رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > آفرینشی در صورت و معنا | ||
آفرینشی در صورت و معناشبنم آذرلبخندهای مهرورز پرویز تناولی از پشت تیزبینی و هوشیاری هنرمندانهاش به از یادرفتههای ایران، این بار در کتابی که دو روز پیش به همراه آثاری از او رونمایی شد بر نقوش رنگین سرامیک میتابد. سرامیک، هنری که سالها پیش اگرمیخواستی که ببینی و بگیریاش آنچنان دور مینمود که انگار جز باد چیزی در کفات نمیماند. تناولی اما از آنهاییست که نمیگذارد حیات هنردر ایران بینفس شود. تعهد او به تاریخ، روزنهای برای بازیابی و بازشناخت خود است؛ خودی که از آنِ شاهرگههای زیست ایرانی است و مجال گریزیست از سرگردانی روح ایرانی این زمان؛ مجالی برای دعای افسانههای رنگ و رو رفته که در این اشکال باستانی بازخوانی میشوند و پیوندی است با هنرمندان هزارهای پیشین که گونههای استخوانیشان سیلی خوردهی فراموشیست.
ششهزارسال تاریخ هنر سرامیک ایران در دوران هخامنشی و صفوی در ظروف منقش و بناها در دو قلهی تاریخ ایستاد و از آن پس شیب تندی گرفت و چاهی در خود زد. اما اینبار نیز نقوش ایرانی و هوش تناولی حاصلاش خلقی در صورت و معنا شد. او هنرهای از یاد رفته را که تاریخ از آنها جزسرکوفتگانی بستهدست نساخته به قلمرو سرفرازی و فرش سرخ میراث ایرانی باز مینشاند؛همچنان که با «طلسمها»،«قفلها» و«گلیمها»چنین کرد. تناولی اما در سرامیکهایش نیز مانند دیگر آثارش آفرینشی به سرحد سنت و به سرحد مدرن دارد. استقلال شخصیت و ثقل آثار در همین آشنایی با سنت و مدرنیسم ریشه دارد. ترکیبی از ذائقهی نوگرایی و کهن دوستی و دیرآشنایی، بیآنکه برزخی میان این دو قطب بسازد.او در سنجش مفهوم سنت و مدرنیسم استاد است و حاصل کارش شاخهایست نو که از ریشههای فرهنگی ما جدا نیست.
زندهیاد مهدی سحابی در مقدمهی کتاب سرامیکهای پرویز تناولی چنین مینویسد: «ترکیب عناصر پیشرو و مدرن هنر امروز با عنصرهای وامگرفته از کل سنت نگارگری ایران، از آثار باستانی تا باسمههای عامیانهی امروزی، البته ویژگی همهی کارهای تناولی است، اما چنین ترکیبی در سرامیکهای او بارزتر است. و این آثار با خلوصی بسیار بیشتر یک به یک خصیصههایی را به نمایش میگذارند که او را شاخصترین چهرهی هنر امروز ایران میکند. پرویز تناولی از گروه کوچک و نخبهی هنرمندانی است که از همان اول کار با هویتی کامل و مشخص به میدان میآیند، انگار که با همچون هویتی بهدنیا آمده باشند! رسیدن به هویتی جاافتاده و ماندگار و فوراً شناختنی، اغلب نیازمند زمانی طولانی و (در مورد هنرمندان اصیل) حاصل کار و تلاش بسیار است، و در مورد هنرمندانی با اصالت کمتر، یا هیچ، ثمرهی حسابگریها و ملاحظات اغلب سوداگرانه. هویت تناولی و گروه کوچک همگنان او هویتی آنی و همیشگی است، بی آن که به هیچ وجه این گفته نفیکنندهی کوشش و تلاش و پویایی و پیگیری باشد.» سحابی در جای دیگری از این مقدمه می نویسد: «نقش جستجو و تلاش و پیگیری روشن است؛ احتیاجی به گفتن ندارد. آنچه شاید تأکید بیشتری بخواهد و به نظر من، یکی از ویژگیهای اصلی تناولی و آثار او، هوش و زیرکی است؛ عنصری که در نقد آثار تجسمی کمتر به آن پرداخته میشود. نگاه بیش از اندازه عملی به کارکرد آفرینش در هنرهای تجسمی و گرایش به تلقی نقاشی و مجسمه به عنوان فرآوردههای دست و دل و نه چندان ذهن و سر، موجب میشود که اغلب نقش هوش و تیزبینی و موشکافی را در این آثار ندیده بگیریم و آنها را بیشتر خاص ادبیات و فلسفه و غیره بدانیم.» او سرامیکهای تناولی را دارای یک ویژگی اضافی که خاص تناولی و میراث منحصربه فرد اوست میداند وچنین میگوید: «آثار او نه ادامهی یک مکتب تنها (مثلاً مینیاتور) یا یک «مکتب» (مثلاً سقاخانه)، دورهی نقاشی «التقاطی» قاجاری یا پیکرتراشی مردمی گورستانها، تصویرسازی استیلیزهی گلیم و گبه و حجاریهای ماقبل اسلامی، بلکه همه و همه آنهاست؛ از نقشهای سفالینههای پیش از تاریخ گرفته تا باسمههای مذهبی بازار بینالحرمین تهران.»
در جریان رونمایی کتاب سرامیکها در گالری ۶۶ تناولی در محوطهای خلوت چهار اثر از این مجموعه را به نمایش گذاشت با عنوانهای «شاعر»، «شاعر و كوهكن»،«شاعر و قفلها» و «آفتابه در قفس خروس» كه در فاصله سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۷۰ ساخته شدهاند. نامگذاری این آثار نمایش پیوند این هنرمند با ادبیات است. پیوندی که او خود بارها به آن تأکید کرده.» دربارهی پیوند تناولی با ادبیات علیرضا سمیعآذر پژوهشگر هنرهای معاصر در روز رونمایی کتاب میگوید: «آنچه پرویز تناولی را در آستانهی شهرت وسیع بینالمللی قرار داده است، پیوند كار او با ادبیات، شعر و عرفان ایرانی و استفاده از نمادها و مفاهیم آنها با مهارت هنرمندانهاش است. بهطوری كه با علم بر این حوزهها به تجسم و حجمبخشیدن واژگان شاعرانه میپردازد.» معماری ایران نیزعنصر دیگری است برآمده از فرهنگ ایرانی که در آثار تناولی الهامبخش است و جوهری را میسازد كه مبنای كار اوست چرا که معماری برآمده از روح متعالی و مقدسی در مفهوم تناسبات است كه به یك هندسهی مفهومدار میرسد و وقتی ادبیات با معماری تلفیق میشود، پدیدهای خجسته به وجود میآید كه میتواند الهامبخش این هنرمند باشد.او با بهرهگیری از ادبیات و مفاهیم عاشقانهی آن مجسمههایی همچون عاشق، معشوق و غیره را با هندسهای برگرفته از معماری ایرانی میسازد و از این جهت عمده كارهای فیگوراتیو او در مرز شكل و انتظار و در قالب احجام هندسی كه پیشتر موضوع معماری بوده تبلور مییابد. |