رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ آذر ۱۳۸۶
نگاهی به آثار شهلا بهرامی، نقاش مقیم اتاوا

بر حاشیه چادر ایرانی چه می‌نویسد!

امیر کیانی


نمونه کارهای شهلا بهرامی

زمانی که صحبت از هنر ایرانی به میان می‌آید، در وهله اول تصاویر مینیاتور‌های ایرانی، نقوش بته‌جقه و پیچ در پیچ فرش ایرانی و یا طرح‌های اسلیمی گنبدهای مساجد در ذهن مردم غرب تداعی می‌شود. سال‌هاست که ترکیب اضافی «هنر ایرانی» به همان شاهکارهای قرون گذشته اطلاق می‌شود؛ ولی هنرمندان ایرانی تا چه حد در معرفی «هنر معاصر ایرانی» به جهان موفق بوده‌اند؟

چه عواملی می‌توانند تعیین‌کننده باشند که برای یک اثر، ترکیب توصیفی و نه اضافی «هنر ایرانی» را به کار برد؟
- ایرانی بودن خالق اثر؟
- موضوع اثر؟
- یا خلق اثر در داخل ایران؟

شاید هر سه این عوامل بتوانند تا حدی در شخصیت یک کار هنری تأثیرگذار باشند. ولی چیزی که باعث می‌شود یک اثر را ایرانی بنامیم، روح دمیده شده در آن کار است. هنرمندی می‌تواند یک اثر را در یکی از شهرهای آمریکای شمالی و درباره موضوعی فراملیتی مانند صلح جهانی خلق کند؛ ولی با ایجاد ضمیر ایرانی در آن کار، به آن شخصیتی ایرانی ببخشد. و این چیزی است که ما در آثار شهلا بهرامی می‌بینیم.


بخشی از خودنگاره

یکی از موضوعات محوری در آثار شهلا بهرامی، زن است. زنی که در تابلوهای بهرامی می‌بینیم، شمایل شرقی دارد؛ چشم و ابرویی مشکی و پوشیده با چادر. هر چند او از نقش یک گونه پوشش خاص که در کشور‌های خاورمیانه کاربرد دارد، استفاده می‌کند؛ ولی موضوع کار وی زن است و زن، زنانگی و مسایل آن، مخصوص به یک منطقه خاص نیست.

همان گونه که در تابلوی «شکستنی» (Fragile) تصویر زنی با چادر را می‌بینیم و در بالای بوم تمبرهای ملکه الیزابت که ردیف شده‌اند. او در مورد این تابلو می‌گوید: «هر دو این‌ها زن هستند و هر دو شکستنی.»


«شکستنی»- اثز شهلا بهرامی

برای او تفاوتی نمی‌کند که زن در چادر باشد یا عریان. چیزی که برای بهرامی اهمیت دارد، نفس زن است و طبیعت او. هر چند او را در اتاوا به عنوان هنرمند فمنیست می‌شناسند؛ ولی خود او می‌گوید: «فمنیسم بیش از حد هم به سکسیسم منتهی می‌شود. فمنیسم غربی با فمنیسم ایرانی فرق می‌کند ... من فمنیست مربوط به خودم هستم.» (و می‌خندد)

او از انگیزه خود برای کاربرد چادر در کارهایش می‌گوید: «چادر مثل لباس سایر ملل مانند آفریقایی، هندی و ... قسمت کوچکی از یک فرهنگ بزرگ است. ولی متأسفانه همین یک تکه پارچه (چادر) یک سد شده. مردم وقتی به نمایشگاه من می‌آیند، بیشتر می‌خواهند بدانند چه رفتاری با زن در ایران می‌شود ... هیچ رابطه‌ای بین چادر و بدرفتاری یا تحصیل نکردن زن اصلاً وجود ندارد. می‌توانیم چادر بپوشیم و تحصیلات عالیه کنیم؛ می‌توانیم چادرمان را برداریم و اصلا درس نخوانیم.»


او می‌افزاید: «صرف پوشیدن چادر به این معنی نیست که زن از طرف مرد تحت فشار است. هستند زنانی که آزادانه چادر را انتخاب می‌کنند. زمانی که آزادی نباشد، زن و مرد هر دو زیر فشار هستند که چه بسا مردان بیشتر. طالبان شاید زنان را در خانه محبوس کرد؛ ولی این مردان بودند که در جنگ جانشان را گذاشتند ... مردی که در غرب به بدرفتاری با زن متهم است، پدر من، برادر من، شوهر من و پسر من است.»

شهلا بهرامی تا جوانی در ایران تحصیل کرده؛ فرهنگ ایرانی را خوب می‌شناسد؛ مینیاتور می‌کشد و به ادبیات فارسی عشق می‌ورزد. ولی استفاده از اشعار فارسی، نه برای غریب جلوه دادن کار برای مخاطب غربی که نمی‌داند این حروف در هم و پیوسته چه معنایی می‌دهد – که می‌توانست از هر متن دیگری به جای شعر استفاده کند – بلکه به دلیل مفهوم عمیق اشعار فردوسی، مولوی، یزدی، رهی معیری، اقبال و ... است و حسی که آن‌ها به اثر و خالقش القا می‌کنند.

او از ادبیات فارسی به عنوان هویت فرهنگی بهره می‌برد. چنان که در مجموعه‌ای به نام «خودنگاره» (Self portrait) هنرمند چهره خود را در حجاب‌هایی غیرایرانی مانند برقع، چادرهای عربی و ... نقاشی کرده و اطراف آن را با اشعار فارسی قاب کرده است.


وی در مورد این مجموعه می‌گوید: «این اشعار، نماینده فرهنگی است که من از آن آمده‌ام؛ و از آن جایی که مردم این جا گاهی ملیت من را افغانی، عراقی، عرب ... تصور می‌کنند، این پوشش‌ها می‌توانند نماینده ملیتی باشند که به من نسبت داده می‌شود و خود کار که به شیوه هنر جدید (Contemporary Art) اجرا شده، نماینده فرهنگی است که در آن کار می‌کنم.» بدین صورت او سه فرهنگی را که با آن‌ها زندگی کرده است، در قالب یک اثر هویتی ارایه می‌کند.

شهلا مانند هر ایرانی دیگر آدم سیاسی است: «همه ما سیاسی هستیم» و دور از انتظار نیست که از او کارهایی با موضوعات حقوق بشر و زندانیان سیاسی ببینیم. او با مسایل روز درگیر است و آزرده از رنج‌هایی که گروهی از نوع بشر بر گروه دیگر تحمیل می‌کنند. گرسنگی، زندان و شکنجه موضوعاتی است که در تابلوهای سیاسی وی نمود بارز دارد.


نگاه جهانی او به مسایل سیاسی روز ایجاب می‌کند که در آثارش حتی جایی برای زندانیان ابوغریب پیدا کند: «فقط ما زندانی سیاسی نداریم و فقط زندانیان سیاسی ما شکنجه نمی‌شوند. به نظر من زندانیانی هم که در ابوغریب شکنجه می‌شوند، زندانی سیاسی هستند.»

بر خلاف تصور شکنجه جسمی که رنگ‌های زننده و تند مانند سرخ و بنفش را به ذهن متبادر می‌کند، تابلوهای سیاسی بهرامی عموماً با رنگ‌های کدر، مات و تاریک نقاشی شده‌اند. شاید به دلیل که هنرمند، خود هیچ گاه تحت شکنجه جسمی نبوده و آن را مستقیماً لمس نکرده؛ ولی روان او در چیزی با شکنجه‌شدگان سهیم است. گویی این رنگ‌ها حس وی را از چیزی که نه جسماً بلکه روحاً تجربه کرده، بروز می‌دهند. در واقع می‌توان گفت این رنگ‌ها و فضاها به نوعی تجربه شخصی نقاش از شکنجه است که بر سطح بوم بازتابیده است.

شهلا بهرامی یک شهروند کانادایی است؛ آثار او در کانادا خلق می‌شوند و در نمایشگاه‌های بین‌المللی او و کارهایش نماینده کشور کانادا هستند. ولی با تمام این‌ها به جرأت می‌توان ترکیب وصفی «هنر ایرانی» را در خور و شایسته آثار او دانست.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چادر در چشم مردمان غرب، عنصری غریب نما است. پس توجه را به خود میکشاند. خط فارسی هم که که از راست به چپ نوشته می شود و چیزی به تمامی جدا از خط لاتین است، به همچنین نگاه غربیان را همواره بخود کشانده. حال، خانم شهلا بهرامی عنصر تزئین را هم چاشنی ی این دو پدیده ی غریب در چشم غربیان کرده و به نمایش میگذارد. تا زمانیکه خانم بهرامی ازین عناصر اگزوتیک در چشم غربیان استفاده میکند، کاری جز کاردستی بدست نمی دهد. کارِ خانم بهرامی هنر نیست، کار ِدستی است با اجرای تمیز.

-- آرتا ، Nov 28, 2007 در ساعت 06:12 PM

کاملا در مورد هنر نبودن این کار موافقم. چیزی برای جلب توجه نگاه غربی

-- بدون نام ، Nov 28, 2007 در ساعت 06:12 PM

همانگونه که آرتا در اظهار نظر بالا اشاره کرده است،کار خانم بهرامي هنر نيست. واز آن بد تر تقليد ناشيانه اي است ازکارهاي شيرين نشاط و بسياري ديگر.مايه تاسف است که «زمانه» با انعکاس دادن اينگونه آثار ،بي ارزشي وسر هم بندي را دامن ميزند .

-- بينا ، Nov 29, 2007 در ساعت 06:12 PM

جالب بودن برخی کارها و اجراها نه از معیار هنر بلکه از جنس نگاه پشت میله های باغ وحش و تماشای حیوانهای قاره های دور است . ما جالبیم...متاسفم

-- روزبه ، Nov 30, 2007 در ساعت 06:12 PM

موافق با آرتا و بیتا هستم

-- شبنم ، Nov 30, 2007 در ساعت 06:12 PM

سه نفر در مورد این اثرها * چادر و فارسی در حاشیه ان * فرموده اند که اینان * هنر * نیستند ! اگر اینان هنر نیستند پس چه هستند ؟!. خوب است انتقاد کنندگان از مقامی که در خود سراغ دارند ( با مدرک هنری در این رشته و یا بدون ان ! ) که انان را در خور انتقاد از دیگران قرار میدهد نیز نام ببرند تا بتوان با دید حرفه ئی تری به انان و نظراتشان نگاه کرد !!.
داوید.

-- Daveed ، Nov 30, 2007 در ساعت 06:12 PM

In roozha har anche az honar irani va honarmande irani mibini, tedadi zane chadori va chand khat sheer ast ke rooye an chap ya khattati shode... be in tartib ayandie baraye honare iran nist... faghat taghlid va harfe tekrari, fekr mikonam shirin neshat beghadre kafi in mozoo ra tekrar va mara khaste karde... key kare taze mikonim? ta key zan dar moorede zan faghat kare be estelah honari konad? jaye taasof...

-- s. ، Nov 30, 2007 در ساعت 06:12 PM

داوید گرامی، من هیچگونه پایاننامه ی هنری ندارم، ولی توانائی دریافت و خواندن در باره ی هنر را تا امروز داشته ام و آنها را نیز در زندگی بکار گرفته ام . برای دیدن و بررسی کار هنری از غیرش و نقد یک "کار" هم نیازی نیست تا "مقام"ی داشته باشم یا خودم نیز هنرمند باشم. و در پایان، از آنجا که نمیدانم از واژه "حرفه ای" چه چیزی را در سر داشته اید، به آن نمیپردازم. ولی شما اینرا بدانید که کار هنری پس از همگانی شدنش، با مصرف کننده سرو کار پیدا می کند و پس در بوته ی نقد قرار میگیرد.

-- آرتا ، Nov 30, 2007 در ساعت 06:12 PM

خوشحالم که زمانه با این گزارش در بحث بسیار مهمی را گشود که آرتای عزیز به خوبی در همان نظر اول بیانش کرده است. در پاسخ به داوید عزیز من هم که فارغ التحصیل هنر از "غرب" هستم از این کردار نهادهای هنری در تشویق هنرمندان "غیر غربی" به بازتولید سطحی نمادهای غریب نماشان آزرده و خسته ام. هرگز فراموش نمی کنم که جایزه ی اول یک مسابقه ی عکاسی را دخترخانمی از شمال آفریقا برنده شد که دو عکس از مادرش در چادر نماز گرفته بود. درعین این که این عکس ها بسیار خوب و فنی بودند ولی هر دانشجوی هنر در ایران ده و ده ها از این عکس ها در سال یکم دانشگاه می گیرد. صرف استفاده از عنصر "غریب نما" به ویژه چادر باعث مقبولیت کار در غرب می شود و خود به خود هنرمندان خاورمیانه را درون یک چارچوب تقلیل گرایانه ی تازه قرار می دهد.

-- مراد ، Nov 30, 2007 در ساعت 06:12 PM

لينك مطلب در باره كارهاى خانم شهلا بهرامى را امروز دريافت كردم و خواندم. گارهايش ياد آور روحيه تعدادى از هنرمندان ماست كه نان را به نرخ روز مى خورند و مصيبت مردم را طبق نگاه و ديد مردم غرب به صورتى اگزوتيك كه مد روز است به نمايش مى گذارند.
ناگفته نماند كه از لحاظ تكنيك توانمند هستند، اما موضوع كارش تقليدى ناشيانه ازسرى كارها دختران الله شيرين نشات است با يك فرق بسيار مشهود، زنان خانم بهرامى زنانى غير متحرك -ثابت و پيچيده در حجاب و شكننده اند، اما حضور زنان نشات با وجود چادرحضوريست متحرك - معترض و در جستجوى تغيير.

جنبه ديگر كار، ايشان با نگاه به اصطلاح "جهانى خود به مسائل سياسى" چشم و توجه بينندگان را از واقعيات منحرف مى كند. ايشان مى گويند: " فقط ما زندانى سياسى نداريم و فقط زندانيان سياسى ما شكنجه نمى شوند. به نظر من زندانيانى هم كه در ابوغريب شكنجه مى شوند، زندانى سياسى هستند."
چون ابوغريب وجود دارد و امريكا شكنجه مى كند بنابراين شكنجه و زندان ٣٠ سال اخير در ايران از نظر ايشان قابل توضيح و توجيح است و لازم نيست به آن بپردازيم!؟

شهرزاد - مونترال

-- Shahrzad ، Dec 3, 2007 در ساعت 06:12 PM