رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > ژازه، هرگز پیر نشد | ||
ژازه، هرگز پیر نشدساغر رفیعیامسال سال بسیار بدی برای هنرهای تجسمیمان بود. سال از دست دادن خیلیها که بودنشان اگر چه در این سالها آنچنان به چشم نمیآمد، اما آثار این بودن، سالهای بسیاری است که هنرهای تجسمیمان را سر پا نگه داشته است. ایرج کریمخان زند، علیرضا اسپهبد، مارکو گریگوریان، همین دو روز پیش نیکول، که هنوز نبودنش را در هوای هنر ایران احساس میکنیم؛ و حالا چقدر زود باید خبر فوت ژازه تباتبایی را هم بشنویم. خسرو سینایی یکی از معدود دوستانی است که رابطه نزدیکش را با ژازه تباتبایی تا روزهای آخر حفظ کرد. او با ساخت دو فیلم از زندگی هنری و شرح احوال او، اسناد قابل توجهی را از این هنرمند پیشرو باقی گذاشته است. سینایی یکی از کسانی است که امروز میتوان با او درباره ژازه حرف زد. درباره ارتباطتان با ژازه بگویید. شما در این سالها و با ساخت دو فیلم از او، اسناد قابل اعتنایی را برای هنرهای تجسمی ما به جا گذاشتهاید. این ارتباط ادامه داشت تا زمانی که من و خانمم از اروپا برگشتیم. نمایشگاه نقاشی خانم بنده در گالری هنر جدید برگزار شد. ارتباط ما با ژازه از ارتباطهای معمول گذشته بود. او جزیی از خانواده ما به حساب میمد. ما متقابلاً بر هم بسیار اثر گذاشتهایم. وقتی از اروپا برگشتم تصمیم گرفتم درباره مجسمهها و نقاشیهای او فیلمی بسازم. این فیلم که «شرح حال» نام دارد در سال ۱۳۴۷ ساخته شد و در سال ۱۹۴۷ در جشنواره فیلمی در لهستان نمایش داده شد. سالها بعد در حدود سالهای ۱۳۷۵-۷۶یعنی سی سال بعد از فیلم شرحِ حال، خوشبختانه شرایطی فراهم شد که من توانستم فیلمی از گالری هنر جدید، ژازه و دوستان او تهیه کنم. اسم فیلم دوم علاوه بر اینکه مفهوم نمادین دارد، وجه تسمیهاش به کوچهای بر میگردد که گالری هنر جدید در کنار آن قرار داشت. اسم کوچه پاییز بود. خوشحالم که ۱۰سال قبل از فوت ژازه توانستیم سندی را برای حفظ در تاریخ نگه داریم. این فیلم به نوعی نشان دهنده فعالیتهای او در این ۵۰ سال اخیر در گالری هنر جدید است. مخصوصاً حالا که ژازه نیست وجود این فیلم برای شناخت او و به نوعی شناخت یک دوره از تاریخ هنر معاصر ما مفید است. امیدورام این گالری توسط مسوولان حفظ شود و بنیادی برای ژازه در این مکان تشکیل شود. اما در این تلخی نگاه هم طنزی وجود داشت که جزئی از وجود ژازه بود. کسی را ندیدهام که در تمام عمر فقط به هنر بپردازد و تخیلش آنقدر شکوفا باشد که حتی در سنین بالا ادامه داشته باشد. او هر لحظه آماده خلق یک چیز تازه بود. جز در سال آخر که بدنش به او اجازه نمیداد که ادامه بدهد، اما او هرگز پیر نشد. فکر میکنید این اتفاق، یعنی ممانعت از پراکنده شدن آثار ژازه، را چه جایی باید بر عهده بگیرد؟ اینکه بگوییم سازمانهای دولتی بیایند این کار را بکنند تا چه حد درست است؟ آیا نباید چنین انتظاری را بیشتر از دوستان او داشت؟ گالری هنر جدید، با مجسمههای بیشماری که در آنجا هست، باید حفظ و نگهداری شود. یکی از اولین گالریهای هنری غیردولتی در ایران از اواسط دهه سی تا همین امروز هم وجود دارد. اگر ژازه امکانش را داشت و پول کافی برای این کار را داشت میخواست آنرا احیا کند. اینجا باید به هر ترتیبی شده نظم پیدا کند که خب البته سرمایه لازم دارد. به جز دوستان این کار را به چه سازمان هایی پیشنهاد میکنید؟ علاوه بر مجسمهها و نقاشیهایش، گویا مقدار زیادی نوشته هم از او به جا مانده است. داستان و شعر و... تکلیف آنها چیست؟ آیا برنامهای برای چاپ آنها وجود دارد؟ خود او تکلیفی را برای این نوشتهها مشخص نکرده است؟ در منزلش، در اسپانیا هم احتمالاً باید کارهایی وجودداشته باشد. برای آن هم باید فکری شود... از اقوام او کسی هست که بتواند قانوناً چنین کارهایی را انجام دهد؟ اما لازم است که بگویم ژازه اگر در هر کشور دیگری بود که به هنرش اهمیت بیشتری میدادند حتماً از لحاظ مالی و شهرت در وضعیت بسیار مطلوبتری بود. اما ما درست زمانی به یاد هنرمندان میافتیم که آنها از میان ما رفتهاند. درباره ژازه در زمانه: ژازه طباطبایی مجسمهساز ایرانی درگذشت برای کی شعر بنویسم؟ گفتگوی مجتبا پورمحسن با ژازه طباطبایی نوشته عباس معروفی: مراسم شمع آجین ژازه یا تاجگذاری من |