رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ دی ۱۳۸۷
گفت و گو با عباس شیر خدا، مرشد و شاهنامه‌خوان

«مگر همیشه باید شیرخدا بخواند؟»

مینو صابری

اصلاً بعید است که جوانان قدیمی، عباس شیر خدا را نشناسند. کمتر کسی است که با نام و صدای عباس شیر‌خدا آشنا نباشد‌.

او مرشد است و سال‌هاست که همه ‌روزه با نواختن ضرب زورخانه‌‌ای و شاهنامه‌خوانی آن‌هم با صدای رسا و تأثیر‌گذار در رادیو ایران، هم‌میهنان خودش را به سحرخیزی و ورزشکاری دعوت می‌کند.

عباس شیر خدا در سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمده و از دوران کودکی به شاهنامه‌خوانی علاقه داشته و شروع به فعالیت کرده است.

برای گفت و گو با این مرشد ایرانی به خانه‌ی او رفته و مهمانش شدم که واقعاً مرشد و اهل مهمان‌نوازی بود.

Download it Here!

لطفاً برای ما بگویید از چه زمانی خواندن و ضرب نواختن را آغاز کرده‌اید و چند سال است که در این زمینه فعالیت دارید؟

بیش از نیم قرن است که صبح‌ها در رادیو برنامه دارم‌. مدت ۳۰ سال، به طور زنده برنامه داشتم. در حال حاضر هم هفته‌ای یک روز، برنامه ضبط می‌کنند و صبح‌ها پخش می‌شود.

گاهگاهی هم که مناسبت‌هایی است، به طور زنده می‌روم و برنامه‌ی ورزش باستانی را اجرا می‌کنم. این برنامه حتی یک روز هم تعطیلی نداشته است.

دوران کودکی به مدرسه‌ی صبا در بازارچه‌ی سعادت‌، میدان اعدام می‌رفتم‌. در مدرسه‌ی صبا، روزهای پنج‌شنبه، ساعت آخر را برای ورزش می‌گذاشتند که من جلوی صف می‌ایستادم و برای بچه‌ها برنامه‌ی شاهنامه اجرا می‌کردم.

البته ابتدا جلوی صف قرآن می‌خواندم و بعد سرود می‌خواندم، ولی حماسه‌سرایی را از مدرسه یاد گرفتم. بالای صف می‌ایستادم و کتاب فارسی را باز می‌کردم و شعرهای حماسی را می‌خواندم.

طوری شد که این برنامه به دبستان‌ها و دبیرستان‌های دیگر هم سرایت کرد و بچه‌های دیگر هم ما را دعوت می‌کردند‌.

در مدرسه والیبال را دوست داشتم و کاپیتان تیم والیبال مدرسه بودم. آقای رسول میر‌مالک، یکی از کشتی‌گیران معروف دنیا است که الان در خارج است، ایشان هم با من در یک مدرسه بود.

موقعی که من ضرب می‌زدم، ایشان ورزش می‌کرد‌. حتا به اتفاق آقای میر مالک، سالنی درست کرده بودیم و کشتی راه انداخته بودیم.

در مدرسه‌های دیگری که ما را دعوت می‌کردند، والیبال هم بازی می‌کردیم. البته موقعی که می‌خواستم توپ را بزنم یک دهن هم شاهنامه می‌خواندم. بچه‌ها هم علاقه‌مند بودند و بازی بهتر می‌شد.

آقای والی‌زاده مشوق من بود. ایشان در مدرسه‌ای که من می‌رفتم معلم بودند و در خبرگزاری پارس هم فعالیت می‌کرد. ایشان خیلی من را تشویق کرد.

شما مرشد کدام زورخانه بودید؟

من زورخانه ضرب نگرفته‌ام چون می‌دانستم اگر بخواهم در زورخانه ضرب بزنم الان اثری از آثار من باقی نمانده بود. زورخانه شرایطی دارد، ورزشکاران لخت می‌شوند و یک ساعت ورزش می‌کنند و مرشد هم باید یک ساعت بزند. حساب کنید اگر هر شب یک ساعت ضرب بزنم، دیگر چیزی برای من باقی نمی‌ماند.

حتا اگر بخواهم در رادیو بخوانم، دیگر نمی‌توانم. حدود ۱۰۰ نفر بیشتر یا کمتر، در زورخانه صدای من را گوش ‌کنند بهتر است یا این‌که در رادیو بخوانم و صدای من به دنیا برود؟

البته موقعی که جشن بود‌، می‌خواندم، الان هم می‌خوانم‌. اما بیشتر برنامه‌ی من در صدا و سیما بوده است. اول رادیو تهران و رادیو ایران بود. بعد رادیو جوان بود که الان هم ادامه دارد.

در محفل‌هایی که ورزشی است ضربم را می‌برم. اگر بخواهند یک زورخانه یا استادیوم را افتتاح کنند، با ضرب و حماسی می‌خوانم.

دو ماه پیش بود که پرسپولیس و استقلال در استادیوم صدهزار نفری بازی داشتند و از طرف فدراسیون فوتبال دعوت شدم و ضربم را بردم‌. صد و بیست هزار نفر جمعیت نشستند و من شاهنامه و در مدح مولا خواندم.


عباس شیر خدا، مرشد و شاهنامه‌خوان /عکس: مینو صابری

فامیلی شیر‌خدا را از پدری داشتید یا بعدها انتخاب کردید؟

شیر‌خدا در شناسنامه‌ی ما گنجانده شده است. و خودمان شیر خدا را نگذاشته‌ایم. شانسمان گرفته و شغلمان طوری شده که به شهرتمان می‌خورد.

چطور شد که شما این شیوه خواندن را انتخاب کردی؟

مردم هر چیزی را که در ایران تک باشد دوست دارند. ببینید اگر دنیایی اذان بگویند همه می‌گویند اذان، فقط اذان موذن‌زاده اردبیلی.

کسانی هستند که در این مملکت تک هستند، مثل آقای تختی. ممکن است در دنیا کشتی‌گیرهای خوب زیاد باشد اما، ما ایرانیان می‌گوییم تک‌خال کشتی دنیا تختی است.

می‌گوییم تک‌خال اذان‌گو، مودن‌زاده اردبیلی است. خودم نمی‌توانم به خودم تک‌خال بگویم‌، اما آن‌هایی که صدای من را گوش کرده‌اند، می‌گویند فکر نمی‌کنیم کسی بتواند این‌طور با این هیجان حماسی بخواند.

شما شاگرد پرورش ندادید؟

چرا شاگرد زیاد داشته‌ام. کمکشان می‌کنم و تربیت می‌کنم. هر کس بخواهد شاهنامه یاد بگیرد، کمکش می‌کنم. حتی دوست دارم جای من بخوانند، مگر همه‌اش باید شیر خدا بخواند؟ مردم هم بخوانند چه اشکالی دارد؟

چطور شد که به رادیو راه پیدا کردید؟

آقای والی‌زاده کمکم کرد.

ایده از ایشان بود؟

بله، ایشان در رادیو بود، درخواست کردند من هم رادیو رفتم.

برخورد مردم و انعکاسی که همان روزهای اول برنامه‌ی شما داشت، چطور بود؟

خیلی علاقه داشتند. چون برنامه‌ها زنده بود‌. موقعی که می‌خواندم بسیاری از کله‌پزی‌ها زنگ می‌زدند و من را به کله‌پاچه دعوت می‌کردند، ولی من اهل کله‌پاچه نیستم.

موقعی که برنامه اجرا می‌کردم، یک عده‌ دم رادیو می‌ایستادند تا من را ببینند. علاقه داشتند. باور کن الان هم که می‌خوانم مردم به من علاقه‌مند هستند و من از آن‌ها تشکر می‌کنم.

شما از دوره‌ای که اجرای زنده داشتید، خاطره‌ی خاصی دارید؟ مثلاً اتفاقی در حین اجرای برنامه افتاده باشد؟

خیلی زیاد‌. داشتم در رادیو می‌خواندم خودم تک و تنها بودم برنامه هم زنده بود، به‌خاطر هیجانم موقع ضرب‌زنی، کاغذ اشعارم پایین افتاد و هیچ‌کس هم نبود که به من بدهد.

شعرها را برای ما مُهر می‌زدند و امضا می‌کردند و جلوی ما می‌گذاشتند، یک بیت هم نمی‌توانستیم بخوانیم ولی موقعی که اشعار من پایین افتاد، گفتم یا ابوا‌لفضل کمک کن که یادم آمد.

یک نرمشی مال سر و گردن است که باستانی‌کاران در گود زورخانه می‌گویند یکی و دو تا سه تا و... تا پنجاه تا خواندم. به ساعت نگاه کردم، دیدم دو دقیقه هم مانده است گفتم الان چکار کنم؟ از پنجاه تا آمدم پایین: نه‌چهل، هشت‌چهل، هفت‌چهل و شش‌چهل‌.

این‌قدر چهل، چهل گفتم تا گوینده گفت ساعت شش بامداد است. در آن زمان رییس رادیو از من پرسید، آقای شیر خدا، شما امروز یکی و دو تا می‌خواندید. گفتم امروز این برنامه مال بانوان و نرمش بانوان بود و برای آن‌ها خواندم.

این خاطره هیچ موقع یادم نمی‌رود. مشوق من هم بیشتر همسرم، مهین قربان‌پور بوده است. ایشان هم ورزشکار است. دو دختر و یک پسر دارم، شیرین و فرهاد و شبنم. دختران خیلی به ورزش و شنا علاقه دارند. مدیر برنامه‌های من همسرم است.

هر جا که می‌روم طبع شعر دارم، بلافاصله می‌گویم. مثلاً می‌گویم:

الا ای خانم مینوی صابری تو هشیار باش
همیشه به چاکر وفادار باش
همی خواهم از کردگار نهان
بماند نام خانم مینو صابری تا ابد جاودان

فی‌البداهه شعر می‌سازم.

برای شنوندگان رادیو زمانه چه می‌گویید؟

خدایا به حق مهدی‌ الهادی
مبارک باشد این شادی
الا ای شنونده‌ی عزیز
علی یار توست
دو بازوی حیدر نگهدار توست
خدایا تو این سایه پاینده دار
همه شنوندگان خارج از کشور را تا ابد زنده دار

من از فردوسی خیلی سپاسگزار هستم. نور به قبرش ببارد که هر چه می‌خوانم شاهنامه‌اش تمام نمی‌شود.

از زنده‌یاد تختی چیزی به خاطر دارید؟

بله. آقای تختی در المپیک مدال گرفت، من دعوتش کردم، آمد باشگاه برایش خواندم:

جهان پهلوان تختی ِنامدار
که هست از برای جهان افتخار...

تختی یک شاخه گل به من داد و گفت برای من نخوان. گفتم آقای تختی شما قهرمان دنیا هستید، از المپیک مدال طلا آوردید، پهلوان پایتخت هستید، من برای شما نخوانم برای کی بخوانم؟

گفت از مولا علی بخوان. من کی‌ام؟ این گل را از من بگیر در مدح علی بخوان. من هم صورتش را بوسیدم و در مدح مولا خواندم. هیچ موقع فراموش نمی‌کنم که این‌قدر به خاندان نبوت و حضرت علی اعتقاد داشت.

در بحبوحه انقلاب برنامه‌های رادیویی‌تان قطع نشد؟

از همان فردای روزی که انقلاب شد، برنامه‌هام را شروع کردم. علتش هم این بود که در هیچ جشنی شرکت نمی‌کردم. البته عده‌ای از مرشدها را می‌بردند، میدان ورزش می‌خواندند.

اما چون تلویزیون می‌خواست بدن لُختم را نشان بدهد، خانم‌ها می‌دیدند و گناه دارد، من نمی‌رفتم. موقعی که انقلاب شد به من گفتند بخوان. هیچ موردی نداشتم، اگر قاطی برنامه‌ای بودم نمی‌گذاشتند بخوانم.

من ذکر علی را می‌گفتم، الان هم ذکر علی را می‌گویم. میهنم را دوست دارم، خانواده‌ام را دوست دارم، خاندان نبوت را دوست دارم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

جناب اقای شیرخدا:
با سلام و ارزوی طول عمر.بنده سیامک کریی پسر مرشد مهدی کریی هستم(مهدی بلبل)فکر کنم بشناسیدش.چون شما که 50 ساله تو رادیو میخوانید و اصلا با مرشد جعفر شیرخدا هیچ نسبتی نداریدشاید اصلا پدر بنده را هم بجا نیاورید.جناب شیر خدا:این رسم استاد و شاگردی نیست.یعنی هیچ کس از شما قشنگ تر و حماسی تر شاهنامه نخوانده؟یعنی سبک شاهنامه خوانی شما ابداعی خودتان است؟یعنی اصلا تقلید از مهدی بلبل نیست؟یعنی در جشن طوس که فقط مخصوص شاهنامه خوان زورخانه ای بود شما تشریف داشتید؟یعنی در ان مراسم مهدی بلبلی در کار نبود؟شاید اگر در زورخانه ضرب میگرفتید و رسوم خرابات گشتن را روزگار در گود مقدس زورخانه بشما یاد داده بود امروز شاهد این نیم قرن گفتنها و برنامه زنده ها و حماسی خوانیهای یگانه از شما استاد گرامی نبودیم.شاید روح پدرم الان از من برنجد .چرا که هر کس نداند شما قلب مهربانش را می شناختیدو شاید این نوشته خاطراتی را برایتان در خلوت زنده کند که نتیجه اش فاتحه ای به روح بزرگوارش باشد.روحش شاد و سایه جنابعالی مستدام
سیامک کریی فرزند مهدی

-- سیامک کریی ، Dec 20, 2008 در ساعت 04:00 PM

خدا شما رو حفظ کنه و تمام بزرگان رو. نور بباره به قبر تمام پیشکسوت ها از مهدی بلبل و تا غلامرضای تختی
و تشکر از خانم صابری

-- بدون نام ، Dec 21, 2008 در ساعت 04:00 PM

دست مينو خانم درد نكنه كه به ماندگاري اينان كمك ميكنه و نميذاره به فراموشي سپرده بشند درود بر تو همشهري خوب دوست دارم بيشتر از آداب و رسوم شهر سابقمون اراك هم بنويسي هرچند قبلا چند مورد خوندم مرسي مرسي در ضمن تو شهرمون قديما يه آقاي ارمني بود كه سازي مي نواخت يا مرحوم اسكندر من اينو تو يه روزنامه محلي اونجا خوندم اگه ميتوني در مورد اونها هم بنويس ممنون

-- farhad ، Dec 22, 2008 در ساعت 04:00 PM

با سلام
ممنون از دوستانی که نظر دادند
نظرات شما به ما نیرو می دهد:)

جناب سیامک کریی عزیز پیغام شما را البته کمی تعدیل تر به آقای شیر خدا رساندم
گفتم کمی گله مند اما مودبانه برایشان نوشتید.

بی نام عزیز ممنونم از شما

فرهاد عزیز همشهری خوبم
این جا وبلاگ من نیست آنچه قبلا" خوانده بودید در وبلاگ شخصی من بوده
من یوناک( یه نک ) کمانچه نواز و اسکندر شکسته بند که هر دو مسیحی بودند را خوب به یاد دارم
شاید روزی در وبلاگم از این دو زنده یاد نوشتم

با احترام

-- مینو صابری ، Dec 22, 2008 در ساعت 04:00 PM

مگر ان زمان هم قران سر صف داشتند؟ مگر نمی گویند پهلوی ها ضد اسلام بودند؟ عجبا!

-- friendly ، Dec 22, 2008 در ساعت 04:00 PM

سرکار خانم صابری:
بنده هم به نوبه خودم از شما و تمامی زحمتکشان گود مقدس زورخانه تشکر نموده و امیدوارم رسم جوانمردی از این اب و خاک رخت بر نبندد.موفق و پیروز باشید.

-- سیامک کریی ، Dec 29, 2008 در ساعت 04:00 PM