رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > «معنا در گروه شمس نقش اساسی دارد» | ||
«معنا در گروه شمس نقش اساسی دارد»پانتهآ بهرامیبدو بدوها از اینجا شروع شد که متوجه شدم ساعت هشت شب، همزمان دو برنامهی موسیقی در شهر آسمانخراشها برگزار میشود. یکی برنامهی گروه «شمس» و دیگری تکنوازی «کیهان کلهر». خب، صبحاش هم بچه را باید میبردم کلاس فارسی.
توی راه با هردو برنامه تماس گرفتم. هیچکس نبود. پیغام گذاشتم. گفتم که از رادیو زمانه هستم. ما دیگر داشتیم از کلاس فارسی برمیگشتیم. توی راه بودیم. اتوبوس هم یک نیمساعتی تأخیر داشت. کفرم گرفته بود. تلفن زنگ زد. صداش را نمیشنیدم. آقای عامری تهیهکنندهی برنامهی «شمس» بود: خانم زمانه؟ نه، رادیو زمانه. برای رادیو زمانه میخواستم از کنسرت شمس برنامه تهیه کنم. دسترسی به گروه نداریم. یک ساعت دیگر زنگ بزنید. سوار اتوبوس شدیم. راهبندان بود. تصادف شده بود. یک ماشین نقرهای رنگ انگار آبجوش روی پوستش ریخته بودند. له شده بود. از طرف برنامهی کلهر زنگ زدند: دسترسی به کلهر نداریم. دوباره به آقای عامری زنگ زدم. میتوانید رأس ساعت ۷.۵ تا یک ربع به ۸. یعنی یک ربع هم بیشتر وقت مصاحبه ندارید. بچه را رساندم خانه. لباسم را عوض کردم. لوبیا پلوی دیشب را که در یخچال بود خوردم که معده شکایت نکند. ضبط صوت و دوربین را برداشتم و خودم را رساندم به سالن. بازهم ترافیک. به سالن لینکن رسیدم. فروشندهی بلیط: اینجا محل برنامه نیست! سه بلوک آن طرفتر است. سالن دیگری. ساعتم را نگاه کردم. ۱۰ دقیقه به ۷.۵ مانده. محل سالن طبقهی پنجم بود. شما آقای عامری هستید؟ بله. شما خانم زمانه؟ نه، از رادیو زمانه... خب، میتوانید بروید بعد از تنظیم صداتان. به طرف سالن پشت صحنه رفتم. مأموران محافظ جلوم را گرفتند. من دیگر وقت زیادی ندارم. باید بروید خانم جولی، آن خانم قدبلند شما را چک کنه! دوباره برمیگردم. واقعاً جولی دو متر قد داشت. کارت خبرنگاری؟ تو دلم گفتم، خبرنگار آزاد بدبخت است، کارت ندارد. یادم افتاد که یک کارت قدیمی سندیکا دارم. مال سال ۲۰۰۶ بود. نشانش دادم. گیر نداد. متوجه نشد. اوکی، میتوانید بروید تو. اینها را که در عرض یک دقیقه برایتان تعریف کردم، هشت ساعتی طول کشید. وقتی در آهنی باز شد تا به گروه شمس برخوردم، آب آرامش بود که بر سر این روز تماماً شلوغ، پردردسر و استرسآلود ریخته شد. شاید شما هم با من همعقیده شوید که آرامش یکی از ویژگیهای این گروه است. من نجمه تجدد حسینی هستم، همسر بیژن کامکار. ۱۰ سال است که با گروه «تنبور شمس» ما باهم همکاری داریم. یکی از مسایل خیلی مهم همدلی ماست.
این طرح زیبای لباستان از کدام منطقه میآید، چه کسی آن را طراحی کرده است؟ در حقیقت خودم جورش کردم. من یک سمبولی گرفتم از کوههای کردی و زیر هم که یک لباس است که تقریباً در سنندج پوشیده میشود، منتها این دوتا را وقتی باهم پوشیدم، شد یک لباس ایرانی که عبا بهش میگویند و آن لباس زیری که خانمها میپوشند. معمولاً میگویند موسیقی سنتی خستهکننده و برای جوانها ملالآور است. شما چطور توانستید این را پرتحرک بکنید و این ملال را از آن بگیرید؟ این یک مقدار بیلطفی است که مردم ما به این موسیقی دارند. اولین روزی که همسر من بیژن کامکار دف را در موسیقی آورد، با گروه «شیدا» و عارف همکاری میکرد. دف یک صدایی دارد که هیجان بوجود میآورد، بیشتر جوانها معطوف میشوند به این ساز که درد و فریاد خودشان را با آن بگویند.
چطور شما در گروه «کامکاران» فعالیت نمیکنید؟ من فعالیت اولیهام را با «کامکاران» شروع کردم، تا این که دیگر خوانندههای گروه زیاد شدند و من فعلاً قرض داده شدم به این گروه. کیخسرو پورناظری پسر پرویز است که شاگرد استاد کلنل وزیری و درویشخان بود. مادرش پوراندخت اولین بانوی ایرانیست که در کرمانشاه دیپلم میگیرد و مؤسس اولین مدرسهی دخترانه در غرب کشور است. کیخسرو پس از سه سال تحصیل در رشتهی مهندسی به ترک این رشته و به دانشکدهی هنرهای زیبا رفت و به عشق خود موسیقی پرداخت. ۱۲ سال تنبور را در کنار استادان موسیقی فراگرفت. پس از انقلاب به تحقیق در مورد تنبور پرداخت و برای اولین بار در تاریخ موسیقی شروع به ساختن قطعات موسیقی برای تنبور کرد. پسران او طهمورث و سهراب هر دو نوازندهی تنبور هستند. طهمورث معتقد است که هدف گروه تنها اجرای موسیقی نیست، بلکه معنا در گروه شمس نقش اساسی دارد. کیخسرو پورناظری در مورد گزینش نام شمس برای گروه میگوید: به خاطر نام مبارک حضرت شمس تبریزی. شما خودتان هم کرد هستید که از آهنگهای کردی استفاده میکنید؟ بله، من کرمانشاهیام. کرد کرمانشاهی و موسیقی کردی، موسیقی منطقهی ما هم هست.
که یکی دو تا گروه معروف موسیقی ایرانی از آنجا میآید! خانوادهها به موسیقی خیلی بها میدهند و اصولاً فرهنگ آن منطقه با موسیقی یک رابطهی مستقیم و عمیق دارد. به این خاطر خیلیها به سمت موسیقی و مخصوصا موسیقی محلی روی میآورند. در هشتصدمین سالگرد تولد مولانا، تعداد اعضای گروه به ۲۰ نوازنده میرسید که هفت نفر آنان زن بودند. کیخسرو پورناظری پایهگذار گروه در این زمینه میگوید: علت این است که خانمها کمتر به نوازندگی ادامه میدهند، در نتیجه روی کارهای حرفهای که روی صحنه اجرا میکنند هم تعدادشان کمتر است. ما از نظر نوازندگی محدودیتی نداریم برای استفاده از خانمها. در قسمت نوازندگی و در قسمت خوانندگی هم سالهاست که از صدای زنها استفاده میکنیم. اما ندا خاکی تنها نوازندهی زن گروه از میان ۹ نوازندهی اجرای نیویورک بود. او ۱۲ سال است تنبور میزند. ویژگی خاص گروه از نظر وی اینگونه است: در مورد گروهمان آنچه برای من اهمیت دارد و خیلی خاص است، پیوند عاطفی است که بین همهی اعضای گروه وجود دا د. واقعاً وقتی من در گروه هستم، حس میکنم کنار پدر، مادر و برادرهایم نشستهام. این حس پیوند عاطفی است که باعث میشود کارها اثرگذار باشد و به دل مردم بنشیند. من شنیدم که این برنامه در همبستگی و حمایت از جنبش آزادیخواهی مردم ایران هم هست. شما رابطهی هنر و سیاست را چگونه میبینید؟ این سوال را من جواب نمیدهم. من سیاسی نیستم و هنری فکر میکنم. احساسی که آدم دارد حتماً از جامعهاش منبعث میشود و نمیتواند بیتفاوت باشد. چون تنها چیزی که میتواند کمک بزرگی برای فریاد این مردم باشد، موسیقی است. همیشه آنجایی که گفته شده است، حرف دل انسانها را صدا و آوا میزند، ما مجبوریم از این طریق این فریاد را با مردم عزیز کشورمان همدل بشویم.
عمده تمرکز گروه شمس که بیش از ۳۰۰ اجرای کنسرت در ایران و در سطح بینالمللی داشته است، در موسیقی سنتی، تنبور و موسیقی کردی است. در عین حال استفاده از سنت دراویش، رقص آنها در هنگام اجرای کنسرت و اشعار صوفیگرایانه آنان را از دیگر گروههای موسیقی سنتی متمایز میکند. گروه «شمس» سال ۱۹۸۰ تأسیس شد و سال آینده سیامین سالگرد خود را جشن میگیرد. نظر چند تماشاگر را در مورد این گروه میپرسم: - ریتمها حالت کردی دارد. ما هم چون خودمان کرد هستیم، از آن قسمتاش خوشمان میآید و یک مقدار هم چیزهای صوفیمنشانه را دوست داریم. - واقعاً تنبورشان عالی است. واقعاً روح آدم را صیقل میدهد و با ضربان قلب آدم بازی میکند. واقعاً من پارسال که دیدم خیلی لذت بردم، برای همین امسال هم دوباره آمدم. - یکی این که خیلی متنوع است، وسایل و استورمنتهای مختلفی را دارند و هر کسی که بخواهد بداند در ایران چه دستگاه موزیکی هست قشنگ میتواند ببیند. چه چیزی در کارشان هست که جالب است؟ من که نمیدانم، ولی دل من میلرزد. همین |