رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
گفتگو با فرحناز جعفری، عکاس و نقاش ایرانی ساکن پاریس

عکاس شعر و لحظه‌های شاعرانه

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

فرحناز جعفری، نقاش و عکاس ایرانی ساکن پاریس به «عکاس شعر و لحظه‌های شاعرانه» معروف است. او که در فرانسه به‌عنوان یک عکاس حرفه‌ای چندین نمایشگاه برپا کرده، به آموزش عکاسی در مدارس حرفه‌ای پاریس نیز مشغول است.

در همه‌ی عکس‌های این هنرمند، می‌توان رد پای شاعران ایران به‌ویژه احمد شاملو، فروغ فرخ‌زاد، و شاعران معاصر ایرانی در پاریس، به‌عنوان نمونه نعمت آزرم، محمد سحر و دیگران را دید.

Download it Here!

فرحناز جعفری، سال پیش، پس از بیست سال دوری از ایران، همراه همسر فرانسوی و دو فرزندش به ایران رفتند.

دستاورد این سفر، نمایشگاهی است با نام «قلب‌های پرافتخار و لحظه‌های شاعرانه» که در جریان برپایی هشتمین جشنواره‌‌ی سینمای ایران در تبعید در پاریس، در سالن انتظار سینمای «لات‌له»، برپا شد و توجه بسیاری را به‌خود جلب کرد.

ویژگی کارهای تازه‌ی این هنرمند عکاس، عکاسی از کاشی‌های زیبا، پرنقش ‌و نگار و گاه بسیار قدیمی مسجدهای بزرگ و کاخ‌های سلطنتی در ایران است. او همه‌ی کلمات عربی و آیه‌های مختلف را از میان طرح این کاشی‌ها پاک کرده و شعرهایی از احمد شاملو، فروغ‌ فرخ‌زاد و دیگر شاعران را جایگزین آن‌ها کرده است.

در گفت‌وگویی با خانم فرحناز جعفری از او درباره‌ی نام نمایشگاهش «قلب‌های پرافتخار و لحظه‌های شاعرانه»، می‌پرسم:


فرحناز جعفری، نقاش و عکاس ساکن پاریس

این عکس‌ها، عکس‌هایی هستند که بعد از بیست سال دوری از ایران، از چند مسجد در آن‌جا گرفتم. خیلی از آن‌ها، همان‌طور که مشاهده می‌کنید، دی‌تیل‌ هستند. بعد از این اتفاق‌هایی که در ایران افتاده، من که در سن ۲۰ سالگی ایران را ترک کرده بودم و تازه بعد از ۲۰ سال داشتم به ایران برمی‌گشتم. نمی‌دانم شاید می‌خواستم به‌نوعی خوشحالی برای خودم بیافرینم و بعدها نتیجه‌ آن را در این‌جا به معرض نمایش بگذارم.

در این مسجدها روی کاشی‌ها، آیه‌های قرآنی نوشته شده بود. وقتی برگشتم آن‌ها را در عکس‌هایی که چاپ کردم، پاره کردم. به‌جای آن‌ها بهتر دیدم از شعرهای شاعرانی مثل احمد شاملو، فروغ فرخ‌زاد، فریدون مشیری و بسیاری از شاعران ایرانی دیگر که این‌جا در تبعید به‌سر می‌برند، استفاده کنم.

ارزش این شعرها خیلی بالاتر از آیه‌های قرآن است. به‌هرحال هربار که این عکس‌ها به عناوین مختلف به‌معرض نمایش گذشته شدند، بسیار باعث خشنودی دیگران شدند. قصدم از به‌کارگیری این شعرها، ارزش گذاشتن روی کارهای خودم نبود. بیشتر بهانه‌ای بود برای این که صحبت از شعر شود.


فرحناز جعفری همه‌ی کلمات عربی و آیه‌های مختلف را از میان طرح این کاشی‌ها پاک کرده و شعرهایی از احمد شاملو، فروغ‌ فرخ‌زاد و دیگر شاعران را جایگزین آن‌ها کرده است

تکنیک کارتان چیست؟

تکنیک نیست، همه‌اش عکس است.

یعنی همه‌اش عکس است؟

بله، همه‌اش عکس است. همه‌ی عکس‌ها، عکس‌های اوریژینال خودم هستند.

ولی شما در عکس‌ها دست برده‌اید؟

بله. البته آن اوایل در نمایشگاهی، این‌ها را با دست پاره کرده بودم. یعنی جای پاره‌گی در عکس‌ها بود. ولی در این نمایشگاه، همان‌طور که می‌بینید، جور دیگری کار کردم که خب آن‌ها بریده شدند و به‌جای آیه‌های قرآن، در این سرامیک‌ها، شعرهای شاعران ایرانی نوشته شده‌اند.

گاهی وقت‌ها لازم می‌دانم که مثلاً برای «بهار شاعران» ترجمه‌ی شعرها را هم بنویسم. گاهی وقت‌ها به‌نظر می‌آید که جذابیت خاصی دارد، چون گاهی وقت‌ها نوشته‌ها حتی نقطه ندارند یا دستم را چرخاندم و این‌ها را نوشتم.


یعنی باید سعی زیادی کرد تا این شعرها را خواند و از آ‌ن‌ها نتیجه گرفت. برای من خیلی جالب است. یعنی، همان‌طور که گفتم، انگیزه‌ی من از این کار این بود که لحظه‌هایی را به شعر بپردازم.

کار شما عکاسی است، یا این که حرفه‌ی دیگری هم دارید؟

به‌طور کلی، کار من عکاسی و هنرهای تجسمی است. گاهی مجسمه‌سازی، نقاشی و گاهی دیزاین. یک آتلیه دارم و با بچه‌ها در مدارس کار می‌کنم.

چند سال است که در این زمینه کار می‌کنید؟

سی‌سال است که در زمینه‌ی عکس کار می‌کنم، ولی این کار جدیدی است. شاید ده، پانزده‌سالی هست که در این نوع خاص کار می‌کنم.

چه‌طور شد به این فکر افتادید که از کاشی‌های مساجد و دیگر پدیده‌های سنتی ایرانی استفاده کنید؟

۲۰ سال بود که به ایران نرفته بودم و با وجود این که تبعیدی نبودم، با توجه به وضعیت ایران تصمیم داشتم که به ایران نروم. بعد از گرفتن دیپلمم با خانواده‌ی چهارنفره‌ام از ایران به پاریس آمدیم.


بعد از این که دخترم به‌دنیا آمد، چون با او به زبان فارسی صحبت می‌کنم، برایش همیشه این سئوال مطرح بود که این زبانی که من با او صحبت می‌کنم چه اهمیتی برای من دارد و چه کسانی به این زبان صحبت می‌کنند؟ سئوال او برایم مهم بود.

در بعضی از این ‌عکس‌ها، مینیاتورها یا چهره‌های هندی دیده می‌شوند. این‌ها چه هستند؟

این‌ها همه در ایران است. در مساجد و قصرهای ایران. در شهرهای تهران، شیراز، اصفهان، کاشان و چند شهر کوچک دیگر.

یک تابلوی بزرگ هم هست که دو جوان را این طرف و آن طرف نشان می‌دهد. آیا این مونتاژ است؟

نه، این حیاط کاخ گلستان است و همان‌طور که مشاهده می‌کنید متاسفانه بسیاری از قسمت‌هایش از بین رفته است. روزی آقایی را دیدم که به این عکس نگاه می‌کرد و اشک توی چشم‌هایش جمع شده بود. او دو سه سال بعد از این نمایشگاهی که داشتم به ایران رفته بود. می‌گفت، دیگر این چیزها نیست، چون کاشی‌ها را می‌کنند. یعنی احتمالاً این‌ها می‌تواند ارزش‌ تاریخی داشته باشد.


یعنی این کار شما به‌نوعی حفظ میراث فرهنگی ایران هم هست؟

دقیقاً. شناساندن این مسائل به فرانسوی‌ها یا غیرایرانی‌ها مثل یک وظیفه است. برخی از آن‌ها، همان‌طور که خودتان می‌بینید، با وجود این که قرن‌ها از عمرشان می‌گذرد، خیلی مدرن هستند.

در انتخاب کاشی‌ها چه چیزی بیش‌تر نظرتان را جلب می‌کرد؟

بیشتر آمیزش رنگ‌ها و این که در برخی کارها حروف و کلماتی هستند که با خود سرامیک‌ها نوشته شده‌اند.

شما با برداشتن آن آیه‌ها این کاشی‌ها را کاملاً ایرانیزه، یعنی ایرانی کرده‌‌اید، نه؟

دقیقاً. به‌نظر خودم، هستی دیگری به آن‌ها داده‌ام. دوست ندارم کلمه‌ی شانس را به‌کار ببرم. با آمیزش‌شان با شعر معاصر بعد دیگری به آن‌ها داده‌ام. آن‌هم با شعرهای شاعرانی مثل فریدون مشیری که عاشق شعرهای ایشان هستم و شاعرانی که این‌جا زندگی می‌کنند ازجمله آقای نعمت آزرم، کاظم شهریاری که بعضی‌وقت‌ها به‌فارسی و فرانسه هم می‌نویسند. افسانه خاکپور، رضا بی‌شتاب و محمد سحر.

فکر می‌کنید موضوع نمایشگاه بعدی‌تان دوباره همین موضوع باشد یا موضوع‌ دیگری را انتخاب کرده‌اید؟

درباره‌ی موضوعی دیگر است. برخی عکسی‌هایی است که در فصل زمستان از طبیعت، درخت‌ها و در واقع از شاخه‌ی درخت‌ها گرفته‌ام. در زمستان درخت‌ها چون معمولاً برگ و گل ندارند، انگار که دیگر مرده‌اند. یعنی نظر کسی به آن‌ها جلب نمی‌شود. برعکس حتی به قبرستان‌هایی مثل پرلاشز رفتم و از این شاخه‌ها عکس گرفتم. با شاخه‌ی درخت‌ها هم باز از همین تکنیک استفاده کرده‌ام. یعنی خطاطی کردم و این بار شعرهای معاصر فارسی را به صورت خطاطی و با قلم خطاطی نوشته‌ام.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

کار خانم جعفری از دید ابتکار و بداعت کاملاً کار خوب و درست و زیبایی است و باید گفت احتمالاً اولین بار است که چنین کاری انجام شده، که بر اهمیت و ارزش آن بسیار می افزاید و جای سپاسگزاری و ستایش زیادی برای خود باز می کند.

اما اگر سخنان من ایشان و طرفداران کار ایشان را نرنجاند، دستکاری و تغییر اساسی دادن در هر اثری (چه عربی چه ایرانی چه از هر ملیت و فرهنگ دیگر) به هر منظور و به هر شکل که انجام شود، به هر حال نوعی تحریف نیز هست.

یعنی اگر قرار باشد بیینده ای برای اولین بار این آثار را ببیند و اصل آنها را ندیده باشد، دچار نوعی گمراهی ناخواسته خواهد شد مگر توضیحی برای وی داده شود و ترجیحاً، عکسهایی از اصل کارها برای مقایسه نیز موجود باشد، که در آن صورت ویژگی و ارزش این کارها حتی بیشتر نیز خواهد شد.

از سوی دیگر، این درست است که زبان و فرهنگ عربی بر ایرانیان تحمیل شد اما آشنایی ایرانیان با اعراب (و کلاً فرهنگ های دیگر سامی در خاورمیانه همچون آشوری و یهودی) پیشینه ای خیلی کهن تر از هجوم اعراب و دین اسلام به ایران دارد. به جرأت می توان گفت این دو فرهنگ و فرهنگهای دیگر منطقه، حتی چین و هند که از خاورمیانه خیلی دورتر هستند، از روزگاران بسیار دور در حال تأثیرگزاری دایمی بر یکدیگر، و حتی گاهی تحمیل زبان و فرهنگ خود بر دیگری و دیگران بوده اند.

به عنوان مثال، چطور است که دیدن شعر فارسی به خط زیبای نستعلیق (که تلفیقی است از نسخ عربی و تعلیق ترکی) بر دیوارهای بعضی از معابد هندوستان (که بیشتر پس از حمله بی دلیل نادرشاه به آن کشور به وجود آمده) تقریباً هر ایرانی را خشنود و مغرور می کند اما دیدن آیه های قرآن به زبان اصل آن بر دیوار مسجد که پایگاه اسلام است، بعضی از ما را آزرده خاطر می کند؟

ما که به هر حال خوشبختانه هنوز بیشتر بنا بر فرهنگ ایرانی زندگی می کنیم و به زبان فارسی صحبت می کنیم، هر چند که با زبان اصلی و باستانی پارسی فاصله ای نجومی دارد. و در عین حال این بیشتر اقوام غیر پارسی منطقه هستند که از تحمیل زبان فارسی بر خود گله و شکایت دارند تا فارسی زبانان که بخواهند از حضور این همه لغات غیر فارسی در زبان خود بنالند!

نفوذ کامل زبان عربی در ایران و به طور مطلق بیش از چهار قرن نبود و در آن مدت هم ایرانیان در خانه های خود به هر حال به زبان اصلی خود صحبت می کردند همانطور که امروزه هم ترک و کرد و بلوچی و ارمنی ساکن ایران، در خانه و محیط های خودی که باشند، به زبان اصلی خود سخن می گویند نه به زبان فارسی!

از سوی دیگر، این که اسلام دین و آئین کشورهای عرب زبان شده و از سوی آنان به دیگران رسیده (یا حتی تحمیل شده) دلیل بر بد بودن یا تحمیلی بودن خود زبان و فرهنگ عربی نیست. عربی هم همچون پارسی یا انگلیسی یا فرانسوی و هندی و چینی و غیره، یک زبان و فرهنگ ویژه خود است، با کاستی ها و فرازهای خود همچون دیگر زبان ها و فرهنگ ها.

از دیرباز، بسیاری از ادبای زبان عربی، هر گاه که برای جایگزین کردن واژه های وارداتی از زبان های غربی و غیره دچار اشکال یا کمبود می شوند، از زبان فارسی بهره و یاری می جویند تا واژه ای فارسی را "معرّب" کرده و در دستور زبان خود وارد کنند، درست همانطور که ادبای ایرانی هم شاید هزاران سال است دارند مشابه همین کار را می کنند و همیشه برای جایگزینی واژه های وارداتی از زبانهای دورتر، اگر برابر فارسی درستی برایشان نداشته باشند، از زبان عربی به عنوان "نزدیکترین زبان" یاری می گیرند.

و از همه مهم تر، شعر کلاسیک فارسی که سر آمد شعر جهان به شمار آمده و مایه افتخار و غرور تمامی ایرانیان است، بر قواعد عروض و قافیه زبان عربی استوار است! اعراب نیز از دیرباز شعرای بسیاری داشته و در این هنر و صنعت از پیشرفتگان به شمار می آیند.

این که ما می خواهیم از فرهنگ درست و اصیل خود پاسداری کنیم یک چیز است اما عرب-ستیزی بی جهت، چیزی دیگر!

شروع عرب-ستیزی در ایران معاصر به دوران اواخر قاجار و اوایل رضاشاه باز می گردد. این "ستیز" نه چندان درست و تقریباً بی پایه، ریشه در خواسته های روشن گروههایی خاص دارد که ساکن ایران و جهان هستند اما خود اصلاً ایرانی نیستند هر چند خیلی به ایرانی بودن تظاهر می کنند همانطور که وقتی در کشورهای دیگر ساکن هستند، خود را ساکن و اهل آن کشور معرفی می کنند.

اوج این حالت عرب-ستیزی را شاید بتوان در بعضی از آثار صادق هدایت یا احمد کسروی و چند نفری دیگر جستجو کرد که در زمان خود تا حدی توجیه پذیر بود اما امروز دیگر به آن صورت پذیرفتنی نیست.

اگر ما ایرانی ها، به ویژه آن گروه از ایرانی های روشنفکر و با سواد که دچار نوعی "هدایت-زدگی" یا "کسروی-ایزم" هستند، با این حس عرب ستیزی خود به درستی رویاروی نشده و فکری بنیادین برایش نکنند، بعید است که نتایج مثبتی از آن بتوان گرفت. در واقع، با کشمکش های لفظی که هم اینک بر سر نام خلیج فارس و مالکیت بعضی از جزایر در آن بستر آبی معروف در خاورمیانه و میان ایران و امارات یا بعضی از کشورهای دیگر هست، و با در نظر گرفتن ثروت نفتی و تجاری تقریباً بادآورده هر دو کشور که بیش از هر کس نظر تولید کنندگان جنگ افزار و شرکتهای نفتی و تجارت بین المللی را برای کسب درآمد با سود هنگفت به خود جلب کرده، تنها چیزی که در آینده نه چندان دور می توان برای ایران و منطقه پیش بینی کرد، یک جنگ فراگیر بیهوده و فرسایشی (و صد البته فرمایشی!) میان بعضی از ملل آن نقطه از دنیا و بر سر هیچ و پوچ است!

بعید است یک ایرانی "با غیرت" که خود را مدیون و مقید و متعهد به فرهنگ و زبان و ملیت و اصالت خود می داند، حاضر باشد هنر یا اندیشه و توانایی های خود را در اختیار چنان اختلافات بچگانه ای قرار دهد.

با مهر و سپاس

-- منتقد ، Apr 30, 2010 در ساعت 03:12 PM

من با نظر منتقد موافقم . و فکر می کنم دست بردن در یک اثر هنری به جای مانده به نوعی تحریف میباشد و نیز به نوعی استفاده بدون مجوز از اثر هنری هنزمندان گمنام و قدیمی . شاید تحسین بر انگیزی آثار خانم جعفری بیشتر برای آثار زیبا و خوش آب و رنگ همین هنرمندان قدیم و گمنام باشد تا صرفا کار هنری ایشان.

-- بدون نام ، May 1, 2010 در ساعت 03:12 PM