رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ شهریور ۱۳۸۸

ندا از مرگ خودش شروع می‌شود

ن.باقری

۱. ندا آقا سلطان، بازتاب چرخش مدرنی است که در شخصیت‌پردازی‌های داستانی شکل گرفته و به واقعیت سرایت کرده است. برخلاف گذشته، آدم‌های عادی و ملموس در داستان‌ها و رمان‌های مدرن، عهده‌دار مسئولیت نقش‌های اساسی روایت شده‌اند. دیگر خبری از قهرمان‌پردازی‌های کلاسیک نیست.

بسیاری از شخصیت‌های اصلی رمان‌ها آدم‌هایی هستند که هر روز با آن‌ها سر و کار داریم. آن‌قدر زیادند که لای جمعیت پیاده‌رو گم می‌شوند. از کجا معلوم، شاید خود ما هم به عنوان شهروندان عادی موضوع و شخصیت اصلی داستانی باشیم که فلان نویسنده معروف و مشهور دارد آن را می‌نویسد. با این حساب همه ما سهم بالقوه برابری در نقش‌آفرینی داستان‌ها و رمان‌های نوشته یا نانوشته داریم.

این شیوع فردیت در جامعه است که هر کس می‌تواند بر اساس آن معرف تفاوت‌های خود با دیگران باشد. ندا، نماد چنین فردیتی است. او شهروندی عادی مثل همه ما بود، اما بدل به موضوعی جهانی شد. این امکان پیشاپیش برای همه ما وجود دارد که ما نیز ـ در هر سطح و هر شکلی که باشد ـ تبدیل به موضوعی جهانی شویم. شاید بشود به آن عدالت در جاودانگی گفت.

تفاوتی که ندا با شخصیت‌های عادی رمان‌ها دارد مربوط به موقعیت زمانی‌ای که در آن به سر می‌برد، می‌شود. شخصیت‌های عادی رمان‌های مدرن از ابتدا یا از وسط شروع می‌شوند. خواسته یا ناخواسته وارد روابطی می‌شوند و اتفاق‌های رمان را شکل می‌‌دهند. اما ندا از پایان شروع می‌شد. از مرگ خودش. از فردیتی یگانه در مرگ. پایان او دستخوش ایجاد داستان‌های متفاوتی در ذهن‌ها می‌شود. هر کس داستان زندگی او را با صدایی بلند یا آرام و ناخودآگاه در ذهن خود بازسازی می‌کند.

فکر می‌کنم بخش بزرگی از وسوسه‌ی نویسندگان و کارگردانان این باشد که در همان ابتدای کار، قهرمان اثرشان را از صحنه خارج کنند. اما با نابودی یا مرگ قهرمان، اثرشان نیز پیشاپیش از دست رفته است. اما مرگ ندا آغازگر یک رمان بین الاذهانی است، رمانی که همه در نوشتن آن ـ البته نه لزوماً به صورت مکتوب ـ سهیم‌اند.

نهادهای رسمی و غیر رسمی، دولتی و غیر دولتی، شخصیت‌های حقیقی و حقوقی، و در یک کلام همه کسانی که از این مرگ خبر یا تصویری در ذهن دارند، نویسندگان این رمان بین الاذهانی‌اند. حتی اگر داستان آن‌ها جایی ثبت نشود و روی کاغذ نیاید.

مرگ ندا آقا سلطان نشانه متکثری است که در هر چهارچوبه فکری که وارد می‌شود داستان متفاوتی را رقم می‌زند. هر کس سعی می‌کند ندا را به عنوان شخصیت اصلی داستان نانوشته‌اش با الگوهای فکری خود بازتولید کند. دولت، نخبگان فرهنگی سیاسی و هنری و البته تمام مردمی که خبر و تصویر واقعه را در ذهن دارند ندا را در الگوهای روایی ذهن خود به سمت جریان دلخواه داستان خود سوق می‌دهند.

رمان ندا ـ رمانی که نوشته همه ماست ـ در بردارنده تمام تضادهای جامعه ماست. رمانی است که اجازه می‌دهد روایت‌های ذهنی در هر عمقی که باشند به سطح بیایند و خودی نشان دهند. آدم یاد رمان اریک امانوئل اشمیت می‌افتد به اسم «زمانی که یک اثر هنری بودم». واقعه تلخ مرگ ندا با تمام تبعات عاطفی و احساسی‌اش برای جامعه ما کارکردی مشابه یک اثر هنری بزرگ را دارد. هایدگر با تکرار سخن هگل در باب هنر بزرگ که آن را آشکار شدن حقیقت در وجود تاریخی بشر می‌دانست، می‌گوید: هرگاه که هنر روی می‌دهد، یعنی هر زمانی که آغازی باشد تاریخ جان می‌گیرد. تاریخ یا آغاز می‌شود یا حرکتش را از نو آغاز می‌کند.


پرتره ندا آقاسلطان از تیم اوبرایان

۲. پس از سال‌ها بی‌خبری یا بهتر بگویم، «تبعید خبرها» در کشور، چندی است که شاهد بازگشت خبرها و عبور و مرور آن‌ها بین مردمیم. اتفاقی که افتاد سرریزی واقعیت از ظرف ایدئولوژیک بود. واقعیت به طور کامل پیش‌بینی‌پذیر نیست. در حالی که بسیاری بر این موضوع متفق‌القول بودند که جامعه دچار یک ایستایی سیاسی ـ اجتماعی شده است رویدادهای پس از انتخابات بار دیگر نشان از پیش‌بینی ناپذیر بودن کنش‌های انسانی داد.

اگر پیش از این تکه پاره‌های خبری بین نخبگان دست به دست می‌شد و در گردش بود حالا بخش عمده‌ای از مردم در بطن خبرها به سر می‌برند و گاه حتی خبرسازند. ندا تنها یک خبر نبود بلکه خبر از خبرساز بودن می‌داد. اگر پیش از این خبرها وجهی فردی یا نهایتاًً گروهی ـ حزبی داشتند حال شکلی جمعی یافته و در یک جریان و خواست عمومی و حتی جهانی شناورند.

انتقال کانون خبرها از نخبگان به مردم، شکل تازه‌ای از تحولات داخلی است. این‌که سیاست یک حوزه خصوصی و استحفاظی نیست و موجودیت هر فرد در هر سطحی از جامعه ماهیتی سیاسی دارد و درک این موضوع که به جای موضوع و ابژه امر سیاسی بودن بهتر است سوژه و شناسای امر سیاسی باشیم. این تغییر فرد از ماهیت خبری به ماهیت خبرساز چرخش داده‌های خبری در جامعه را سرعت و کثرت می‌بخشد.

هر فرد حامل خبری است که خود آن را موجب شده است. لذا هر فرد نیازمند یک رسانه است یا در عبارت بهتر هر فرد یک رسانه است. اگر پیش از این کمبود اطلاعات و نقصان خبرها در مورد یک پدیده آن را در هاله‌ای از ابهام و عدم قطعیت باقی می‌گذاشت اکنون وفور اطلاعات در مورد یک پدیده و رویداد آن را بدل به پدیده‌ای مبهم می‌سازد.

گاه رسانه‌ها به عنوان بنگاه‌های خبر‌پراکنی علاوه بر انعکاس خبر، واقعیت یک رویداد را دستخوش تفسیرهای مشخصی می‌‌سازند. واقعیت در چنین وضعیتی از بین نمی‌رود‌، تنها دچار تورم و آماس می‌شود. واقعه‌ی مرگ ندا در مقطعی خاص موضوع مرکزی بسیاری از رسانه‌ها بود. اقتضای جهان رسانه‌ای است که هم می‌تواند رسانای امر واقعی باشد و هم رسانای جعل واقعیت. دولت نیز به عنوان صاحب بزرگ‌ترین رسانه داخلی، این امکان را یافت تا در این جهان رسانه‌ای با به هم ریختن ترتیب نشانه‌های این واقعیت تأسف بار از موضع انفعالی و انتقادآمیز به موضعی تهاجمی و انتقادی دست یابد و حتی خواستار پیگیری این واقعه به عنوان برنامه‌ای از پیش تعیین شده گردد.

رسانه‌های دولتی در بسیاری از موارد با انتقال واقعیت‌هایی خاص به حوزه ابهام و عدم قطعیت سعی در ایجاد حاشیه امنیتی برای گریز از پاسخگو بودن دارند. اما باید این موضوع را در نظر داشت که یک واقعه و رویداد تنها هویت رسانه‌ای ندارد. تجربه زیستی یک جامعه فراسوی مؤلفه‌های رسانه‌ای، هویتی جمعی به یک رویداد می‌دهد و آن را تبدیل به یک نقطه‌ی ارجاع و خاطره‌ای تاریخی می‌سازد. جهت‌گیری‌های رسانه‌ای با هر سمت و سویی که باشند، به اصل ماهیت یک رخداد خدشه‌ای وارد نمی‌کنند.

تنها حجم تفسیرهای خبری آن رخداد را افزایش می‌دهند. ابهام ناشی از افزایش تفسیرها اگر چه ظاهراً درک واقعه و رویداد را به تعویق می‌اندازد، اما در عمل آن رویداد را به موضوعی تاریخی و همگانی برای تأمل بدل می‌سازد. هر جامعه‌ای که با کثرت موضوعات تاریخی و تأمل برانگیز در مسیر فکری خود روبه‌رو باشد،موضوعاتی که نتیجه‌ی آن‌ها در گرو یک اراده و تصمیم جمعی است از امکان و سرعت تحولات بیشتری برخوردار خواهد بود.

رسانه‌های دولتی نشان دادند همواره به ارتباطی یکسویه قائل بوده‌اند و تنها نقش فرستنده پیام را مغتنم شمرده و از پاسخ‌گویی سر باز زده‌اند. گیرندگان پیام‌های رسانه دولتی به دلیل ماهیت بی‌پاسخ پیام‌ها از بازتاب پیام‌ها در خود جلوگیری می‌کنند.پیام‌ها را جذب کرده و خنثی می‌کنند. رسانه‌ای که امکان پاسخ را از گیرنده دریغ می‌کند، زمینه خنثی شدن پیام‌های خود را فراهم می‌سازد.

دیگر دوران شستشوی مغزی افراد توسط رسانه‌ها، به سر آمده است. با گسترش رسانه‌های متعددی که امکان پاسخ را برای گیرنده پیام تدارک دیده‌اند، امکان درک یک واقعه را در گستره‌ای بازتر و از زوایای بیشتری فراهم می‌سازند. اگر تا پیش از این درک جزئی ما از محیط پیرامونی نیازمند قالب‌پذیری از دیدگاه‌های کلی‌ای که معمولاً رویکردی ایدئولوژیک دارند بود، اما در حال حاضر این دیدگاه‌های کلی هستند که نیازمند تأیید‌پذیری از دریافت‌های جزئی ما از واقعیت‌اند.

بسیاری از واژه‌ها که در روزگاری نه چندان دور بازتاب وجهی مثبت بودند در شرایطی خاص کارکردی منفی می‌یابند. واژه‌ای مثل انقلاب که در حوزه ایدئولوژیک نظام حاکم به عنوان امری مقدس از آن پاسداری می‌شود حق حیات در حوزه فکری دیگری ندارد و به شدت تحریم می‌شود. خیلی از واژه‌ها در روند فکری یک جامعه از مسیر معنایی خود دور می‌شوند و حتی معانی متضادی را شامل می‌شوند.

بسته به این‌که در چه جایگاه ایدئولوژیکی باشیم معنای انقلاب در قطب‌های مثبت و منفی در نوسان است. نظام حاکم تا وقتی در وضعیت انتقادی پیش از انقلاب قرار داشت، انقلاب هاله‌ای مقدس به تن داشت اما در جایگاه نقد شونده، انقلاب واژه‌ای مطرود و مذموم تلقی می‌شود که از آن باید ترسید.

چنین وضعیتی نیازمند یک بازنگری اساسی در مورد بسیاری از واژگان و مفاهیم است. باید هاله مقدس بسیاری از واژه‌ها را کنار زد و با واقعیت آن‌ها روبه‌رو شد. نه با تعریف خاصی از آن واقعیت. اتفاقات اخیر پس از انتخابات نشان از ضرورت این بازنگری دارد. خواست و اراده‌ای جمعی در جریان است تا بسیاری از مفاهیم و چارچوب‌ها را باز تعریف کند. بازتعریف پذیری موضوعی است که این روزها مدام در حال سرکوب شدن است.


منبع:
فلسفه هنر هایدگر، جولیان یانگ، امیر مازیار، نشر: گام نو (۰۶ بهمن، ۱۳۸۷)

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نميدونم چرا اين مطلب تو بخش خارج از سياست زده شده! به نظر من كاملن سياسيه!

-- سارا ، Aug 25, 2009 در ساعت 12:30 PM