رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ آبان ۱۳۸۷

رییس‌جمهور شاعر

ترجمه‌ی احمد سمایی

حالا که بالاخره باراک اوباما به عنوان رییس جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا انتخاب شده، سوال‌های متفاوتی در جهان طنین‌اندازند: اوباما چگونه زمامداری خواهد بود؟ با چالش‌های بی‌شماری که با آن‌ها دست به گریبان است چگونه روبه‌رو خواهد شد؟

کشوری متشتت و به لحاظ روحی و ذهنی از هم گسیخته را چگونه دوباره به انسجام و همبستگی خواهد رساند؟ برای احیای امید و اعتماد در سایر نقاط جهان چه خواهد کرد؟...

تونی موریسون، نویسنده‌ی نامدار آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی ادبی نوبل، در ابتدای سال جاری، در یک ضیافت ناهار، پاسخ جالبی به این سوال‌ها داد. در آن روزها سخت‌ترین دور رقابت‌ درون‌حزبی میان هیلاری کلینتون و باراک اوباما در جریان بود.

موریسون هنوز رفتاری محتاطانه داشت و حمایت خود از باراک اوباما، به عنوان سیاه‌پوستی که می‌تواند برای اولین بار شانس ورود به کاخ سفید را بیابد، علنی نکرده بود.

علت این رفتار موریسون به مناسبات حزبی تنگاتنگ او با هیلاری کلینتون برمی‌گشت. او با بیل کلینتون هم روابط گرمی دارد و مقاله‌ای که سال ۱۹۹۸ در ستایش از وی با عنوان «‌اولین رییس‌جمهور سیاه‌پوست آمریکا، به رغم پوست سفیدش» در نیویورک تایمز منتشر کرد، بحث‌های بسیاری برانگیخت.

موریسون در آن دیدار به من گفت: فردا نامه‌ای به اوباما خواهد نوشت و به وی خواهد گفت که برای اولین بار وارد کارزارهای انتخاباتی خواهد شد و به سود او موضع خواهد گرفت.

به گفته‌ی موریسون، حمایت وی از اوباما ربطی به پوست و نژاد ندارد و هیچ‌گاه هم نباید چنین دلیلی موجب حمایت یا عدم حمایت از یک نامزد باشد. موریسون ادامه داد:

«‌در هفته‌های اخیر من بارها با اوباما صحبت کرده‌ام و هر بار هم او گفت و گو را با این جمله تمام کرده که «من از حمایت شما خوشحال خواهم شد، و چه خوب که این حمایت را علنی کنید». و من هر بار خندیده‌ام و به او گفته‌ام که در‌باره‌اش فکر می‌کنم. ولی حالا به اندازه‌ی کافی فکر کرده‌ام و دیگر می‌خواهم رسماً از او حمایت کنم».

موریسون با گفتن این کلمات نگاهی به من و ریچار فورد، نویسنده بزرگ آمریکا که او هم بر سر میز ناهار حاضر بود، انداخت و پرسید:‌«می‌خواهید بدانید چرا از اوباما حمایت می‌کنم؟ صاف و ساده، به خاطر این که او یک شاعر است».


تونی موریسون، نویسنده آمریکایی (عکس:VG )

در ماه‌های بعد، مدام به حرف‌ موریسون فکر ‌کردم و هر بار هم بیشتر به حکمت و رمز این حرف پی ‌بردم. گفتن ندارد که مثل بسیاری دیگر، برای من نیز هوشمندی خارق‌العاده‌ی اوباما و انگیسی فصیح و روان او، به خصوص در قیاس با حرف ‌زدن افتضاح‌آمیز جرج دبلیو بوش، موضوع غریبی نبود.

طرفه این‌که، هیچ چیز در این سالی که گذشت نتوانست نظر من را تغییر دهد، بر عکس،‌ هر وقت که حرف‌زدن در هم برهم مک‌کین را شنیدم و یا قصابی زبان شکسپیر در دهان سارا پیلین را شاهد بودم، بیش از پیش به نفاست و کیفیت سخن‌ گفتن اوباما اعتقاد بیشتری پیدا کردم و به این درک رسیدم که ما با کسی سر و کار داریم که واژه‌ها را می‌فهمد.

ولی آیا با این همه، می‌توان اوباما را یک شاعر نامید؟ حرف تونی موریسون در آن ظهر ماه ژانویه، صرفاً این نبود که اوباما سخنوری ماهر است که واژه‌ها را دوست دارد و کلمات برای او دوستانی عزیز و بسیار نزدیک هستند، بلکه او اوباما را در مرتبه‌ی بالاتری نشاند؛ اوباما آدمی است با سری مملو از دیدگاه‌های متعالی.

باید اعتراف کنم که در ابتدا از حرف‌های موریسون خیلی خوشم آمد، زیرا کمک کرد که برای برتری اوباما نسبت به رقبایش و توانایی او به اقناع مخاطبان، توضیحی ارائه کنم.

او به خوبی قادر بوده است در کشوری که چهره‌های بزرگی مانند والت وایتمن و ابراهام لنیکلن را به بشریت عرضه کرده، مردم، و به خصوص جوانان، را به حرکت درآورد.

ولی حالا که اوباما برنده‌ی انتخابات شده، پیش از پیش اهمیت می‌یابد که یک «‌شاعر» مقدرات قدرت‌مندترین کشور دنیا را به دست می‌گیرد.

به خصوص در زمانی که بحرانی سخت، زلزله به ارکان بازارهای مالی انداخته و اوباما میراث‌دار آن شده، این به معجزه می‌ماند، کسی بالا آمده که صاحب آن چیزی است که تونی موریسون «فانتزی خلاقانه‌»اش نامید.

و دقیقاً هم، مساله به همین «فانتزی خلاقانه»‌ برمی‌گردد: تصور و ترسیم گزینه‌ای در برابر آنچه ما اسمش را واقعیت می‌گذاریم، واقعیتی چنان بزرگ و پیچیده، که امکان غلبه بر آن را نداریم.

این واقعیت، جهان کنونی ماست که با شتاب به سوی برهوت زیست ‌محیطی و اخلاقی در حرکت است، جهانی است که به لحاظ تامین مواد غذایی و انرژی شتابان به سوی بحرانی سیر می‌کند که در طول سده‌ها سابقه نداشته است.

جهانی که با جنگ‌های مداوم و تروریسمی لجوج و سمج درگیر است، جهانی که در آن سلاح‌های هسته‌ای همچون بیماری‌های واگیر در حال گسترش‌اند، و خود بیماری‌های واگیر نیز، به‌سان الکترونی لجام‌گسیخته به همه‌ جا رخنه می‌کنند.

جهانی که سرنوشت هر انسانی با شدت هر چه تمام‌تر با سرنوشت افراد دیگر بسته و مرتبط می‌شود و در عین حال انسان‌ها نسبت به درد و رنج یکدیگر بی‌تفاوت‌تر می‌شوند.

آری، در جهانی با چنین مشکلات ظاهراً مهارناشدنی، ساده‌ترین کار پناه بردن به گذشته و میدان دادن به ذهنیات و تصورات قدیمی و سنتی است.


آریل دورفمن، نویسنده شیلیایی (عکس: گاردین)

کم نیستند کسانی که در همین راستا، در تیره‌ و تارترین کنج‌های بنیادگرایی به دنبال قطعیت‌ها و ایقان‌هایی هستند که حال و اکنون در اختیارشان نمی‌گذارد.

در چنین هنگامه‌ی دراماتیکی است که دیدگاه شاعرانه‌ی یک رهبر قدرتمند، عظمت واقعی خود را به نمایش می‌گذارد. بدون شک، این بسیار ضروری است که واژه‌های شفاف و پرمعنایی یافت شوند که از طریق آن‌ها ما به تدریج دریابیم حال و روز کنونی ما چگونه است و راه‌حل‌هایی برای سال‌های دشوار پیش‌رو در برابرمان ترسیم کنند.

پرسی ییس‌شلی، شاعر نامدار قرن هفدهم انگلستان، اندکی پیش از آن‌که در تبعید ایتالیا چشم از جهان فرو بندد شاعران را «قانون‌گذاران نامریی بشریت» توصیف کرد.

به گفته‌ی شلی، شاعران گنجینه‌هایی از واژگان خلق می‌کنند که قوانین عادلانه‌ی فردا با آن‌ها نوشته خواهند شد. آن‌ها ضرورت و قدرت مهارناپذیر آینده‌ای بهتر و متفاوت را پیش چشم ما می‌گذارند.

اوباما تا کنون در مورد بسیاری از مسایل، مواضعی اتخاذ کرده است که من لزوماً با همه‌ی آن‌ها موافق نیستم و کوچک‌ترین تردیدی هم ندارم که در دوران زمامداری او در کاخ سفید، گاه و بی‌گاه از این یا آن موضع و اقدام او سرخورده خواهم شد.

با این همه هیچ شکی ندارم که این «رییس جمهور شاعر» باید مردان و زنان ایالات متحده را با تغییر و دگرگونی‌های ژرفی آشنا کند که خود و میهنشان در معرض آن‌ها قرار گرفته‌اند و با برخی اصلاحات سیاسی صرف هم نمی‌توان از پس آن‌ها برآمد.

امروز بیش از دیروز، امیدوارم که اوباما خود را درگیر این تغییر و تحولات کند. و چه جای گفتن که، این تغییرات بدون حضور و مشارکت گسترده‌ی مردم آمریکا میسر نخواهد شد، همان مردمی که در اکثریت خود با خودخواهی لجوجانه‌ به مشکلات سیاره‌ای واکنش نشان داده‌اند که زیست‌گاه، رنج‌گاه و لذت‌خانه‌ی همه‌ی بشریت است.

اما خود مردم آمریکای شمالی نیز اینک سرشار از امید و خوشبینی‌اند. این مردم با بلوغ و درایت خود دریافته‌اند که برای خروج از لجن‌زاری که بوش به عنوان میراث خود باقی گذاشته به فردی همچون باراک اوباما نیاز است.

آن‌ها مردان و زنانی هستند که درک کرده‌اند برای غلبه بر چالش‌ها و شکست‌های اخیر، باید آمریکا و رویاهای آن را دوباره کشف و بازیابی کرد.

اینک باید منتظر ماند و دید آیا شهروندان آمریکا واژگان هوشیارانه، معقول و فانتزی‌گونه‌ای را که اوباما احیاناً در هفته‌ها و ماه‌های آتی به آن‌ها هدیه خواهد کرد، از آن خود خواهند کرد؟

و نیز باید چشم به راه ماند و دید آیا ما همچنان از چنین واژگانی بهره‌مند خواهیم شد و آیا آن‌ها را برای سرودن زندگی روزمره خود به کار خواهیم گرفت، پیش از آن‌که همه‌ چیز دیر شده باشد؟


آریل دورفمن، (Ariel Dorfman) نویسنده، فعال حقوق بشر و جستارنویس نامدار شیلیایی، پرفسور زبان لاتین است. او که ۶۶ سال دارد، در دوره‌ی زمامداری سالوادر آلنده با دولت وی همکاری داشت و پس از کودتای اگوستو پینوشه به نحوی معجزه‌آسا از اسارت و مرگ رهایی یافت.

دورفمن با فرار از شیلی، ابتدا به اروپا رفت و سرانجام در آمریکا زندگی تبعیدی خود را آغاز کرد. ترس و دهشت ناشی از خودکامگی و استبداد و تاثیر فرهنگی و اجتماعی این رویکردها و نیز رابطه‌ی قدرت و هویت آدمی، درونمایه‌ اکثر آثار دورفمن را تشکیل می‌دهند.

مهاجرت و جنبه‌های مختلف آن نیز سهم برجسته‌ای در این آثار دارند. کتاب معروف دورفمن، با عنوان «‌مرگ و دوشیزه» را رمان پولانسکی، کارگردان نامدار سینما سال ۱۹۹۴ به تصویر کشیده است.

دورفمن در ایران هم نام نا‌آشنایی نیست و از جمله رمان یاد شده تحت عنوان «مرگ و دختر جوان» و نیز کتاب‌های «زنان گم‌شده» و «شورش خرگوش‌ها»ی او نیز به فارسی ترجمه شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
«تبعيد، چشمان مرا باز کرد»
صداى رساى آمريكاى لاتين