده این سطرها، اقبال در جامعه ادبی مورد نظر نیست، از اقبال در بازار كتاب حرف می‌زنم؛ مخاطب عام ادبیات. و باز هم مخاطب عام به معنای مخاطب فهیمه رحیمی، اصلا مخاطب شعر نمی‌تواند باشد. و هرگز مخاطب عباس صفاری یا گروس عبدالملكیان یا.... با این حرف‌ها می‌خواهم از یك اتفاق خوشایند در جامعه ایران سخن بگویم؛ تغییر نگاه مخاطب ادبیات در ایران. آیا این اتفاق به معنای تغییر سلیقه مخاطب در وادی ادبیات است؟ به نظر من، قضیه خیلی جدی‌تر از این حرف‌هاست؛ این اتفاق گویای تغییر نگاه مخاطب ادبیات – كه بخش اعظم آن را جوان‌ها تشكیل می‌دهند- نسبت به زندگی است. اصلاً قصد حكم صادر كردن درباره‌ی شكل‌گیری جریانی مدرن یا خواسته‌های مدرن و ... ندارم. اما نگاه دیگری در حال شكل‌گیری‌است كه شعر خودش را هم می‌طلبد. شعری كه با آن زندگی كند، لذت ببرد و زمزمه‌اش كند.

به همین دلیل است كه گروس عبدالملكیان یا عباس صفاری با اقبال مواجه می‌شوند. آخرین مجموعه شعر گروس عبدالملكیان با نام «سطرها در تاریكی جا عوض می‌كنند» توسط نشرمروارید به بازار آمد و در طی یك سالی كه از انتشار آن می‌گذرد به چاپ پنجم رسید. او این روزها درحال تهیه یك سی دی صوتی است و احتمال می‌دهد كه تا سال آینده مجموعه شعری دیگر منتشر كند.


گروس عبدالملكیان

از سوی دیگر بعدا ز مدت‌ها ركود در بازار نشر شعر كه یا اغلب ناشران حاضر به چاپ مجموعه شعر نمی‌شدند یا با هزینه‌ی شاعر اقدام به چاپ اثر می‌كردند، نشر چشمه به‌عنوان یكی از ناشران پركار ادبیات داستانی، در پروژه‌ای با نام «جهان تازه شعر» اقدام به چاپ مجموعه شعر‌هایی از جوانان و پیشكسوتان این عرصه نموده‌ است. تعدادی از این كتاب‌ها كه در نمایشگاه كتاب امسال منتشر ‌شده‌اند، عبارتنداز: «می‌میرم به جرم آن‌كه هنوز زنده بودم» از شمس لنگرودی، «جنبش تن با كو» از سجاد گودرزی، «مردن به زبان مادری» از روجا چمنكار، « همه چیز عادی است» از مجید رفعتی،« تشریفات» از بهاره رضایی و « سوت زدن در تاریكی» از شهاب مقربین.

وقتی نیستی، خلاقیتم گل می‌کند

در مورد اغلب این مجموعه‌ها حرفی برای زدن ندارم . فقط به یك مجموعه اشاره می‌كنم؛ «جنبش تنباكو». چرا؟ به دلیل اقبال این كتاب از سوی مخاطبان. «جنبش تنباكو» تنها مجموعه‌از این میان است كه در نمایشگاه كتاب و در غرفه چشمه تمام شد. این اتفاق، از منظر من برای كلیت شعر مبارك است. نه فقط برای سجاد گودرزی. از سوی دیگر در بررسی شاخصه‌های شعر گودرزی، بیشتر از هر شاعر دیگری به جای پای عباس صفاری می‌رسیم. حتی برخی از شاخصه‌های شعر صفاری، در شعر گودرزی هم شاخص است؛ طنز...نه! شوخ‌طبعی كلمه‌ی درست‌تری است، روایت، تصویرهای عینی و ملموس و... البته با نوساناتی نابرابر. فكر نمی‌كنید همین نكته كه دیگر در شعر شاعران جوان پر مخاطب، ردی از غول‌ها نیست و اتفاقا از عباس صفاری تاثیر می‌گیرند و نه از شاعران نسل پیش از خود شاهدی بر این ادعا‌ست؟ شعر كوتاهی از سجاد گودرزی را در ادامه می‌آورم؛ البته بی هیچ ادعایی در انتخاب بهترین یا بدترین شعر این شاعر، فقط به عنوان یك نمونه:

چیز مهمی نیست
به نبودنت عادت می‌کنم
اصلن وقتی نیستی
خلاقیتم گل می‌کند
نمی‌گویم راضیم
اما بارها بعد رفتنت
سر از کشف الکل در آورده‌ام

تعمدی در کار نیست

سجاد گودرزی درباره‌ی نگاهش به اتفاق شاعرانه گفته است:« طبیعی است كه یك شعر خوب از پشتوانه‌ی قوی ادبیات كلاسیك بهره می‌برد. هرچند برخی از اشعار قدیمی ما نثر هستند و اگر از یك غزل وزن را بگیریم، دیگر وجه شاعرانه‌ای از آن باقی نماند. اما فارغ از صورخیال و استعاره و .... یك نكته‌ی دیگر است كه یك نثر را با شعر متفاوت می‌كند. به قول یكی از دوستان شاعر كه معتقد بود، شعر یك مه دارد و آن مه در هنگام خوانش شعر برمی‌خیزد و تمام ما را دربرمی‌گیرد اما نثر این خصوصیت را ندارد. علاوه بر آن‌كه شعر باید موسیقی درونی‌اش را حفظ كند، باید مشاركت مخاطب را هم در متن داشته باشد یا خصوصیاتی كه قدرت سپیدخوانی آن را بالا ببرد.


این شاعر راجع به شوخ طبعی در نگاه شاعرانه‌اش گفته است: شاید یك نوع طنز تلخ است. معمولاً با آدم‌هایی كه راحت نیستند، از در طنز وارد می‌شوید، به خصوص كه من به قدرت طنز در این عصر معتقدم. دیگر آدم‌ها آنقدر خسته و بی‌حوصله هستند كه با زبان طنز راحت‌تر می‌توانید با آنها حرف بزنید. در روزنامه‌ای خواندم كه دبیركل یك حزب در ایسلند یك كمدین بوده است و تمام آگهی‌هایش را هم با بهره‌گیری از ویژگی‌های طنز منتشر می‌كرده و به همین ترتیب سی و پنج درصد كرسی‌ها را به‌دست آورد. فارغ از این، رگه‌های طنز در آثار بزرگان تاریخ ادبیات ما هم دیده می‌شود كه عبید زاكانی از آن جمله است. منتها این ویژگی در آثار من تعمدی نیست و فكر می‌كنم كه اثر به مؤلفش خیلی شبیه است. من به این اصل كاملاً معتقدم. شاید به همین خاطر، اگر ویژگی طنازی من در شعرم نمی‌آمد، مشكلی وجود داشت.

وی در ادامه افزود: «گاهی یك سری از دوستان‌ ما، پیش از این كه اثری نوشته شود، مانیفست‌شان را می‌نویسند. من از سال ۱۳۷۴ به صورت حرفه‌ای شعر می‌نوشتم و این ویژگی طنز با شخصیت من شكل گرفته است. تعمدی در كار نیست. شعرهای جدی، اجتماعی یا سیاسی خودشان شكل می‌گیرند. ما همان‌طور كه نمی‌توانیم قالب اثر را انتخاب كنیم، درمورد ویژگی‌های دیگرش هم نمی‌توانیم تعمدی داشته باشیم.»

تلخ‌کامی نشان‌دهنده‌ی روشنفکری نیست

نگارنده‌ی این سطرها هم فكر می‌كند تغییر در جنس تأثیرپذیری‌ها یا میزان مخاطب آثار هم چیزی از جنس زندگی است و نه یك اتفاق رهبری شده یا تعمدی. این تغییر سلیقه شاید در نبض مخاطب می‌زند. در تك تك نفس‌هایش كه زندگی می‌كند، عاشق می‌شود، به خیابان می‌آید و...

راستش من به هیچ رو به شیوه‌ی روشنفكران نسل قبلش، تنهایی و عزلت نشینی و تلخ‌كامی را نشان روشنفكری نمی‌داند و اصلاٌ جامعه ما هم دیگر این را بر نمی‌تابد. به یاد بیاورید حركت‌های پر از فانتزی و جوانی و شور را در شیوه‌های بیانی جنبش سبز از زنجیره انسانی راه آهن تا میدان ولیعصر ،از حركت ارواح رای‌های دزدیده شده در سكوت، از دست زدن‌های دسته جمعی تا آخرین حركت‌ها كه به ناگزیر و در واكنش، به خشونت كشیده شد. این را هم بگویم من اصلاً قصد ندارم محصولات ادبی را با بدسلیقگی و به صراحت و البته مستقیم به جنبش‌های اجتماعی اخیر ربط دهم. بل‌كه از یك زیبایی‌شناسی رفتاری و نشانه‌های تغییر یافته یا متحول شده در یك زندگی جمعی حرف می‌زنم. از حركت در یك اجتماع.

زمین و آسمان گلرنگ و گلخون

البته در كنار این‌ها آثار شاعران متأخر هم به فروش كند اما پیوسته خود را ادامه می‌دهند‎. كما این که گزیده شعرهای «ه. الف. سایه» با انتخاب شفیعی كدكنی كه برای نخستین بار در سال ۱۳۶۹ منتشر شده، چاپ بیستم‌اش در سال ۱۳۸۸ منتشر شد. و جالب‌تر این كه محسن نامجو – آهنگساز، خواننده و نوازنده‌ی معاصر- در آخرین اثر منتشر شده‌اش در خارج از كشور با عنوان «آخ» ، شعر« یادگار خون سرو» این شاعر را دست‌مایه كار قرار داد:

دلا دیدی كه خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاكستر درآورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلخون
جهان دشت شقایق گشت از این خون....

آلبوم محسن نامجو ، مثل اغلب آثارش با اقبال در جامعه جوانان مواجه شد. اما باید به این نكته هم فكر كنیم كه چرا نامجو در برخی از قطعاتش كه بیشتر وامدار اسلوب موسیقی دستگاهی ایران است به سراغ اشعاری در قالب كهن می‌رود و در آثار آوانگاردترش بیشتر به شعر دهه‌ی هفتاد و «خطاب به پروانه‌ها» گرایش دارد؟

یک بسته سیگار در تبعید

در این میان یك شاعر دیگر هم در شاعران مطرح روزگار ما وجود دارد كه ساز خودش را می‌زند: غلام‌رضا بروسان. بروسان نخستین بار با مجموعه شعر دومش « یك بسته سیگار در تبعید» در فضای شعر تهران درخشید. این مجموعه بروسان جایزه شعر خبرنگار را در سال ۱۳۸۵ به خودش اختصاص داد. این شاعر در مشهد زندگی می‌كند و مجموعه‌های دیگرش نظیر « احتمال پرنده را گیج می‌كند» یا همین « یك بسته سیگار در تبعید» یا «به سمت رودخانه استوكس» و ... را هم در مشهد منتشر كرد، اما سال پیش مجموعه‌ای از اشعار این شاعر را انتشارات مروارید منتشر كرد: «مرثیه برای درختی كه به پهلو افتاده است».


غلام‌رضا بروسان

بروسان در این مجموعه یگانه است و در نگاه شرقی ما، شاید بسیار شاعرتر از صفاری یا عبدالملكیان و ... شعر بروسان تكه‌ای از قلبش است كه جگر مخاطب را هم به آتش می‌كشد‎:

دریا
ران سفیدش را
از آب بیرون می‌اندازد
و رودخانه را
از یك جوراب زنانه عبور می دهد

یا جایی دیگر می‌گوید:

می‌خواهم
گوش باد را بگیرم
كه این همه در موهایت نپیچد
و با زندگی‌ام بازی نكند
تو هم كاری بكن
مثلاً
دكمه‌های پیرهنت را ببند
مثلاً
دامنت را جمع كن
و فكر كن از پیاده‌رو خیس می‌شود

یا سطرهایی از شعری كه اشك به چشم من می‌آورد:

حرف كه می‌زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می‌رود
حرف بزن
می‌خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده‌ات
دسته كبوتران كه به یكباره پرواز می‌كنند
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی كه به خواب منتهی می‌شود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید....

قصدم از نقل كردن سه نمونه از كارهای بروسان، ارجاع شما در تفاوت زیبایی‌شناسی اشعار وی با شعرهای گروس یا صفاری است. این تفاوت فقط در حوزه عاطفی یا فلسفی كار اتفاق نمی‌افتد، بل‌كه دامن دایره‌ی واژگان را هم می‌گیرد.

دنیا چشم از ما برنمی‌دارد

به نكته‌ی دیگری اشاره كنم كه شاید خالی از فایده نباشد: نشر شاملو مشهد هم در حوزه شعر فعال است و كارهای دیگری از شاعران خراسانی را منتشر كرده است كه مجموعه الهام اسلامی با عنوان « دنیا چشم از ما بر نمی‌دارد» و مجموعه جواد كلیدری با عنوان « یكی این همه گل را از دستم بگیرد» از آن جمله است.

نكته جالب توجه این كه دایره واژگان، جنس برخورد با جهان، تصویرها و ... در این دو مجموعه چندان از فضای كارهای بروسان دور نیست و گاه رگه‌های مشابه هم دیده می‌شود. هر چند كه نمی‌توان تبحر بروسان را در این میان انكار كرد كه گاه او از ایده‌ای كه در دست دیگران معمولی‌ست، یك شعر درخشان می‌سازد.

اما نكته جالب توجه، برای من در تفاوت زیبایی‌شناسی این شاعران است. بروسان و دیگر شاعران خراسانی چنان عاطفه‌ای در شعرشان می‌دمند كه چاره‌ای نداریم جز این كه بگوییم هنوز به عشق معتقدند. اما شاعران پایتخت گویا دیگر اعتقادی به عشق ندارند. كما این‌كه عباس صفاری هم از آن سوی دنیا در مصاحبه‌ای گفته بود: به عشق امیدوار نیستم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

شعر صفاری ولنگرودی وعبدالملکیان وبروسان وغیره به عبارت دقیق بیان احساس در زبانی ژورنالیستی وزود فهم ومتاثر از ترجمه شعرهای خارجی به زبان فارسی است وبیان فخیم ادبی در آنها بسیار ناچیز است.ساندویچ گوارای بی خطری است که از عمق دردهای جامعه ایرانی هم در آنها خبری نیست.غذای اصلی ودائمی خوانندگان شعر ایران نیست فست فود این فصل است وباب طبع عده ای از جوانان که حوصله ادبیات به معنی دقیق وزبان در معنی فخیم آن را ندارند.گوارای وجودشان اما کمی که بزرگتر شوند به دنبال مولانا وحافظ وغیره می روندواخوان وشاملو وحتی سپهری را نادر پور را بهتر درک می کنند.

-- امید رهنورد ، Jun 12, 2010 در ساعت 03:21 PM

پس از عن قلاب سطح فرهنگ و ادبیات بطور وحشتناکی پائین رفت و دلیلش دقیقا وجود و اشاعه ی فرهنگ بی فرهنگی است که بوسیله حکومت و سیستمی بی فرهنگ .بی سواد بدون هویت فرهنگی جامعه را به سیر قهقرائی و پس روی کشاند.
بعضی وقتها فکر میکنم اصلا در چنین جامعه ای با این فقر فرهنگی بزرگانی چون نیما شاملو اخوان ثالث . فروغ فرخزاد. صادق هدایت و دیگران حیفشان نبود در چنین جامعه ای یا این فرهنگ بوجود آمدند.برای این جامعه
جانورانی مانند همین حاکمان لازم است که گوسفند وار مردم را . توده های نا آگاه رابه دنبال چوپانانشان به مسلخ جهل میروند.
درد جامعه ی ایران نا آگاهی توده هاست . و این برگ برنده حاکمان است.

-- مسعود ، Jun 12, 2010 در ساعت 03:21 PM

خوب که چه ؟ گروس و صفاری بالاتر از شاملو هستند ؟ آنوقت میگویید چرا در شعر معاصرمان آنارشی حاکم است؟واقعا که

-- محمد ، Jun 12, 2010 در ساعت 03:21 PM

بنظر من مسئله ای که در هنر اعم از ادبیات یا دیگر هنر ها و صرف نظر از محدوده جغرافیایی اش مطرح است درک روح زمان یا حتی روح آن جامعه است. هنرمند بالای قضایا قرار می گیرد و وظیفه اش تعریف وقایع بشکل یک زورنالیست ویا تماشاچی عادی نیست. هنرمند با تاثر از وقایع در روح و فکرش در واقع پروسه شدن شکل گرفتن و روح قضایا را وآن حس بنهان یا آن جریان سیالی را که در حال شکل گیری است بیان می کند. و من مخاطب که در قلب وقایع هستم و آن حس را ندیده ام با خواندن شعر یا آن هنر چشم و چارم باز میشود و در جریان زندگی یا وقایع هی یاد آن شعر یا اثر هنری می افتم.حالا هر چه سواد یا جهان بینی شاعر وسیع تر و گسترده تر و پخته تر باشد شعرش بهتر و موثرتر میشود و ارتباط عمیق تری با مخاطب برقرار می کند. هنر معاصر ما اعم از شعر یا سایر هنر ها سر در گم است عین فرهنگش و جامعه اش. این سر در گمی را به همان شکل که مخاطبش دارد در کارهایش منعکس می کند. حتی این هنر مند معاصر ما یک قدم جلوتر و بیشتر از مخاطبش نیست که بتواند این سر در گمی این گیجی این بی شکلی را در هنرش فورموله کند و در یک سطح حسی دیگر و وجه دیگری مثل یک آینه آن را به مخاطبش نشان بدهد. و بدین ترتیب کار او فقط یک همدلی با مخاطب نباشد بلکه یک کشف حسی و ذهنی جدید برای مخاطب باشد. به خاطر است که هنر معاصر در یک سطح حسی و ذهنی بسیار بسیار سطحی حرکت میکند و حرفی بیشتر یا عمیقتر از سطح مخاطبش ندارد.

-- سارا ، Jun 13, 2010 در ساعت 03:21 PM

رادیو زمانه عزیز میبینم که نظر خواننده دیگری که تاریخش یک روز دیر تر از نظر دو خطی اینجانب هست منعکس شده است و از ان بنده خیر چرا؟

-- سعید ، Jun 13, 2010 در ساعت 03:21 PM

نهایت بی انصافی در این گزارش به اجرا درآمده و با واقعیت در تضاد مطلق است.خواننده حرفهای شعر هرگز شاعری را که زبان در کارش وسیله مطلق است جدی نمی گیرد و اگر طی دهه اخیر شاعران بزرگ نسل جدید می توانستند کتابهایشان را منتشر کنند شاید این کتاب و این شاعران جنین به خونش درنمی آمدند گزارشگر باید یادآوری می کرد که چرا ردّی از شاعران دهه هفتاد در بازار کتاب نیست.براهنی طی دهه اخیر هیچ کتابی منتشر نکرده یا علی عبدالرضایی که موتور شعر هفتاد بوده سالهاست که آثارش در ایران در بایکوت مطلق است من کاری به آن دسته از شعرهایش که اروتیک و پورنو هستند و در خارج منتشر شده ندارم ولی اگر کتاب من در خطرناک زندگی می کردم او که براحتی تحت ضوابط ارشاد می توانست در ایران منتشر شود در تهران چاپ می شد شاید به دهها چاپ می رسید نظری به تعداد دانلود این کتاب در کتابخانه های اینترنتی گویای این حقیقت است که شیوه های مطالعه عوض شده وآمار خوانندگان بسیاری از شاعران که دچار قهرحکومتی شده اند در ایران قابل دنبال کردن نیست.چرا شعرهای آخر زرین پور که شاعر زبده ای ست منتشر نمی شود چرا طی هفت سال اخیر هیچ مجموعه شعری از مهرداد فلاح به بازار نیامده است. مسئله بسیار ساده است دولت با حذف شاعران خلاق و سانسور آنها فضای نقد و نوآوری را کشته است و چنان علیه شعر پیشرو سمپاشی کرده که دیگر همه پذیرفته ایم که شاعران بزرگ دهه گذشته ما تمام شده اند در صورتی که علی عبدالرضایی طی دهه گذشته پرکارترین شاعر بوده است و بیشتر از ده کتاب شعر منتشرکرده و ترجمه شعرهایش از اقبال جهانی بلرخوردار بوده و در بسیاری از مجلات خارجی نشریافته و مورد تمجید قرار گرفته است.زرین پور نیز باحضورش در فستیوال شعر هند به شعر فارسی همانطور که می دانیم آبرو داده و مهرداد فلاح با رویکرد جدیدش به شعر به ساختار شعر و ژاندر آن وسعت بیشتری داده و در اینترنت با استقبال روبرو بوده.مگر کتاب آخر براهنی با عنوان باده پیمایی سالها زندانی اداره سانسور ارشاد نیست.به عقیده من شاعرانی مثل گروس عبدالملکیان و گودرزی و بروسان بیشتر وامدار فضاسازی شعر هفتاد هستند کفی ستنوع تصویرسازی اینها را با سیستم تخیلی شعرهای عبدالرضایی یا زرین پور قیاس کنیم.خلاصه اینکه نویسنده این مطلب دارد حقیقت را دور می زند و این همان کاری است که در حیطه شعر هر روزه دارد در روزنامه های ما اتفاق می افتد اما در رادیو زمانه چرا؟ مگر رادیو زمانه هم زیر سیطره سانسور ایران است!؟

-- مهرداد پور حسینی ، Jun 14, 2010 در ساعت 03:21 PM

آقای پورحسینی عزیز من با نظر شما مخالفم و معتقدم جز علی عبدالرضایی بقیه شاعران هفتاد طی ساهای اخیر درجا زده اند براهنی همان شعرهای خطاب به پروانه ها را تکرار کرده و شیوه تازه ای ارائه نداده بهزاد زرین پور اصلن دیگر شعر نمی نویسد تا منتشر کند .مهرداد فلاح هم کفگیرش به ته دیگ خورده و به نقاشی علاقمند شده درباره علی عبدالرضایی نظر متفاوتی دارم و مغتقدم او ذاتن شاعر است و در هر شرایطی کار خودش را می کند معتقد هم نیستم که او را در ایران سانسور کرده اند به نظر می آید که خودش هیچ علاقه ای به کار با ناشران و مطبوعات فارسی زبان ندارد

-- احمدرضا پرنیان ، Jun 14, 2010 در ساعت 03:21 PM

خانم مهتاب سعیدی شما از شعر ناب معاصر ایران خیلی دور هستید و بهتر است در این موضوع مطالعه بفرمایید و بعد افاضه. حسن عالیزاده، بیژن الهی.......
میشناسید؟

-- سعید ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:21 PM