رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > نشست بخارا با دکتر جلال خالقی | ||
نشست بخارا با دکتر جلال خالقیمجله «بخارا» در بیست و یکمین نشست خود میزبان دکتر جلال خالقی مطلق بود. طی این نشست تعدادی از دانشجویان و محققین شاهنامه، نویسندگان و خبرنگاران به طرح سوالات خویش پرداختند. نخست علی دهباشی با یادآوری فرازهایی از زندگی ایشان چنین آغاز کرد: دکتر جلال خالقی مطلق در بیستم شهریورماه ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. دوران دبستان را در خیابان مولوی دبستان نوشیروان گذراندند و در دبیرستان مروی در خیابان ناصرخسرو ادامه تحصیل دادند. از همان دوران دبیرستان فعالیتهای اجتماعی و ادبی دکتر جلال خالقی مطلق آغاز میشود. غالباً رئیس انجمن ادبی مدرسه بود و از پایهگذاران کارگاههای ادبی که به شعرخوانی و اجرای نمایش میپرداختند. اولین روزنامه دیواری که جلال خالقی سرپرستی کرد به نام «پیک مروی» بود. سالهای جریان نهضت ملی به رهبری دکتر مصّدق اثر عمیقی روی جوانان آن نسل از جمله جلال خالقی مطلق گذاشت. جلال خالقی مطلق بعد از اتمام دبیرستان به آلمان رفت و در دانشگاه کلن در رشته شرقشناسی، تاریخ و مردمشناسی ادامه تحصیل داد و سرانجام در سال ۱۳۴۹ از همان دانشگاه به درجه دکتری رسید. سالها بعد در دانشگاه هامبورگ تدریس کرد و سرانجام در سمت استادی دانشگاه هامبورگ بازنشسته شد. آشنایی دکتر خالقی مطلق با شاهنامه برمیگردد به دوره دوم تحصیل در دبیرستان، و بعد در دوران اقامت در آلمان که در زمینه داستانهای حماسی ملل پژوهش میکرد؛ او به اهمیت شاهنامه پی برد و رساله خود را درباره شاهنامه نوشت. در همین دوران است که دکتر خالقی نیاز به انتشار نسخهای انتقادی از شاهنامه را بیش از پیش احساس میکند. امروز درست چهل سال از آن روز میگذرد؛ مدتی را به فراهم کردن فیلم و عکس از نسخههای شاهنامه اختصاص میدهد و سپس کار دشوار تصحیح را آغاز میکند. دکتر خالقی متن تصحیح خود را بر اساس دستنویسهای کتابخانه ملی فلورانس، کتابخانه بریتانیا در لندن، کتابخانه طوپقا سرای در استانبول، کتابخانه عمومی دولتی لنینگراد، نسخه دارالکتاب قاهره، کتابخانه دانشگاه لیدن، کتابخانه ملی پاریس، کتابخانه پاپ در واتیکان، کتابخانه دانشگاه آکسفورد، کتابخانه دولتی برلین، و چند نسخه دیگر آغاز کرد که تعداد آنها در برخی موارد به شانزده نسخه رسید. آنچه دکتر خالقی مطلق در طول چهار دهه انجام داد، کاری سترگ بود که برای اولین بار در تاریخ ادبیات ایران اتفاق افتاد و آن اینکه: برای نخستین بار یک محقق و استاد ایرانی موفق شد مهمترین متن ادبیات فارسی را با شیوهای علمی تصحیح کند. متنهای تصحیح شده ما همواره مطابق نسخههای شخصیتهای علمی خارجی بوده است و این یک کمبود و کاستی در حوزه تصحیح متون وجود داشته است. کوششهای استادانی همچون بدیعالزمان فروزانفر در تصحیح غزلیات شمس اتفاق افتاده بود، اما در حوزه شاهنامه دستمان خالی بود و حرفی برای گفتن نداشتیم. دکتر جلال خالقی بهترین سالهای زندگیاش را صرف تصحیح شاهنامه و حل مشکلات این متن و نگارش چند جلد یادداشت روی این متن مهم کرد. هفت روز هفته، روزی ده ساعت کار کرد. از شنبه تا آدینه، در عید و آدینه همیشه در کار تصحیح شاهنامه بود، غیر از این کار پایان نمیگرفت. دردناکترین بخش سخنرانی که ایشان در جشن رونمایی شاهنامه ایراد کرد، این جملات بود: «بزرگترین محرومیت این بود که بزرگ شدن بچهها را ندیدم. من در این سالها بود که متوجه شدم، سالهای زندگی مهم نیست، زندگی در سالها مهم است.» اکنون شاهنامه تصحیح دکتر خالقی در هشت جلد منتشر شده است. و این ماییم و کار سترگ دکتر خالقی در احیای این مهمترین متن زبان فارسی. از دکتر خالقی علاوه بر تصحیح شاهنامه متجاوز از دویست و هفتاد مقاله به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فارسی منتشر شده است، کتاب اساس اشتقاق فارسی ترجمه از زبان آلمانی است و دو مجموعه از مقالات ایشان درباره شاهنامه فردوسی به نامهای: سخنهای دیرینه، گل رنجهای کهن و ترجمه کتاب ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان، نوشته آثنایس، منتشر شده است.
سپس حضار سوالاتشان را مطرح نموده و سوال اول این بود که بعد از تصحیح متن شاهنامه شما یادداشتهای خود را منتشر کردید.، آیا این یادداشتها ارزش مهمی در شناخت شاهنامه دارد و آیا ادامه خواهند داشت؟ دکتر خالقی چنین پاسخ داد: شیوهی کار تصحیح ما در شاهنامه عبارت بود از اینکه یا باید آن متون «ضبط شده»ای را که زیباتر و آسانتر است جهت تصحیح به کار میگرفتیم و یا باید آن شیوهای که ماشینی بود و برمبنای کهنترین نسخ قرار داشت و مصحح آن را انتخاب میکند، معیار قرار میگرفت. لذا اساس کار برمبنای آن نسخی بود که دشوارتر بوده و به عقیده من هرچه نسخ دشوارتر را انتخاب کنیم به متن اصلی نزدیکتر میشویم. چون کاتبان متن را ساده میکنند نه اینکه آن را کهنتر نمایند و لذا باید دانست که کدام نسخ دشوارتر است. چنین شیوه تصحیحی ممکن است در نسخ قدیمیتر معتبر باشد زیرا که متون کهن همه آنچه ضبط شده را انتقال نمیدهند و این چنین شیوهای نیاز به توضیح دارد و این وظیفه مصحح است نسبت به خوانندگان. پس ما باید اختلاف بین نسخ را پیدا و در پایین صفحه به آن اشاره میکردیم تا مُنَقِد آشنا شود و بسیار به آسانی در دسترسی قرار گیرد. لذا کار مُنَقِد آسان میشود و میداند که چه نسخههایی ضبطهای دیگری هم داشتند و این «ضبط» ما نیز در چه نسخی آمده است و این کار هم نیاز به توضیح داشت و به همین منظور در کنار توضیح واژهها، مصراعها، ابیات و نیز نقل شواهدِ پس از فردوسی و ارتباط بین متن با متون دیگری مثل طبری، بلعمی و غیره ارتباطش با تاریخ و فرهنگ ساسانی را نیز جمعآوری کردیم و این گواهی است بر اینکه چرا «ضبط» ما دشوارتر است. من در همان زمانی که یادداشتها را مینوشتم در صدد چاپ آن بودم ولی کاری دشوار بود و بعد از اینکه پنج دفتر از شاهنامه را تصحیح کردم بخش اول آن را که شامل یادداشتهای دفتر اول و دوم بود به همراه واژهنامه آن منتشر ساختم هر چند که بهتر بود واژهها پس از پایان این کار به طور کامل انتشار مییافت. بخش دوم یادداشتها را که شامل دفتر سه، چهار و پنج بود در آمریکا منتشر ساختم و هنوز تصحیح شاهنامه به پایان نرسیده بود که به دفتر ششم رسیدیم و دیگر یارای تصحیح نسخ و مقابله آن را نداشتم و از دو تن از دوستانم کمک گرفتم: با آقای امید سالار قرار شد دفتر شش و هفت را هم تصحیح کنیم و خودم دفتر هشت را تقبل کنم که ایشان هم موافقت کردند ولی به علت گرفتاری فقط دفتر ششم را تصحیح نموده و دفترهفت را با آقای ابوالفضل خطیبی شروع کردم و این دو دوست گرامی هر هزار بیت شاهنامه را مقابله و سپس تصحیح و برایم میفرستادند و من بیت به بیت آن را بررسی و اگر مشکلی بود درصدد رفع آن برمیآمدیم. خود این نامهها بالغ بر ۱۰۰۰ صفحه شده که در آن به بحثهای مربوط به تصحیح اشاره گردیده است. شیوه نویسندگی من برمبنای فارسیگرایی است. من فارسی سِره نمینویسم و با آن مخالفم ولی باید حرمت زبان فارسی را حفظ کرد. بخش سوم این یادداشتها مربوط به یادداشتهای امید سالار است بر دفتر ششم و افزودههای من بر دفتر هفتم و بخش چهارم یادداشتهایم را که مشتمل بر یادداشتهای دفتر هشتم بود خودم نوشتم و در آمریکا به چاپ رسید. علاوه بر این، واژهنامهای را در پایان یادداشتها درست کردم و یک نمایه موضوعی بر آن گذاشتم و چون این یادداشتها برمبنای ابیات بود برای خواننده ثقیل میشد و در پایان بخش چهارم یادداشتها از یک واژهنامه استفاده کردم و برای مثال توضیح دادم که مثلاً سوادآموزی در عهد ساسانی چگونه بوده و در شاهنامه چگونه آمده است. جمع این یادداشتها بالغ بر ۲۴۰۰ صفحه گردیده که ۱۵۰ صفحه آن به همت آقای امید سالار و ۱۰۰ صفحه آن به همت آقای خطیبی و بقیه آن نوشتههای خودم است.
سوال دیگری که مطرح شد این بود: علت چاپ آن در آمریکا چه بود؟ ناشر این طور مایل بود و حالا قرار است که آن را در انتشارات «دائرةالمعارف بزرگ اسلامی» به چاپ رسانند و پیوستی را هم دادم که مازاد بر آنچه در آمریکا به چاپ رسید، ضمیمه کنند و این پیوست عبارت است از برخی مسایلی که به دلیل پارهای از ملاحظات ننوشتیم و نیز مقدمههای چاپهای پیشین که نگذاشته بودیم و نیز معرفی نسخ و عکسهایی از کسانی که در این زمینه پیشگامان ما بودند مثل «ژول مول» در غرب و فروغی و بهار و حبیب یغمایی و ذبیحالله صفا در ایران و دیگرانی که در زمینه شاهنامه فعال بوده و پیشروان ما محسوب میشدند. از دکتر خالقی سوال شد با انتشار یادداشتها، کار شما به پایان میرسد؟ خیر. کار دومم را آغاز کردهام و در مقدمه نوشتم که این تصحیح شاهنامه برای اهل فن میباشد و بعد از ینکه به پایان رسید، قرار شد براساس آنچه خودم دریافتم و آنچه دیگران گفتهاند و به نظرم درست بوده، متنی از شاهنامه را بدون نسخههای بدل برای عموم خوانندگان تصحیح نمایم که با حروف درشتتر چاپ شده و آخرین یافتههای ما در آن آمده است و فعلاً مشغول این کار هستم. سوال بعدی از دکتر خالقی این بود: کار بزرگی مثل تصحیح شاهنامه را صرفاً فقط انفرادی انجام میدهند؟ آقای امید سالار با توجه به گرفتاریهایی که داشتند، دست کشیدند و قرار شد که کس دیگری به تصحیح مجلدهای بعدی یادداشتها بپردازد. حسن کار گروهی این است که زود تمام میشود و عیبش چند دست شدن کار است و اگر بخواهد کاری برمبنای گروهی انجام گیرد باید ناظری بر آن وجود داشته باشد و اگر نه چند دست میشود. مثلاً دانشنامهنویسی از عهده یک نفر خارج است و باید گروهی باشند که مقالات و زبان آن را یک دست نمایند. در ایران «دیوان حافظ» را نمیشود گروهی کار کرد چون حجم چندانی ندارد ولی «مثنوی» و «شاهنامه» چون کار میبرد باید گروهی باشد حال آنکه «موش و گربه» را میشود انفرادی هم کار کرد. دکتر خالقی در پاسخ به این سوال که چه شد سراغ شاهنامه رفتید گفت: من در ایران با شاهنامه آشنا بودم و در خارج رشته ژرمانتیک میخواندم و به حماسههای جهان علاقهمند شدم و همین موضوع مرا به شاهنامه کشاند و برای رساله دکترایم شاهنامه را انتخاب کردم و دیدم شاهنامه چاپ مسکو و ژول مول چندان دقیق نیست و لذا تصحیح انتقادیام را شروع کردم و کتابی به نام «حماسه» اثر بورا را که درباره منظومههای شفاهی است و به نوعی نقد میباشد خلاصه و سپس ترجمه و آن را نقد کرده و با شاهنامه و حماسههای ایرانی قیاس و ایراداتش را مطرح نمودم. سوال دیگر مطرح شده، این بود: آقای دکتر شما حماسههای جهان را بررسی کردید و در «گلرنجهای کهن» هم به این موضوع اشاره شده است، این ذهنیت مشترک بین حماسهها از کجا میآید؟ این اندیشهی مشترک دنیای پهلوانی است که در بسیاری از نقاط جهان وجود داشته و ایده آلهای مشترک بشری را نشان میدهد مثلاً در غزلسرایی هم میتوان غزلهای آلمانی را با فارسی قیاس نمود که در حقیقت احساس مشترک انسانها را در هر کجا که از دنیا باشند، نشان میدهد. در دنیای پهلوانی هم از این اندیشههای مشترک فراوان است و حتی بالعکس ممکن است در میان ملتی موضوعی وجود داشته باشد که با سایر ملل وجه اشتراکی نداشته باشد.
از دکتر خالقی سوال شد: با توجه به انگیزه شما برای این کار میتوانید به این نکته اشاره کنید که چه چیزهایی در زمینه شناخت از فردوسی مجهول مانده بود که در کار شما مطرح گردید؟ به نظر من تعداد نسخههایی که مبنای تصحیحهای پیشین قرار گرفتهاند کم است مثلاً اگر اساس تصحیح برمبنای چهار مورد باشد شما میبینید که گاه در این کتب جا افتادگی وجود دارد و شما نمیتوانید استناد درستی داشته باشید و لذا برمبنای سه، چهار نسخه نمیتوان اظهار عقیده کرد. برای مثال اگر چهار نسخه دارید و صرفاً یکی از آنها اساس کار شماست چنانچه در دو نسخه مغایرتی با آنچه اساس کارتان است ببینید ارجحیت را به همان نسخهای میدهید که به آن نکته مورد نظر شما اشاره دارد، بنابراین هرچه نسخه برای تصحیح بیشتر باشد، دست شما بازتر است. سایر نسخ مبنای کارشان براساس همان نسخهای است که به عنوان الگو انتخاب کردند ولی من پا را از این حد فراتر گذاشته و از نسخه الگویی بیرونتر میروم. برای مثال به ضبط نسخههای بدل اشارهای کرده و راه را برای خوانندگان و منتقدان بازمیگذارم و کارشان را راحتتر میکنم. دکتر خالقی در پاسخ به این سوال که آیا نسخهای بوده که حین تصحیح ندیده باشد، گفت: من نزدیک به پنجاه نسخه را بررسی کردم ولی پنجاه نسخه هم چیزی نیست که بتواند اختلافها را به طور کامل نشان دهد. من نسخی را که در قرنهای هفتم، هشتم، نهم و آغاز قرن دهم کتابت شده بود، بررسی و از بین آنها شانزده نسخه را انتخاب و براساس آنها تصحیح را انجام دادم. سوال بعدی این بود: کهنترین نسخه کدام است؟ نسخه فلورانس، مورخ ۶۱۴ ه. ج ولی متأسفانه شامل بخش اول شاهنامه است چون در قدیم شاهنامه را در یک جلد کتابت نمیکردند و این نسخه در دو جلد موجود است که جلد دوم آن گم شده است و نسخه بعدی نسخه لندن است مورخ ۶۷۵. راوندی در «راحت السطور» حدود ۱۰۰۰ بیت از شاهنامه را نقل کرده و من هم از همانها استفاده کردم. البته ابیات شاهنامه در دیگر آثار همچون «فرهنگ» اسدی طوسی، «تاریخ جهانگشایی» جوینی، «مرزبان نامه» و پیش از همه هم راوندی در «راحت السطور» آمده است. از دکتر خالقی سوال شد: قدیمیترین شاهنامهای که تصحیح و چاپ شده کدام است؟ ماکان چاپ هند. هر چند که شامل تمام شاهنامه نیست و انگلیسیها در هند بر چاپ شاهنامه همت گماشتند و ماکان آن را به چاپ رساند و در غرب هم ژول مول بانی این کاربود و من متجاوز از سی و سه نسخه جهت تصحیح استفاده کردم. یکی از حضار پرسید: در بین داستانهای شاهنامه به کدامیک علاقهمند شدید؟ حتی بخشهای تاریخی شاهنامه که به بررسی افکار و آئین ساسانی میپردازد، زیبا است و از آن سیر نمیشوم با این حال «رستم و سهراب» و «رستم و اسفندیار» برایم جالب است.
دکتر خالقی در پاسخ به این سوال که: آیا ابیاتی که فردوسی در باب سلطان محمود سروده الحاقی است یا خیر، چنین اشاره کرد: این جا دو نکته مطرح است: یکی مدح فردوسی از سلطان محمود و دیگری هجونامه. اینکه میگویند متن مدح سلطان محمود که حدود ۲۰۰ بیت است متعلق به فردوسی نمیباشد حرف ناسیونالیستها است که به کلی از واقعیتهای تاریخی به دوراند اما متن مدح محمود در شاهنامه اصیل است و از خود فردوسی است. و این متن کاملاً درد و رنجی را که شاعر کشیده به ما نشان میدهد. اگر متن مدح محمود را مطالعه کنید میبینید که جایی نیست که فردوسی اشاره کند از محمود به من صلهای رسید. خب آیا این امکان هست که شاعری از سلطانی پولی بگیرد و درحق او ناسپاسی کند؟ در ثانی چرا شاعر در عین نگرفتن پولی از سلطان به مدح او مینشیند؟ حال آنکه سلطان محمود، سُنی است و فردوسی اهل تشیع و اجازه نمیدادند که کسی راحت در مدح شاهی شعر بگوید و لذا این مدیحهها توسط برادر سلطان محمود برای شاه فرستاده میشد و فردوسی با این کار جان خود و کتابش را در امان نگه میداشت. درآن زمانی که صنعت چاپ نبود و مولف نمیدانست از چه راهی امرار معاش کند و برای کتابی چون شاهنامه کاتبی برای نسخهبرداری لازم بود بنابراین فردوسی برای حفظ جانش هم که شده به مدح شاه مینشیند و چون کمکی از جانب او دریافت نمیکند به هجو او میپردازد. سوال بعدی این بود: درباره این بیت «بسی رنج بردم دراین سال سی» توضیحی میدهید؟ ما هجونامهای از فردوسی داریم که شش بیت آن را نظامی عروضی در «چهارمقاله» آورده است. هجونامه دو بخش دارد یک بخش شامل ابیاتی است که فردوسی سروده و یک بخش دیگر که سروده کاتبان است. من درباره این هجونامه تحقیق کردم و معتقدم که از آن فردوسی است ولی نمیدانم کدامیک از ابیات جزو این هجونامه تلقی میشود. از دکتر خالقی سوال شد: طی این چهار دهه که با شاهنامه مأنوس بودید، چه تصوری از شخصیت فردوسی برایتان ترسیم شده است؟ به نظرم فردوسی فردی است بسیار انساندوست، صلحدوست و در پایان جنگهایی هم که توصیف میکند، انسانها را به صلح تشویق کرده و این امر در سخن شاعر خوشحالی میآفریند و انسانی است بسیار رُک و برای مثال درباره مذهب صریحاً اظهار عقیده میکند و فردی است میهندوست و ایراندوست و آنچه در مدح و ستایش از وطنش گفته، صحت دارد و اعتقادش را میرساند و شخصی است پایبند به اخلاق و درستی و راستی و از دروغ متنفر است. اخلاقیات در شاهنامه را میتوان در یک کتاب ۱۰۰ ـ ۲۰۰ صفحهای گنجانید. او علاقه به زبان فارسی دارد و قبل از او کلمات عربی در متون دیده میشدند ولی در شاهنامه اینطور نیست و شاید حدود ۵۰۰ واژه عربی وجود داشته باشد و صرفاً پنج درصد واژه بیگانه در آن وجود دارد. علاقه فردوسی به تاریخ و فرهنگ بینظیر است. فردوسی نه تنها یک شاعر بلکه یک مورخ ملی نیز هست. مثلاً در بخش ساسانیان موارد زیادی درباره فرهنگ ساسانی وجود دارد و به مأخذ خودش هم وفادار است و به نوعی حقشناسیاش را به شعرای قبل از خود همچون دقیقی نشان میدهد و میگوید که «درخواب دیدم که دقیقی به من گفت من پیش ازتو این کار را آغاز و ۱۰۰۰ بیت را سرودم تو دنباله روی من باش.» و فردوسی میگوید که دقیقی مداح خوبی بود ولی در نقل منظومه تبحر نداشت و اگر فردوسی به این نکته اشاره نمیکرد فکر میکردیم که این ۱۰۰۰ بیت متعلق به دوران جوانی شاعر است و نه متعلق به دقیقی. به من بگویید کدام شاعری در اثر پنجاه هزار بیتی خود هزار بیت از شاعری دیگر را میگنجاند؟ از دکتر سوال شد: سیمای فردوسی را چگونه برایمان ترسیم میکنید؟ ناخودآگاه یک انسان مهربان و متبسم تجسم میشود و انسان بیاختیار او را پرابهت و گیرا توصیف میکند. فردوسی وقتی از رستم و سهراب میگوید ناگهان در این بین سخنانش را قطع میکند و از کردار آنها دچار ناراحتی میشود. از این قبیل صحنهها که شاعر خودش هم متأثر میشود بسیار است و این ممکن است استادی او باشد و مهارتش را برساند. نصیحتهایش هم به نظرم عمیق و صمیمی است و از ته دل سخن میگوید همچون شعرایی نظیر پروین اعتصامی و ناصرخسرو.
سوال بعدی این بود: آیا فردوسی را به خواب دیدهاید؟ بله، یک بار. از من پرسید: شاهنامه بایسنقری را به تو دادند؟ گفتم: نه. یکی از حضار پرسید: آقای دکتر، احمد شاملو نگاه مثبتی به فردوسی نداشت و در مصاحبهاش با رادیو بیبیسی به این موضوع اشاره کرد، نظر شما چیست؟ آنچه شاملو مطرح کرده کاملاً بیاطلاعی فرد را از هنرنشان میدهد. از دکتر خالقی پرسیدند: فردوسی چقدر به اهمیت کارش آشنا بود؟ شعرای بزرگ از سعدی گرفته تا حافظ و نظامی و فردوسی همگی به اهمیت کارشان آشنا بودند و این شناخت کاملاً حائز اهمیت است و فردوسی بارها درابیاتش به آن اشاره داشته:
عین همین کار را ویرژیل نیز کرده است. دیک دیویس، شاعر آمریکایی معتقد است که فردوسی از ویرژیل الهام گرفته است ولی چنین چیزی نیست و در اکثر ابیات شاهنامه به این موضوع اشاره شده و سایر شعرا نیز ابیاتی از این قبیل دارند. سوال بعدی این بود: آیا زنستیزی فردوسی صحت دارد؟ باید ابیاتی را برای نمونه آورد تا ببینیم متعلق به فردوسی است یا نه بعد در مورد این موضوع بحث کنیم و ببینیم عقاید فردوسی است یا قهرمانان او. در جواب کسانی که به این بیت: «زن واژدها هر دو درخاک بِه / جهان پاک از این هردو ناپاک بِه» استناد میکنند. باید بگویم من اساس قیاس را ۱۵ شاهنامه قرار دادم و در هیچ کدام این بیت نیست، نه در چاپ مسکو نه در بروخیم و نه در مول و در یکی از نسخههای قرن نهم هجری به بعد کاتبی چنین ابیاتی را سروده و وارد شاهنامه کرده است. حدود ده الی پانزده هزار بیت الحاقی در شاهنامه هست که در هیچیک از نسخ کهن قرن هفتم و هشتم نیست. در ابیات زنستیزانه مثلاً اگر افراسیاب از رفتاردخترش، منیژه ناراحت است و میگوید: «دخترمباد.» این در اصل سخن او است نه فردوسی. ما نمیتوانیم هیچگاه عقیده یک پرسناژ را عقیده مولف بدانیم. سوال بعدی از دکتر خالقی این بود که: آقای دکتر با توجه به آنچه مطرح شد نباید بگوییم که هر موضوع را باید با توجه به ظرف زمان و مکان خودش مطرح کرد و اگر میگوییم فردوسی زنستیز است آیا نباید با توجه به ادوار این نکته را سنجید و آیا باید این موضوع را با توجه به آن زمان مطرح کنیم و یا درزمان حال؟ ما حق نداریم گذشتگان را با توجه به عقاید امروزی پای میز محاکمه بکشیم. پدران و مادران ما نسبت به زن عقیده خوبی نداشتند و اجتماع امروز نیز یک اجتماع زنستیز است و این زنستیزی را در ادبیات اروپایی هم میبینیم چون اکثر نویسندگان مرد بودند و در ادبیات باستان هم زنان کمی داریم. اما با توجه به این شرایط در شاهنامه چنان ستایشی از زنانی همچون رودابه، تهمینه، گوردآفرید مطرح میشود که در دیگر آثار ادبیات پارسی قابل مشاهده نیست. اگر هم در جایی از شاهنامه زنستیزی وجود دارد، نمیتوان به فردوسی نسبت داد. چرا که زنانی بزرگ در شاهنامه حضور دارند و چنینی فرضیهای انصاف نیست. از دکتر خالقی پرسیدند: در تمام مدت این کار مورد حمایت مالی و معنوی قرار گرفتید؟ معنوی بله، مادی خیر. دکتر خالقی در پاسخ به اینکه جایگاه شاهنامه را در قیاس با سایر حماسهها چگونه میبیند، گفت: من اثری را نمی بینم که بتوانم به راحتی با شاهنامه مقایسه کنم. چون اکثر این روایتها شفاهی بودند و نه سخن شاعری چون فردوسی. فردوسی برای ما یک حکیم و دانشمند است. در حالی که سایر منظومهسرایان چنین نبودند. هنر شاعری را مثل هومر چون دور از دسترس است، نمیتوان دقیق به قضاوت نشست و شاید او تنها کسی باشد که بتوان با فردوسی قیاس کرد اما شاهنامه جایگاه دیگری در ادبیات نسبت به هومر دارد. شاهنامه از بطن تاریخ ما است. در خاتمه سوال شد: آیا شما نقدی بر شاهنامه دارید؟ خیر. من درطی مقالاتم گاه به ضعف و شدت ابیات شاهنامه اشاره کردم در هر حال کار یک شاعر هیچگاه یک دست نیست و در شاهنامه گاه سخنان درجه یک داریم و گاه درجه دو. |
نظرهای خوانندگان
در پرسش کهن ترین نسخه شاهنامه کدام است، نام کتاب راوندی " راحت السطور " نوشته شده که درست آن " راحة الصدور " می باشد.
-- کاکه تیغون ، May 14, 2009 در ساعت 06:40 PM