رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ مهر ۱۳۸۹

گفت و گو با یک سادومازوخیست ایرانی

ماریا تبریزپور

سادومازوخیسم درواقع یک بازی فانتزی است که دو هنر‌پیشه دارد که یکی نقش تاپ (top) را بازی می‌کند که فاعل است و دیگری نقش باتم (bottom) را بازی می‌کند که مفعول است. این افراد به اصطلاح خودشان "سوییچ" (عوض) می‌کنند از حالت تاپ به باتم و بالعکس. یعنی هم از درد کشیدن لذت می‌برند و هم از درد وارد کردن.

در مورد سادومازوخیسم، تحقیقات بسیار زیادی صورت گرفته و امروزه سادومازوخیسم را یک عارضه یا یک گرایش می‌دانند، نه یک بیماری. دلایل و عوامل زیادی در بوجود آمدن این عارضه سهیم است. اما تحقیقات نشان می‌دهد که سادومازوخیسم در دو دسته از افراد بیشتر دیده می‌شود. دسته‌ی اول افرادی هستند که کودکی سختی داشتند. یعنی از پدر یا مادرشان کتک می‌خوردند. و دسته دوم افرادی هستند که همیشه در اجتماع از موقعیت شغلی بالایی برخوردار بودند و رییس یا مدیر بودند و همیشه افرادی زیر دست آنها کار می‌کردند.

دلیل اینکه من دنبال چنین موضوعی رفتم این است که در جمعی دوستانه در دانشگاه، با پسر جوانی آشنا شدم که دانشجوی رشته‌ی پزشکی بود و در صحبت‌هایش مدام از کلمه‌ی اس ـ ام‌، استفاده می‌کرد و در این زمینه مطالعات زیادی داشت و آنقدر با اشتیاق حرف می‌زد که انگار می‌خواست که این حس را در دیگران بیدار کند که آنها هم به وجود چنین گرایشی در وجود خودشان، اطمینان پیدا کنند و به قول خودش با این حرف‌ها می‌خواست تابو شکنی کند؛ هر چند که اس ـ ام‌، در اروپا هم هنوز تابو است چه برسد به ایران. با این جوان دانشجو گفتگویی کرده‌ام که با هم می‌‌خوانیم:

Download it Here!

اس ـ ام، یا سادومازوخیسم یک رابطه‌ی جنسی یا روانی و روحی است که طبق تعریف سه مشخصه دارد. اول آنکه آدم از کنترل کردن و کنترل شدن لذت ببرد؛ دوم اینکه از درد و رنج دادن و درد و رنج کشیدن لذت ببرد. و سوم آنکه از تحقیر شدن و تحقیر کردن، لذت ببرد.

دو نکته‌ی مهم دیگر در اس ـ ام وجود دارد که آنها هم باید رعایت شود. نکته‌ی اول آنکه در اس ـ ام، سکس و ارگاسم، هدف اصلی رابطه نیست. می‌تواند یکی از اهداف رابطه باشد ولی هدف اصلی رابطه نیست. هدف اصلی رابطه این است که انسان‌هایی که این کار را انجام می‌دهند، بتوانند همدیگر را کنترل بکنند، بتوانند به همدیگر خدمت بکنند، یعنی برای همدیگر باشند. و همین برای دو طرف لذت بخش است.

نکته‌ی دوم که البته از نکته‌ی اول مهمتر است این است که اس ـ ام، باید بین دو نفری برگزار شود که به یک بلوغ فکری و روحی و جنسی رسیده باشند. و نخواهند اس ـ ام را زوری انجام بدهند. برای مثال، من نروم در خیابان دست یک بچه‌ی ۱۳ – ۱۴ ساله را بگیرم و بگویم که من دوست دارم شما را بزنم و بیا برویم این کار انجام بدهیم. و این نمی‌شود چون بچه‌ی ۱۳ ساله، هنوز به آن رشد عقلی و فکری نرسیده که بخواهد تصمیم بگیرد که برای او این کار لذت بخش است یا نه. یا اینکه من بروم دست یک آدم ۳۰-۴۰ساله را بگیرم، با این حال که به بلوغ سنی هم رسیده، به او بگویم خب، من دوست دارم تو را بزنم یا تو باید من را بزنی. نه اینطوری نیست. زوری نیست. افرادی که اس ـ ام را انجام می‌دهند باید هر دو نفر بخواهند و هر دو از این کار لذت ببرند. اگر این شرط اجرا نشود، اس ـ ام، پاتولوژیک می‌شود. اس – ام ناسالم است و باید درمان بشود. اما در صورتی که دو نفر بخواهند، حالت بیماری ندارد. یعنی بایدی نیست مگر اینکه طرفین، خودشان مشکل داشته باشند. لذت ببرند و بگویند که نه، من دیگر نمی‌خواهم اینطوری باشم. ولی در آن صورت باز می‌شود آن را درمان کرد.


یعنی کسی که اس –‌ ام ، دارد فکر می‌کنید کجا می‌تواند دنبال پارتنر بگردد؟
راه‌های متفاوتی وجود دارد. اینترنت. خیلی وب‌سایت‌های متفاوتی هست که می‌شود با این قبیل آدم‌ها آشنا شد. در آلمان خیلی کلوب‌های مختلفی است.

یعنی تو می‌خواهی یک رابطه‌ای را شروع کنی با یک آدم. مثلاً یک رابطه‌ی عاطفی و احساسی. به عنوان یک پیش فرض و پیش قضیه، می‌آیید این قضیه را با او مطرح می‌کنید و می‌گویید که من مثلاً یک چنین گرایشی دارم، آیا تو هم می‌توانی این را بپذیری یا نه؟ یا اینکه نه، این را مطرح نمی‌کنید؟
باید خود آدم نگاه بکند و طرف مقابل خود را محک بزند. باید طرف مقابلش را نگاه بکند و ببیند که طرفش یک چنین گرایش‌هایی دارد یا ندارد. بعد اگر ببیند که می‌شود با آن طرف صحبت کرد؛ باید ابتدا یواش یواش مقدمه چینی بکند، با او صحبت بکند و بعد اگر دید که خب، طرفش با این قضیه مشکلی ندارد، چرا که نه، مطرح می‌کند. ولی اگر دید که طرفش دلش نمی‌خواهد، بعد دیگر اجباری می‌شود. مثلاً بگوید ما باید اینکار را انجام بدهیم، تو باید این کار را بکنی یا اینکه من مجبورت می‌کنم که این کار را بکنی. این دیگر قشنگ نیست چون طرفش لذت نمی‌برد و باعث می‌شود که آن رابطه از بین برود.

شما اصلاً کی متوجه شدید که چنین گرایشی دارید؟
در سن ۱۳-۱۴ سالگی بودم. سن بلوغ. از این لذت می‌بردم که خانم‌ها، جنس مخالف، دخترها مثلا، من را کنترل می‌کردند. یا اینکه بعضی موقع‌ها، نیشگون می‌گرفتند من را. درد داشت اول ولی بعد یک حالت خوبی داشت. دوست داشتم من این را. یک کمی برای من عجیب بود. از خودم می‌پرسیدم چرا اینطوری است ولی آن موقع نمی‌توانستم به آن جواب بدهم. بعدا که سنم بالاتر رفت و بزرگ شدیم و اینترنت بود و این حرف‌ها؛ از طریق اینترنت و کتاب‌های مختلف جستجو کردم و خودم متوجه شدم که من تنها کسی نیستم که یک چنین تمایل و گرایشی دارد. خیلی آدم‌های دیگری هم هستند که مثل من هستند. همین احساسات را دارند، همین روحیه را دارند و دیگر برای من، آنقدر عجیب نبود.

در مورد این گرایشی که داشتید، با کسی هم می‌توانستی صحبت کنی یا اینکه در خودت مخفی نگه می‌داشتی؟
آن موقع در خودم مخفی نگه می‌داشتم.

آن موقع در ایران بودی، نه؟
بله، در ایران بودم.

ولی وقتی از ایران خارج شدی، دیدی می‌توانی در مورد این قضیه صحبت کنی؟
موقعی که از ایران خارج شدم، امکان اینکه آدم بیشتر بتواند در مورد این مساله مطالعه بکند و اطلاعاتش را زیادتر بکند، خب بیشتر بود تا ایران. آدم‌ها می‌توانند قبول بکنند. آدم‌ها به این مساله کاری ندارند، البته اکثر آدم‌ها اینطوری هستند نه همه، ولی مشکلی ندارند که تو در زندگی سکسوال و خصوصی خودت چطوری هستی و چه گرایشی داری. مهمتر این است که تو، خودت چطور آدمی هستی. مهم نیست که چگونه زندگی سکسوال خود را شکل می‌دهی.


ولی این قضیه باز هم در خارج از ایران هم تابو است، این را قبول دارید؟
در خارج از ایران هم تابو است. مشخص است. متاسفانه این یک مشکل خیلی بزرگی است که خیلی از کسانی را هم که من می‌شناسم در این زمینه و در آلمان فعال هستند؛ وقتی آدم در خیابان آنها را می‌بینند یا اینکه صحبت می‌کنند، اصلاً نمی‌گویند که چنین گرایشی دارند. خجالت می‌کشند و یا به هر دلیلی نمی‌گویند. ولی من از آن موقعی که یک کمی بیشتر درباره‌ی این مساله اطلاعات پیدا کردم، سعی می‌کنم خیلی باز باشم و فکر نمی‌کنم که لازم باشد که بخواهم آن را مخفی بکنم. یعنی اول خودم، خودم را قبول کردم و از آن موقعی که خودم، خودم را قبول کردم، خیلی راحت‌تر شدم. و این خیلی قدم بزرگی است. یعنی ابتدا آدم باید خودش قبول بکند خودش را و نباید به خودش دروغ بگوید. کم کم اطرافیان آدم هم شروع می‌کنند که آدم را قبول بکنند. یعنی آدم می‌تواند دلیل‌های مختلفی بیاورد که آدم‌ها او را قبول کنند.

از آن موقعی که من این کار را شروع کردم، کارم هم یکجورهایی گرفته و اکثر دوستانی که من دارم، بالای ۹۰ درصد می‌دانند که من چنین گرایشی دارم. دوست دخترم می‌داند که من چنین گرایشی دارم و او و دیگران هیچ مشکلی با این قضیه و من ندارند. چون من سعی می‌کنم که دلایل متفاوتی بیاورم که این، جزیی از من است. جزیی از شخصیت، روحیه و جسم من است و چیز خاصی نیست آنطوری که جامعه متاسفانه بعضی مواقع آن را تعریف می‌کند.

حالا به نظر شما، این بیماری هست یا نیست؟ یعنی اصلاً در کتاب‌های روانشناسی چطوری تعریف شده است؟
خب، بستگی به این دارد که ما حد و مرزها را رعایت بکنیم یا نکنیم. از حد و مرزها عبور بکنیم یا اینکه حد و مرزهای مشخصی داشته باشیم و تا آنجا هم برویم و بیشتر از آن هم نرویم. شما می‌توانید با آن لذت ببرید و هم می‌توانید زیاده‌روی بکنید و یک انسان را، به او تجاوز بکنید، به او آسیب روحی بزنید یا آسیب جنسی بزنید. بستگی دارد چطوری از آن استفاده بکنید.

و یک مساله دیگر هم که در این قضیه خیلی مهم است، اینکه مریضی هست یا مریضی نیست، مساله‌ی زمان است. مثلاً شما ۳۰-۴۰ سال پیش را که نگاه بکنید، مساله‌ی هموسکسوالیته یا همجنس‌بازی مثل امروز، مساله‌ی خیلی ساده و جا افتاده‌ای نبود. آن مواقع هم به این مساله بصورت بیماری نگاه می‌کردند.

ولی امروزه خیلی مساله‌ی جا‌افتاده‌ای است. می‌گویند خب، همجنس باز است و هیچ مشکلی نیست. کار می‌کند، به او کار می‌دهند، برای خودشان پارتنر می‌گیرند، دوست پسر دارند یا لزبین‌ها نیز همینطوری هستند و هیچ مشکلی ندارند. منتها در مورد سادومازوخیسموست، هنوز اینطوری نشده است. چون هنوز تابو است. دقیقا مثل ۳۰-۴۰ سال پیش مساله‌ی همجنس بازی. برای سادومازوخیست‌ها، هنوز این مساله جا نیفتاده است. مساله‌ی زمان خیلی مهم است و اینطوری که پیش می‌رود شاید ۳۰-۴۰ سال دیگر برای سادومازوخیسم‌ها هم هیچ مشکلی وجود نداشته باشد.


اصلاً بگو چطور می‌شود که آدم از درد لذت ببرد؟ یعنی مثلاً همینطوری بروی در خیابان و با کسی دعوات بشود، و تو را بزنند یا اینکه مثلاً دستت را ببری، یا موقع آشپزی دستت بسوزد، مسلما لذت نمی‌بری، نه؟
چند تا تئوری وجود دارد و تئوری اول آن که خیلی هم مهم و معروف است، مربوط می‌شود به طرز تربیت در کودکی. بر طبق این تئوری، کسانی که در کودکی خود، در تربیت کودکی خود، پدر و مادر خیلی سخت گیری داشتند، یا پدر و مادری که آنها را کتک می‌زدند یا مثلاً برخورد بدی با آنها داشتند؛ این قبیل افراد در آینده و زمانی که بزرگ می‌شوند تمایل بیشتری به اس – ام دارند. تجربه‌ی خودم و افراد دیگری را هم که می‌شناسم حتی اینطوری است که بعضی افراد که پیش "دومینا" می‌روند ، کسی که پول می‌گیرد و افراد را می‌زند یا هر کار دیگری که دوست دارند برای آنها می‌کند..

در یکسری کلوپ‌هاست؟
بله، در کلوپ‌ها است و افراد وقتی انجا می‌روند، به دومینا‌ها می‌گویند مثلاً دومینا، حالت یک تئاتر بازی کند که دومینا نقش مادر طرف را بازی کند یا خواهر طرف را بازی کند و خیلی سخت‌گیر است و این افراد از این لذت می‌برند. البته این را هم باید گفت که مسلما تمام کسانی که در کودکی پدر مادر سخت گیری داشتند و از پدر و مادرشان کتک خوردند، یک روزی اس – ام می‌شوند. اینطوری نیست. این یک بعد قضیه است، یعنی یکی از دلایل آن است که احتمال پیش آمدن آن را خیلی زیاد می‌کند.

دلیل دیگر، کسانی هستند که خیلی در اجتماع مقام و مرتبه‌ی بلندی دارند. مثلاً رییس، پروفسور، دکتر و..

که همیشه کسانی زیر دست آنها کار می‌کنند.
دقیقاً. کسانی که به قول آلمانی‌ها دومینا هستند و حرف اول را می‌زنند، قدرتمند هستند. آدم‌ها همیشه زیر دست انها هستند و حرف اول و آخر را اینها می‌زنند؛ اینجور افراد هم نشان می‌دهند که تمایل خیلی زیادی داشته باشند به اس – ام بودن. و دلیل آن هم اینطوری بیان شده که این قبیل افراد به خاطر آن که هر روز صبح تا شب، چه سر کار، چه در اجتماع، چه در خانه، همیشه رییس بودند و حرف اول و آخر را زدند، یکجوری، تساوی روحی خود را از دست می‌دهند. همیشه بالا هستند، به خاطر همین، احتیاج دارند بعضی وقت‌ها پایین کشیده بشوند. تحقیر بشوند، طوری که این تساوی روحی بوجود بیاید.

یک نکته‌ای که در مورد درد خیلی مهم است این است که اینجا درد، تنها درد نیست، یعنی تنها این مساله‌ی فیزیکی آن نیست که مثلاً شلاق خوردن، چوب خوردن یا فرضاً دست یک نفر که می‌بُرد؛ این حالت فیزیکی است فقط. در مورد اس – ام‌، از یک طرف مساله‌ی فیزیکی آن مهم است و از طرف دیگر، مساله‌ی روحی آن است که خیلی مهم است. چیزهایی که به آنها مربوط می‌شوند. چیزهای روحی. مثلاً من وقتی شلاق می‌خورم، فکر مخصوصی در ذهنم هست، یک تصویری در ذهنم است که بعدا می‌توانم از این شلاق خوردن لذت ببرم ولی مثلاً در خیابان یک دفعه یک اتفاقی بیفتد، از آن مسلماً لذت نمی‌برم.

ولی وقتی درد با یک فکری، بایک تصوری، با یک فانتزی ترکیب می‌شود، با هم می‌آید؛ آن موقع است که یک لذت مخصوصی دارد و مساله‌ای که خیلی هم مهم است این است که قبل از بازی، قبل از آن که شروع بکنند، هر دونفر مرزهایشان را برای هم مشخص می‌کنند. آن کسی که اکتیو است می‌گوید من تا اینجا مرزم است و بیشتر از این دیگر نمی‌روم و کسی که پسیو است، کسی که دوست دارد رنج و درد بکشد و تحقیر بشود، او هم مرزهای خودش را می‌کشد و می‌گوید تا اینجا و تا اینجا می‌توانیم برویم. ولی از این به بعد اگر بخواهیم برویم، من خوشم نمی‌آید و خودم را تحقیر شده احساس می‌کنم و واقعاً حس می‌کنم دارم تحقیر می‌شوم، به خاطر همین تا اینجا برویم. این خیلی در اس – ام ، مهم است.

اس – ام‌، و فتیش داشتن، دو تا چیز هستند که نمی‌شود آنها را از همدیگر جدا کرد. به خاطر همین اس – ام‌، از فتیش تشکیل شده است. یعنی یکجورهایی با هم ربط دارند. به خاطر همین هم بازی اس – ام‌، از فتیش‌های مختلفی تشکیل می‌شود. بنابراین، کسی که در کلوپ می‌رود، بر اساس فتیش‌هایی که دارد، بازی‌ها هم نسبت به همان تشکیل می‌شود. کسانی هستند که فتیش پا دارند، کسانی هستند که فتیش جا‌های مختلفی از بدن را دارند.

مثال بزن.
مثلاً پا یا دست، کسانی هستند که از این لذت می‌برند که وقتی یک خانمی سیگار می‌کشد از بدن آنها به عنوان جا سیگاری استفاده کنند. کسانی هستند که از پای زن لذت می‌برند. دیدن آن، بو کردن آن، حتی از زن لگد خوردن..

از لباس‌های زنانه؟
از لباس‌های زنانه، خیلی چیزهای متفاوتی است.

برای جوانانی که چنین حس و حالتی را در خودشان دارند، ولی نمی‌خواهند با این حقیقت روبرو بشوند که چنین حسی را دارند، شما چه صحبتی را می‌توانید بکنید؟
یک مساله‌ی تابویی است. یک مساله‌ای است که راجع به آن راحت نمی‌شود صحبت کرد متاسفانه. و به خاطر این اینطوری است که جامعه، این مساله را برای ما واضح کرده است که از بچگی یاد بگیریم که یک چیز عجیب و غریبی است. یک چیزی است که نباید باشد. یک چیز غیر عادی است. یک چیز خارق‌العاده‌ای است. به خاطر همین درست نیست.

اما چرا اینطوری است؟ هیچکس نمی‌تواند بگوید چرا اینطوری است. برای اینکه یک نفر اینطوری است. برای اینکه جامعه اینطوری تصمیم گرفته و این یک مساله‌ای است که واقعاً من را آزار می‌دهد. یعنی افراد خودشان تصمیم نمی‌گیرند. یعنی خودشان نمی‌آیند نگاه بکنند، بگویند اس-ام چیست و نمی‌روند تحقیق بکنند ببینند اصلاً اس – ام‌، چیست؟ در آن چه کار می‌کنند. آدم‌ها سعی می‌کنند خودشان را مطابق جامعه شکل بدهند. جامعه افراد را شکل می‌دهد. یک اس – ام‌‌، در وجود ما است منتها وقتی می‌گوییم این، اس – ام ، است؛ می‌گوییم نه، نه، این کار بدی است، یا زشتی است یا انسانی نیست یا اینکه چرا یک نفر دیگر را بزنیم. اما شب که می‌رویم خانه، با زنمان یا شوهرمان این کار را انجام می‌دهیم. با دوست دخترمان یا دوست پسرمان، این کار را انجام می‌دهیم. خیلی از کسانی هستند که در خانه‌شان، دستبند دارند، کلی دم و دستگاه دارند که همدیگر را به تخت ببندند و این حرف‌ها؛ اما این هیچ مشکلی نیست. هیچکس نمی‌گوید که چرا...

این کلمه را درواقع می‌ترسند که به کار ببرند.
بله، دقیقا می‌ترسند که به کار ببرند. می‌ترسند که بگویند آره بابا، ما این تمایل را داریم. چرا؟ چرا؟ از چه می‌ترسید؟ برای چه می‌ترسید؟ قرار نیست که کسی، کسی را بزند یا اعدام بکند به خاطر یک تمایل جنسی.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

واقعآ جالب بود،من تا بحال نمیدانستم بعضی از تمایلاتی که داشتم نامی هم دارد،و فکر میکردم نوعی انحراف است.با این توضیحات حالا میدانم کسانی دیگر هم هستند که اینگونه فکر و زندگی میکنند.

-- نوید ، Feb 23, 2008 در ساعت 07:38 PM

به نظر من این یک تمایل ِ روانی غیر انسانی است. این تمایل در اثر برخوردهایی که در کودکی با فرد شده بوجود میاد . پس چیزی که ذاتی باشد نیست . بهتره که اینجور آدمها مورد روانکاوی قرار بگیرند و علت ها و ریشه های پدید آورنده ی این گونه رفتار را پیدا کنند و بعد برای رفع آنها در خود تلاش کنند . اینگونه افراد خطرناک هستند . میل به خشونت ذاتی نیست . همین آدمها به راحتی می توانند از شکنجه دادن و درد کشیدن دیگران لذت ببرند . این رفتار غیرانسانی کم کم در آنها خشونت های بیشتر و بیشتر را خواهد طلبید تا درونشان را ارضا کند .

-- بدون نام ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

پس بعضی از این آدمهایی که یک دفعه تفنگ برمی‌دارند و می‌ریزند توی دانشگاه‌ها و فروشگاه‌ها و ملت رو می‌کشند همین مرض (ببخشید گرایش) رو دارند. فقط نوع گرایششون یک طوریه که ترجیح می‌دهند طرف رو غافلگیر کنند.
البته جامعه و حتی دانشمندان هنوز یک ذره عقب‌مونده‌اند و این نوع گرایش رو به رسمیت نمی‌شناسند که امیدواریم با تلاشهای دوستان گامی دیگر به سوی بیشتر متمدن شدن برداریم.

-- بدون نام ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

کسایی که زنجیر میزنند و قمه ، هم به نوعی این گرایشو دارند،

-- رضا ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

گر در ممالک اسلامی باشد، نشان دیوانگی ، بی‌خردی ،وحشیگری و خشونت است و البته «نامتمدن» بودن.
ولی این غربی‌ها که از این کارها می‌کنند،‌ یک چیزهایی می‌دانند که به عقل ما نمی‌رسد. هر چه باشد این‌ها «متمدن»اند و روانشناس‌هایشان هم فتوا به حلیت داده‌اند.

-- آرش ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

زیبایی طرح اینگونه خواست های طبیعی- انسانی در نشریات یکی از راه های موثر اندیشه کردن به انسان و شناخته شدن حقوق قانونی انسان از قید و بندهای عرف و سنتِ پیش ساخته شده است. به مصاحبه کننده، مصاحبه شونده و از همه مهمتر به رادیو زمانه برای طرح چنین موضوع های مهمی در جامعه ی ایرانی تبریک می گویم.
اگر روزی انسان ها را آنطوری که هستند قبول کنیم، نه آنطوری که می بایست بشوند( بر مبنای طرح های از پیش فکرشده های مذهبی و یا ایدئولوژیکی مثل اندیشه های کمونیستی)، آنگاه می توانیم بگوئیم که با انسان متودن و جامعه ی متمدن روبرو هستیم.
غلام رمضانی

-- بدون نام ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

می گویید:
«من نروم در خیابان دست یک بچه‌ی ۱۳ – ۱۴ ساله را بگیرم و بگویم که من دوست دارم شما را بزنم و بیا برویم این کار انجام بدهیم. و این نمی‌شود چون بچه‌ی ۱۳ ساله، هنوز به آن رشد عقلی و فکری نرسیده که بخواهد تصمیم بگیرد که برای او این کار لذت بخش است یا نه».
رشد یا عدم رشد عقلی بچه ١٣ ساله به شما مربوط نیست. این عمل یک رفتار تبه کارانه است که در همه کشورهای جهان شامل مجازات قانونی است.

-- مانی ب ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

من در این گفتگو هیچ نکته ی روانکاوی ندیدم.حتی در انتخاب کلمات.مازوخیسم و سادیسم تا جایی که من مطلعم توسط فروید برای توضیح گونه ای بیماری روانی از دوساد و مازوخ گرفته شده.ولی در این گفتگو فقط به عنوان یک گرایش جنسی مطرح شده.تناقض تنها مشخصه ی این مصاحبه است که در فرهنگ دینی ما امثال ان فراوان یافت می شود.

-- محمد ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

همانطور که در عنوان مطلب آمده (گفتگو با یک سادومازوخیست ایرانی) مصاحبه است نه یک مقاله روانشناسی.!
و امروزه همانطور که در مصاحبه ذکر شده ، اس ام ، یک گرایش و عارضه است نه بیماری

-- بدون نام ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

سادومازوخیسم از درون ذهن یک فرد گرفتار به آن و بر اساس دیوار دفاعی همین آدم نوشته شده و مصاحبه کننده یا نخواسته یا نتوانسته به اعماق برود. سادیسم یا فیتیشیسم بی شک بعد از ناتوانی از برقراری رابطه کامل است.
این درست است که در داخل خود علم روانشناسی دگم های اکسیولوژیک برای رفتار انسان پیدا نمی شود.
ولی این «لذت» که از تکیه گاه های بحث مصاحبه شونده است. سال ها پیش روانشناسی ورای آن را دید، با کتاب کلاسیک فروید با همین عنوان. یعنی به زبان ساده تر انسان دنبال لذت نیست و این نوع لذت بردن سند تایید، بی مشکل و با تمام امکان زندگی کردن نیست.
روانشناسی می تواند اما بگوید که این نوع رابطه ها سازنده عواطف عمیق و از جوهر داروبست پیوند میان آدم ها نیست.
با قبول کثرت به مثابه اصل لازم و با به حفظ حرمت زندگی خصوصی افراد، و سپاس از سعی خانم تبریزپور که باعث این بحث شدند.

-- خسرو احسنی قهرمان ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

اول سلام، اين كه راديو زمانه موضوعي را طرح كرده است كه كمتر مورد توجه رسانه هاي فارسي زبان و حتي غير فارسي زبان قرار گرفته است، بسيار تحسين برانگيز است. ولي به نظر من اين مصاحبه از نظر علمي هيچ ارزشي ندارد و چنين چيزي مي تواند حرفه اي بودن راديو را زير سؤال ببرد. فكر مي كنم لازم بود كه موضوع سادومازوخيسم يا BDSM از نقطه نظر روانشناسي/روانپزشكي مورد بحث قرار مي گرفت. و پس آن چنين مصاحبه اي آنهم در صورتي كه توسط يك روانشناس انجام مي شد مي توانست آگاهي دهنده باشد. در غير اين صورت حرفهاي كسي كه خودش را سادومازوخيست مي داند و نظراتي شخصي در اين باره دارد و احتمالاً در جامعه احساس راحتي نمي كند، تنها به درددل مي ماند.

-- فرانك ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

من هم موافقم که صحبت های یک روانشناس هم اورده می شد. در ضمن در رابطه دو نفره تا وقتی دو نفر به اجبار وارد یک رابطه نشدند ، این که چجوری از بودن با هم لذت ببرن به خودشون ربط داره... تا اونجایی که این کار محدود به خودشون باشه و اسیبی به شخص سوم نزنه

-- مژده ، Feb 24, 2008 در ساعت 07:38 PM

من اولین بار با اصطلاح سادومازوخیستی در یکی از مقالات داریوش برادری که درباره شعرهای علی عبدالرضایی بود آشنا شدم درنتیجه تا همین حالا فکر می کردم منظور برادری بیشتر ذهنیت وحشی و خش عبدالرضایی در شعر و متن هایش است و بیشتر اصطلاح سادومازوخیسم جلوه ای پست مدرنیستی داشت ولی اکنون با این مصاحبه تازه فهمیده ام که منظور آقای برادری چه بوده است.واقعن مطلب جالبی بود.تشکر می کنم.

-- پریا محمودی ، Feb 25, 2008 در ساعت 07:38 PM

عزیزان خودتان را حرص ندهید. آنجا آزادی و پیشرفت است.ما عقب مانده ایم که نمی توانیم درک کنیم چه طور دو نفر روانی از افتادن به جان همدیگر کیفور می شوند.
البته این مطلب نکات مثبتی هم داشت از جمله اینکه بعضی گرایشات بنده نیز آشکار گشت.از جمله اینکه اگر این گوگوری سادو مازوخیستی را جایی ببینم با نارنجک میروم لای پایش بلکم گرایش درمانی بشوم

-- حسین ، Feb 25, 2008 در ساعت 07:38 PM

Tabrizpoor va digari , hardo, bedoone salaahiate elmi baraaye in bahs hastand! Hamchenin, homosexual (hamjensgara) va hamjens baaz do mabhase mokhtalef hastand.

-- بدون نام ، Feb 25, 2008 در ساعت 07:38 PM

پرسش‌شونده خود به خاستگاه‌هاي چنين كاري اشاره كرده كه يا از تربيت نادرست است يا از شأني اجتماعي كه برابر شخصيت نيست.
به هر رو بيماري يعني خروج سيستم بدن از سازوكار طبيعي خود. اگر مرد قرار بود مفعول باشد يا زن فاعل - يا هر دو امكان را مي‌داشتيم - طبيعت به‌گونه‌اي ديگر ما را مي‌آفريد. درست است كه چنين تمايلاتي به طور موقت يا در شرايطي خاص كم‌وبيش در ميان انسان‌ها ظاهر مي‌شود ولي مانند سرماخوردگي عارضه‌اي است كه بايد در رفع آن بكوشيم نه اين كه بگذاريم سرماخوردگي تبديل به جزيي از زندگي‌مان شود.
اين كه ما پيرو جامعه نباشيم به ظاهر درست است و بسياري از پيشرفت‌هاي انساني از اين‌جا نشأت گرفته ولي در جامعه در اكثر مواقع تجربه‌هاي بشري نهادينه شده و قوانين و عرف به زندگي بهتر ما كمك مي‌كند وگرنه اگر اندكي فكر كنيد متوجه مي‌شويد هر خلاف‌آمدي نشان از پيشرفت ندارد.
چون برخي در خانه همسرشان را مي‌زنند يا رفتار وحشيانه‌اي با ديگران دارند دليل نمي‌شود بگوييم اس-ام خوب است. اين پاك كردن صورت مسأله است. آن اشخاص بايد رفتارشان را اصلاح كنند نه اين كه مجوزي شود براي اعمال حيواني.

-- عليرضا ، Feb 25, 2008 در ساعت 07:38 PM

فکر می کنم بعضی دوستان مصاحبه را با دقت نخوانده اند و فقط با دیدن عنوان آن قضاوت کرده و نظر خود را مطرح کرده اند.
همان طور که این آقا در مصاحبه شان گفتند سادومازوخیسم این نیست که شما بروی داخل کوچه و خیابون هر کسی رو که دلت خواست بزنی یا مجبورش کنی که تورو بزنه!
بعد هم این فقط یک مصاحبه بود نه مطلب روانشناسی و تخصصی.
فکر می کنم این آقا درست گفته بود چون سادومازوخیسم در جامعه ما به یک تابو تبدیل شده حتی اگر کسی نام اون رو بشنوه و یا بخونه فورا بدون اینکه در مورد چیزی بدونه و یا بفهمه قضاوت می کنه.

-- بدون نام ، Feb 25, 2008 در ساعت 07:38 PM

با تشکر از رادیو زمانه
امیدوارم با گسترش بیشتر این‌گونه مطالب زمینه برای درک انسان‌های دیگر فراهم شود تا رفتارهای وحشیانه‌ی ما در ایران در مقابل کسانی که درک‌اشان نمی‌کنیم (مانند سنگسار)، تعدیل شود.
این مساله از علمی تکلیفش روشن است و در اینجا تنها سعی شده مطالبی بیان شود که خواننده بتواند احساس چنین شخصی را درک کند و به او به چشم یک مریض یا یک هیولا نگاه نکند..

-- مهیار ، Feb 25, 2008 در ساعت 07:38 PM

عالي بود اين مصاحبه
عالي

-- ديوا ، Feb 26, 2008 در ساعت 07:38 PM

کمی از صاحبنظران تحقیق کردم. فقط بدلیل اینکه ریشه های ساختاری آنرا در جامعه ما نمیشناختند، نظرشان به جوامع غربی معطوف است و من این نظرات را نمی آورم.
به گمانِ خودم اما، این خشونت از اساس مخالف روال سلامتِ ذهن، احساس، و جسم است. گر چه در جامعه ی ما به هر سه توهین و سرکوب روا داشته می شود، بنظر ما ساده و نه چندان مهم جلوه میکند و سعی در ماست مالی کردنِ آن میکنیم. همچنان که آقای علیرضا بوضوح انجام داده. من ازچنین توهین ها به انسانیت در کل و انهدامِ فردیتِ خود متنفرم.
مریم

-- بدون نام ، Feb 26, 2008 در ساعت 07:38 PM

این بیماری شکنجه خود و دیگری است. در جوامع غربی از سری سرخوردگی های تا حدودی مهار شده پست مدرن بشمار میرود. در فرهنگ های استشهادی مثل فرهنگ ما، توجیه و ادامه صوفیگری است. مقایسه این بیماری با همجنسگرایی فقط توجیه مظلوم نمایانه ایست که برای گریز از پذیرش آن بعنوان بیماری و درمان روانی آن سرهم بندی میشود.
آزاد

-- بدون نام ، Feb 27, 2008 در ساعت 07:38 PM

دیوانگی و حماقت شرق و غرب ندارد...مسلمان و مسیحی نمی شناسد...روشنفکر و متحجر نمی شناسد. دیوانه دیوانه است... جایش هم در تیمارستان است.

-- فرهاد ، Mar 1, 2008 در ساعت 07:38 PM

کسایی که درکشو ندارن نظر ندن

-- بدون نام ، Apr 18, 2008 در ساعت 07:38 PM

در مقدمه گزارش از "ابتلا" به سادومازوخیسم سخن رفته است که دست کم بر خلاف خود گزارش است که آن را یک عارضه می داند نه بیماری.

-- nima ، Oct 13, 2008 در ساعت 07:38 PM

موضوع مصاحبه جالب است اما به مصاحبه شونده تریبون داده اید که هرچه می خواهد بگوید بی اینکه به هرچه مورد سوال مخاطب ممکن است باشد پاسخ دهد .
سوالاتی که برای من مطرح است این است که :
این افراد برای کرامت جسم و روحی که خدا به آنان بخشیده ارزشی قایل هستند یانه ؟
وقتی کسی از تحقیر شدن و تحقیر کردن و آسیب رساندن آسیب دیدن لذت می برد می تواند تا چه حد پیش برود که بیمار تلقی نشود و خود مصاحبه شونده د راین ماجرا تا کنون تا کجا پیش رفته است .
اگر در این نوع رابطه آسیبی به یکی از طرفین برسد که پس از کسب لذت متوجه شد جبران ناپذیر است چه حمایت های قانونی یا تنبیهاتی در این زمینه وجود دارد .
موضوع دیگر اینکه در بیشتر کشورهای دنیا با اتونازی که در مورد بیماران لاعلاج یا سالمندان بیمار با درخواست خود آنها صورت می گیرد مخالفت می شود. این نوع از خود آزاری نیز امکان دارد به مرگ منجر شود یانه ؟
بر فرض اینکه این روابظ مجاز شناخته شود چطور می شود فهمید کسی که رد چنین رابظه ای جان خود را از دست بدهد قتل او عمدی بوده یا سهوی .
تکلیف صدها قاتلی که در تمام دنیا با این تمایل که کسب لذت بکنند دست به اغفال و آزار دیگران می زنند چیست . آیا این طور نیست که بگوییم آنها کمی در کسب لذت آنرمال خود زیاده روی کرده اند و هنوز بیمار نیستند ؟
اگر به آزادی های فردی تا بدانپایه بها بدهیم می توانیم بگوییم برخی از بیماران روانی از اینکه چشمشان به قیافه هیچ یک از مردم نیفتد احساس راحتی می کنند و از اینکه در دنیای خود غرق شوند کسب لذت می کنند پس چون کاری به کار کسی ندارند بیمار نیستند و باید گذاشت در همان حالی که دارند لذت ببرند ؟پس چرا به دنبال درمان آنان هستیم ؟
یک بیمار دیابتی ا زاینکه قند بخورد ممکن است لذت ببرد . اما او انسولین هم می زند . اگر ببینند قند می خورد منعش هم می کنند . اما به هر حال بیمار است .
اگر کسی با این تمایل کسی رانیابد و به زور متوسل بشود تا ارضا شود آنوقت در چامعه چه اتفاقی می افتد ؟

-- ماندانا ، Oct 20, 2008 در ساعت 07:38 PM

:-/ من فکر می کنم که تنها راهش اینه که مثل هموسکجوال محیط مساعد برای این افراد فراهم بشه که هم نوع خودشون رو پیدا کنن :-/ اینطوری هم به نفع جامعه است هم این قشر خاص...:-/ البته اینو روانشناسا باس که نظر بدن ...:-/

-- بهاره ، Oct 20, 2008 در ساعت 07:38 PM

اختصاص دادن زمان و مکان به خصوص برای ارضا شدن این تمایلات به معنای تایید و یا تقویت آن ها نیست. بلکه از آسیب زدن آن ها به زندگی اجتماعی افراد جلو گیری میکند. با بررسی دلایل پدید آورنده ی این امیال درمیابیم که در همه ی جوامع وجود دارد.

-- بهار ، Mar 4, 2009 در ساعت 07:38 PM

همه انسانها تحت تاثیر ورودیهای مختلفی که از زمان جنینی تا تقریبن بلوغ از جهان دریافت و ادراک میکنند دارای احساسات و تمایلات بسیار متنوع و پیچیده ای میشوند که مرز بین طبیعی بودن و نبودن آنها بسیار مبهم و تعریف نشده است.
کدام زنی است که منکر داشتن تمایلات مازوخیسمی باشد و کدام مردی است که منکر داشتن تمایلات سادیسمی باشد مثال بارز تبلور این احساسات در روابط جنسی است .
فانتیزی یا تمایل عموم مردها و زنها داشتن یک سکس با تحمیل و جابرانه از طرف مرد به زنی با داشتن حالات انکار و نفی و تظاهر به استنکاف و مجبور شدن میباشد.
و اگر کسی این احساس را غیر طبیعی بداند پس عموم مردم مشکل دارند.
حال چه کسی میتواند ادعا کند که اگر این تمایل برعکس باشد بیماری است یا اگر کسی تمرکز بیشتری روی جنبه سادیسمی کار بکند و اصلن انقدر روی این مسئله دقیق شود که احساس کند نفس تحمیل و کنترل برایش جالب است حتمن منحرف است.
حال بیاید در نظر بگیرید این حس نهفته در شخص عاقل و مطلعی رشد کند و به دلیل دانائی اش و اشرافش آنرا به درستی ارضا کند و یا در شخص دیگری که دارای تابو های زیادی است و اصلن توان درک احساسش را ندارد تبلور یابد و آن شخص بشود قاضی یا پلیس یا لات محل !
اگر آن مردی که زنش را بشدت میزند گرچه میداند دوستش دارد و آن زنی که از شوهرش کتک میخورد ولی راضی به طلاق و شکایت نمیشود و شوهرش را دوست هم دارد بفهمند که دارای چه تمایلاتی هستند بهتر و کنترل شده تر نمیتوانند نیازهایشان را ارضا کنند؟
ایضن مردی که لذت میبرد زنش تحقیرش کند.

-- انسان سکولار ، Mar 2, 2010 در ساعت 07:38 PM

دكتر شريعتي مي‌گويد: «در اروپا، شرقيها و ايرانيان بعضي كنسرتهاي طولاني و كسالت‌آور را، كه براي خود مردم آن كشورها هم خسته‌كننده بود، تا آخر گوش مي‌كردند و تحسين مي‌نمودند از ترس آن كه عقب‌مانده و نامتمدن خوانده نشوند»؛ چرا برخي از ما براي خود و باورها و نظرات خويش ارزشي قايل نيستند و نمي‌توانند كه صريح بگويند: اگر من راه اين مصاحبه‌شونده‌ي"درمانده" را دنبال كنم، آن وقت چه گلي به سر خود خواهم زد؟!

-- هدهد ، May 3, 2010 در ساعت 07:38 PM

متاسفانه مشاهده می شود دوستان حکایت را خوب نگرفته اند

حسن شکسته شدن این تابوها در آنست که دیگر مردم بلند نمی شوند بروند در خیابان دعوا راه بیاندازند تا کتک بخورند و حال بیایند و یا پدیده ای که الان در ایران مرسوم شده ترتیبی بدهند تا صحنه ی خیانت زنشان را ببینند بلکه بدون تاثیر گذاشتن روی دیگران خودشان را تخلیه می کنند

راستی شده احساس کنید اگر زنتان لباس سکسی تری توی مهمانی بپوشت همچین خوش خوشانتان می شود؟

شده ؟ پس نگوئید این حرفهایتان را

نشده ؟ پس یک چکاب روانی بروید

-- انسان سکولار ، Oct 8, 2010 در ساعت 07:38 PM