رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ مرداد ۱۳۸۷
‌گفت‌‌وگو با ایرج‌ زهری، كارگردان‌ و منتقد تئاتر:

جماعت‌ ایرانی‌ همه بازیگرند

‌مجتبی‌ پورمحسن‌


ایرج زهری- عکس: کورش رنجبر

كارگردان‌ و منتقدی‌ كه‌ قبل‌ از انقلاب‌ در عرصه‌ی‌ تئاتر فعال‌ بوده‌ و پس‌ از انقلاب‌ آلمان‌ زندگی‌ كرده‌ برای‌ مقایسه‌ی‌ وضعیت‌ تئاتر امروز نسبت‌ به‌ قبل‌ سوژه‌ی‌ مناسبی‌ می‌تواند باشد.

ایرج‌ زهری‌ متولد ۱۳۱۱ است. او بیش‌ از هر چیز در زمینه‌ی‌ ترجمه‌ آثار نمایشی‌ فعال‌ بوده‌ و آثار مهمی‌ را به‌ زبان‌ فارسی‌ برگردانده‌ است. “به‌ سوی‌ دمشق” اثر آگوست‌ استریندبرگ، “ویتك” نوشته‌ی‌ گئورگ‌ بوشنر، “هینكه‌ من‌ آلمانی” نوشته‌ی‌ ارنست‌ توللر، “تنها آنها دانند” نوشته‌ی‌ ژان‌ تردیو و آثاری‌ از اسراومیر مرژوك‌ از جمله‌ كتابهایی‌ است‌ كه‌ ایرج‌ زهری‌ ترجمه‌ كرده‌ است.

او در سال‌های‌ ۱۹۹۷، ۱۹۹۸، “رابطه‌ی‌ زن‌ و شوهری”، اثر فرانكارامه‌ و “مهاجران” نوشته‌ی‌ اسراومیر مرژوك‌ را در آلمان‌ و “تنها آنها می‌دانند” نوشته‌ی‌ ژان‌ تردیو را در جشنواره‌ تئاتر مونستر كارگردانی‌ كرده‌ است.

تنظیم‌ نمایش‌ و كارگردانی‌ “دختران‌ طاهر حداد” بر اساس‌ رمان‌ “زخم‌های‌ عشق” نوشته‌ی‌ “اولین‌ عقاد” در تونس‌ نیز در كارنامه‌ او دیده‌ می‌شود. او دو سال‌ پیش‌ سه‌ نمایش‌ از ژان‌ تردیو را در ایران‌ به‌ روی‌ صحنه‌ برد. ایرج‌ زهری‌ نقدها، سفرنامه‌ها و مقالات‌ متعددی‌ نیز در نشریات‌ داخل‌ و خارج‌ از ایران‌ منتشر كرده‌ است. با او درباره‌ی‌ مقایسه‌ وضعیت‌ تئاتر امروز ایران‌ نسبت‌ به‌ سالهای‌ پیش‌ از انقلاب‌ گفت‌ و گو كرده‌ایم.

شما از چندسال پیش در خارج‌ از كشور زندگی‌ كرده‌اید و چهار سال پیش به ایران آمدید و دو سال قبل مجددا به آلمان برگشتید. ارزیابی‌ خودتان‌ را از وضعیت‌ تئاتر ایران‌ در سالهای‌ قبل‌ و اكنون،‌ برای‌ ما بگویید.
زمینه‌های‌ تئاتر مختلف‌ است‌ و باید آن‌ را در شاخه‌های‌ بازیگری، نمایشنامه‌ نویسی، كارگردانی، موسیقی، نقد، صحنه‌ آرایی‌ و... مورد بررسی‌ قرار داد.

از نمایشنامه‌‌نویسی‌ بگویید.
از لحاظ‌ كمی‌ باید بگویم‌ كه‌ تعداد نمایشنامه‌ نویسان‌ ما خیلی‌ زیاد شده‌ است. بخصوص‌ خانمهای‌ نمایشنامه‌‌نویس‌ و نقدنویس‌ از جمله‌ خانم‌ طلا معتضدی، البته‌ تعداد جوانان‌ نمایشنامه‌‌نویس‌ هم‌ زیاد شده‌ است. بعضی‌ از نمایشنامه‌نویسان‌ فعلی‌ سالی‌ چند نمایشنامه‌ می‌نویسند. موضوعی‌ كه‌ در اینجا مطرح‌ می‌شود این‌ است‌ كه‌ در گذشته‌ نمایشنامه‌هایی‌ به‌ فراخور خواسته‌ی‌ نویسنده‌ نوشته‌ می‌شد. اما امروز بیشتر با تعیین‌ موضوع‌ نمایشنامه‌ نوشته می‌شود. جشنواره‌فجر، جشنواره‌ رضوی‌ با موضوع‌ رضوی، جشنواره‌ دفاع‌ مقدس‌ و جشنواره‌ میعاد كه‌ سال‌ آینده‌ خواهد آمد در این جشنواره‌ها افراد بر اساس‌ یك‌ موضوع‌ خاص‌ نمایشنامه‌های‌ خود را می‌نویسند.

نویسندگانی‌ هم‌ هستند كه‌ پیوسته‌ در این‌ خط‌ها نمایشنامه‌ نوشته‌ و می‌نویسند، اشخاصی‌ هم‌ هستند که‌ می‌خواهند موضوعات‌ را خودشان‌ انتخاب كنند. چون‌ هر موضوعی‌ نیاز به‌ تحقیق، مطالعه‌ و كار جدید دارد كه‌ اگر این‌ موارد رعایت‌ نشود می‌بینیم‌ كه‌ مانند اكنون‌ نمایشنامه‌ سطحی‌ و سست‌ می‌شود. مثلا موضوع‌ ضامن‌ آهو كه‌ منتسب‌ به‌ امام‌ رضا (ع) است. آهویی‌ بچه‌ دارد. آهو از صیاد می‌خواهد كه‌ برود و به‌ بچه‌اش‌ شیر بدهد اما صیاد قبول‌ نمی‌كند. بعد شخصی‌ روحانی‌ وارد می‌شود كه‌ احتمالا امام‌ رضا (ع) است. ایشان‌ ضامن‌ آهو می‌شود و آهو می‌رود. اما وقتی‌ بر می‌گردد صیاد آدم‌ درستی‌ شده‌ است‌ و از كشتن‌ آهو می‌گذرد. ملاحظه کنید این‌ موارد تصاویر ذهنی‌ و اعتقادی‌ است. موارد اعتقادی‌ را هم‌ نمی‌توان‌ به‌ نمایش‌ آورد. نمونه‌ی‌ كامل‌ كارهای‌ اعتقادی‌، تعزیه‌ است.هنگام‌ اجرای‌ تعزیه‌، پیوسته‌ تاكید می‌شود كه ما داریم‌ شبیه‌ امام، یزید، شمر و... را در می‌آوریم. ما آنها نیستیم‌ و به‌ مجرد آنكه‌ در مورد امام‌ و خانمها صحبت‌ می‌شود ناگهان‌ مشاهده‌ می‌شود كه‌ پرده‌ای‌ در مقابل‌ صورت‌ ظاهر می‌شود یعنی‌ نمی‌خواهند تصویر نشان‌ دهند.

شما نمی‌توانید این‌ ماجرا را به‌ صورت‌ تئاتر به‌ تصویر بكشید. هر چند كه‌ ممكن‌ است‌ تصویری‌ زیبا به‌ نمایش‌ در بیاید اما به‌ هر حال‌ شخص‌ خود را موظف‌ می‌داند كه‌ از این‌ نمایش‌ راه‌ بیندازد. خب‌ با آن‌ چیزی‌ كه‌ فرد اعتقاد دارد و چیزی‌ كه‌ فرد می‌بیند هر چقدر هم‌ كه‌ زیبا باشد تصویر زیبایی‌ دیده‌ می‌شود بدون‌ آنكه‌ قلبش‌ تكان‌ بخورد و روی‌ او تاثیر بگذارد. یا وقتی‌ فردی‌ می‌آید و از معجزات‌ سفر به‌ مشهد تعریف‌ می‌كند و مورد قبول‌ قرار گرفتن‌ دعاها؛ ‌تاثیری‌ بر روی‌ فرد نمی‌گذارد مگر آنكه‌ شخصی‌ مومن‌ به‌ آن‌ جا رفته‌ باشد و خود تجربه‌ای‌ داشته‌ باشد. یعنی‌ این‌ اتفاق‌ روی‌ داده‌ و كسی‌ با ایمان‌ قلبی‌ به‌ آن‌ جا می‌رود و این‌ اتفاق‌ برای‌ او می‌افتد. در این‌ صورت‌ این‌ موضوع‌ مثل‌ خوابی‌ می‌ماند كه‌ برای‌ كسی‌ تعریف‌ می‌كنید. شما آن‌ كابوس‌ را حس‌ می‌كنید اما آن‌ را نمی‌فهمید. به‌ آن‌ دلیل‌ حس‌ می‌كنید چون‌ خودتان‌ چنین‌ كابوسها و رویاهایی‌ داشته‌اید. چرا باور نمی‌كنید چون‌ نمی‌توان‌ به‌ تصویر كشید. اینها چیزهایی‌ است‌ كه‌ با معیارهای‌ منطق‌ ما جور در نمی‌آید. به‌ همان‌ دلیل‌ است‌ كه‌ مولانا می‌گوید: آفتاب‌ آمد دلیل‌ آفتاب‌ - گر دلیلت‌ باید از وی‌ رو متاب، یعنی‌ اصلا معیارهای‌ آن‌ فرق‌ می‌كند.

پس‌ شما مناسبتی‌ شدن‌ آثار را نفی‌ می‌كنید؟
بله، من‌ می‌گویم‌ كه‌ درست‌ نیست‌ باید هنرمندان‌ را آزاد بگذارند. ممكن‌ است‌ هنرمندی‌ مثل‌ تعزیه‌خوان‌ چیزی‌ را حس‌ كند و آن‌ تصویر را چنان‌ نشان‌ دهد كه‌ مردم‌ نشسته‌اند با آن ارتباط برقرار کنید. اما آن‌ هم‌ شرایطی‌ دارد. یعنی‌ زمان، مكان، تماشاگر، متن‌ و اشخاصی‌ كه‌ با دل‌ و جان‌ چنین‌ كاری‌ را انجام‌ می‌دهند یا شغلشان‌ نیست. ممكن‌ است‌ كاسب، نجار، آهنگر و... باشند اما در یك‌ دوره‌ و زمان‌ با تمام‌ وجودشان‌ این‌ كاررا انجام‌ می‌دهند. مثل‌ زمانی‌ كه‌ به‌ زیارت‌ می‌روید هر روز كه‌ به‌ زیارت‌ نمی‌روید چون‌ آن‌ دیگر زیارت‌ نیست. در آن‌ جا هم‌ دیگر شما تماشاگر نیستید و شركت‌ كننده‌ در مراسم‌ آیینی‌ تعزیه‌ هستید.

شما گفتید كه‌ مناسبتی‌ شدن‌ در بخش‌ نمایشنامه‌نویسی‌ تئاتر باعث‌ صدمه‌‌زدن‌ به‌ تئاتر شده‌ است. یعنی‌ اعتقاد دارید كه‌ نمایشنامه‌نویسی‌ نسبت به قبل پسرفت داشته است؟
از این‌ لحاظ‌ پسرفت‌ داشته‌ است. موقعی‌ پیشرفت‌ داشته‌ است‌ كه‌ بر روی‌ موضوع‌ انتخاب‌ شده‌ كار انجام‌ نشده‌ است، مثل‌ چیستا یثربی‌ یا محمود رحمانیان‌ كه‌ روی‌ كارهای‌ چخوف‌ یا خلج، نمایشنامه‌ نوشته‌اند. جاهایی‌ كه‌ خودشان‌ تخیل‌ خود را آزادانه‌ به‌ كار گرفتند و برنامه‌ اجرا كردند موفقیت‌ داشته‌اند. نكته‌ی‌ دوم‌ دارای‌ اهمیت‌ این‌ است‌ كه‌ در طول‌ سالهای‌ گذشته‌ اجازه‌ داده‌ شده‌ است‌ كه‌ نمایشنامه‌های‌ خارجی‌ هم‌ در جشنواره‌های‌ فجر به‌ اجرا در بیاید. من‌ فكر می‌كنم‌ كه‌ باز هم‌ یكی‌ از اشتباهات‌ بزرگ‌ در سال‌های گذشته دقیقا در همین‌ جا بوده‌ است. ما تئاتر و حتی تئاتر رو حوضی‌ را از فرنگ‌ گرفته‌ایم. ما سابقه‌ی‌ تئاتر نداریم. یعنی‌ زمانی‌ كه‌ پادشاه‌ ایران‌ به‌ ارمنستان‌ می‌رود و تئاتر می‌بیند روی‌ او هیچ‌ اثری‌ نمی‌گذارد كه‌ در ایران‌ مقدمات‌ ساخت‌ تئاتر را فراهم‌ كند، اما رومیان‌ هر كجا رفتند و ماندگار شدند در آن‌ جا یك‌ آمفی‌ تئاتر ساختند مثل‌ سوریه، در تونس‌ دو آمفی‌ تئاتر ساختند و... ولی‌ در ایران‌ ماندگار نشدند.

اسكندر و یونانیان‌ هم‌ كه‌ به‌ ایران‌ آمده‌ بودند در جریان‌ فرهنگ‌ آمفی‌ تئاتر نبودند به‌ همین‌ دلیل‌ هیچ‌ گاه‌ در ایران‌ آمفی‌ تئاتر ساخته‌ نشد. بنابراین‌ برای‌ آنكه‌ ما ارتباطمان‌ را با فرهنگ‌ جهانی‌ حفظ‌ كنیم‌ باید با تئاتر جهانی‌ هم‌ رابطه‌ داشته‌ باشیم‌ مثل‌ ترجمه‌ی‌ آثار نویسندگانی‌ مثل‌ گوركی، تولستوی‌ روس‌ و نویسندگان‌ فرانسه‌.باید با تئاتر جهانی‌ هم‌ رابطه‌ داشته‌ باشیم. این‌ بسیار ابلهانه‌ و ساده‌ پسندانه‌ است‌ كه‌ ما فكر كنیم‌ كه‌ 18-17 سال‌ تئاتر فرنگی‌ را كنار بگذاریم‌ برای‌ اینكه‌ به‌ تئاتر خودمان‌ كمك‌ كنیم.در نتیجه‌ یك‌سری‌ از نمایشنامه‌نویسان‌ ایرانی‌ از نحوه‌ی‌ نمایشنامه‌ نوشتن، دراماتوروژی‌ تئاتر عقب‌ ماندند. ما اكنون‌ نمایشنامه‌هایی‌ را می‌بینیم‌ كه‌ بافت‌ نمایشی‌ و دراماتیك‌ ندارد و مجموعه‌ای‌ است‌ از مونولوگ تك‌ گوییهای‌ پیوسته‌ و پشت‌ سر هم‌. در بسیاری‌ از برنامه‌های‌ تلویزیون‌ هم‌ اینگونه‌ است‌ مثلا همین‌ باغ‌ مظفر. یكسری‌ تیپ‌ اختراع‌ می‌شود كه‌ هیچ‌ ریشه‌ای‌ در فرهنگ‌ و جامعه‌ ایران‌ ندارند. موجوداتی‌ عجیب‌ و غریب‌ هستند كه‌ خنده‌آورند و در واقع‌ شخص‌ مجبور می‌شود كه‌ بخندد. یعنی‌ در همین‌ نمایشها هم‌ افراد تبدیل‌ به‌ چهره‌هایی‌ می‌شوند كه‌ فقط‌ باید گزارش‌ بدهند. یك‌ فرهنگ‌ تك‌ گویی‌ در این آثاروجود دارد كه‌ ویژگی‌های‌ استبداد در آن‌ دیده می‌شود. فرهنگی‌ كه‌ می‌گوید من‌ حرف‌ می‌زنم، تو گوش‌ كن. حق‌ نداری‌ كه‌ سوال‌ و جواب‌ انجام‌ دهی. من‌ چیزی‌ می‌گویم‌ تو گوش‌ بده، حالا هم که به نمایشنامه های خاجی اجازه داده می شود تعداد نمایشنامه‌هایی‌ كه‌ انتخاب‌ می‌كنند خیلی كم‌ است. من‌ هم‌ اخیرا كاری‌ را ترجمه‌ كردم‌ و به‌ ایران‌ فرستادم، رییس‌ مركز هنرهای‌ نمایشی‌ شخص‌ قابل‌ احترامی‌ است، به‌ من‌ گفت‌ كه‌ ما كمترین‌ امكان‌ را به‌ نمایشنامه‌های‌ ترجمه‌ دادیم و بیشتر كوشش‌ شده‌ است‌ كه‌ نمایشنامه‌هایی‌ كه‌ در كشور نوشته‌ می‌شود تقویت‌ شود. اما باید نسبتی‌ قایل‌ شد و حتا باید كلاس‌ گذاشت‌ چون‌ وقتی‌ شما قبول‌ كرده‌اید كه‌ عده‌ای‌ خارجی‌ بیایند و در جشنواره‌ها كلاس کارگردانی‌ بگذارند،باید قبول‌ بكنید كه‌ تعدادی‌ نویسنده‌ هم‌ بیاید. تاكنون‌ نمایشنامه نویس خارجی برای تدریس نیاورده‌اند . به‌ تازگی، كارگردان‌ها را می‌آورند و كلاس‌ كارگردانی‌ و بازیگری‌ می‌گذارند. در قسمت‌ بازیگری‌ و طراحی‌ دكور ما مشكل‌ زیادی‌ نداریم، جماعت‌ ایرانی‌ كلا بازیگرند. مشكل‌ بزرگ‌ اینها ر این‌ است‌ كه‌ كاش‌ تئاتر بازی‌ نمی‌كردند، چون‌ نمی‌دانی‌ كه‌ در حال‌ بازی‌ است‌ یا واقعیت. آن‌ هنگام‌ وقتی‌ كه‌ بر روی‌ صحنه‌ می‌رفتند در می‌یافتی‌ كه‌ مشغول‌ بازی‌ هستند یا واقعیت. بازی‌ كردن‌ در تئاتر بد نیست‌ اما در زندگی‌ بد است. چون‌ با دو ماسك‌ بازی‌ می‌كنند یعنی‌ در حضور شخص‌ تمجید می‌شود با دور شدن‌ آن‌ شخص‌ بد و بیراه‌ نثار وی‌ می‌شود. تئاتر بازی‌ یك‌ واقعیت‌ است.


یعنی معتقدید عدم‌ اجرای‌ آثار بزرگ‌ نویسندگان‌ دنیا در تئاتر ایران‌ نه‌ تنها به‌ تئاتر ایران‌ كمك‌ نكرده‌ بلكه‌ به‌ آن‌ ضربه‌ هم‌ زده‌ است؟
بله، برای‌ اینكه‌ این‌ قضیه‌ را نیاموخته‌اند. الان‌ هیچ‌ نویسنده‌ی‌ خارجی‌ دعوت‌ نمی‌شود. من‌ در طول‌ سه‌ چهار سالی‌ كه‌ از پاریس‌ به‌ ایران‌ آمده‌ام‌ نشر قطره‌ سه‌ چهار كتاب‌ از من‌ چاپ‌ كرده‌ است. نشر دشتستان‌ یك‌ كتاب‌ و نشر معین‌ هم‌ یك‌ كتاب‌ دیگر از من‌ چاپ‌ كرده‌ است. اكنون‌ از هر كسی‌ سوال‌ می‌كنم‌ می‌گوید كه‌ این‌ كتاب‌ را نخوانده‌ است. از تمام‌ بازیگران، نمایشنامه‌ نویسان‌ و كارگردانان‌ سوال‌ كردم‌ كه‌ گفته‌اند نخوانده‌اند. پس‌ این‌ اطلاعات‌ را از كجا می‌گیرید؟شما كه‌ فارسی، فردوسی، بیهقی‌ و تاریخ‌ دوران‌ صفویه‌ را نمی‌خوانید؟پس‌ شما چی‌ می‌خوانید؟پس‌ این‌ متن‌ها را از كجا می‌گیرید و می‌نویسید.بنابراین‌ نویسندگان‌ هم‌ باید دعوت‌ شوند و ورك‌ شاپ‌ بگذارند تا ایرانی ‌ها دریابند كه‌ چگونه‌ باید نوشت.

البته‌ ما نویسندگانی‌ هم‌ داشتیم‌ كه‌ قبل‌ از انقلاب‌ هم‌ می‌نوشتند و آثارشان‌ هم‌ با استقبال‌ مواجه‌ می‌شد. اما بعد از انقلاب‌ با وجود آنكه‌ در ایران‌ حضور داشته‌اند اما رغبتی‌ از خودشان نشان نداده‌اند. شما دلیل‌ این‌ بی‌رغبتی‌ را در چه‌ می‌بینید؟ مثلا‌ آقای‌ بیضایی‌ كه‌ هر چند سال‌ یك‌بار كاری‌ انجام‌ می‌دهد و‌ با استقبال‌ زیادی‌ مواجه‌ می‌شود اما فضا برای‌ او فراهم‌ نیست‌ كه‌ نمایشنامه‌ی‌ دیگری‌ به‌ روی‌ صحنه‌ برود یا نمایشنامه‌های‌ متعددی‌ كه‌ از آقای‌ بیضایی‌ چاپ‌ شده‌ كمتر روی‌ صحنه‌ رفته‌ است.
این‌ موضوع‌ دلایل‌ متعددی‌ دارد از جمله‌ اینكه‌ نویسنده‌ باید همزمان‌ با تاریخ‌ جلو برود و نباید از تاریخ‌ عقب‌ بماند. مثلا فردی‌ مثل‌ آقای‌ اكبر رادی‌كه‌ دوست‌ بنده‌ است‌ و خیلی‌ برایشان احترام قائلم باید گذشته‌ را به‌ آینده‌ ببرد. اگر شكسپیر امروز نمایشنامه‌ می‌نوشت‌ داستان‌ امروز را می‌نوشت. شكسپیر داستان‌ گذشته‌ - ریچارد سوم‌ كه‌ مربوط‌ به‌ قرن‌ دوازدهم‌ است‌ را در قرن‌ هجدهم‌ نوشت‌ یعنی‌ گذشته‌ را به‌ زمان‌ حال‌ ‌آورد. اكنون‌ اینها مساله‌ی‌ امروز ایران‌ را به‌ گذشته‌ می‌برند. باید توجه‌ داشت‌ زبان‌ گذشته‌ زبان‌ بدتر بود یعنی‌ به‌ نسبت‌ اكنون‌ زبان‌ دوره‌ی‌ قاجار زبان‌ عقب‌ افتاده‌ای‌ است. امروز زبان‌ فارسی‌ ما بهتر است.بعضی وقت‌ها در نمایشنامه‌ها مسایلی‌ عنوان می‌شود كه‌ امروز برای‌ جماعت‌ جوان‌ ایرانی‌ مطرح‌ نیست. آنان‌ مسایل‌ امروز را می‌خواهند. یكسری‌ ازاین‌ نویسندگان هم‌ از دانش‌ عقب‌ افتاده‌اند یا خود را كنار كشیده‌اند و یا نمی‌توانند بروند. یكسری‌ دیگر كه‌ می‌توانند با زمان‌ پیش بروند پیوسته‌ زبان‌ خود را قیچی‌ می‌كنند وكنار می‌روند. آقای‌ بیضایی‌ طبیعتا می‌تواند نمایشنامه‌ بنویسد اما به‌ طور یكباره‌ به‌ او می‌گویند كه‌ تئاتر خود را دو اجرا در بعد از ظهر بگذارید. نمایشنامه‌ای‌ كه‌ 5/2 ساعت‌ طول‌ بكشد چگونه‌ باید دو اجرا داشته‌ باشد.

نظر شما در مورد حمایت‌ دولتی‌ از تئاتر چیست. به‌ هر حال‌ دولت‌ می‌آید و در تئاتر سرمایه‌گذاری‌ می‌كند و پول‌ اجراها را می‌دهد. بالاخره‌ دولتهای‌ ایدئولوژیك‌ خواستار دیده‌ شدن‌ ایدئولوژی‌های‌ مدنظر خود در تئاترها هستند، فكر می‌كنید راهی‌ برای‌ غیردولتی‌ شدن‌ وجود دارد؟
هر دولتی‌ سیاستی‌ دارد. اما تعادلی‌ باید به‌ وجود آید چون‌ نویسندگانی‌ پیدا می‌شوند كه‌ به‌ دموكراسی‌ با زمینه‌های‌ مذهبی‌ اعتقاد دارند و عده‌ای‌ دیگر به‌ سوسیالیسم‌ اعتقاد دارند و ... اگر زمینه‌ای‌ فراهم‌ شود این‌ افراد می‌توانند كار خود را انجام‌ دهند. آنها از حمایت‌ دولت‌ بیشتر بهره‌ می‌گیرند یا ممكن‌ است‌ كه‌ كارشان‌ چنان‌ درخشان‌ و جالب‌ باشد كه‌ از هر دو بهره‌ بگیرند. فرض‌ كنید آقای‌ اكبر عبدی‌ نمایش‌ كار می‌كند به‌ نام‌ اكبر آقا آكتور تئاتر، كار ایشان‌ كار روشنفكرانه‌ای‌ كه‌ من‌ اعتقاد دارم‌ نیست. اما كار خودش‌ را بلد است‌ در نتیجه‌ مردم‌ برای‌ دیدن‌ تئاتر می‌روند. چه‌ آدم‌ روشنفكر و چه‌ افرادی‌ كه‌ به‌ فكر سرگرم‌ شدن‌ هستند باید تئاتر خودشان را داشته باشند. شما روزنامه‌های‌ مختلف‌ را می‌خوانید برای‌ اینكه‌ در هر روزنامه‌ مطالب‌ متفاوتی‌ چاپ‌ شده‌ است‌ و نمی‌توان‌ یكسویه‌ آن‌ را بررسی‌ كرد. اینگونه‌ نیست‌ كه‌ افراد مذهبی‌ فقط‌ تئاتر مذهبی‌ ببینند.از طرف دیگر اصلا لازم‌ نیست‌ كه‌ به‌ تمام‌ تئاترهای‌ شهرستانی‌ كمك‌ شود. بودجه‌ای‌ به‌ هر شهرستان‌ برای‌ فعالیت‌های‌ فرهنگی‌ اختصاص‌ دهید. مهم‌ این‌ است‌ كه‌ این‌ بودجه‌ چگونه‌ تقسیم‌ می‌شود و باید دید كه‌ سهم‌ تئاتر چقدر است. اگر بودجه‌ وجود دارد باید تقسیم‌ شود و بخشی‌ از آن‌ به‌ تئاتر داده‌ شود.

آقای زهری پای‌ صحبت‌ تئاتری‌ها كه‌ می‌نشینید‌ با این‌ صحبتها خود را توجیه‌ می‌كنند كه‌ وقتی‌ تئاتری‌ با ۵۰۰ هزار یا‌ یك‌ میلیون‌ تومان‌ بر روی‌ صحنه‌ می‌رود نمی‌توان‌ انتظاری‌ بیش‌ از این‌ داشت. اگر نسبت بگیریم فكر نمی‌كنم‌ قبل‌ از انقلاب‌ بودجه‌ها خیلی‌ بیشتر از الان‌ بود. فكر می‌كنید چرا آن‌ موقع‌ توجه‌ مردم‌ به‌ تئاتر بیشتر از الان‌ بود اما الان‌ بدون‌ تعارف فقط تئاتری‌ها كار همدیگر را می‌بینند و‌ مردم‌ برای‌ دیدن‌ تئاتر حضورندارند؟
دلایل‌ متعددی‌ دارد. اول‌ اینكه‌ پولی‌ تصادفا و اتفاقی‌ به‌ بعضی‌ از افراد داده‌ می‌شود مثل‌ این‌ است‌ كه‌ شما برنده‌ لاتاری‌ شده‌اید و الان‌ این‌ مبلغ‌ در اختیار شما است‌ و باید خرج‌ كنید. اگر خرج‌ نكردید به‌ صندوق‌ برمی‌گردد.

من‌ حدود دو سال‌ پیش‌ در اینجا سه‌ نمایشنامه‌ كوتاه‌ از ژان‌ تردیو كار كردم. وقتی‌ نمایش‌ تمام‌ شد دیدم‌ كه‌ بچه‌ها با عجله‌ می‌روند، گفتم‌ كجا می‌روید؟ گفتند كه‌ باید یك‌ نمایشنامه‌ی‌ دیگر هم‌ كار كنیم. چرا؟ چون‌ ممكن‌ است‌ دریافت‌ پول‌ این‌ نمایشنامه‌ چند ماه‌ به‌ طول‌ بینجامد برای‌ همین‌ باید در جای‌ دیگر هم‌ حضور پیدا كنند تا بتوانند به‌ طور ماهانه‌ پولی‌ دریافت‌ كنند. یعنی‌ بودجه‌ای‌ در اختیار این‌ گروه‌ نیست‌ بلكه‌ بودجه‌ از جای‌ دیگر تعیین‌ و فرستاده‌ می‌شود. چون‌ تا پول‌ این‌ نمایش‌ برسد ممكن‌ است‌ چند ماه‌ طول‌ بكشد در نتیجه‌ باید بروند جای‌ دیگر هم‌ كار كنند تا ماهانه‌ به‌ طور متوسط‌ مقداری‌ پول‌ به‌ دست‌ بیاورند.یعنی‌ بودجه‌ای‌ در اختیار گروه‌ نیست.

دو سال‌ پیش‌ كه‌ من‌ به‌ ایران‌ آمده‌ بودم‌ خیلی‌ از بچه‌های‌ مركز هنرهای‌ نمایشی‌ به‌ من‌ می‌گفتند كه‌ می‌خواهند بروند و به‌ ارشاد بگویند كه‌ با وجود شروع‌ جشنواره‌ تا چند روز دیگر بودجه‌ی‌ لازم‌ برای‌ برگزاری‌ آن‌ را ندارند، این‌ مساله‌ خنده‌دار است. برای‌ انجام‌ كار به‌ شكل‌ جدی‌ باید تامین‌ مالی‌ با برنامه‌ای‌ وجود داشته‌ باشد. علاوه‌ بر این‌ بعد از اینكه‌ كار با برنامه‌ انجام‌ شد شما می‌توانید كار خوبی‌ عرضه‌ كنید.

مساله‌ این‌ است‌ كه‌ تئاتر ما باید از حالت‌ مهمان‌ بودن‌ در بیابید. برگزاری‌ جشنواره‌ تئاتر در این شرایط مثل‌ این‌ است‌ كه‌ شما خانه‌ نداشته‌ باشید ولی‌ مهمانی‌ بدهید. یعنی‌ ما باید تئاتری‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ به‌ شكل‌ مداوم‌ كار كرده‌ باشد بعد جشنواره‌ برگزار كنیم‌ تا این‌ تئاتری‌ را كه‌ داریم‌ عرضه‌ كنیم، تئاترهایی‌ كه‌ از شهرستان‌ها در جشنواره‌ی‌ تئاتر تهران‌ شركت‌ می‌كنند در واقع‌ تئاتر نیستند. آنها فقط‌ این‌ امكان‌ را دارند كه‌ بعد از چند بار اجرا در شهرستان‌ها دوبار هم‌ در تهران‌ اجرا شوند. در تهران‌ كه‌ ۱۲ میلیون‌ جمعیت‌ دارد چند نفر این‌ امكان‌ را پیدا می‌كند تا این‌ تئاتر را ببینند؟

سوال‌ هم‌ همین‌ جا است‌ كه چرا تعداد تماشاگرهایی‌ كه در تهران‌ یك‌ نمایش‌ را می‌بینند این‌ قدر محدود است. قبل‌ از انقلاب‌ نمایش‌هایی‌ بودند كه‌ مورد استقبال‌ زیادی‌ هم‌ قرار می‌گرفتند پس‌ این‌ وسط‌ یك‌ اتفاقی‌ باید افتاده‌ باشد.
یكی‌ از دلایل‌ آن‌ این‌ است‌ كه‌ نمایشنامه‌هایی كه‌ آورده‌ می‌شود طوری‌ نیست‌ كه‌ مردم‌ را جذب‌ كند. بازی‌ها هم‌ همین‌ طور. كسی‌ می‌آید نمایشنامه‌ی‌ آقای‌ چرمشیر را اجرا می‌كند. به‌ او می‌گوییم‌ كه‌ چند نسل‌ در این‌ نمایشنامه‌ حضور دارند. یك‌ پیرزن، یك‌ زن‌ جوان، یك‌ كلفت، پس‌ چرا این‌ نقش‌ها چند رنگ‌ نیستند. جواب‌ می‌دهد كه‌ من‌ با جوان‌ها بهتر می‌توانم‌ كار كنم‌ می‌گویم‌ وقتی‌ قرار است‌ كسی‌ نقش‌ مادر من‌ را بازی‌ كند مثل‌ من‌ سریع‌ و تند حرف‌ نمی‌زند بلكه‌ آرام‌ صحبت‌ می‌كند و...

نقش‌ها سر جای‌ خودشان‌ نیستند فقط‌ ادای‌ تئاتر را در می‌آورند. ادای‌ پیرمرد و... را در می‌آورند. پس‌ نه‌ بازیگری‌ آنچنانی‌ داریم‌ كه‌ آدم‌ را خوشحال‌ كند، نه‌ نوشته‌ای‌ طوری‌ است‌ كه‌ از قلب‌ شما برخواسته‌ باشد و احساسات‌ شما را بگوید. تا حالا یك‌سری‌ از دردهای‌ این‌ ملت‌ را دیده‌اید كه‌ در این‌ نمایشنامه‌ها مطرح‌ شده‌ باشد؟ مثلا درد بیكاری، درد بی‌ارتباطی، درد بی‌پولی؟ وقتی‌ شما از مشكلات‌ مردم‌ در تئاتر صحبت‌ نمی‌كنید نتیجه‌ همین‌ چیزی‌ می‌شود كه‌ ما الان‌ می‌بینیم.

پس‌ شما اعتقاد دارید كه‌ در نمایشنامه‌های‌ قبل‌ از انقلاب‌ مشكلات‌ مردم‌ انعكاس‌ داده‌ می‌شد؟
بله، تئاتر آن موقع دو شكل‌ داشت. یک گروه مثل هادی‌ اسلامی‌ و اسماعیل‌ خلج‌ بودند كه‌ این‌ مشكلات‌ را مطرح‌ می‌كردند. ما یك‌سری‌ مسایل‌ فرهنگی‌ هم‌ در تئاترمان‌ داشتیم‌ مثل‌ ویس‌ و رامین‌ كه‌ با تاریخ‌ فرهنگ‌ ما ارتباط‌ دارد. مساله‌ مغول‌ها مطرح‌ می‌شد. ولی‌ الان‌ فرهنگ‌ و تاریخ‌ ایران، اصلا مورد توجه‌ نیست. شما هیچ‌ موضوعی‌ كه‌ ملهم‌ از فرهنگ‌ ایران‌ باشد در تئاتر الان‌ نمی‌بینید.

البته‌ در این‌ سال‌ها تناقض‌ دیگری‌ هم‌ بوده. اینكه‌ برخی‌ نمایش‌ها بوده‌اند كه‌ در ایران‌ با استقبال‌ مواجه‌ نشده‌اند ولی‌ در كشورهای‌ خارجی، با استقبال‌ تماشاگران‌ خارجی‌ مواجه‌ شده‌اند. یك‌چنین‌ اتفاقاتی‌ می‌تواند ما را به‌ این‌ نتیجه‌ برساند كه‌ شاید اشكال‌ كاملا از تئاترما نیست‌ و به‌ تماشاگر هم‌ بر می‌گردد.
این‌ هم‌ موثر است. برای‌ مثال‌ یك‌ تیم‌ زورخانه‌ای‌ از ایران‌ در ایتالیا برنامه‌ اجرا كرده‌ بود. در مقاله‌ای‌ اشاره‌ كرده‌ بود كه‌ رقاصان‌ باله‌ی‌ مرد ایرانی‌ به‌ ایتالیا آمده‌اند! الان‌ خانم‌ پری‌ صابری‌ نمایشی‌ از مولانا را در آن‌ جا اجرا كردند كه‌ البته‌ با استقبال‌ هم‌ مواجه‌ شد چون‌ نمایش‌ جالبی‌ بود كه‌ حركات‌ موزون‌ زیادی‌ داشت.

برخی‌ها این‌ تحولات‌ رو به‌ سراشیبی‌ تئاتر را اینگونه‌ توصیه‌ می‌كنند كه‌ با آمدن‌ هنرهای‌ تصویری‌ مثل‌ فیلم‌ به‌ طور كل‌ میل‌ به‌ هنری‌ مثل‌ تئاتر كه‌ بعد از تمام‌ شدن‌ اجرا، می‌میرد كمتر شده‌ است. از طرف‌ دیگر ما در جایی‌ مثل‌ برادوی‌ می‌بینیم‌ كه‌ تئاترهایی‌ هستند مثل‌ تئاتر چارلز بوش‌ که ۷۷۷ شب‌ اجرای‌ بدون‌ وقفه‌ داشته‌ است. این‌ تناقض‌ وجود دارد. حالا آیا این‌ توجیه‌ پذیرفتنی‌ است؟
اصلا نمی‌شود این‌ را گفت. حتی‌ نمایشنامه‌هایی‌ هستند كه‌ الان‌ سی‌ سال‌ است‌ روی‌ صحنه‌ هستند. نمایشنامه‌های‌ نظیر آوازه‌خوان‌ تاس‌ یونسكو الان‌ چندین‌ سال‌ است‌ كه‌ روی‌ صحنه‌ است. در ضمن‌ ویژگی‌ تئاتر این‌ است‌ كه‌ پیوسته‌ از هنرهای‌ دیگر الهام‌ می‌گیرد و همچنین‌ سایر هنرها هم‌ از تئاتر الهام‌ گرفته‌اند. اولین‌ فیلم‌هایی‌ كه‌ ساخته‌ شد از روی‌ صحنه‌ی‌ تئاتر بود. ما به‌ عنوان‌ تماشاگر تئاتر می‌توانیم‌ زوم‌ كنیم. ولی‌ این‌ زوم، زوم‌ ذهنی‌ ماست. ولی‌ دوربین‌ در صنعت‌ فیلم‌ این‌ كار را برای‌ ما انجام‌ می‌دهد و ما در آن‌ واحد همه‌ چیز را می‌توانیم‌ ببینیم.

فكر می‌كنید تئاتر ایران‌ به‌ دوران‌ طلایی‌ كه‌ داشت‌ بر می‌گردد؟
من‌ می‌گویم‌ كه‌ آن‌ دوران، دوران‌ طلایی‌ نبود. آن‌ دوران‌ هم‌ مشكلات‌ خودش‌ را داشت، سانسور و انواع‌ و اقسام‌ مشكلات‌ را داشت. مثلا ساعدی‌ و سعید سلطانپور در آن‌ زمان‌ مشكلات‌ زیادی‌ داشتند. شما در جهت‌های‌ بخصوصی‌ كه‌ تعیین‌ شده‌ هم‌ بود نباید حركت‌ می‌كردید . من‌ هنوز هم‌ معتقدم‌ كه‌ هنرمندها همیشه‌ از سانسور جلوترند یعنی‌ ما همیشه‌ می‌توانیم‌ ایده‌هایی‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌ ورای‌ آن‌ مسایلی‌ باشد كه‌ سانسور شوند. بزرگترین‌ سانسور،متعلق به خواننده‌ یا تماشاگر است. فقط‌ مساله‌ دولت‌ مطرح‌ نیست.

آیا مشكل‌ تئاتری‌ كه‌ تماشاگر ندارد و نمایشنامه‌ای‌ كه‌ خواننده‌ ندارد سانسور است؟
مشكلش‌ این‌ است‌ كه‌ حداقل‌ با ناآگاهی‌ از مسایل‌ زمان‌ خودش، نمی‌تواند آن‌ها را مطرح‌ كند. لوركا می‌گوید ما نوكر مردم‌ نیستیم‌ كه‌ بخواهیم‌ راحت‌ الحلقوم‌ به‌ مردم‌ بدهیم. وظیفه‌ی‌ ما این‌ است‌ كه‌ مردم‌ را از نظر فكری‌ ارتقا دهیم. برتولت‌ برشت‌ هم‌ همین‌ حرف‌ را می‌زند ولی‌ با تفریح‌ و سرگرمی‌ و مسایلی‌ كه‌ برای‌ مردم‌ قابل‌ درك‌ و خوشایند باشد. نه‌ اینكه‌ بخواهیم‌ با اجبار فرهنگ‌ آنها را ارتقا دهیم.این‌ ارتقای‌ فرهنگی‌ هم‌ باید با توجه‌ به‌ نیازهای‌ خود مردم‌ باشد.

کار کتاب خاطراتتان به کجا کشید؟
كتاب‌ خاطرات‌ مربوط‌ به‌ پیش‌ از انقلاب من‌ كه‌ توسط انتشارات معین چاپ‌ شده‌ و هست. دو كتاب‌ دیگر هم‌ از نشر قطره‌ آماده‌ چاپ‌ دارم. یكی‌ فرهنگ‌ جهانی‌ نمایشنامه‌ بخش‌ اول‌ آلمان‌ در دو جلد چیزی‌ نظیر ۳۴۰ نمایشنامه‌ و ۱۶۰ نویسنده‌ آلمانی‌ در این‌ كتاب‌ معرفی‌ شده‌ است. نظر من‌ كه‌ آن‌ را با نشر قطره‌ هم‌ در میان‌ گذاشتم‌ این‌ بود كه‌ بخش‌ دوم‌ این‌ كتاب‌ به‌ نمایش‌ها و نمایشنامه‌‌نویسان‌ ایران‌ اختصاص‌ پیدا كند. تا بیش‌ از انقلاب‌ من‌ در ۳۵ شماره‌ی‌ مجله‌ی‌ تماشا با عنوان‌ سیری‌ در ادب‌ نمایشنامه‌ی‌ ایران‌ نویسندگان‌ ایران‌ را معرفی‌ كردم‌. از آن‌ تاریخ‌ به‌ بعد هنوز چیزی‌ ندارم‌ و دوست‌ دارم‌ كه‌ الان‌ با كمك‌ دوستان‌ جمع‌ آوری‌ كنم. ولی‌ متاسفانه‌ هیچ‌ كدام‌ تا حالا تمایلی‌ نشان‌ نداده‌اند. حتی‌ به‌ اكبر رادی‌ هم‌ گفتم‌ ولی‌ او هم همكاری‌ نكرد. این‌ كارها هم‌ طوری‌ است‌ كه‌ بهتر است‌ دسته‌ جمعی‌ انجام‌ شود. به‌ هر حال‌ سن‌ آدم‌ بالا می‌رود و انجام‌ این‌ كارها سخت‌تر می‌شود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آفرین آقای پور محسن. ولی کاش درنگ بیشتری در مورد تئاتر پیش از انقلاب میکردید. از آقای زهری بسا اطلاعات و خاطرات را میتوانستید بشنوید. افسوس! در ضمن غلط تایپی در متن هم کم نبود.

-- آرتا داوری ، Feb 21, 2007 در ساعت 06:45 PM

متاسفانه تو کشور ما افراد کمی هستند که کتابهای زیادی می نو یسند و افراد زیادی هم هستند که کتاب نمی خونند.

-- سهند تاشک ، Mar 19, 2007 در ساعت 06:45 PM

khaste nabashid
ma dar hale tamrine belite theatre karl falentin ba tarjomei aghaye zohri hastim va barai jashnvarei fajr bahayad ba ishon tamas begirim ke alan alman hastan.
shoma adrese emaile ishon ro nadarin?

-- بدون نام ، Jul 9, 2007 در ساعت 06:45 PM

آقای پورمحسن
همکارگرامی
مرسی از این که گفتمان را چاپ کرده اید.
من هفته ی پیش درفرانسه و جشنواره ی آوینیون بودم. دوست داشتید درآن باره برایتان مطلب بفرستم؟
لطف کنید ای مایل مرا به آن آقایی که می خواهد بلیط تئاتر فالنتین را کارکند بدهید.
شاد و پیروزباشید
ا. زهری

-- ایرج زهری ، Jul 21, 2007 در ساعت 06:45 PM

سلام آقای پور محسن ببخشید مزاحم شما میشم اما من باید بطریقی آقای زهری رو پیدا کنم اگه محبت کنید و یا ای میل ایشون رو به من بدید یا ای میل منو به ایشون بدید خیلی خیلی لطف کردید میدونم براتون زحمته اما خواهش میکنم...

-- مهری ، Aug 1, 2008 در ساعت 06:45 PM