رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۹ شهریور ۱۳۸۶

آقای سهیل محمودی!

سایه اقتصادی‌نیا

در پی گفت‌وگوی شرق با محمدعلی بهمنی (+)، سهیل محمودی نامه‌ای خطاب به بهمنی نوشت با عنوان «نامه‌ای از یک دوست» (+) و در آن از بهمنی به‌خاطر جایزه گرفتن از «فلان کس و فلان جريان» انتقاد کرد. نقد زیر، سهیل محمودی را نیز برکنار از این اتهام نمی‌داند و او را در پیوند با شبکه‌ی قدرت تعریف می‌کند. سال‌هاست ثابت محمودی (سهیل) یکه‌تاز عرصه‌ی ادبیاتی خاص در تلویزیون و رادیو پیام است و نگاه و الفاظی مخصوص به خود را به میان جامعه کشانده است. نگاه سهیل محمودی، که امروز نگاه شاعرانه نامیده می‌شود، گستره‌ای یافته است که دانشجوی ادبیات و نوجوان مایل به متون ادبی و مجریان تلویزیونی و گویندگان رادیویی را مسحور خود کرده. نقد این نگاه و زبان برای مخاطبان زمانه است که اهمیت دارد. نقد زیر شاید بهترین نقد در این موضوع نباشد اما انتشار آن که به گفته نويسنده، شرق از آن سرباز زده است می‌تواند بابی بگشاید در این زمینه، چه در زمانه و چه در رسانه‌های دیگر. زمانه از نقدهایی که به این موضوع بپردازد استقبال می‌کند. - زمانه


عکس از: وبلاگ سهیل محمودی

جناب آقای سهيل محمودی!

در نامه‌ای كه از سر صدق و اخلاص خطاب به شاعر بزرگوار، محمدعلی بهمنی، نوشته بودید و در روزنامه‌ی شرق مورخ ۲۲/۳/۱۳۸۶ چاپ شد، نگرانی عمیقی ابراز كرده بودید نسبت به حضور آن شاعر پیش‌كسوت در محافل و مجامعی كه خود و یارانتان از حضور در آن‌ها سرباز زده‌اید. مجالسی كه به گفته‌ی خودتان «بسیاری از اهالی فرهنگ و كسانی كه دنبال اصلاح امورند [‍از آن] فاصله گرفته‌اند». تعریضی داشته‌اید به جشنواره‌ی شعر فجر، و آن را به صراحت جایزه‌ای «نه چندان خوشنام» خوانده‌اید و بهمنی را به سبب به صحنه رفتن و از «فلان كس» و «فلان جریان» جایزه‌گرفتن مورد ملامت قرار داده‌اید. در اصل و گفته‌ی شما هیچ تردید روا نیست كه «در شأن محمدعلی بهمنی بودن یک اصل مهم است». دست‌تان هم درد نكند كه راست و درست گفته‌اید. هر مشفقی كه دلی‌تپنده برای شعر دارد با این گفته‌ها موافق است اما ... عجب است كه گوینده‌ی این گفتار «شما»یید!

بله آقای محمودی. قدرت ذات كِشنده و كُشنده‌ای دارد. زیستن در كنار قدرت، خوگرفتن و نرم‌شدن با آن البته خاصیتی انسانی‌ست و تاب آوردن در برابر جادوی آن گاهی چیزی بیش از شهامت و كرامت ذاتی می‌طلبد. ولی شما كه لب به شكوه گشوده‌اید، خود مدت‌ها در جوار قدرت زیسته‌اید. بماند كه حالا دو سالی‌ست كه زمانه جور دیگری رقم خورده و در بر همان پاشنه نمی‌چرخد. اما شما، به راستی همین شما، نیستید كه سال‌ها رسانه‌ی ملی جولانگاه انتخاب‌های هنری شما بوده است؟ شاعر آن بود كه شما می‌آوردید و شعر آن بود که شما می‌خواندید و طرح آن بود که شما می‌دادید؟ شاید حافظه‌ام ضعیف شده، اما واقعا به یاد ندارم كه پس از پایین كشیده شدن پرچم اصلاحات شما را از قدرت دور دیده باشم؛ یا حتی نومید؛ یا حتی گله‌مند. هر جایزه‌ی دولتی و صدا و سیمایی به زیور وجود شما مزین بوده، سخن شیرین‌تان را، حافظه‌ی شعری‌تان را و خاطرات شاعرانه‌تان را در همین صحنه‌ای كه حالا آن را از آن فلان كس و فلان جریان خوانده‌اید، زیارت‌ها كرده‌ایم. شما صاحب‌ تریبون‌های بی‌شمار بوده‌اید؛ اعم از پایتختی، استانی، برون مرزی، بین‌المللی و... در سال‌های سختی‌كه بر ارباب قلم گذشت شما در امن و آسایش، به دور از تهمت، به دور از زنجیره‌ی طناب‌ برگردن، باغ مصفایی در قلهک در اختیار داشتید، انجمنی و دفتری و... جلسه‌ها می‌گرداندید. همین حالا هم گمان نمی‌برم پاشنه‌ی در ارشاد را به خاطر حذف سطری از شعر و ترانه‌تان از جا كنده باشید.
آقای بهمنی را به سبب محافظه‌كاری سرزنش می‌كنید اما خودتان مگر «جوری مصاحبه كرده‌اید و چیز نوشته‌اید» كه به كسی برنخورد؟ اصلا چرا باید دشمن‌تراشی می‌كردید؟ دایره‌ی دوستان شما گسترده‌تر از آن بوده كه بخواهید كینه و عقده‌ای را با نیش و كنایه نثار كسی كنید. به تصریح خودتان: «آخر ما مدافعان سیاست‌ها و رفتارهای فرهنگی دولت خاتمی بوده‌ایم و در این سال‌ها از دوستان مسجد جامعی عزیز نیز». دیگرانی كه سال‌های سخت در انزوا نوشتند و از بیم اتهام توطئه دو نفری بر سر یک میز نمی‌توانستند بنشینند، در همان سال‌های امن و عیش، هرگز صاحب یک تریبون از ده‌ها تریبون رسمی و غیررسمی شما نبودند. چرخش دست به دست قدرت البته زیان‌هایی دارد و خسرانی كه از آن گله‌مندید به همین سبب است.

اما من از نوع قدرت نیست كه حرف می‌زنم، از ذات قدرت است. نمی‌شود در كنار قدرت زیست: یا با آن، یا علیه آن. فرض دوم كه بی‌راه است. در توجیه فرض اول اما می‌توانم از واژه‌ای به نام مماشات سود بجویم. بخشی از فرهنگ كتبی و شفاهی ما ناشی از همین مماشات است. همه‌ی كوشش‌های ما در این زمانه‌ی ناگزیر و انتخاب نشده كوشش‌هایی‌ست برای رام كردن قدرت. تمام تاریخ مردم ایران، چه از طریق مبارزه، چه از طریق مطیع‌نمایی، تلاشی‌ست برای اهلی كردن قدرت خودكامه. اهلی كردن قدرت خودكامه به قصد گشودن روزنه‌ای برای بهره‌وری، برای تنفس، برای بروز خلاقیت، و حمایت از خلاقیت. اگر این وجه مماشات با قدرت را مثبت فرض كنیم دیگر غباری بر دامن حضرت بهمنی نمی‌نشیند. و اگر از بیخ و بن با آن مخالفیم باید از سوابق خود شاهد بیاوریم. بهمنی وارسته‌تر از این‌هاست كه بشود او را به جریانی گره زد یا به سلامت نفسش به سبب حضور در هر جشنواره‌ای تردید روا داشت. عجب كه پاسخ شما را بهمنی خود در مصاحبه‌ی همان صفحه شرق با مجتبا پورمحسن در همان روز داده است كه: «من هم نمی‌گویم كه با ایدئولوژی به شعریت كار داشته باشیم. ما به شعریت كه كار داشته باشیم باور كنید ایدئولوژی بخشی از شعریت می‌شود».

بله آقای محمودی! می‌گویند «ببین چه می‌گوید، نبین كه می‌گوید». هرچند در برخی موارد عكس این گفته هم صدق می‌كند.

چند پیوند مرتبط:
ـ وبلاگ سهیل محمودی
ـ نمونه‌ای از تأثیر سهیل محمودی در خطابه‌های رادیویی
ـ نمونه‌ای دیگر از واکنش بیننده به اجرای سهیل محمودی
ـ صفحه‌ی کاروان در سایت شبکه‌ی دو

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای محمودی نه در کنار قدرت که در بطن قدرت زیسته اند ...عکس دست ایشان مزین به انگشتر کذا حکایت ها دارد از آنچه که در این سرا به ضرب انگشت تظاهر بر اصحاب قلم و اندیشه رفت و می رود....که اگر به ضرب این خود شیرینی ها نبود زمام ادب و ادیب به دست متوسطان خوش خدمتی چون شخص ایشان نمی افتاد....

-- عالیه ، Jun 17, 2007 در ساعت 07:38 PM

SHOMA BAYAD GHADRI MOHTAT TAR DAR SOHBATHAIETAN BODID CHON BA ADAM DOM KOLOFTI DAR OFTADI.MOVAZEB KHODAT BASH.

-- VIDA ، Jun 19, 2007 در ساعت 07:38 PM

به راستی که برای تخریب افراد چه ها که نمی‌کنید....
به عقیده‌ی من آب دریا به این سادگی‌ها هم پاکی‌اش را از دست نمی‌دهد...

-- احسان ، Jun 20, 2007 در ساعت 07:38 PM

به نظر من اين مقاله اندكي تند رفته است...ولي بي رتط هم نيست همانطور كه مقاله سهيل در مورد بهمني بي ربط نبود...اما سهيل در برهوت لاريجاني-ضرغامي گواراتر از خيلي ها بوده است...سهيل با قدرت از نوع جمهوري اسلامي يعني از نوع بنيادگرايانه آن پيوند داشته است و از قضا خودش و نسلش لبريز از پيش فرضهاي بنيادگرايانه هستند اما سهيل در اين سيستم مبتذل آدم به نسبت شريفي است...اميدوارم با ايجاد فضاي نقد و گفتگوي بيشتر از خود آدمهايي اهل نقد و مفاهمه و گفتگو بسازيم كه اهل مداراي بيشتري هستند...

-- مجتبي ، Jun 24, 2007 در ساعت 07:38 PM

ببینید احتباجی به آشنایی با هیچ یک از این دو اعزه ی فرهنگی جمهوری اسلامی یعنی آقایان (با کمی تخفیف)بهمنی و محمودی نیست.ملت رنج کشیده و پرپر ما شکر خدا در عوض دادن همه ی آنچه داشت به یک پیمانه رسید به یک معیارو سنگ محک رسید که شاید ارزش دادن همه چیزش را نداشت اما توانست همه را به او بشناساند.آدم خوب و بد در دیدگاه ایرانی رنج کشیده دو مکان متفاوت و متضاد داشت.یا ایرانی بود و دیده نمی شد یا ایرانی و شرافتمندو پاک نبودو عرصه عرصه ی شلتاق های نرینه ی او میان گله ای که جیره خوار مراتع بیگانه از عرب و ترک و مغول گرفته تا انگلیسی و آمریکایی بود.معیار امروز ایرانیان و خواستگاه بزان شلتاق افکن جمهوری اسلامی صدا و سیماست.روز چهار شنبه آقای بهمنی را در شبکه ی یک مشغول گرفتن صله از رهبر کبیر انقلاب می بینیم و پنج شنبه آقای (با کمی تخفیف) ثابت (سهیل) محمودی را در حین تمرین مدح آستان بلند فلان عالم ربانی در شبکه ی دو.مطمئن باشید که اختلاف این دو رفیقان لا یفترقان تنها و تنها بر سر کانال نمایش چهره اشان از تله وزو(به قول اخوان) ست

-- حامد اخوان ، Jun 28, 2007 در ساعت 07:38 PM

هيچ هنرمند غير دولتي (در اين‌جا ايران)، سهيل ثابت محمودي را نمي‌پذيرد.دقيقا شده شاعر درباري.

-- ح.ش ، Jul 1, 2007 در ساعت 07:38 PM

این آدم بی مایه و کم سواد با آن ادا و اطوارهای مسخره ارزش این پرداختن ها را ندارد. ایشان مشغول به همان کاسه لیسی ها و دلقکی ها و ننر بازی های شبانه شان در رسانه مثلن ملی باشند بهتر است. اندازه اش همان است. نه بیشتر

-- حمید ، Jul 11, 2007 در ساعت 07:38 PM

این گروه اقایان ساعد باقری .سهیل محمودی.شهرام شکیبا.وخانم فاطمه راکعی ونیلوفر لاری پور سالها رفیق گرمابه وگلستان بوده اند وتحمل هیچ حرکت وجریانی به جز طیف خود را در کنار نوچه هایشان هرگز نداشته اند ومشخص نیست که از کجا وچگونه هریک سر از جولانگاه رادیو و تلویزیون ومجلس دراورده اند..

-- مینو ، Sep 20, 2007 در ساعت 07:38 PM

این گروه اقایان "ساعد باقری .سهیل محمودی.شهرام شکیبا.وخانم فاطمه راکعی ونیلوفر لاری پور سالها رفیق گرمابه وگلستان بوده اند وتحمل هیچ حرکت وجریانی به جز طیف خود را در کنار نوچه هایشان هرگز نداشته اند ومشخص نیست که از کجا وچگونه هریک سر از جولانگاه رادیو و تلویزیون ومجلس دراورده اند..وهرکدام به نوعی از هراس از دست دادن آخور خویش به بیماری حسد و واکنشهای مضحک با ادوارهای مقدس مابانه دچار شده اند.....بد نیست به تاریخچه این مافیای هنری به سالهای 73-الی....اشاره کنیم یک در یک رابطه تنگاتنگ ویک اتحاد احمقانه در انجمن شعر جوان درفرهنگسرای اندیشه واقع در خیابان شریعتی .کاری جز به به وچه چه های درون گروهی شان نداشته اند....وتا به حال.....که چنین است

-- سارا ، Sep 20, 2007 در ساعت 07:38 PM