رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ آذر ۱۳۸۵
نگاهی به نمايشگاه اکرم ابويی، به مناسبت دهم دسامبر

نقاشی‌هایی از جنس حقوق بشر

عباس معروفی

فولکس هوخ شوله‌ی برلين [مدرسه عالی مردمی] به مناسبت سالروز حقوق بشر، نمايشگاهی از طراحی‌های اکرم ابويی بر پا کرد، که افتتاحيه‌اش با سخنرانی پری رفيع، يکی از اعضای جامعه‌ی دفاع از حقوق بشر درباره‌ی مسايل روز ايران و نقض حقوق بشر در ايران همراه بود. اين نمايشگاه سه ماه برقرار خواهد ماند.



آثار اکرم ابويی در اين نمايشگاه ۹۰ طرح فيگوراتيو است که ۳۰ آرتيکل‌ [ماده] حقوق بشر به سه زبان فارسی، آلمانی، و انگليسی با چرخ خياطی بر تن فيگورها يا بر طرح‌ها دوخته شده، شايد به خاطر که تک تک اين کلام ارجمند و دستاورد انسان در درازای تاريخ بر جان انسان حک شود، و اين آرزو منطبق با ذهن نقاش است.

وقتی وارد نمايشگاه اکرم ابويی می‌شوی، در نگاه اول درمی‌يابی که خط‌ها از جنس حقوق بشر شده، و جز اين هم نمی‌خواسته باشد.

۹۰ طرح مزبور که از بين دوهزار طرح انتخاب شده، در چند وجه با هم اشتراک دارند؛ نخست اينکه قدرت دست و قلم نقاش را نشان می‌دهند، و نيز هر بيننده‌ای در می‌يابد که تکنيک و محتوا از يکديگر مجموعه‌ای متفق ساخته‌اند. همچنين مینی‌ماليسم ويژه‌ی اکرم ابويی که حالا جزو امضايش شده، در بيشتر طرح‌ها چشمگير و زيباست. جايی که با نيمی از صورت بتوان تمامی آن را نشان داد چه نيازی هست که هنرمند به شيرفهم کردن محاطب برآيد. و جايی با نيمی از گلدان، بخشی از درخت، چند کلمه، و قطره‌ای از دريا.



وقتی از او بپرسی: در این سری کارها خط در بسیاری موارد کار یک ماده حقوق بشر را می‌کند . بی‌مرزیی حقوق بشر و خط‌ چطور به وجود آمده؟
اکرم ابويی می‌گويد: «زبان نقاشی و زبان ادبیات هر دو تکمیل کننده‌ی یکدیگرند. عمل نگریستن نقاشی بیش از هر چیز پدیده‌ای است بصری. اين شکل‌ها هستند که سخن می‌گویند. سعی کردم در بازی با کلمه و تصویر همه چیز را بگویم و مخاطب را وا دارم نگاهی به تصویر و نگاهی به کلمه داشته باشد.

خب، شور بسيار می‌بينم، ولی هنوز در ما شعور فرهنگ ارتباط با نقاشی کال است و زمان می‌خواهد تا پخته شود. شاید از طریق نوشته سری بزنیم به تصویر و برعکس. و شاید آرایش‌هايی از تصویرهای درونی که ذهن من به آن مشغول بوده رخ نموده است.

دوست دارم مخاطب در نمایشگاه من، شادی و دردی را که در زمان کشیدن تصاویر

داشته‌ام درک و احساس کند. دوست دارم احساس من با مخاطب بی مرز و حتا یکی شود.»

يداله رويايی، شاعر بزرگ معاصر به خاطر انتشار مجموعه‌ای از همين طرح‌ها که سال پيش منتشر شد، در نامه‌ای خطاب به اکرم ابويی نوشت: «از صورت تا خط، ناگهان نگاه شما استيليزه شده است. و شما را از گوشت و پوست خالی کرده است. صورت نمی‌تواند هميشه صورت باشد. شفاف که می‌شويد معبری برای نگاه می‌شويد، برای خوانش متن. در خوانش متن هم هميشه يک نخ نامرئی هست. در نگاه شما اين نخ نامرئی خطی برای خوانش شده است.
حضور نخ، برای خوانده شدن. نخ راهنما. که ما را به اصل چيزها می‌برد. و اين جزء‌ها را به کل خودشان می‌رساند. جزئی از چيزی با چيزش تنها نيست.»



اکرم ابويی که تا کنون بيست و پنج نمايشگاه در آلمان بر پا کرده، با چند تم حضور خود را نشان داده که يکی از اينها طراحی‌های اوست، تم‌های ديگرش که معمولاً با رنگ روغن و آکريل و پاستل و کولاژ با روزنامه کار شده سبک او را به خوبی نشان می‌دهند.

در مجموعه نقاشی‌ "نگاهی به آن‌سوی جهان" که چهره‌ی هنرمندان معاصر را کار کرده و حاصل پنج سال از عمر اوست، تمامی حس خاص خود از يک نويسنده يا شاعر را با رنگ آميخته و بر ديوار آويخته است، تا جايی که آثار نويسندگان را خوانده يا با آنها نشست و برخاست داشته است.

در مجموعه‌ی "قربانيان قتل‌های زنجيره‌ای" نيز ما با چهره‌هايی روبرو می‌شويم که برايمان تعريف می‌کند، با آثاری که امضای اکرم ابويی را پای خود دارند.

در تم "پنجره‌ها" يا "انسان و حيوان" و يا " اينک تولد" (که موضوع زن است) باز هم همان حرکت تند قلم، حس، تپش، و رهايی را می‌بينيم.



ازش می‌پرسم: قدرت تو در ترکیب سطح و رنگ از کجا به اینجا رسیده؟
و او می‌گويد: «فکر می‌کنم یک نقاش می‌تواند از تمام ابزار و عناصر بصری برای پیام خود استفاه کند. ولی من سعی کردم اندام انسان را با خط مثل یک پیکره‌ساز بتراشم و برجسته‌ترین نقطه‌های اتصال را نشان دهم. و سعی کردم به حذف برسم. جايی که خط‌های اضافه راحذف کنم، ساده وسریع.

از تمام اله‌مان‌های هنر از قبیل شعر، ادبیات، فرم، حرکت، تصویر و عکس استفاده کردم. از استادانم و نيز از اساتیدی چون ماتیس خطوط محکم و قاطع را آموختم، از جکسون پلوک رهايی از فرم را. از پیکاسو و براک شناخت فرم و تلفیق آنها و آشنایی با کلاژ را ياد گرفتم.

استادم يعقوب عمامه‌پیچ به من طراحی ياد داد، هانیبال الخاص جرئت رنگ گذاری را. و رويين پاکباز تئوری هنر را.

من از تمام دستاوردهای هنر نقاشی چیزی در گوشه ذهنم قرار دادم. و دیگر اينکه از طراحی زیاد سعی کردم خودم به جايی که می‌خواهم برسانم. طراحی همیشه مرا در هر مکانی صدا می‌کند، خودم را مديون کاغذ و مداد می‌دانم که دست‌های مرا صدا می‌کنند.
همیشه طراحی کرده‌ام، در اتوبوس، در مطب دکتر، و حتا در مهمانی؛ و عجيب است که به هنگام طراحی آدم‌ها را خط می‌بينم، خطوط محيطی و خطوط قاطع.

یکی از افق‌های من ارتباط با کاغذ و رنگ است که در کار بارور می‌شود.»

اکرم ابويی به راستی يک نقاش تمام عيار است که در بين نقاشان حالا صاحب‌قلم و صاحب امضاست، جايی برای خود فراهم کرده که در پس بيست و پنج سال کار به راحتی بر پاهای خودش محکم می‌ايستد. يک نقاش رها که اهل ساخت و ساز نيست، و اثرش را در لحظه‌ی تپش و همگام با نبض می‌افريند، يک نقاش که نمی‌تواند نقاشی‌های خودش را کپی کند. ترجيح می‌دهد يک اثر ديگر در فضايی ديگر و زمانی ديگر و موضوعی ديگر بر بوم بنشاند. و شايد به همين خاطر بوده روزانه ده‌ها طرح و نقاشی کشيده و دور ريخته، اما چيزی حدود سه هزار اثر نقاشی پديد آورده است.
او در آکادمی هنر آلمان شکفته شده، و همراه با وقايع و لحظه‌های زندگی از شادی به رنج رسيده، از رنج زاده شده، و همه‌ی اين بار را که زندگی در تبعيد و مصائب آن بخشی از زندگی‌اش بوده، از خود يک نقاش خوب ساخته است.

خودش می‌گويد: «مجموعه زندگی تشکیل شده از عواطف انسانی مثل درد، رنج، شادی، عشق، ترس، دوری، لذت...
ما فرزندان جنگ، زلزله ، انقلاب و تبعید هستیم و واقعیت‌های تلخی که با آن روبروييم.

ما بوی تلخ این دوران را چشیده‌ایم و شنیده‌ایم. خبرهای هرروزه‌ی رسانه‌‌ها از کشتار، فقر، تنهایی، هراس و اضطراب ناخوداگاه در حین کار خود را نشان می‌دهد. بحرانی که به عصری در هم‌ریخته و آشفته تعلق دارد.

ولی من در پایان به عشق فکر می‌کنم و به قول شاملو: عشق عشق می‌آفریند / عشق زندگی می‌بخشد/ زنگی رنج به همراه دارد/ رنج دلشوره به همراه دارد / رنج دلشوره می‌آفریند / دلشوره جرئت می‌بخشد / جرئت، اعتماد به همراه دارد / اعتماد، امید می‌آفریند/ امید، زندگی می‌بخشد / زندگی، عشق می‌آورد / عشق، عشق می‌آفریند.

من با تمام اینها زندگی را دوست دارم و دوست دارم از آموختن سبک‌ها وتکنیک‌ها رمز عبور را بشناسم.

ناشناخته‌ها را کشف کنم. کشف ناشناخته برای من کشف زندگی است.
در هر زمان و دوره‌ای تجربه‌ای تازه داشتم. اين جمله‌ی پيکاسو: جستجو بی معناست، یافتن مهم است . من نمی‌جویم ، می‌یایم. هميشه در حین کار با من است و من هردوره‌ای را برای خودم فصلی از زمان می‌دانم که بارور می‌شود. من هر چهار فصل سال را دوست دارم

و در کارم فکر می‌کنم مثل زندگی جریانی است که در حال عوض شدن است. هر دوره

روحیه خودش را دارد. ولی همیشه گفته‌ام انسان برایم مرکزیت دارد. انسانی که دارای عواطف انسانی است. انسانی که تنهاست، درد دارد. انسانی که مخلوق خداست، انسان خالق.

در تبعید، هم دنیای فیگورا تیو راتجربه کردم، هم آبستراک را. ولی فکر می‌کنم دغدغه من ایرانی فقط بازی با رنگ نیست، مضامین اجتماعی قوی‌تر است.

در يايان به رابطه‌ی عناصر و بهترين کمپوزيسيون فکر می‌کنم.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خب ديگه مبارکه انشالله! راديو زمانه هم محفل خانوادگی شد.

-- همکار ، Dec 12, 2006 در ساعت 03:33 PM

akram abui haman tor ke mi-guyad dar naghsi be khat reside wa anche ra ke hasw shodanist ra haswe mi-konad . in rah shodanash ra ham dar form ham masmun mi-bini. as ashya be ja estefade mi-konad.ashya shakhsiyat darand man braye in naghash asade-man arsuye mowaghiyate bishtar mi-konam.

-- akram mohammadi ، Dec 12, 2006 در ساعت 03:33 PM