رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > کشتی نوح آمریکایی و دینستیزی | ||
کشتی نوح آمریکایی و دینستیزیمهدی عبداللهزادهmehdi.abdollahzadeh@gmail.comداستانهای کتب مقدس ادیان ابراهیمی، برای سینمای هالیوود همواره دستمایهای تمامنشدنی بوده است. از آدم و حوا گرفته تا سلیمان و ملکهی صبا و سامسون و دلیله، و از «ده فرمان» موسی و کتاب آفرینش گرفته تا عیسی بن مریم و مصائب مسیح، قصص تاریخی- مذهبی با سینما پیوندی دیرین داشتهاند. فیلمهایی از این دست، عمدتا در ژانر درام تاریخی یا درام و تاریخی ساخته شده و میشوند. اما، داستان حضرت نوح، تنها داستانی است که میشود بر پایهاش فیلمی در ژانر فاجعه ساخت. رولند امریش - که یکی از فیلمسازان صاحبنام دراین ژانر است - در ساخت ۲۰۱۲ از کن فیکون، ترکخوردن و زیر-و-زبر-شدن زمین و زلزلهها و جابهجایی دریاها که در داستان نوح در کتب مقدس آمده الهام میگیرد تا آخرالزمان را با قصهی خودش و به شیوهی خودش و در دنیای امروزی به تصویر بکشد.
در این روند الهامگیری، مهمترین چالش او دینستیزی و دینزدایی در رویارویی با فاجعه است. حضرت نوحی که در کتب عهد عتیق سُکاندار کشتی نجات بود، در دنیای فیلم نام پسرکی است که هیچکاری از دستاش برنمیآید و تنها با تلاش پدرش که قهرمان فیلم است میتواند مسافر قاچاقی کشتی باشد. دیدگاه فیلم بر پایهی نوعی از پراگماتیسم استوار شده است که به نفی تاثیر معتقدات و امور مذهبی میپردازد و تنها چارهی کار در رویارویی با فاجعه را نه توسل به خدا، که دست-به-کار-شدن و عملکردن میداند. در صحنهای که مردم در خیابانها و در مقابل تلویزیونهای بزرگ در حال شنیدن نطق رییسجمهور آمریکا هستند، وقتی رییسجمهور به جملهی «... و خداوند چوپان من است» میرسد، صدا و تصویرش قطع میشود. وقتی مسیحیان در کلیسای سیستین در واتیکان دست به دعا برداشتهاند، گنبد کلیسا فرومیریزد و همه را زیر آوار له میکند. ساشا خلبان روس نیز، زمانی که میپندارد از مرگ جسته است روی سینهاش صلیب میکشد و درست همان لحظه به ته دره سقوط میکند. روحانی که در معبد بوداییان بر بلندیهای تبت به طبل میکوبد به یکباره و بههمراه آن معبد عظیم، در موجی بلندتر از کوه ناپدید میشود.
رییسجمهوری که به جای فرماندهی پروژهی نجات بشریت، به کلیسا پناه میبرد هم پایانی جز فرورفتن زیر موجهای کوبندهی چندصدمتری ندارد. با آنکه پروژهی ساخت کشتیهای عظیمالجثه بین آمریکا و کشورهای صنعتی جهان مشترک است، ایتالیا بهعنوان مرکز مسیحیت، تنها کشوری است که از ابتدا به این طرح نپیوسته است. حیوانات هم نه با پای خودشان و به فرمان پروردگار، که با هلیکوپترهای غولپیکر به کشتی منتقل میشوند. سقف کلیسای سیستین که نقاشی معروف میکل آنژ- آفرینش انسان- رویاش نقش بسته، درست از جایی ترک میخورد که حد فاصل انگشت خدا و آدم است. این صحنه به شکلی کنایهآمیز بر نفی آفرینش یا روند نابودی بشریت اشاره دارد. همهی اینها بهروشنی نشان میدهد که رولند امریش تا چه حد به آخرالزمان نگاهی ضددین دارد. در برخی از مطبوعات ایران نوشته بودند که خانهی کعبه تنها مکانی بود که در این فیلم ویران نشد. به نظرم تنها دلیل این امر میتواند این باشد که کارگردان فیلم نمیخواسته سرنوشتی همچون تئو ونگوگ فیلمساز یا سلمان رشدی داشته باشد.
روایت فیلم بر خلاف جلوههای ویژهاش بهشدت تصنعی و منطقگریز است. کافیست به دو صحنهی فرار از آتش و زمینهایی که دهان باز میکنند با اتومبیل، و دو صحنهی مشابه در پرواز هواپیماها، نگاه شود. در تمامی این صحنهها شانس و تصادف، ردشدنهای میلیمتری و ثانیهای و بخت و اقبال بسیار بلند قهرمان فیلم است که او و همراهاناش را بهسلامت به مقصد میرساند. انگار که همهشان نظرکردهی حضرت ابوالفضلند! این همه تکرار و تکیه بر شانس، روایت داستان را اندکی مضحک و ناباورانه جلوه میدهد. دنیای فیلم بهشدت قطبی و تبعیضآمیز و از نظر سیاسی جانبدارانه است. آمریکا در پروژهی نجات حیات حرف اول را میزند و مدیریت دنیا را بر عهده دارد. چهرهای که از روسها و چینیها و ملل جهان سوم ارایه میشود، با تبعیض نژادی محسوسی همراه است. از منظر اقتصادی نیز، برتری مطلق با ثروتمندان است. مسافران کشتی نجات، ثروتمندانند نه صالحان و توانمندان و صنعتگران. سگهای ملکهی الیزابت هم اجازهی ورود به کشتی را دارند اما کارگران چینی که کشتیها را ساختهاند حق سوارشدن و زندهماندن ندارند. جلوههای ویژهی فیلم، حیرتآور و چشمگیر است. مشخص است که نهتنها بخش زیادی از هزینهی چشمگیر ساخت فیلم صرف جلوههای ویژه شده، که بهترینها و پیشرفتهترین تکنولوژِیها هم در این خصوص به کار گرفته شده است. دقت در جزییات، مثالزدنی و ستایشبرانگیز است. مثلا در صحنهای که یک موج چندصدمتری ساختمانی را در دوردستها درهممیکوبد، انفجاری در درون ساختمان رخ میدهد که روی پرده چیزی بیشتر از یک نقطهی نورانی به نظر نمیرسد و تنها کمتر از یک ثانیه – و قبل از فرورفتن زیر امواج – دیده میشود. اما هیچکدام از اینها که برشمرده شد ۲۰۱۲ را به یک فیلم شاخص و مهم بدل نمیکند. اهمیت این فیلم در نوع و گستردگی فاجعهای است که به تصویر میکشد. تا پیش از این فیلمهای این ژانر، یا به رخدادهای طبیعی مثل زلزله، آتشفشان، گردباد، سقوط بهمن، تسونامی و برخورد شهابسنگ به زمین میپرداخت و یا فجایع آسمانی و فضایی مطرح میشد. و هر بار میشد با گسترش فاجعه نسبت به فیلمهای قبلی، بر میزان هراس و جذابیت فیلم افزود. اما اینبار امریش دست روی موضوعی گذاشته که فاجعهالفجایع است. یعنی فراتر از اینکه زمین زیر و رو شود و همهی موجودات زنده را به کام مرگ کشد، نمیتوان فاجعهای را تصور کرد. حال پرسش اینجاست که پس از این فیلم، آیا هنوز راهی برای پرداختن به این ژانر باقی مانده است؟ |
نظرهای خوانندگان
دوست عزیز بر خلاف نظر شما معتقدم که در این فیلم اغلب سیاستمداران ( به خصوص از کاخ سفید) بودند که جان سالم به در بردند و نه حتی ثروتمندان.
-- بدون نام ، Dec 29, 2009 در ساعت 05:45 PM