رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ تیر ۱۳۸۶

هزار و یک چینی در کاسل

منیره برادران

امسال در دوازدهمین نمایشگاه دوکومنتا در کاسل آلمان، که از ١٦ ژوئن آغاز به کار کرده، آی وای وای، هنرمند سرشناس چینی دست به ابتکار جالبی زده است. در پروژه هنری‌اش، «قصه پری»، او هزار و یک چینی را از نقاط مختلف کشورش با خود به کاسل آورده است. آنها یک هفته در کاسل اقامت خواهند داشت. قرار نیست آنها کار خاصی در آلمان انجام دهند یا در نمایشگاه در معرض دید تماشاچیان قرار گیرند. آنها خود، سوژه هنری نیستند، بلکه آمدن آن‌ها و یک هفته زندگی در کنار آلمانی‌ها سوژه هنری وای وای قرار گرفته است. او در این‌باره می‌گوید:


آی وای وای

«برای من بهترین چیز برآوردن رویاها و آرزوهای انسان‌ها است. به این خاطر من امسال به نمایشگاه دوکومنتا آمده‌ام. ایده خیلی ساده‌ای است. ١٠٠١ چینی مرا در این سفر همراهی می‌کنند. آنها که از اقشار و نقاط مختلف چین هستند هرگز در زندگی فرصت و امکان چنین سفری نداشته‌اند. در بین آنها روستائیان ساده‌ای هستند یا افرادی از اقلیت‌ها که تا به‌حال حتی نام رسمی هم نداشته‌اند. حال آن‌ها باید درخواست گذرنامه می‌کردند و درمی‌یافتند که می‌توانند سفر کنند. به نظر خیلی از آنها این یک رویا است و نمی‌تواند واقعیت داشته باشد.

اما اینکه چه چیزی در کاسل در انتظارشان است، باید بگذاریم خود، اتفاق بیفتد. ما هنوز در دنیای کهنه زندگی می‌کنیم. این‌جا آلمانی‌ها، آن‌جا چینی‌ها و هر یکی در دولت خود. بی‌ثمر بودن این دنیای کهنه مرا برآشفته می‌کند. خیلی از مرزها امروزه فقط از تصورات ما ناشی می‌شود. شاید در کاسل وحشت بین چینی و آلمانی فروریزد. شاید ما از اعتماد به نفس کافی برخوردار شده‌ایم که قادر باشیم ضعف‌هامان را به همدیگر نشان دهیم.»

آی وای وای در آثار هنری خود زمان‌ها و مکان‌های مختلف را بهم پل می‌زند. در «قصه پری» که در آن هزار و یک چینی به کاسل می‌روند، مکان‌ها جابه‌جا می‌شوند. در اثری دیگر که آن هم در نمایشگاه کاسل به نمایش درآمد، زمان و مکان هر دو درهم می‌آمیزند. این اثر بنایی دو متری است که مصالح آن را در و پنجره‌های خانه‌هایی تشکیل می‌دهد که توسعه سرسام‌آور اقتصادی تاب تحمل‌شان را نداشت.


بنای دو متری ساخت آی وای وای که بر اثر توفان در هفته اول افتتاح نمایشگاه درهم ریخت

این بنا بر اثر توفان در هفته اول افتتاح نمایشگاه درهم ریخت. شاید این اتفاق بی‌پیوند با دریافت هنرمند نبوده باشد.

ناممکن‌ها را می‌توان ممکن ساخت

آی وای وای چیزها را از معنای مرسوم شان بیرون می‌کشد و آنها را در یک رابطه کاملا جدیدی قرار می‌دهد. او می‌گوید ناممکن‌ها را می‌توان ممکن ساخت. ایده این هنرمند چینی در من ایده جهانی کردن حقوق بشر را تداعی می‌کند. حقوق بشر رابطه مرسوم و کهنه انسان‌ها را از فرمانروایی و فرمانبری مطلق بیرون می‌کشد و رابطه‌ای نو که مردم از افسانه‌ها و آرزوهایشان می‌شناختند، عرضه می‌کند: رابطه شهروندی.

امروز هم که شصت سال از عمر بیانیه جهانی حقوق بشر می‌گذرد، هنوز در بسیاری از نقاط جهان عملی شدن آن به ناممکن‌ها می‌ماند. اما دست‌کم نمونه‌های واقعی برای نشان دادن اینکه این ناممکن را می‌شود و باید ممکن ساخت، به قدر کافی وجود دارد. البته این نمونه‌های واقعی ما را از نقش آفرینی هنر در این عرصه بی‌نیاز نمی‌کند.

آی وای وای کیست؟

پاسخ به این سوال را از زبان خودش بشنویم:
«رشد من هم‌زمان بود با انقلاب فرهنگی در چین تحت رهبری مائو تسه تونگ. من پرورش کمونیستی یافتم. هنوز هم خیلی از سخنان مائو را از حفظ بلدم؛ می‌توانم یک مقاله کامل او را از اول تا آخر نقل کنم. اندیشه مائو ساخت زبانی من را شکل داد و جای رویاهای من نشست. اندیشه مائو را ابزار ما کردند تا با آن دنیا را درک کنیم. اما این ابزار بی‌استفاده ماند.

انقلاب فرهنگی ما را قربانی خود ساخت. پدر من که به شاعر وطن معروف بود و تحصیل کرده رشته هنر در پاریس، به ناحیه‌ای در مغولستان تبعید شد. روزها باید توالت‌های عمومی را می‌شست و شب‌ها در کلاس‌های اجباری حزب کمونیست شرکت می‌کرد.

ضربه‌ها نصیب من هم شد. در تمام دوران بچگی که در مغولستان گذشت، شاهد نقض حقوق بشر بودم. کسی را همدم نداشتم، نه معلمی نه هم کلاسی. پدر و مادرم هم آن‌قدر ناتوان شده بودند که هر لحظه بیم مرگشان می‌رفت.

چین در آن زمان کشوری یک رنگ بود. هیچ جواهری وجود نداشت که بتوان پنهانش کرد، نه تخیلی، نه احساسی رومانتیک و نه انسانیت. آنچه بود فقط نیروی غریزی ادامه حیات بود. یک کودک این چیزها را بیشتر حس می‌کند. توانائی را در آن دیدم که خودم را برای بدترین‌ها آماده کنم. شروع کردم به اینکه دور خودم حصار بکشم و در درون خودم گشت و گذار کنم. این به من کمک کرد تا خودم را به عنوان شخصی صاحب فردیت خویش کشف کنم.»

در چنبره بیابان

«در حیرتم که کابوسی از گذشته در ذهنم باقی نمانده است. این‌ها همه خیلی دور نیست. تنها ٣٠ سال از آن سپری شده است. بعضی ساختارها تغییر نکرده‌اند. حقایق زیادی تا به امروز ناگفته ماده‌اند. با اینهمه ما در قرن ٢١ زندگی می‌کنیم در عصر ارتباطات و برخوردار از آزادیهای سرمایه داری. گرچه پیشرفتهای مادی در زندگی روزمره امکانات جدیدی برای انتخاب بوجود آورده، اما ساختارهای قدیمی هنوز ما را در سیطره خود دارند.

بالایی‌ها قدرت را رها نکرده‌اند و آنها هستند که از سود رشد اقتصادی بهره‌های فراوان می‌برند. هزینه این رشد را کسانی می‌پردازند که هیچ قدرتی ندارند و حق خود را فدای اندکی درآمد بیشتر می‌کنند.

بیشتر مردم تفاوت بین درست و نادرست را نمی‌شناسند. آنها تنها به فکر رنگ مبل جدید خود هستند. عجز و ناتوانی، همان حسی که من در نوجوانی تجربه کردم، هنوز جامعه را در چنبره خود دارد.

شاید در ظاهر قضیه من امروز فرد موفقی باشم. اما بیابانی که مرا احاطه کرده بود، هنوز پابرجاست. چیزی که آدم امروز در چین می‌تواند کسب کند، چیزی است تنها برای خودش، نه برای دیگری و نه برای جامعه. با این حال به هم نسلان من آموخته‌اند که فرد بی‌معناست و جامعه همه چیز است. اینها تناقضات همه جوامع مدرن است.

سرنوشت من همیشه تنها انعکاسی از سرنوشت دیگران بوده است.»

نقل قول‌ها از مجله اینترنتی Die Zeit

Share/Save/Bookmark