رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > به یاد «بيژن مفيد» و «شهر قصه» او | ||
به یاد «بيژن مفيد» و «شهر قصه» اوعليرضا افزودي«بيژن مفيد» در نهم خرداد ماه سال ۱۳۱۴ خورشيدي در تهران بهدنيا آمد. پدرش «غلامحسين خان» نيز از هنرپيشگان تئاتر بود. او بعد از اتمام تحصيلات دبيرستاني، دورۀ هنرپيشگي را بهپايان رساند و سپس در رشتۀ زبان و ادبيات انگليسي به ادامۀ تحصيل پرداخت. در اين دوران او به عنوان دستيار استادان و کارگردانان آمريکايي، دورههاي آموزش تئاتر و نمايشنامه نويسي را در دانشگاه تهران تدريس و اداره ميکرد. بیژن مفید سال ۱۹۱۴ در تهران به دنیا آمد در همين زمان کارگرداني چند نمايش را به عهده داشت و خود نيز در چند اثر از جمله نمايشنامۀ «باغ وحش شيشهاي» اثر «تنسي ويليامز» به ايفاي نقش پرداخت. در سال ۱۳۴۸ با تلاش «آربي آوانسيان» و همکاري و همت «ايرج انور»، «شهرو خردمند»، «عباس نعلبنديان» و «بيژن صفاري»، «کارگاه نمايش» در تهران بنيان گذاشته شد. مجتمعي که بسياري از بهترين هنرپيشگان تئاتر ايران در آنجا آموزش ديدهاند. براي اولين بار در تاريخ تئاتر ايران سه نسل بازيگر در برنامههاي مختلف اين مجموعه منسجم در عرصه نمايش و تئاتر به فعاليت پرداختند. «بيژن مفيد» نيز همراه با «داوود رشيدي»، «مريم خلوتي»، «آشور بانيبال بابلا» و «اسماعيل خلج» از جمله کارگردانهاي ثابت نمايشهايي بودند که در اين کارگاه به اجرا در ميآمد. اولين اثري که در «کارگاه نمايش» به اجرا در آمد، نمايشنامۀ «شهر قصه» بود که به مدت نود و يک روز در تهران و ديگر شهرهاي مختلف ايران از جمله آبادان و مسجدسليمان به روي صحنه رفت. با وجودي که از «بيژن مفيد» تا به حال تعداد ۹ نمايشنامه به چاپ رسيده و علاوه بر اين با آثاري که از نوشتههاي او به روي صحنه آمده، و همچنين با بيش از ۱۵۰ نمايشنامه راديويي و تلويزيوني که توسط او ترجمه و کارگرداني شده، ولي باز هم «شهر قصه» معروفترين اثر و نمايشنامهاي است که از او به يادگار مانده است. اين نمايشنامه برگرفته از ترانهها، متل و ضربالمثلهاي قديمي ايراني، و سرشار از کنايه و اشارات و تشبيهات و اصطلاحاتيست که بيشتر در زبان گفتاري مردم کوچه و بازار ساري و جاري بوده و هست. «محمود استادمحمد» که از آغاز نمايش «شهر قصه» با گروه بازيگران، در کنار «بيژن مفيد» همراهي و همکاري داشته در مصاحبهاي که اخيرا انتشار يافته، در خصوص سابقه و تاريخچه و چگونگي تکميل شدن اين نمايشنامه ميگويد: «بيژن مفيد» خود در مقدمه اين نمايشنامه مينويسد: «شهر قصه در اصل از يک روايت عاميانه گرفته شده، منتهي من به اين روايت شکلي تمثيلي دادهام. من در اين نمايشنامه کوشيدم تا نظمي را که خاص زبان اين قبيل روايتهاي عاميانه است در گفت و گوي آدمهاي اين نمايش حفظ شود. «شهر قصه» حکايت دردناک آدمي است که نادانيها، خرافات و سنتها و نظامهاي تحميل شدهاي زندگيش را محدود کردهاند.» «فهيمه راستكار» كه او نيز از دوستان بسيار نزديك و صميمي و همکاران «بيژن مفيد» بوده و در چند نمايشنامه از او اجراي نقشهايي را به عهده داشته، در گفتوگويي با «ايسنا»، درباره تجربه «شهر قصه» ميگويد: اين نمايشنامه با عنوان نمايش برگزيده «تلويزيون ملي ايران» در دو پرده و چهار صحنه، نخستين بار 21 شهريور ماه سال ۱۳۴۷ در «جشن هنر شيراز» و در تالار «دانشگاه پهلوي» بهروي صحنه رفت، و در همان سال دو بار ديگر در تالار «بيست و پنج شهريور» تهران، و بعد در شبکه سراسري تلويزيون ملي ايران اجرا و به نمايش در آمد. در سال ۱۳۵۲ با سناريويي که «بيژن مفيد» خود نوشته و تنظيم کرده بود فيلمي سينمايي به کارگرداني «منوچهر انور» ساخته شد که بازيگراني چون «پروانه معصومي»، «سهيل سوزني»، «فردوس کاوياني» و «جمشيد لايق» در آن بازي کرده بودند. فيلم سينمايي «شهر قصه» با وجودي که از معدود فيلمهايي است که در آن سالها به طريقه رنگي فيلمبرداري شده ولي با اين حال در نمايش عمومي خود توفيق تجاري چنداني نيافت. در مدت نزديک به سه سالي که در مجموع نمايشنامه «شهر قصه» در سالن و يا تالارهاي کوچک و بزرگ تئاترهاي مختلف به نمايش در آمد، البته که تعداد بسياري از علاقهمندان به هنر نمايش که هم امکان خريد بليط، و هم شرايط رفتن به تئاتر را داشتند، موفق به ديدن اين نمايشنامه شده بودند. عدهاي نيز «شهر قصه» را در نمايش تلويزيوني آن ديده بودند. ولي آنچه که اين نمايش را در گسترۀ وسيعتري از مخاطب و مردم مطرح کرد و در دسترس همگان قرار داد، شايد رواج دستگاه پخشصوت و نوار کاست، و عموميت يافتن استفاده از اين وسيله بود که توانست «شهر قصه» را به مردم کوچه و بازار بشناساند و نزديک کند. زباني که در گفتوگوهاي «شهر قصه» به کار گرفته شده بود، برگرفته از فرهنگ گفتاري همان مردم بود. و شايد به نوعي حديث نفس و شرح حال و روزگارشان نيز. با وجودي که از مفید ۹ نمايشنامه چاپ و ۱۵۰ نمایشنامه کارگردانی شده ولی هیچ یک شهرت شهر قصه را ندارد. با به بازار آمدن نوارهاي کاست «شهر قصه» و امکان تهيه آن توسط اکثر مردم، اين نمايش، آنگونه که بود براي همگان معرفي و شناخته شد، و تا به امروز، ماندگار ماند. بهجز يکي دو مورد ميتوان گفت که اکثر بازيگراني که نمونۀ نمايشي ـ تئاتري «شهر قصه» را بازي کرده بودند در نسخۀ گفتاري ـ شنيداري اين نمايش که روي کاست نوار ارائه شده بود حضور داشتند. «سهيل سوزني»، نقش طوطي شاعر و اسب عصار را ايفا ميکرد. و از ديگر بازيگران اين نمايشنامه ميتوان «تهمينه مدني» را در نقش کوتاه خاله سوسکه، «عباس جاويدان» را در نقش گربه، «فرهاد صوفي» را در نقش سگ و «آرش» را در نقش ميمون نام برد. اصليترين شخصيت در «شهر قصه» اما فيل بود که ايفاي نقش آن را در همۀ اجراها «حسين والامنش» به عهده داشت. پرده دوم «شهر قصه» با يک قطعۀ مونولوگ يا تکگويي شروع ميشود که در واقع بهصورت مستقل و جدا از بافت و ساختار کلي نمايشنامه است. آنجا که «خر» شهر قصه پيش ميمونِ عريضهنويس، دارد نامهاي را ديکته ميکند. جملۀ «آره! داشتيم چي ميگفتيم؟ بنويس!»، و تکيه کلامي که او در اين واگويه به کار ميبرد، يعني «حاليته؟» را بعدها در بسياري از متنها و قطعههاي نمايشي، و بهخصوص در ترانههاي ايراني به کار گرفتند که هنوز هم کاربرد دارد و شنيدهايم و ميشنويم. اين صدا و اجراي استادانه از آنِ «محمود استادمحمد» است که ايفاي نقش «خر» را به عهده داشت. «محمود استادمحمد» خود يکي از کارگردانها و تئاتر نويسهاي خوب ايران بود که شايد بعضي از ما هنوز اجراي نمايشنامۀ معروف «آسيد کاظم» را به بازي و کارگرداني او در تلويزيون ملي ايران آن زمان به ياد داشته باشيم. نمايشنامۀ «شهر قصه» در بخشهاي چهارگانۀ خود، به نوعي روايتگر مسخ شدن و بيهويتي آدميست در غربت، که در اين حکايت، «فيل» نماد آن است. در «شهر قصه» همانگونه که داستانسراي آن در آغاز ميگويد، حيوانات مختلفي زندگي ميکنند و هر کدام نيز صاحبِ شعلي و به کاري مشغول. تا در غروب روزي که فيل در گذر خود، گذارش به آنجا ميافتد و از بدِ روزگار هنگام خوردن آب از گدار، ميافتد و دندانش ميشکند. اين حادثه، براي اهالي «شهر قصه» که هر کس سر در کار و زندگي خود دارد، بهانهاي ميشود تا از يکنواختگي و تکرار مکرر روزمرهگي زندگي در آن شهر، لحظهاي فارغ شوند و ورودِ تازه واردي را که از بابت شکستن داندان و درد ناشي از آن محتاج و نيازمندِ کمک است، به شکل و شيوۀ خود برگزار کنند. بخش دوم نمايشنامه «شهر قصه» همانطور که گفته شد با مونولوگ يا تکگويي «خر» شروع ميشود و تا پايان آن با زباني غني و کلامي برگرفته از گفتار مردم عادي کوچه و بازار و ترانهها و متل و ضربالمثلهاي معروف و جاري و ساري در فرهنگ عامۀ مردم ايران ادامه مييابد. در جايي از اين بخش، ترانۀ بسيار مشهور و قديمي «مادرم زينب خاتون، گيس داره قدِ کمون، به کس کسونم نميده، به همه کسونم نميده» را ميشنويم. دنياي «شهر قصه» دنياي پاک و معصوم افسانههاي قديمي نيست. بلکه برعکس، بازتاب ملموس همين دنياي شلوغ و گيج و شتابزدۀ امرزو ماست. دنياي ارزشهاي مادي و روزگار روزمرهگيها و بازتاب عصر ماشينزده و همه چيز صنعتي و پلاستيکي شدۀ زمانۀ ماست. آنچه که در «شهر قصه» اتفاق ميافتد، يادآور استحاله و تب و تاب پوست انداختنهاي فرهنگي اياميست که مدرکگرايي، اصل و اساس به کارگيري و به کار بستنها بود. در بخش سوم از اين نمايشنامه، بعد از تغيير شکل فيل، شاهد شستشوي مغزي و تهي شدن او از ارزشها و باورمنديها و اعتقاداتش، و در نهايت بيشتر فرو رفتن او در مرداب بيهويتي و از خود بيگانگي هستيم. «برتولت برشت» شاعر و نمايشنامه نويس معروف آلماني در يکي از اشعار خود ميگويد: «وقتي که اسمت روي کاغذهاي تشخيص هويت نباشد، تو وجود نداري!» بعد از «شهر قصه» نمايشنامۀ «ماه و پلنگ» از معروفترين آثار اوست در آخرين پرده از نمايشنامۀ «شهر قصه»، ضمن اشارهاي که «بيژن مفيد» به روند بورکراسي و کاغذ بازي حاکم بر دنياي ما، و عارضۀ رشوهدهي و رشوهخواري در جامعه دارد، در ادامۀ روايت از «نيستان جدا افتادن» و غربت و غريبي فيل که روزگاري نه از پي حشمت و جاه، که از اتفاق روزگار گذرش به «شهر قصه» افتاد، و از بدِ حادثه دندانش شکست، بعد از اضمحلال شخصيت و باروها و اعتقادات او، ما را به مهماني شوم مرگ هويت و از دسترفتگي فيل دعوت ميکند. «فيل» حالا نه تنها «يک چيز هشهلفت» شده است، بلکه حتي ديگر نامش هم «فيل» نيست. «منوچهر» است! نمايشنامههاي « بيژن مفيد» هم از نظر تجربي و هم بخاطر محتواي مردمي و عامهپسند و نيز غناي شاعرانه فلسفي در ميان آثار نمايشنامه نويسان ايراني کمنظير است. بعد از «شهر قصه» نمايشنامۀ «ماه و پلنگ» از جمله معروفترين آثار «بيژن مفيد» محسوب ميشود. «ماه و پلنگ» که «بيژ« مفيد» آن را بر اساس يک روايت قديمي نگاشته، يکي از آثار شاعرانه او با مضموني اجتماعي است که در ايران و آمريکا به روي صحنه آمده است. اين نمايش اولين بار در سال ۱۳۴۷ به شکل سانسور شدهاش در «جشن هنر شيراز» به اجرا در آمد. بعد از مهارجرت «بيژن مفيد» به آمريکا در سال ۱۳۶۱ و بازنويسي دوبارۀ نمايشنامۀ «ماه و پلنگ»، اين نمايش در سال ۱۳۶۲ در شهرهاي لوس آنجلس، سانفرانسيسکو و نيويورک در آمريکا به روي صحنه رفت. «بيژن مفيد» سبک خاص خود را در هنر نمايش و تئاتر ايران داشت. در نمايشنامههاي او از جمله «شهر قصه» و «ماه و پلنگ» همۀ بازيگران و نقشآفرينان در تمام مدتي که نمايش جريان داشت، روي صحنه باقي ميماندند و اگر موضوع و گفتارها بهطور مستقيم به آنها مربوط نميشد، در پسزمينۀ صحنه، هر کدام به کاري، و يا به تماشاي بازي مشغول بودند. «بيژن مفيد» از دوران تحصيلات در دبيرستان با زبان انگليسي به خوبي آشنا بود. او در همان زمان دستي نيز در ترجمۀ ديالوگ يا گفتوگوهاي فيلمهايي که به زبان انگليسي براي اکران شدن به ايران ميآمد داشت و دوبلۀ چندين فيلم به زبان فارسي از جمله فعاليتهاي اوست. «بيژن مفيد» خود در سال ۱۳۵۴ يکي از نمايشنامههايش را به نام «سهراب و اسب و سنجاقک» که بر اساس حماسه «رستم و سهراب»، اثر جاويدان فردوسي تنظيم شده بود، از زبان فارسي به انگليسي برگرداند. اين تنها اثر ترجمه شده از اوست که در دست است. از ديگر اجراهاي مهم و تاثيرگزار «بيژن مفيد» يکي هم نمايش «جاننثار» بود كه به شيوه تختحوضي و با بهرهگيري از ريتم و زمان عاميانه كار شده بود. نمايشنامۀ «جاننثار» فقط در «كارگاه نمايش» اجرا شد و هيچگاه به اجراي عمومي در نيامد. «بيژن مفيد» از سال ۱۳۵۰ به دليل تعلق خاطري كه به تئاتر كودكان داشت، در مقام نمايشنامهنويس، كار خود را با «كانون پرورش فكري کودکان و نوجوانان» شروع كرد. نخستين كارهاي او در حوزۀ تئاتر کودکان، نمايشنامههاي «كوتي وموتي» و «ترب» بود. «بزک نمير بهار مياد» نيز نمايشنامۀ ديگر «مفيد» براي كودکان و نوجوانان بود، و همچنين نمايشنامۀ «شاپرکخانم»، که در سال ۱۳۵۲ براي كانون پرورش فكري نوشت. اين نمايش همان سال توسط «دان لافون» به روي صحنه رفت. «بيژن مفيد» علاوه بر فعاليت در عرصه ادبيات نمايشي و تئاتر، در حوزههاي موسيقي و نقاشي هم دستي داشت. در سابقۀ فعاليتهاي نمايشي ـ تئاتري او به جز بازيگري چند نقش از شخصيتهايي که خود در نمايشنامههايش آفريده بود، يکي هم بازي نقش اول در نمايش «ناگهان» نوشتۀ «عباس نعلبنديان» به کارگرداني «آربي آوانسيان» است که اول بار در سال ۱۳۵۱ در ششمين «جشن هنر شيراز» و بعد در «کارگاه نمايش» و آخرين بار در سال ۱۳۶۱ در «فستيوال بينالمللي نانسي» به اجرا در آمد. همانطور که قبلا هم اشاره شد «بيژن مفيد» ترجمه و کارگرداني بيش از صد و پنجاه نمايشنامۀ راديويي و تلويزيوني را در کارنامۀ فعاليتهاي هنري خود دارد. نمايشنامههاي که خود او نوشته و در زمان حياتش روي صحنه رفته و يا در اجرايي راديويي به شکل نوار کاست منتشر شده اما عبارتند از: شهر قصه (۱۳۴۶)، ماه و پلنگ (۱۳۴۷)، بزک نمير بهار مياد (۱۳۵۱)، تربچه (۱۳۵۱)، شاپرکخانم (۱۳۵۳)، جاننثار (۱۳۵۴)، سهراب و اسب و سنجاقک (۱۳۵۴)، کوتي و موتي (۱۳۵۵)، روباه و عقاب (۱۳۵۶). «بيژن مفيد» در کنار نوشتن نمايشنامه و کارگرداني تئاتر و نمايشهاي راديويي، دستي در ترجمه نيز داشت. چند ترجمه که بيشتر شامل کتابهاي اطلاعات عمومي براي جوانان ميشود از آن جمله است. او در ضمن شعر هم ميسرود و از سرودههاي او غزلياتي وجود دارد که هنوز بهطور رسمي انتشار نيافته است. «بيژن مفيد» صداي خوشي هم داشت. ترانههايي که در نمايشنامه «شهر قصه» خوانده ميشود، به جز آخرين ترانه [حمومي که باصداي بهمن مفيد است] از سرودهها و با صداي خود اوست. از آن جمله ميشود به ترانههاي «نه ديگه اين واسه ما دل نميشه»، «کجا ميري فلوني» و «گندم گل گندم» که بر مبناي ترانهاي قديمي تنظيم و اجرا شده، اشاره کرد. همچنين ترانهاي در بزرگداشت «ستارخان سردار ملي» که با تلفيق ابياتي از يکي از سرودههاي «نيمايوشيج»، آن را با صداي خود خوانده است. صداي گرم و گيراي «بيژن مفيد» در دکلمهاي از بيست رباعي از سرودههاي «ابوسعيد ابوالخير» به همراه موسيقي «کامبيز روشنروان» يکي ديگر از يادگارهايي است که از اين هنرمند معاصر براي ما بهجا مانده. اين صدا و دکلمۀ آن رباعيات در سال ۱۳۵۴ و از سوي «کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان» انتشار يافته است. «بيژن مفيد» روز ۲۱ آبان ماه سال ۱۳۶۳، دو سال بعد از ورودش به آمريکا، در لوس آنجلس در گذشت. با مرگ او ايران يکي از بهترين هنرمندان دوران اخير را از دست داد. او نيز چون آن ديگر تئاتر نويس نامي و معتبر ما، «غلامحسين ساعدي»، دانا و آگاه به آنچه که ميکرد، وسائل ترک دنيا را براي خود فراهم آورده و خود خواسته و مصمم راهي را برگزيده بود که هر چه زودتر به پايان قصهاش رهنمون باشد. ياد و يادگارهاي «بيژن مفيد» ماندگار باد! تکگويي آغاز پردۀ دوم از نمايشنامۀ «شهر قصه» را بشنويم! |
نظرهای خوانندگان
"شهر قصه" داستان شهريه که آدم های اون بر يک سری حداقل ها و داشتن يک زندگی ساده سازش کردن. اين آدم ها با يک معيار ضد انسانی زندگی می کنن. ضد انسانی به اين معنی که تو نتونی زندگی خودت رو اونجور که دلت می خواد ادامه بدی و قوانين، خرافات و فرهنگ مبتذل به تو تحميل بشه.
-- Human ، Nov 11, 2006 در ساعت 05:44 PMشهر قصه بیژن مفید ، تئاتریست که هنوز تاريخ مصرفش تمام نشده. بقول خود بيژن مفيد « شهر قصه حکايت دردناک آدمی است که نادانيها، خرافات و سنتها و نظامهای تحميل شده زندگيش را محدود کردهاند».
روحش شاد باد…
-- Soheyl ، Nov 11, 2006 در ساعت 05:44 PMنمایشنامۀ شهر قصه نوشتۀ بیژن مفید را در اینجا بشنوید.
-- Sara ، Nov 11, 2006 در ساعت 05:44 PMیکی بود یکی نبود اون زمون ها قدیم زیر گنبد کبود، میون جنگل سبز لای درختای قشنگ شهر با صفایی بود.دور تا دورش گل سرخ روبه روش کوه بلند مردمونش همه خوب همه پاک مهربون همه اهل کار زرنگ همه روز صبح سحر بعد اذون پا می شدن تا برن با عجله سر کار خودشون. راستی داشت یادم می رفت اسم این شهر قشنگ شهر قصه بود.
ممنون از شما آقای افزودی برای مطالب جالبی که مینویسید. هر بار تازه تراز پیش .
-- مهدی ، Nov 11, 2006 در ساعت 05:44 PMنوشته هائی که همه مملو از خاطره اند.
نسل ایرانی متولد دهه 50 بیژن مفید را با نمایش فولکلوریک و موزیکال شهر قصه به یاد می آورند که بی شک جاودانترین اثر وی بود .
-- Shadi ، Nov 12, 2006 در ساعت 05:44 PMشهر قصّه، خاطره ای دلچسب و جاودانه ،
شهری کوچک با همشهری هايی ساده ، زبانی روان با حرفهايی بزرگ. قصّه ی ِ ظلم، پريشانی و جنون. قصّه شهری که دکتر نداره، حکيم ِ مُفت خور نداره. نگاهی دوباره به اين شهر لازم است تا بدانيم که اين قصّه ادامه دارد، اين مردم هنوز هم هستند و گاه از کنار ما می گذرند.
The page is not well-loaded in firefox.
-- majid ، Nov 12, 2006 در ساعت 05:44 PMیک نمایش عالی سیاسی واجتماعی در زمان خود بودکه هنوز هم در یادها مانده است
-- bijan ، Nov 12, 2006 در ساعت 05:44 PMagar mani vagheyi shahre ghesaro mifahmidim alan karemon be inja nakeshideh bod yadame kochik bodam shahre ghesaro didam ketabesho hezar bar khondam cheh keyfi mikardam vali alanam vaghati negah mikonam hamon ehsase bachegimo daram yadesh bekheyr rohesh shad
-- saghi ، Nov 13, 2006 در ساعت 05:44 PMشهر قصه حکايت دوران کودکی مته.حکايت شهرم ، حکايت گلسار و آرامشی که وقت گوش به اون نوار به من دست می داد. چند سال پيش وقتی ديدم نوارام خراب شده کلی تو اينترنت دنبال آرامش کودکيم گشتم . بالاخره دوباره پيداش کردم
-- بدون نام ، Nov 13, 2006 در ساعت 05:44 PMبا سلام
-- azar ، Nov 13, 2006 در ساعت 05:44 PMمن 5 سال پیش کاست نمایشنامه شهر قصه را برای بچه هایم که آن موقع 5 و 2 ساله بودند خریدم علاوه بر اینکه این نوار را بچه هام خیلی دوست دارند و از حفظ هستند خودم نیز این نوار را شاهکار سینما و تئاتر و ... !!! میدانم کاش بود و می دید که کودکان چقدر آرام هستند وقتی کاست را می شنوند.
با سپاس از شما آقای افزودی که با این یادمان ، جان تازه ای به خاطرات آن زمان ما بخشیدید.
-- Nima sarlak ، Nov 13, 2006 در ساعت 05:44 PMتنها صداست که ميماند. ياد و
يادگارهاي «بيژن مفيد» ماندگار باد.
به ش میگم جون دلم
-- گلی ، Nov 14, 2006 در ساعت 05:44 PMاین همه دل توی دنیاس یکیشون مثل تو دیوونه زنجیری نیست..
یکیشون مثل تو از صب تا غروب
تو کوچه ول نمی شه
..
میگه هر سکه میشه قلب باشه،
ولی هر چی قلب شد دل نمی شه.
...
نه دیگه ، نه دیگه این وااااس ه م ا دل ن م ی ش ه
سلام و آفرین باین گرداوری خاطره انگیز و آگاهاننده. همسرم فریده ومن برای جشن نوروز سال 1373 دبستان ایرانی در آخن(آلمان)، نمایشنامه "کوتی و موتی"اثر زنده یاد بیژن مفید را با همکاری دوازده کودک و نوجوان بروی صحنه بردیم. بچه ها با نقشی که داشتند عبارت بودند از: افروز بدیعی (کوتی)ـ تورج شجاعی (موتی)ـ موژان (مادر کوتی)ـ بیژن میر معیری (پدر کوتی)ـ مونا دولت نژاد (مادر موتی)ـ رافاإل (پدر موتی)ـ حمید بهبودی (خر و پلنگ)ـ نیما داوری (شیر و گاو)ـ السا و علیرضا شاهرودی و نسیم جنکوک و ندا تبریزی زاده(در نقش نوازندگان و گردانندگان جشن عروسی کوتی و موتی). چند عکس از اجرای همان سال را درین سایت میتوان دید.http://arta7.de.vu
-- آرتا داوری ، Nov 14, 2006 در ساعت 05:44 PMبدنبال توضیحم در بالا، امکان دیدن نمایشنامه ی کوتی و موتی از بیژن مفید در یو تیوب را بوجود آوردیم. در ضمن، نمایشنامه بازیگر سیزدهمینی هم داشت که مانیا شجاعی بود و با ماسک جوجه در نقش نوازنده هنرنمایی میکرد.
-- آرتا داوری ، Dec 12, 2006 در ساعت 05:44 PMمثل همیشه علیرضای ما بی همتاست ...خوشحالم که بازت یافته ام
-- جهانشاه ، Jan 15, 2007 در ساعت 05:44 PMافزودی گنج بزرگیست امیدوارم قدر بدانند
گمان نمیکنم در طول تاریخ اثری به این جسارت ساخته شود . و تا به این حد زشتی های جامعه را با زبانی ساده بیان نماید . روحش شاد .
-- ح . ک . ، Nov 29, 2008 در ساعت 05:44 PM