رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۰ اسفند ۱۳۸۶
گفتگو با جمشید مرادیان، مجسمه ساز

هنرمند ناسازگاراست، انتظار سلام و صلوات نداشته باشد

ساغر رفیعی

جمشید مرادیان آدم خوشبینی است. نه، بهتر است بگوییم اصلا آدم بدبینی نیست... خب این هم نمی تواند تعریف خوبی از او دستمان بدهد. جمشید مرادیان کاری با بدبینی و خوش بینی ندارد، او سالهاست که بدون توجه به همه ا‌ین‌ها کار می کند، در سمپوزیوم های بزرگ مجسمه سازی دنیا کارهای چوبی اش را می سازد و اصلا برایش قابل قبول نیست که عده ای محدودیت ها را بهانه کنند و کار نکنند. او معتقد است باید کار کرد و درست کار کرد. ها، این تعریف بهتری است از او.

این هنرمند مجسمه‌ساز که بالاترین رکورد حضور در سمپوزیم‌های جهانی معتبر را دارد؛ این روزها در تدارک آماده‌سازی مجسمه های چوبی اش برای حضور در چند سمپوزیوم در کشورهای اروپایی است. با او درباره سمپوزویم ها و مجسمه سازی در ایران گفت و گو کرده ایم.


جمشید مرادیان، مجسمه ساز

درحال آماده شدن برای شرکت در کدام سمپوزیوم ها هستید؟

ـ دو تا از آخرین کارهایم برای شرکت درسمپوزیوم سوییس، که تیرماه امسال برگزار می شود و سمپوزیوم آلمان، پذیرفته شده اند. کاری که در شهر برینز سوییس ارائه خواهم کرد به نام «مدیتیشن» که در اندازه یک متر و سی با قطر پنجاه سانتیمتر و از جنس چوب است. این کار باید در عرض شش روز ساخته شود آن‌هم فقط با ابزار دست.

کار دیگری را به سمپوزیوم آلمان ارائه کرده ام. این کار را سال گذشته برای سمپوزیوم مجسمه سازی تهران فرستاده بودم که رد شد. چند روز پیش به من خبر دادند در سمپوزیومی با نام «صلح برای همه» که تابستان سال آینده در آلمان برگزار خواهد شد پذیرفته شده است.

در حال حاضر دارم خودم را برای این سفرها آماده می کنم. مسافرت هایی از این دست برای هنرمندانی که با چوب کار می کنند قدری مشکل است، چون باید تمام ابزار کار را همراه خودم ببرم و بردن آن ابزار سنگین به دلیل محدودیت های حمل بار، به هماهنگی و انجام یک سری مقدمات احتیاج دارد.

ماکت کارهایتان رابرای این سمپوزیوم ها می فرستید؟

ـ معمولا همینطور است، اما امسال ماکت کارها را نفرستادم، ماکت ها را ساختم، از آنها عکس گرفتم و عکس ها را ایمیل کردم؛ آنها هم بر همان مبنا قضاوت کردند. هر ساله در شهر میلوز یک سمپوزیوم مجسمه سازی چوب، فلز و سنگ برگزار می شود به طور مرتب. امسال برای شرکت در سمپوزیوم مجسمه سازی فرانسه (در شهر میلوز فرانسه) ماکت کارم را با پست سفارشی خودمان فرستادم.

همیشه با دی اچ ال ماکت ها را می فرستادم اما امسال از پست خودمان استفاده کردم. مسوولان سمپوزیوم ایمیل زدند که کاری که به دست ما رسیده است کاملا خورد شده و حضور امسال من در این سمپوزیوم، که سال گذشته هم در آن شرکت کرده بودم، منتفی است.

درباره کاری که امسال در آلمان اجرا خواهید و کرد و دلایل پذیرفته نشدنش در سمپوزیوم سال گذشته خودمان هم توضیح بدهید.

ـ کار را در آن‌زمان داوری کردند و نپذیرفتند. اسم کار «پرومته» بود. من سال‌ها در سمپوزیوم های مختلف دنیا بوده ام و این قاعده همیشه وجود داشته که رای داوران سمپوزیوم ها غیرقابل اعتراض است. مثل بازی است. وقتی در یک بازی شرکت می کنی باید تمام قواعد آن بازی را بپذیری و دیگر نمی توانی به آن اعتراض کنی. باید قواعد بازی سمپوزیوم را بپذیریم. سمپوزیوم تهران کار مرا نپذیرفت و من هم اعتراضی ندارم.

نظرتان درباره سمپوزویم مجسمه سازی ایران چه بود، با توجه به استقبالی هم که از آن شد.

ـ به اعتقادم سمپوزیوم یکی از بهترین طرق ارتباط با مردم و از آن مهم تر انتقال هنر به میان مردم است. در سمپوزیوم مخاطب کاملا در جریان خلق اثرتان قرار دارد. اینطور نیست که شما در کارگاهتان و پنهان از چشم ها کار کنید و بعد حاصل کارتان را در نمایشگاهی بگذارید. یک حرکت هنری دوسویه است که مخاطب را هم وارد بازی می کند.

سمپوزیوم مجسمه سازی ایران هم اولین تجربه ای بود که ما در این رابطه و در سطح بین المللی داشتیم با در نظر گرفتن اولین بودنش می توان نقایصش را بررسی کرد تا در دوره های بعدی به این مشکلات برنخوریم. یکی از این نقایص این بود که داوری ها غیرحرفه ای بود. بسیاری از ماکت هایی که پذیرفته شدند در عمل، ساختشان امکان پذیر نبود.

اما به عنوان مجسمه سازی که با سمپوزیوم ها درگیر است تلاشم این است که عیب هایش را نبینم. حسن های زیادی داشت که به عیب هایش می چربید. مثلا جوایز خوبی که برای مجسمه سازان در نظر گرفته بودند خیلی از نگاه ها را به آن جلب کرده بود.

در میلوز که بودم، بسیاری از مجسمه سازان دوره ام کرده بودند و آدرس سایت سمپوزیوم مجسمه سازی ایران را می خواستند. هزینه ای که برای این سمپوزیوم استفاده شد به نتیجه ای که داد و توجهاتی را که به آن جلب کرد می ارزید. ما سال‌ها بود در زمینه مجسمه سازی در سطح بین المللی کار نکرده بودیم و این سمپوزیوم به یکباره سروصدا کرد.

آیا قرار است این سمپوزویم دوره های بعدی هم داشته باشد؟ با توجه به اینکه سمپوزیوم اول هم در زمان مدیریت آقای هاشمی بر سازمان فرهنگی هنری شهرداری انجام شد و بعد از برکناری ایشان تقریبا تمام برنامه های ایشان را از صحنه روزگار محو کرده اند.

ـ درباره امکان ادامه برگزاری این سمپوزیوم هم هیچ اطلاعی ندارم. همانطور که شما گفتید بعد از رفتن آقای هاشمی از سازمان فرهنگی و هنری خیلی از آن برنامه های فرهگی و هنری به ویژه در زمینه هنرهای تجسمی به نتیجه نرسید و نیمه کاره رها شد. البته بعد از رفتین ایشان خیلی از او انتقاد کردند. رقبا اگر توان مقابله ندارند انرژی حسادت که دارند!

به هر حال برگزاری سمپوزیوم ها یکی از وظایف شهرداریهاست. تا به حال در هیچ سمپوزیومی شرکت نکرده ام که برگزار کننده اش جایی جز شهرداری آن شهرها باشد. چون مجسمه ها به بخشی از اماکن شهری تبدیل می شوند. اگر یک سیاست گزاری و برنامه ریزی انجام شده باشد، این سمپوزیوم هم ادامه پیدا خواهدکرد.

البته پیش از این، در پارک جمشیدیه و با همکاری یک شرکت خصوصی آلمانی و سازمان زیبا سازی شهرداری تهران، به عنوان اسپانسر هایمان، یک سمپوزیوم کوچک را برگزار کردیم. یعنی این امکان هم هست که در ابعاد کوچکتری این سمپوزیوم ها برگزار شوند. فرهنگسراها هم می توانند این کار را بکنند. حتی اشخاص هم می توانند به عنوان اسپانسر یک سمپوزیوم برگزار کنند.


ما دوسه تا کلاس بیشتر نداریم، اساتید هم محدودند

آیا برای شرکت در این سمپوزیوم ها از سوی دولت ایران حمایت می شوید؟ مثلا درباره سهولت حمل وسائلتان یا هزینه سفر و از این دست؟

ـ ابزارم را توی چمدانم می ریزم و پول جریمه بار را می دهم و می روم. از آنطرف هم در تمام مدت برگزاری سمپوزیوم، پرچم ایران در اهتزاز است، سرود ملی ایران خوانده می شود و به سفرای ما احترام می گذارند اما حمایت آنچنانی از مرکز هنرهای تجسمی وزارت ارشاد نمی شود.

درخواست هم کرده ام اتفاقا. آنها هم گاهی کمک های کوچکی کرده اند اما واقعا کافی نیست. پانصد دلار واقعا پولی نیست. برای یک سفر 20 روزه که در تمام آن مدت اسم ایران آنجا برده می شود و پرچممان هم برافراشته است این مبلغ به هیچ کاری نمی آید.

این حمایت ها باید از طرف مرکز هنرهای تجسمی انجام شود. البته بعضی از سمپوزیوم ها خرج سفر و هتل و چوب و اینها را می دهند و مجسمه ای هم که می سازید مال خودتان است. اما من مجسمه سیصد کیلویی را کجا کول کنم بیاورم؟

در ایتالیا بودم و در یک سمپوزیوم مجسمه سازی شرکت داشتم. به سفارتمان در میلان زنگ زدم که بیایید بعد از تمام شدن کار مجسمه را ببرید در سفارت نصب کنید. گفتند راه دور است نمی توانیم بیاییم.

شما در دانشکده های مجسمه سازی داخل ایران هم کار می کنید. درباره وضعیت این دانشکده ها، محدودیت هایی که خودتان هم اشاره کردید برای سال ها مجسمه سازی ما را در انزوا نگه داشته بود

ـ در دانشگاه تدریس نمی‌کنم. البته به عنوان استاد راهنمای بعضی از دانشجویان برای پایان نامه هایشان کارهایی می کنم. که همین کار هم با مشکلاتی در دانشگاه ها بر می خورد. بعضی وقت ها تدریسی هم می کنم، اما در کل تدریس وقتم را می گیرد. من کارهای خودم را دارم و سفرهایم هم در طول سال زیاد است چندان فرصتی برای تدریس ندارم.

اما مشکلاتی که در آموزش مجسمه سازی در ایران وجود دارد یکی کم بودن کلاس های مجسمه سازی در دانشگاه هاست. ما دوسه تا کلاس بیشتر نداریم، اساتید هم محدودند و تعدادی شان هم مدت هاست که دانشکده های مجسمه سازی را قبضه کرده اند.

اگر این‌ها عوض نشوند و اساتید جدید تری وارد دانشگاه ها نشوند، اگر تجاربمان را با تجربیات روز دنیا هماهنگ نکنیم، اگر نیروهای جوان تر و اساتید غیر ایرانی را به دانشگاهها راه ندهیم نتیجه اش همین دوسالانه مجسمه سازی امسال می شود که همه از آن می نالیم.

در آموزش دانشگاهی مجسمه سازی در ایران مثل بسیاری دیگر از رشته ای هنرهای تجسمی یک سری محدودیت ها وجود دارد که بارزترینشان محدودیت در تجسم یک سری اشکال و فرم هاست. در این باره می خواهم صحبت کنیم.

ـ یک زمانی در دانشگاه ها تصمیم بر این شد که فلان شکل ها و فرم ها را نسازیم. خود این جدا از همه جنبه هایش که بد به نظر می آید، دلالت می کند که بر اینکه بعد ها در تاریخ خواهند فهمید که در فلان دوره فلان فرم ها ممنوع بوده اند. یک جور ثبت تاریخ است. اگر خیلی دقیق نگاه کنیم ممکن است ببینیم که بله چنین محدودیت هایی بار منفی بسیار زیادی دارند، اما نمی شود فقط غر بزنیم. بیاییم قسمت مثبتش را هم ببینیم. باید کار کرد و غر نزد. این کار درست است.

این که دیگر خیلی خوشبینانه است...

ـ نه، اینطور نیست. در هر شرایطی می توانیم جای خودمان را پیدا کنیم. هنر عرصه سختی است. همیشه بین هنرمند و جامعه اش یک ناسازگاری و درگیری وجود داشته است. هنرمند برای جامعه یک وصله ناجور است. نمی شود که هم بخواهی وصله ناجور باشی و هم سلام و صلوات بشنوی. کسی از هنرمند دعوت نکرده است که بیاید هنرمند شود. هنرمند بودن آزادی ها، لذت ها و محدودیت های خاص خودش را دارد که باید همه را بپذیری. همان قضیه بازی است که اگر می خواهی واردش شوی و تو هم بازی کنی باید قواعدش را بپذیری.

آقای ژازه طباطبایی تمام عمرش با آهن و فولاد کلنجار رفت. او ناسازگارتین هنرمند با زمانه اش بود اما کار هم می کرد. کار درست انجام میداد و این محدودیت ها هم مانعش نمی شد.

درست است که بنیه مجسمه سازی ما تحلیل رفته است. تعداد زیادی از مجسمه سازان یواشکی از روی کارهای دیگران کپی می کنند به این امید که کسی که اصل کار را می شناسد آثارشان را نبیند یا متوجه کپی بودنشان نشود. این شده وضعیت مجسمه سازی ما.

روح خلاقه هنر است که آنرا سرزنده نگه می دارد اگر این روح خلاقه را از آن بگیرند چیزی از آن باقی نمی ماند. اما این روح خلاقه را هنرمند، خودش از خوش می گیرد نه محدودیت در فرم و شکل.

نمی توان بد بین بود. اگر بدبین باشیم چه باید بکنیم؟ منتظر بمانیم تا همه چیز درست شود و ما را با همه شرایطمان بپذیرند و بعد ما بنشینیم با خیال راحت کار کنیم؟ با بدبینی هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. باید فقط کار کنیم بدون اینکه هر چیزی در محیط ، مثل محدودیت و بد بینی و این‌ها بتواند مانعمان باشد.

. . . . . . . . . . . . . . . .

مطالب مرتبط:

وبلاگ «جمشید مرادیان» را در اینجا ببینید!

"جمشيد مراديان" با صداي ايرج بسطامي

رنگين كمان و باران ايران در فرانسه

Share/Save/Bookmark